صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 12.18 مگابایت |
ضرورت برنامهریزی و مدیریت صحیح برای اسلامیسازی علوم انسانی
بيانات آيت الله مصباح درجمع پژوهشگران موسسه پژوهشي فرهنگي انقلاب اسلامي. حفظ نشرآثار مقام معظم رهبری؛ 14/11/95
تحقیق در علوم مورد نياز بشر، اعم از آنچه برای زندگی دنیایی او لازم است و آنچه فراتر از دنیا، برای حیات ابدی او مفید است، طيف وسيعي از مسائل را دربرمیگیرد که بحث کردن دربارة همة آنها در اين مجال ممکن نيست. از سه دهة گذشته تا کنون، سه نسل تغییر کرده و مسائل جدید و شرایط خاصی فراهم شده که در آن زمان مطرح نبوده است. در اين شرايط، شما بايد همت خود را بيشتر کنید و به نتایج کار خود امیدوارتر، و به ضرورت این کار بیشتر ایمان داشته باشید.
ضرورت تبیین مفهوم برخی واژگان
در زمينه اسلامیسازی علوم انسانی چند کلیدواژه وجود دارد که بهرغم وضوح مفاهیم و تعريفهاي آن، ابهامهای فراوانی نيز دربارة آنها مطرح است؛ نخست اينکه، واژههاي «علم» و «علوم» به چه معناست؟ براي واژة علم ـ با توجه به معادلات آن، مانند کلمة science که در زبانهای اروپایی بهکار میرود ـ تعریفهای مختلفی ارائه شده است که گاهی یکدیگر را نقض میکنند و با هم منافات دارند. از یکسو علوم را به مجموعهای از مسائل تعریف میکنند که قابل تجربة حسی باشد؛ تجربهای که بتوان نتیجة آن را به دیگران ارائه داد. از سوي ديگر، کسانی میگویند علوم تجربی نتیجة علمی واقعی بهدست نمیدهند؛ بلکه يکسري ظنّیات است که نميتوان از آن نتيجه قطعي انتظار داشت. بههرحال، وقتی میخواهیم در اینباره صحبت کنیم، بايد بهگونهاي باشد که هم براي خودمان روشن باشد و هم ديگران نيز منظور ما را متوجه شوند؛ یعنی بايد با زبان دنیا صحبت کنیم. اگر ما برای خودمان حرف بزنیم و اصطلاحات خاص خودمان را بهکار ببریم، دیگران متوجه منظور ما نخواهند شد؛ چهبسا وقتي ما تعبیری را بهکار میبریم، از آن معنایی را میفهمیم و آنها معنای دیگری از آن بفهمند. براي مثال، وقتي واژه «علوم» را به کار ميبريم، آنها علوم تجربی را از آن برداشت ميکنند؛ درحالي که مراد ما معنايي ديگر است. پس بهناچار باید توافق کنیم و تعریفی را بپذيريم که مورد قبول طرفین باشد و بيان کنيم که منظور ما از اين تعريف چيست.
واژة دیگر، «علوم انسانی» است؛ قید «انسانی» با علوم چه کار میکند؟ به تعبير دقيقتر، «انسان» به چه معناست؟ تعریف انسان در دنیا بین دانشمندان و صاحبنظران متفاوت است. شاید اکثریت صاحبنظران عالم، انسان را همین پیکري بدانند که از نطفهای پیدا شده و بعد هم میمیرد و سپس تبديل به خاک، و تمام میشود. در مقابل، دیدگاهی دیگر معتقد است: اين بدن ابزار و مرکبی برای انسان است؛ انسان حقیقی روح انسان است؛ اين بدن بسان موتوري است که بر آن سواريد و در حال حرکتيد؛ وقتي به موتور نگاه میکنید، ميپنداريد این خود راننده است؛ درحالی که راننده فردی دیگر است. بسياري از بزرگان و دانشمندان دنیا دربارة مفهوم انسان توافق ندارند. حال وقتي اصطلاح «علوم انسانی» را به کار ميبريم، این علوم چه تفاوتی با دیگر علوم دارد که به آن علوم انسانی گفته میشود؟ چرا این قید را به آن اضافه ميکنند؟ اين قید احترازی است؛ چه چیزی را میخواهند از این مقوله اخراج کنند که میگویند آنها علوم غیرانسانی، و این علوم انسانی است؟ تعریف آن چیست، و این قید باعث میشود که چه علومی مصداق علوم انسانی شود، و چه چیزهایی از آن خارج شود؟ پاسخ این مسئله به ارزشیابی این علوم بازميگردد و اين که تا چه اندازه میتوان از آنها نتیجة یقینی گرفت، و نیز روش و هدف چیست، و مسائلی مانند اینها.
