قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
برای‌دریافت‌فایل‌صوتی‌این‌جاراکلیک‌‌‌کنید13 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم

بايد حق را شناخت، و تا آخر پاي آن ايستاد

سخنراني آيت‌الله مصباح در اجلاس سراسري دبيران احزاب عضو ائتلاف اصول‌گرايان ـ تهران ـ مدرسه شهداي مؤتلفه 1394/6/5

الحمد لله رب العالمين والصلوه والسلام علي سيدالانبياء والمرسلين حبيب اله العالمين ابي‌القاسم محمد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين

 اللهم کن لوليک الحجة ابن الحسن صلواتک عليه وعلي آبائه في هذه‌الساعة وفي کل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسکنه ارضک طوعاً وتمتعه فيها طويلاً. تقديم به روح ملکوتي امام راحل رضوان‌الله‌عليه و شهداي والامقام اسلام  و بزرگانی که بر ما حق تعلیم و تربیت و ارشاد و هدایت دارند صلواتي اهدا مي‌کنيم.

فرارسيدن ايام مبارک دهه کرامت را به پيشگاه مقدس ولي عصر اروحنافداه و همه دوستداران اهل بيت مخصوصاً حضار محترم تبريک و تهنيت عرض مي‌کنيم از خداي متعال متضرعانه درخواست مي‌کنيم که به برکت اين ايام ما را مشمول عنايت‌هاي خاص فرزندشان ولي عصر حضرت بقيه‌الله اروحنافداه قرار دهد ما را به وظايف‌مان آشناتر و بر انجامش موفق‌تر بدارد.

مروري بر قرآن کريم نشان مي‌دهد که خداي متعال انسان‌ها را از يک منظر به دو دسته کلي تقسيم مي‌کند: دسته اول كساني هستند كه آنها را در آيه‌اي از قرآن چنين توصيف فرموده: إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ (فرقان،44)؛ اين‌ها جز مثل چهارپايان نيستند، و در آيه ديگري آنها را شَرَّ الدَّوَاب ‏(انفال، 22)، به معني بدترين جنبندگان ناميده است، و در باره آنها مي‌فرمايد: ذَرْهُمْ يأْكُلُواْ وَيتَمَتَّعُواْ (حجر،3)؛ آنها را به خود واگذار، تا بچرند و بخورند. در برابر اين گروه، عده ديگري هستند که از آنها به عنوان أَوْلِياءَ اللَّه‏ ياد شده، مورد تکريم الهي‌اند و در ميان ايشان است که خليفة ‌الله تحقق پيدا مي‌کند. حال، اگر ما بخواهيم وجه تمايز و تفاوت اساسي بين اين دو دسته را پيدا کنيم، به چه عاملي خواهيم رسيد؟

دو ويژگي براي انسان، به عنوان اشرف مخلوقات مي‌توان بر شمرد، که در حيوانات نيست؛ ويژگي اول:  اين‌که آدمي توانايي درك معلوماتي را دارد که حيوانات قادر به فهميدن آنها نيستند. خداي متعال انسان را با چنين توانمندي‌ و نيرويي آفريده است؛ حال، اگر  كسي اين نيرو را به کار نگيرد، يا از آن سوءاستفاده کند، از مرتبه انسانيت سقوط كرده، و مثل چهارپایان، يا بدتر از آنها مي‌شود. خداوند اين گروه را در قرآن چنين توصيف مي‌كند: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْينٌ لاَّ يبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف،179)؛ كساني كه از عقل و چشم و گوش خود براي شناختن حقايق استفاده نمي‌كنند، مانند چهارپايان، بلكه بدتر از آنها هستند، چون اهل غفلت‌اند.