مسائلی که در این باب مطرح میشود، کمابیش در سنت غربی نيز به عنوان متدولوژی و امثال اینها مطرح بوده است که در هر علمی از چه روشی باید استفاده کرد. زمانی که ما جوان بودیم، ترجمه کتاب متدلوژی فیلیسین شاله در این زمینه موجود بود. امروزه اين مسائل خيلي پيشرفت کرده و کتابهای زیادی در اینباره نوشته شده است.
بعد از اين مراحل و اينکه قبول کردیم مفاهيم علوم و انسان چیست و علوم انسانی کداماند و قید انسانی برای احتراز از چه چیزهایی است، پرسش اصلی مطرح میشود و آن اينکه اسلام با اینها چه کار دارد؟ در اينصورت، بايد معناي اسلام را نيز روشن کنيم؛ اينکه اسلامي به چه معناست، شامل چه مقولاتی میشود، چه نسبتی با این علوم دارد، و از چه راه باید نظریات اسلام را کشف کنیم، و اينکه چه اندازه یقینی و چه اندازه ظنی است. در نهايت نيز بايد دربارة روشهای علوم صحبت کنيم و ديدگاه خودمان را دربارة علوم اسلامی مطرح سازيم، و در نهايت جمعبندي کنيم که وقتي علوم انسانی از دیدگاه اسلامی بررسی میشوند، چه ویژگیهایی دارند و چگونه باید در آنها به نتایج بهتر رسید. بنابراین بايد یک فرایند طولانی را طی کنیم تا بتوانيم یک جواب مستند علمی و مقبول ارائه دهیم. اگر بخواهیم همة اینها را در حدّ تخصصي و عالی و بر اساس اجتهاد خودمان ـ نه بر اساس تقليد از ديگران ـ به نتيجه برسانيم، در بازة زماني کم به جواب نخواهيم رسيد؛ ولی به هرحال این یک ضرورت است که اگر بخواهیم در دنیا حرفی برای گفتن در این زمینهها داشته باشیم، باید به فکر این باشیم که اين مراحل را طی کنیم.
سرآغاز تلاش براي اسلاميسازي علوم انسانی
حقیقت آن است که از آغاز انقلاب و زمانی که هنوز دانشگاهها تعطیل بود، نظر حضرت امام رضواناللهعلیه و بعضی نزدیکان او این بود که این کار باید شروع شود؛ هرچند یک جریان طولانی را میطلبد و چهبسا دهها سال وقت لازم باشد؛ ولی هرچه دیرتر شود، ضرر آن بیشتر است. بههرحال، باید اين کار را شروع کرد. البته پیشرفت و سرعت کار بستگی به تلاش و همت دستاندرکاران آن دارد که چقدر حاضر باشند در این راه فداکاری کنند، چه اندازه استعداد داشته باشند، و چهقدر امکانات برایشان فراهم شود؛ ولی در هر صورت، بايد این کار را آغاز کرد. صرفنظر از اینکه ما در جمهوری اسلامی، نظام جدیدی را در عالم پیشنهاد کردیم و آن را به کرسی نشاندیم و دنیا منتظر است تا بشنود حرف حساب ما چیست، در مقابل خداوند مسئول هستیم؛ این امانت الهی را که به دست ما رسیده است، باید نخست خودمان بفهمیم و بعد هم به دیگران بفهمانیم که در مسائل مختلفی که مطرح میشود، اسلام چه حرفی ـ اعم از نفي يا اثبات يا تأييد و يا ردـ برای گفتن دارد. این کار از همان زمان حیات امام رضواناللهعلیه کموبیش شروع شد و گزارش آن هم خدمت ایشان ارائه ميشد که از آن استقبال میکردند، و از شروع این کار خوشحال بودند؛ ولی شرایطی پیش آمد که بهطور شايسته اين کار دنبال نشد. بخشي از آن شرایط جهانی و بینالمللی و مسائل مربوط به جنگ تحميلي بود، و مقداری از آن هم مربوط به تنبلی بود.
طرح سؤال درست و جلوگیری از سوءبرداشت
بههرحال، قدمهای خوبی در اين زمينه برداشته شد که کمترین فایدة آن این بود که سؤالهای خوبی مطرح شد؛ یعنی صورت مسئله تنظیم شد که ما بايد دربارة چه چیزهایی تحقیق کنیم. سؤالهايي که امروز مطرح ميشود، حاصل زحمات افرادی در همان دوره است؛ وگرنه صورت مسئله آنقدر مبهم بود که حتي کسانی منظورشان از اسلامیسازی علوم انسانی، پيدا کردن چند آيه و حديث بود که کارهايي از ديگران را هم به آن ضميمه ميکردند و محصول آن را علوم انسانی اسلامی مينامیدند. براي نمونه، کارهايي در آن زمان به نام «مدیریت اسلامی» و «ایدئولوژی اسلامی» صورت گرفت که برخي افراد بخشهايي از حرفهای دیگران را که از آن خوششان میآمد با آیه يا روایتی ضميمه ميکردند و آن را به نام اسلامي ارائه ميدادند. در اين زمينه خسارتهايي زيادي را متحمل شديم؛ چه سوءتفاهمهایی در اين عرصه پیدا شد، و چه اشتباهاتی رخ داد! اين کارها شبيه اين بود که کسي لیوانی را با گریس آلوده کند و بعد بخواهد با آن چایی بخورد! نهتنها امکان نداشت که در آن ليوان چاي خورد، بلکه ظرف را هم آلوده میکرد. بههرحال، اينچنين بر مشکلات افزوده شد.
پارادوکس نياز فوري و فرآيند طولاني توليد علوم انساني اسلامي
ولی حقیقت آن است که اگر با انصاف قضاوت کنيم، بايد گفت که با تلاشهاي صورتگرفته پرسشها و صورت مسئلههایی روشن شد که حال بايد به دنبال پاسخ آنها باشيم. بههرحال، اين معروف است که میگویند: طرح سؤال درست، نصفالعلم است؛ يعني با طرح سؤال منطقی و حسابشده نصف کار انجام میگیرد و از این به بعد بايد واقعاً کسانی همت کنند و به کارهای سطحی بسنده نکنند. در عین حال، اگر نياز است دربارة موضوعي سي سال تلاش شود، نميتوان در طي اين بازة زمانی سکوت کرد؛ دنیا براي ما صبر نمیکند. براي مثال، الان دانشجو میخواهد در کلاسی علوم انسانی اسلامی را مطرح کند. این یک مفهوم است؛ پرسش او اين است که معناي آن چيست و قرار است ما چه کاري انجام دهيم؟ آيا این موافق اسلام است یا مخالف آن؟ از کجا اين را بفهمیم؟ یا فردي آیهاي را میخواند و میگوید این با یک نظریه علمی موافق است و ديگری هم آيهاي بر ضد آن مطرح ميکند و میگوید مخالف است! يکي ميگويد اسلامی است، و ديگري میگوید ضداسلامی است. ما نمیتوانیم به اینها بگوییم سيسال صبر کنيد تا ما تحقیقات خود را کامل کنيم و بعد جواب شما را بدهیم! در نهايت هم معلوم نيست به يک جواب قطعی برسیم؛ چهبسا در کنار آن هم ديدگاههای ديگری مطرح شود. بنابراین دچار تناقضي شدهايم که از يکسو سي سال کار پیگیر و جدی لازم است تا این فرایند طی شود ـ البته به شرط آنکه امکانات فراهم شود و داوطلبان جدی و کوشایی پیدا شوند که این کار را انجام دهند ـ و از سوي ديگر، نیازهایی فوری وجود دارد، و دانشجويان ما میخواهند به دانشگاه بروند و موضع خود را بيان کنند و اينکه آيا این سخن درست است یا نیست.