معمولاً از ويژگي اول كه به درک حقايق و شناخت مربوط مي‌شود، به عنوان «عقل» ياد مي‌شود.  بشر با كمك همين ابزار توانسته است در علوم مختلف به پيشرفت‌هاي چشمگيري دست يابد، و صنايع و ابزارهاي امروزي را براي زندگي خود اختراع کند؛ دامنه اين ابزار شناخت حتي فراتر از علوم طبيعي، به ماوراي طبيعت هم مي‌رسد. البته در برخي از آيات قرآن مثل: كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ (نور،41)، يا  وَإِن مِّن شَيءٍ إِلاَّ يسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ (اسراء،44)، نوعي از علم به همه موجودات نسبت داده شده، كه هر چند ما حقيقت آن را نمي‌شناسيم و تعبداً آن را مي‌پذيريم، ولي مي‌دانيم كه اين علم از مقوله ديگري غير از علم و دانش بشري است.

ويژگي ديگر آدمي،  که مهم‌تر از خصوصيت اول است و از شناخت وي ناشي مي‌شود و او را از حيوانات متمايز مي‌كند، انگيزه او در رفتارهايش است. انگيزه حيوانات در رفتارشان عمدتاً به رفع نيازهاي جسمي يا پاسخ به غرايز برمي‌گردد. اگر انسان نيز با همين انگيزه‌ها رفتاري را انجام دهد، تفاوتي بين او و حيوان نيست. پس انسان بايد وراي انگيزه‌هاي حيواني، هدف ديگري نيز در رفتارهاي خود داشته باشد.

برخي رفتارها از انسان صادر مي‌شود كه با انگيزه‌هاي حيواني قابل توجيه نيست. به عنوان نمونه نقل شده است كه در يكي از جنگ‌هاي زمان پيغمبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ براي يکي از مجروحان كه به شدت تشنه بود، ظرف آبي آوردند؛ اما او از نوشيدن آب خودداري كرد و به مجروح ديگري كه كنار او بود اشاره كرد. مجروح دوم نيز آب را ننوشيد، و به فرد سوم اشاره كرد. اين جريان تا هفت نفر ادامه يافت. اما وقتي آب را براي نفر هفتم بردند، ديدند او به شهادت رسيده است؛ هم‌چنين وقتي كه آب را براي مجروحان قبل بردند، آنها نيز شهيد شده بودند. چه عاملي موجب مي‌شود كه يك مجروح تشنه كه در حال احتضار است، ايثار كند و آب را به مجروح ديگري حواله بدهد؟ قطعاً چنين امري در حيوانات سابقه ندارد و همين مسئله موجب تفاوت ميان انسان و حيوان مي‌شود.

از ديرباز فلاسفه و روانشناسان تحقيقاتي در جهت شناسايي عوامل مؤثر در رفتارهاي انسان انجام داده‌اند كه در نتيجه آنها مکاتب مختلف روانشناسي به وجود آمده است. اما آنچه ما از قرآن استفاده مي‌كنيم اجمالاً اين است كه برخي از آدميان از چهارپا بدتر هستند، و به تعبير قرآن «شَرَّ الدَّوَاب»‌اند؛ در مقابل، کساني هستند كه در قطب مخالف گروه اول قرار دارند؛ البته بين اين دو قطب مراتب زيادي است. حال، ما بين اين دو قطب در کجا قرار داريم؟