مسائل سياسي و حقوق بشري اسلام، شايعترين مفاهيم اجتماعي متعارض با دنياي کنوني
از جمله مسائل مهم که در شرايط کنوني در زندگی روزمرة ما مؤثر است، مسائل سیاسی و حقوق بشر اسلامي و نسبت آن با حقوق بشر ادعايي دنياي امروز است. آيا رويکرد اسلامي با آن موافق است یا مخالف؟ با چه قسمتی از آن موافق و با کدام بخش آن مخالف است؟ آيا صد درصد موافق است يا صد درصد مخالف است؟ در شرايط کنوني، اینها شایعترین مفاهیم اجتماعی است که با آن سروکار داریم. دشمنان ما وقتی میخواهند ما را بکوبند، میگویند اینها مخالف حقوق بشر رفتار میکنند! درحاليکه ميبينيد که آنها در عمل چه ميکنند! اينکه ما بايد در عمل با آنها چگونه رفتار کنيم، مسئلهاي ديگر و وظيفه سیاستمداران است و انشاءالله آنها وظیفه خودشان را خوب میفهمند و عمل میکنند! ما به عنوان دانشجو بايد روشن کنيم که باید چه موضع علمی اتخاذ کنيم. اگر جواب روشنی نداشته باشیم و بگوييم بايد بيست سال ديگر تحقيق کنيم، از ما نمیپذیرند. آنها میگویند انقلاب شما انقلابی بر اساس پایههای فکری بود، و ادعا داشتید یک بینش جدید نسبت به هستی و انسان داریم و ميخواهيم ارزشهای جدیدی را مطرح کنیم؛ آيا اينها با هم میسازد یا نمیسازد؟
ميانهروي در بيان ديدگاهها
بنابراين، بايد در عمل بهنوعي از آن حد ايدهآل کوتاه بیاییم و با تدبير پيش رويم، نه مانند عدهاي که در اول انقلاب ليواني را گريسمالي کردند و بعد خواستند با آن چاي بخورند و مشکلاتي را اضافه کردند، و بهجای اینکه قدمی برای حل آن بردارند، کار را سختتر کردند. مبادا خدايناکرده ما نيز به همین درد مبتلا شویم و بپنداريم در حال خدمت، تحقيق، پژوهش، و نظریهپردازی هستيم؛درحاليکه در واقع در حال خرابکردن کار هستيم. ازاينرو، هم باید تلاش کرد و نظریات محتاطانهای را ارائه داد و هم اینکه مواظب بود بلندپروازی نکنيم و فکر نکنيم آنچه بدان رسيدهايم، حد نهايي کار است و دیگر بيش از اين نيست، و «لیس وراء عبّادان قریة»! بايد محتاطانه برخورد کرد؛ باید چیزهای یقینی را با قوت بيان کرد، و موارد ظني را نيز با در نظر گرفتن ضريبي براي خطا و اشتباه مطرح نمود.
حال مسئله اين است که براي انجام اين فرآيند طولاني چه مقدماتی لازم است؛ یعنی چه کسانی با چه معلوماتي بايد وارد اين عرصه شوند؛ زيرا براي ورود به اين کار بايد سرمایه و آمادگیاي وجود داشته باشد تا با استفاده از آنها بتوان در اين مسير گام نهاد. حقیقت است که ما در اين بخش دست خالی هستيم؛ اولاً آنچه ما بهعنوان علوم دانشگاهي ميآموزيم، غالباً ترجمة حرفهای دیگران است؛ در واقع، معلوم نیست چند درصد آنچه ما در دانشکدههای علوم انسانی با دهها رشته تدریس ميکنيم، نتيجه تحقيقات خودمان است. گاهی ميپنداريم تحقيق و پژوهش ميکنيم، اما در نهايت آخرین نظریه فلان دانشمند آمریکایی یا اروپایی را بيان ميکنيم! اين نکته را بدون سند بيان نميکنم؛ موارد زیادی را سراغ دارم که استادان متدین و علاقهمند به انقلاب ميبايست دربارة موضوعی تحقیق ميکردند، اما نتيجه کار آنها براي مثال، نظريه فلان روانشناس غربي شده است. آيا اين تحقيق است؟ اینکه کارهای دیگران است! دیگران هم همین را آوردند! اين فرد نيز ترجمه همين کتاب را بيان ميکند. ما دليلي نداريم که اين نظریه بهتر از آن نظریة قبلی باشد؛ چهبسا بعد از مدتها معلوم شود نظرية قبلی درستتر بوده است.
بنابراين یک پایه کار ما این است که از علومی که امروزه در دست بشر است آگاهي يابيم و آنها را ارزیابی کنیم؛ نمیگویم حتماً داوری کنیم، یا خودمان نظری فوق آنها بدهیم؛ بلکه دستکم بدانیم هر قسمت از این نظریهها چند درصد از نظر منطقی قابل اطمینان است؛ اگر اساس آن تجربه است، چند تجربه با متد علمی صحیح دربارة آن انجام گرفته است، یا این تجربههای میدانی تا چه اندازه اعتبار دارد. فرض کنید اگر در منطقه امریکای جنوبی تحقيقي ميداني صورت گرفته باشد، آنها در آنجا آمارگیری کردهاند و اين نتایج را بهمنزلة آخرين دستاورد در رشته علوم انساني بهدست آوردهاند؛ آيا آن براي آسیا نيز میتواند ملاک باشد، یا اينکه فرهنگ آنجا در این رفتار تأثیر داشته است؛ اعتقاداتشان در اين زمينه تأثيري داشته یا نداشته است؟
غیرعلمی بودن حقوق بشر غربی
مسئلة اساسیتر، مسئله حقوق بشر است که ریشه آن در تمدن امروزی است؛ لااقل دستاویزی است برای آنها، هرچند میدانیم که هیچ کشوری در عمل بدان پايبند نیست؛ اما برای چه اين مسئله را بيان ميکنند؟ واقعاً امروز در خود کشورهایی که بیشترین طرفداری را از حقوق بشر میکنند، مهمترين دانشمندان آنها میگویند این حقوق بشر بهعنوان یک نظریة فلسفی هیچ پایه علمی ندارد. افزون بر اينکه تعریف دقیقی نيز از حقوق بشر و اينکه چند مورد است، از کجا منشأ ميگيرد، اصلي و فرعي آن کدام است، و ريشه آن چيست، ارائه نميدهند. شاید از معروفترین سخنان آنها اين باشد که اصلیترین حقوق بشر، کرامت انسان است. کرامت چیست و از کجا پیدا شده است؟ چه کسی این را بيان کرده است؟ آيا روش تجربی اين را اثبات میکند يا روش عقلانی، یا اينکه از طريق وحي به شما رسيده است؟! این حقوق بشر از کجا آمده است؟ آنچه امروزه با اين عنوان بهمنزلة پایة همة فعالیتهای منطقی مدعیان علم، معرفت، حقوق، انصاف و عدل مطرح ميشود، خودشان اعتراف میکنند که هیچ اعتبار علمی ندارد و اين را در کتابهاي مختلف بيان کردهاند! ادعایی است که بعد از جنگ جهانی دوم بهمنظور جلوگيري از جنگ ارائه دادند. شاید نیت آنها نيز خوب بوده و به همين منظور هم بیانیهای را امضاء کردند که به بیانیة حقوق بشر شهرت يافت و تبديل به يک سند اصلي شد. این سند از کجا آمده و چه دلیلی براي درستي آن دارید؟ مهمتر اينکه، اين سند را بسان چماقی بر سر اسلام و تعالیم الهی آن میکوبند. چیزی را که به عقیده ما از بهترین دلائل عقلی و نقلی برخوردار است، با چيزي ميکوبند که به اعتراف برخی دانشمندان بزرگ خودشان، هیچ پایه علمی ندارد! يعني چماقی است برای کوبیدن چيزي که بيشترين مبنای علمی و منطقی را دارد.