خداي متعال قواي مشترک بين انسان و حيوان را در اختيار ما قرار داده، تا ما بتوانيم با انتخاب و اختيار خود مسير رسيدن به خلافت خداوند را طي کنيم و به قرب الهي نائل شويم. وسايل لازم، از جمله عقل (اعم از عقل نظري كه براي شناخت حقايق مورد نياز است، و عقل عملي كه در بخش شناخت ارزش‌ها كاربرد دارد) را نيز در اختيارمان قرار داده است. علاوه بر آن، با توجه به اين‌كه عقل به تنهايي کافي نيست و هم چنان‌كه تجربه ثابت كرده، انسان‌ها گاهي با سوءاستفاده از همين عقل، از حيوانات بدتر مي‌شوند، براي تکميل كار عقل، دين را نيز از طريق وحي براي ما فرستاده، تا تضميني باشد براي اين‌كه اشتباه نکنيم. البته هيچ يك از اين عوامل آدمي را مجبور به پيمودن راه تعالي نمي‌كند. چون آنچه موجب رشد و ترقي انسان مي‌شود، انتخاب و اراده او در اين مسير است؛ از همين‌رو خدا نخواسته است که کسي به اجبار راه خير را بپيمايد: لوْ يشَاء اللّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا (رعد،31)؛ يا وَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ (نحل،9)؛ اگر خدا مي‌‌خواست، مي‌توانست همه را جبراً هدايت کند. ولي او خواسته است: فَمَن شَاء فَلْيؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيكْفُرْ (کهف،29)؛ هر كسي با اراده خود بايد بين كفر و ايمان، يكي را انتخاب كند. اين امر در فرهنگ قرآنی امتحان ناميده شده است. بنابراين، با وجود اين‌كه خداوند به آدمي  عقل داده، و براي تكميل كار عقل وحي را نازل كرده، و انبيا را هم براي هدايت بشر فرستاده، و به آنها معجزاتي براي اثبات حقانيت‌شان عنايت كرده، در عين حال، آدميزاد مي‌تواند همه اين عوامل هدايت را ناديده بگيرد، و بر خلاف آنها عمل کند؛ هم‌چنان‌که بسياري از آدميان چنين کرده‌اند. كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ (بقره،213)؛ خدا پيامبران را فرستاد تا راه رفع اختلافاتي که بر اثر شهوت و غضب و خواسته‌هاي حيواني بين افراد بشر پيدا مي‌شود، به آنها نشان دهند؛ اما انسان‌ها از همين عامل رفع اختلاف، در جهت اختلاف سوء استفاده کردند: وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ (جاثيه،17).

البته بعضي از انديشمندان غربي معتقدند اصولاً حق و باطلي وجود ندارد و هر کس هر چه بفهمد، همان فهم براي او حق، و حجت است. اين ديدگاه كه پلوراليسم معرفتي است، برخلاف ديدگاه قرآن است كه مي‌فرمايد: فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ (يونس،32). بر اساس اين آيه، حق يکي است. بنابراين، براي اين‌كه در دام باطل نيافتيم، بايد حق را بشناسيم، و مطابق آن عمل کنيم. اما قرآن همه اختلافات را ناشي از جهل و ناداني نمي‌داند؛ بلكه مي‌فرمايد: فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ (يونس،93)؛ دليل چنين اختلافي را هم در آيه ديگري بَغْيا بَينَهُمْ، يعني سرکشي و برتري‌طلبي معرفي كرده است. قرآن اين مسئله را پيش‌بيني كرده و مي‌فرمايد: وَلاَ يزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ (هود،118)؛ آدميان همواره اهل اختلاف خواهند بود. در اين ميان يک استثنا وجود دارد: إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ (هود،119)؛ کساني مي‌توانند از اختلافات شيطاني نجات پيدا کنند که مشمول رحمت الهي واقع شوند.

اين اختلافات شعبه‌هاي گوناگوني دارد؛ بخشي از آنها  در مسائل ريشه‌اي و بنيادين است که بر اساس آنها اهل حق، از اهل باطل، و اهل دين از بي‌دينيان و ملحدان جدا مي‌شوند. بخش نازل آن نيز بين اديان مختلف است که با وجود اشتراک در اصول توحيد، نبوت و معاد، در مسايلي از قبيل آخرين پيامبر، يا حقانيت اديان ديگر با هم اختلاف دارند. در مرتبه بعد، مسلمانان با وجود اعتقاد به تمامي آنچه پيامبر اسلام صلوات‌الله عليه از سوي خدا آورده و در قرآن به آنها تصريح يا اشاره شده، به فرقه‌هاي مختلف شيعه و سني تقسيم شده‌اند. رشته اين اختلافات ـ‌كه برخي از آنها بر سر مسائل جزئي‌تر است‌ـ به ميان شيعيان نيز ادامه پيدا مي‌كند.