ضرورت تبیین مفهوم حقوق بشر از منظر اسلامی
بنابراين، بايد در اين زمينه تحقیق کنیم و جواب قانعکنندهای براي آن بيابيم که هر انسان منصفی آن را بپذیرد. البته هر دلیل محکمی هم داشته باشیم، نبايد از اشخاص غرضورز و دشمن انتظار داشته باشيم آن را بپذيرند. اما در دنیا انسانهاي منصف کم نیستند. حتي در کشورهایی که دشمنترین دشمنان ما هستند نيز انسانهاي منصفي وجود دارند که حق را می گویند؛ حالا از آنها بپذیرند یا نپذیرند، حرف دیگری است. ازاينرو، بايد جدیتر کار کنیم و این مسائل را از نظر ارتباط منطقی دستهبندی کنیم.
بعد از بيان تعريف اين مسائل که علوم چیست، اسلام چیست، روشهای علوم انسانی چیست، فرق علوم انسانی با سایر علوم چیست، اهداف آن چیست، روشهای آن کدام است، کدام معتبرتر است، بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که کدام مسائل در درجة اول قرار دارد که اگر آنها حل شود، به حل سایر مسائل نيز کمک میکند، اما اگر آنها حل نشود، هر مسئله دیگر را حل کنید، ناقص خواهند ماند؛ زيرا ریشة آن حل نشده است. بنابراين، بايد چنین ترتیب منطقیاي بین مسائل علوم انسانی داشته باشیم.
اگر ما این ترتیب را رعایت نکنیم، هر قدر هم بخواهيد دربارة مکاتب مختلف فلسفه سیاسی بحث و اظهارنظر کنید، ریشه نخواهد داشت؛ زيرا آنها مرادشان از اصلیترین و ثابتترین حقوق، حقوق بشر است که همة انسانها در آن شریک هستند. پس اگر ثابت نشود ريشه و پايه خود اين حقوق چيست، نتيجهاي نخواهند داشت: «كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»؛ (ابراهیم، 26) شبيه درخت بیریشهاي میماند که با تکاني ميافتد. ما بايد براي خودمان اين مسئله را تبيين و حل کنيم که اگر جوانان خودمان پرسيدند آيا این حقوق بشر اسلامی هست یا نيست، و اگر هست، دلیل آن چیست، لااقل برای خودمان جواب داشته باشیم. ديگران هم اگر خواستند بپذيرند و اگر هم نخواستند، نپذيرند. مشاهده ميکنيد مدعیان حقوق بشر چگونه در دنیا رفتار میکنند؛ غیر از رفتارهای پنهانی که داشتند، امروز علنی شمشیر را از رو بستهاند، و در همین حال، ما را به زيرپاگذاشتن حقوق بشر محکوم میکنند!
ضرورت ترسيم نقشه راه براي اسلاميسازي علوم
حال فرض کنید ما تا ده سال دیگر هم نتوانیم این را اجرا کنیم؛ اما خود ترسیم این طرح خدمتي بزرگ است؛ زيرا اگر فردا کسانی خواستند از قدم اول شروع کنند، میدانند راهشان چیست. الان نزديک چهل سال از انقلاب اسلامي گذشته است، ولي هنوز نمیدانیم راه ما چیست و از کجا باید شروع کنیم، چه کسانی باید شروع، و چگونه با هم همکاری کنند. از ابتدا که دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تشکیل شد، قرار بود عدهاي از استادان برجستة دانشگاه با استادان حوزه همکاری کنند؛ زيرا بخشی از کار مربوط به علوم اسلامی، و قسمتي ديگر مربوط به علوم دانشگاهی است و بايد در اين زمينه همکاري کنند. اما اين مسئله خيلي دوام نیاورد. وقتي دانشگاهها باز شد، دیگر اين روند را ادامه ندادند و فرصت نمیکردند؛ افزون بر اين، انگیزهاي قوی نيز در وراي آن وجود نداشت. مسائل دیگری مانند جنگ تحميلي نيز کمک کرد تا کار به جایی نرسد. اما فرض کنید اگر کسی خواست امروز شروع کند، بايد بداند کار را از کجا شروع کند، يا اينکه چند گروه محقق بايد وجود داشته باشد تا هر کدامشان بخشی را عهدهدار شوند. در ادامه نيز بايد با روابط متقابل، همکاریها و همفکریها نتایج کارها را به يکديگر منتقل کنند تا به حل نهایی موضوع کمک کنند.