اما همان‌گونه که اميرالمؤمنين عليه‌السلام مي‌فرمايد، همه اين اختلافات دو ريشه بيشتر ندارد: إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى‏ غَيْرِ دِينِ‏ اللَّه‏ (نهج‌البلاغه (للصبحي صالح) ص 88، خطبه 50)؛ نقطه آغاز همه فتنه‌هاي موجود در بين مسلمانان، که خدا را شناخته‌اند، به پيامبر صلوات‌الله عليه ايمان دارند، و قيامت را پذيرفته‌اند، دو عامل است: هوس‌ها، و بدعت‌ها. يك فرد يا گروه، صرف نظر از دستور خدا و پيغمبر، خواسته و تمايلي دارد كه با خواسته و تمايل گروه ديگر در تعارض است و هميشه نمي‌توان با زور و اجبار خواسته خود را به طرف مقابل تحميل كرد؛ بلكه معمولاً راحت‌ترين كار اين است كه به شيوه‌هاي مختلف، از جمله مطرح كردن حرف‌هاي نو و آراء بدعت‌آلود فكر ديگران را تغيير داد و براي خود طرفداراني فراهم كرد. امروزه نمونه‌هاي فراواني از اين كار را در كشور خودمان و ساير كشورها مي‌توانيم پيدا كنيم؛ از جمله مذاهب جديد و فرقه‌هاي نويي كه هر از چندي در گوشه و كنار دنيا اختراع مي‌شود. بر اساس اين فرمايش حضرت امير صلوات‌الله عليه، دومين عامل اختلافات، آراء بدعت‌آميز است. ويژگي اين آراء نيز مخالفت همه آنها با کتاب خداست كه با سوء استفاده از سخنان و شعارهاي فريبنده، گروهي را بر خلاف دين الهي به دوستي و تبعيت از سران خود وامي‌دارد.

حال، اگر كسي بخواهد در دام اختلاف گرفتار نشود، چه بايد بكند؟ گفتيم كه بخشي از اختلافات ناشي از جهل است؛ بنا براين، براي نجات از اختلاف ابتدا بايد معرفت افراد نسبت به حق کامل شود؛ اما اين مسئله تنها با شناخت حل نمي‌شود. مگر شيطان بدون واسطه مورد خطاب الهي نبود و نمي‌د‌انست که بايد بر آدم سجده کند؟ مگر فرعون نمي‌دانست که موسي پيغمبر خداست؟ وقتي فرعون خطاب به بني‌اسرائيل ادعا كرد كه: مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيرِي (قصص،38)؛ من براي شما خدايي جز خودم نمي‌شناسم، حضرت موسي در پاسخش فرمود: لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَـؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ (اسراء،102)؛ فرعون به خوبي مي‌دانست كه معجزات حضرت موسي عليه‌السلام کار خداست. بنا براين دانستن، به تنهايي كافي نيست؛ بلكه عامل ديگري براي جلوگيري از اختلاف نيز لازم است كه مهم‌تر از شناخت است. اين عامل چيزي جز اين نيست كه ما بايد دلمان را اصلاح کنيم و بخواهيم تابع حق باشيم و بنا را بر اين بگذاريم كه به آنچه عقل و دين گفته‌اند عمل کنيم. اما اگر قصد واقعي ما اين باشد که به اسم دين کاري کنيم، تا برتري خود را اثبات کنيم، و به اين واسطه چندي ديگر قدرت را در اختيار داشته باشيم، ما هم با ديگران تفاوتي نخواهيم داشت.

اگر بخواهيم از اين اختلاف نجات پيدا کنيم، ابتدا بايد معرفت خود را درست کنيم و حق را بشناسيم؛ در مرتبه بعد بايد با خودسازي بكوشيم كه تابع حق باشيم؛ در غير اين صورت تا زماني كه تابع اميال و هوس‌ها باشيم، همين آش و همين کاسه خواهد بود؛ البته هر روز به رنگي و اسمي؛ يک روز به اسم دين؛ روز ديگر به اسم آزادي؛ روزي به اسم دموکراسي؛ روز ديگر به اسم پيشرفت؛ يک روز هم به اسم توسعه. از اين عناوين جذاب براي انداختن ديگران در دام‌هاي شيطان استفاده مي‌شود؛ در حالي‌كه روح همه آنها متابعت از خواسته نفساني است. تا زماني كه «دل‌خواه» در ميان باشد، مشکل حل نمي‌شود، به هر رنگ، و با هر ضعف و شدتي كه باشد.

اگر بخواهيم جزء گروهي باشيم كه قرآن آنها را به عنوان «مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ» توصيف كرده، و به اين واسطه از اختلاف مصون بمانيم، بايد اين دو ريشه را اصلاح کنيم؛ اول: شناخت صحيح؛ دوم: خودسازي براي سر نهادن به پاي حق و دفاع جانانه از آن؛ و بايد بدانيم اين عرصه جاي معامله و مصالحه نيست. بايد حق را شناخت، و تا آخر پاي آن ايستاد؛ حتي اگر كار به جنگ و درگيري منتهي شود. اگر پيغمبر اکرم صلوات‌الله عليه از در مصالحه با مشرکين در آمده بود، کارشان به جنگ و کشتار نمي‌کشيد. قرآن كريم خطاب به پيامبر مي‌فرمايد: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيدْهِنُونَ (قلم،9)؛ مشركان منتظر بودند كه پيامبر اندكي از شعارهايش کوتاه بيايد، تا آنها هم کوتاه بيايند و با هم آشتي کنند. اگر پيامبر صلوات‌الله عليه چنين كرده بود، از جنگ‌ها و خونريزي‌ها جلوگيري شده بود؛ اما اسلام چنين اجازه‌اي را نمي‌دهد. حتي زماني که پيغمبر اكرم و مسلمانان در نهايت سختي، ضعف و فقر به سر مي‌بردند، گروهي از ثروتمندان طائف به پيغمبر پيشنهاد کردند كه ما آماده‌ايم با شما بيعت کنيم، دست از بت‌پرستي برداريم، عبادات شما را انجام دهيم، با دشمنان شما بجنگيم و با دوستانتان مهربان باشيم؛ مشروط به اين‌كه ما را از سجده در نماز معاف كنيد! اگر پيامبر اين پيشنهاد را پذيرفته بود، آنها نيز كاملاً تحت امر آن حضرت بودند. حال، اگر هر يك از عقلاي سياست‌مدار عالم با چنين پيشنهادي مواجه شوند، چه خواهند كرد؟ مگر نه اين است كه «الصلح خيرٌ»؟! آيا در نظر شما جواب اين پيشنهاد چيزي جز اين است كه بياييد با هم آشتي کنيم، و تعامل سازنده داشته باشيم؟! اما قرآن چه مي‌فرمايد؟ وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيهِمْ شَيئًا قَلِيلاً * إِذاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَينَا نَصِيرًا (اسراء،74و75).

خداوند مي‌دانست که در آن شرائط سخت و دشوار در دل پيامبرش چه مي‌گذرد. اما پيش از آن‌كه آن حضرت پاسخي به اين پيشنهاد بدهد، اين آيه نازل شد: وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيهِمْ شَيئًا قَلِيلاً؛ اگر ما قلبت را استوار نكرده بوديم، حتماً تو هم به سوي مشركان تمايل پيدا مي‌كردي؛ اما اگر چنين مي‌شد، ما هم در دنيا، و هم در آخرت تو را دو برابر عذاب مي‌کرديم و هيچ‌كس هم نمي‌توانست به تو کمک کند! چرا؟ زيرا در جايي كه دين دستوري دارد، هيچ‌كس حق مصلحت‌سنجي ندارد و بر سر دين نمي‌شود مصالحه کرد. مصالحه و تعامل در امور دنيوي اشكالي ندارد. هر كسي مي‌تواند از اموال خود بذل و بخشش كند؛ اما مصالحه بر سر دين معني ندارد. خداوند در آيه ديگري نيز مي‌فرمايد: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين‏ * ثمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ؛ (الحاقه،46و44) اگر پيامبر از پيش خود يک کلمه را به ما نسبت دهد، رگ حياتش را قطع مي‌کنيم! از اين آيات مي‌توان فهميد اختلافي که خدا و پيغمبر با آن مخالف هستند، اختلافي است که به دين، معارف، احكام، ارزش‌ها و مسايل ديني ارتباط پيدا کند؛ اين امور قابل اغماض، مسامحه و مصالحه نيست.