غرور و عجله، دو آفت پيشروي فرآيند اسلاميسازي علوم
آفتی که ما را تهدید میکند و اجازه نميدهد اين کار به نتيجه برسد ـ کما اينکه نزديک به چهلسال مانع از انجام اين کار شده است ـ و چهبسا در ادامه مسير نيز مانع تحقق هدف ما شود، دو حالت رواني است که غالباً توأم با يکديگر هستند؛ یکی عجله و ديگري غرور. درست است که اگر از من پرسيدند نظر اسلام دربارة فلان مسئله از علوم انسانی چیست، من نميتوانم بگوییم اجازه دهيد تحقيق کنم سي سال ديگر به شما جواب میدهیم؛ از سوي ديگر، اين نيز درست نيست که هر چيزي به ذهن هر کس رسيد، آن را به عنوان ديدگاه اسلام ارائه دهد، که در اين صورت نيز خراب خواهد کرد و اشکالات بزرگي خواهد داشت. باید راهی را انتخاب کرد که نه سکوت و بیجوابی باشد، و نه بلندپروازی قاطعانه و اين ادعا که جواب همين است و جز این نیست، و در واقع، جوابهای دگماتیک. باید محتاطانه پاسخ داد و ضریب احتمال خطایی نيز برای آن در نظر گرفت؛ بايد گفت احتمال دارد نظر اسلام این باشد ولی ممکن است هنوز پاسخ کامل نباشد و به تحقیق بیشتر نياز دارد.
موانع اسلاميسازي علوم انسانی
یک مشکل نيز در جریان کار وجود دارد؛ فرض کنید ما نیروهای کافی از دانشگاه و حوزه براي انجام دادن اين کار داشته باشیم؛ اما براي ادامه کار به نيروهايي با انگیزهاي قوی نيازمنديم که در این بخش سرمايهگذاري، و براي آن وقت صرف کنند. چهبسا افرادي توانايي انجام اين کار را داشته باشند، اما کارهای دیگر هم دارند؛ چه داعی دارند کارهای دیگر خود را ترک کنند و به اين کار بپردازند؟ بهويژه با شرایط اقتصادی فعلي مملکت که تورم، گراني و مشکلاتي ديگر وجود دارد. کسي که در تأمين نیازهای ضروری زندگی خود با مشکل مواجه است، دیگر انگیزهاي ندارد که دربارة موضوعی تحقیق کند که جواب قطعی آن ده يا بیست سال بعد معلوم میشود؛ بلکه بهدنبال مسئلهاي ميرود که اگر امروز و فردا جواب نداد، دست کم سال دیگر نتيجه دهد. اين یک مشکل اساسي است.
مشکل دیگر، مدیریت این کار است. چهبسا نیروهای بالقوهای داشته باشیم که حاضر باشند در اين عرصه فداکاری کنند؛ اما پراکنده هستند؛ یکی این شهر، و ديگري آن شهر است؛ یکی در این رشته، و ديگري در رشتهاي ديگر تحصيل ميکند؛ فردي از يک مکتب، و ديگري از مکتبي ديگر طرفداري ميکند. جمعآوری اين نيروها، برنامهریزی و مدیریت کردن، تقسیم مسئولیتها و مسئولیت خواستن از اینها هنر دیگری است. تجربة نزديک به چهل سالة ما از اول انقلاب تا کنون و شناختي که از شرايط داريم اين است که هم جامعة دانشگاهی و هم حوزههای علمیه باید انگیزة دینی و اخلاقی را در افراد تقویت کنند. اگر صرفاً انگیزههای مادی محرک باشد تا بخواهیم این کار را انجام دهیم، چندان کارایی نخواهد داشت؛ زيرا روشهای دیگری برای تأمین آسانتر زندگی و بهتر از این کار وجود دارد؛ و به قول معروف، سری که درد نمیکند، دستمال نميبندند. افراد حساب میکنند: چه ضرورت دارد انسان خود را با افراد مختلف، اعم از موافق و مخالف درگیر کند و آخر هم به نتيجه نرسد و کسی هم انسان را تشويق نکند؟! اما اگر کسي آن را وظیفة شرعی و الهی خود دانست، با تقویت انگیزههای الهی و معنوی امید نتیجه خیلی بیشتر است. بدين منظور، بايد بیشتر در بين بچههای بسیجی کار کرد؛ اما چندان امیدی به کار کساني نیست که فقط بهدنبال زندگی مادي خود هستند.