حال، هركسي بايد کلاه خود را قاضي کند و ببيند كه آيا در چنين اختلافاتي كلام دين را مي‌پذيرد، يا آن را ناديده مي‌گيرد و با طرف مقابل سازش مي‌کند. البته كساني كه چنين مي‌كنند معمولاً براي قانع كردن خود و ديگران توجيهاتي مي‌تراشند؛ از قبيل اين‌كه مسئله حلال و حرام اعتباري است؛ يا اين مسايل اختصاص به زمان پيغمبر داشته، و امروز با تغيير شرايط، اين احكام نيز تغيير كرده است؛ و يا اين كه براي دسترسي به تکنولوژي پيشرفته دنيا بايد با ديگران تعامل كنيم، و در اين مسير نبايد دلواپس كم‌رنگ شدن امور ديني باشيم! اما آيا قرآن چنين منطقي را مي‌پذيرد؟ قرآن مي‌فرمايد: لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيهِمْ شَيئًا قَلِيلاً * إِذاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَينَا نَصِيرًا. خداوند به پيغمبر اکرم صلوات‌الله عليه كه عزيزترين مخلوقات است، مي‌فرمايد اگر با يك پيشنهاد جزيي مشركان كه خلاف دين است، موافقت کرده بودي، من دشمن تو مي‌شدم، و هيچ کس نمي‌توانست در مقابل من به تو کمک کند.

ما بايد به صورت جدي و قاطعانه در جهت شناخت حق، و متابعت از آن (كه از مقومات انسانيت است)، استوار بمانيم و سر سوزني از آن كوتاه نياييم؛ ما نبايد به بهانه‌هاي مختلف دين را فداي دنيا كنيم. اين، يعني ممكن است دنيايمان را فداي دين کنيم، و براي حفظ دين از مصالح دنيوي چشم‌پوشي کنيم؛ بر خلاف كساني كه معتقدند دين مسئله‌اي شخصي است، فقط مربوط به عبادات و احكام فردي مي‌شود، و ربطي به مسايل اجتماعي و سياسي ندارد.

اگر ما در فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي خود تابع قرآن هستيم، قرآن به ما دستور مي‌دهد كه بايد در اين امور نيز اصالت را به دين بدهيم و ببينيم هر يك از جريانات و مسايلي که در اجتماع واقع مي‌شود، چه تأثيري بر معارف، عقايد، ارزش‌ها و احکام ديني دارد. اگر احياناً موضع‌گيري صحيح ما در يك مسئله اجتماعي ـ‌مثل برداشته شدن تحريم‌هاـ موجب شود دنياي ما در معرض ضرر قرار گيرد، اين قابل اغماض و گذشت است؛ اما ‌خدا نكند كه از دين خود براي رسيدن به دنيا بگذريم؛ به ويژه زماني كه نمي‌دانيم آيا سرانجام به منافع دنيوي مورد نظر خواهيم رسيد، يا کلاه گشادي هم سرمان خواهند گذاشت!

توجه داشته باشيم که شيطان دائماً در کمين ماست که دين‌مان را فداي دنيا کنيم؛ حتي ممكن است به نام دين، ارزش‌هاي ديني را از دست ما بگيرد و عقايدمان را سست کند. در اين جهت ممكن است كار به جايي برسد كه براي رسيدن به مقام يا منفعتي، مطالب ديني را تحريف کنيم، کلمات حضرت امام را تحريف کنيم، تفسير جديدي براي آنها ارايه کنيم، منكر بعضي از آنها بشويم، يا آنها را مربوط به گذشته عنوان كنيم. هر چند متأسفانه كساني هستند (حتي در لباس روحانيت) كه باور قلبيشان اين است (و اظهار هم کرده‌اند) که احكام قرآن متعلق به زمان پيغمبر صلوات‌الله عليه بوده و اکنون اعتبار ندارد، يا حتي معتقد شده‌اند كه اين احكام را آخوندها نوشته‌اند! به هوش باشيم كه شيطان دين‌مان را از ما نربايد!

و صلي ‌الله علي محمد و آله ‌الطاهرين

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org