مسئلة ديگر اين است که بايد مدیر کارآمدی براي انجام اين کارها در نظر گرفت. البته منظور از مدیر يک شخص خاص نیست؛ بلکه مقام مدیریت است؛ لازم است گروهی بتوانند این نیروها را شناسایی و دستهبندی، و وظايف هر يک را مشخص کنند و کار را بهموقع خود از آنها بخواهند و البته آنها را تشویق هم بکنند. البته اين لوازمی هم دارد؛ مانند اينکه امکانات مادی به قدر ضرورت برای آنها تأمین شود. پس قبل از شروع به کار، بايد دربارة این موضوع هم فکر کرد: چه کنیم که انگیزة معنوی و دینی در دوستانی که بالقوه میتوانند در این زمینهها کار کنند، تقویت شود. بايد در اين زمينه کوشيد و این انگیزه قابل تقویت است.
طرح ولايت، تجربهاي موفق از تربيت نيروي انساني
تجربة برگزاري بیست سال دورة طرح ولایت بسيار مؤثر بوده است. اين دوره چند روز هم در سال بیشتر نبوده است؛ اما واقعاً نتایجی دیدیم که هیچ باور نمیکردیم! دانشجویانی در مدت سه يا چهار روز که بحثهای مقدماتی را شروع کرده بودند، روحیهشان بهشدت عوض شد. نامههایی در اين زمينه نوشتند، سخنرانیهایی کردند و از آثار اين طرح سخنها گفتند. الان هم گاهي که احتياجي به پزشک يا مسائل اداری پيدا ميشود، گاهی سروکار ما با کسي ميافتد که در يکي از اين دورههاي طرح ولايت شرکت کرده است. افرادي که کاری از آنها برمیآيد و منشأ کاری هستند و یا با دلسوزی کاری را دنبال میکنند، میگویند ما در فلان دوره طرح ولایت شرکت داشتیم. به نظر من، این کار شدنی است و ميتوان انگیزههای دینی و اخلاقی افراد را تقویت کرد. دستکم بیست سال تجربه پشت این کار وجود دارد و باید از این تجربه استفاده کرد.
لزوم شناسايي افراد مدير
دلسوزان نظام بايد درصدد باشند کسانی را براي انجام اين کار پيدا کنند که قدرت مدیریت دارند تا به اين نوع کارها سروسامان دهند و آگاه باشند چه نوع مسئولاني را براي کارهای مختلف پیدا کنند و چگونه از آنها کار بخواهند. من در طول عمرم کسی که دیدم بهترین صلاحیت را برای این کار داشت، مرحوم دکتر بهشتی بود که بهطور خدادادی برای این کار ساخته شده بود. تحصیلات او هم مدیریت نبود، اما برای این کار ساخته شده بود. با کسانی که میخواست کار کند، بهترين برخوردها را داشت؛ با یک نگاه و چند دقیقه صحبت متوجه میشد که با این فرد چگونه باید صحبت کرد، و بعد او را جذب ميکرد و از او کار ميکشید؛ من کسي مثل او ندیدم. انشاءالله خداوند درجات او را عالی کند. بنابراين بايد اينگونه افراد را پيدا کرد. بيشک در ميان جوانهای ما که جوانهای کم سني هم هستند، این زمینهها پیدا میشود؛ گاهي انسان از اين افراد چیزهایی میبیند که باعث تعجب ميشود؛ جوانی کم سال با اين همه قدرت فکر، مدیریت، ابتکار و حسن برخورد و همة آنچه لوازم یک مدیر کارآمد است.
به هرحال این دو کار مقدمه است؛ يعني قبل از ورود در متن حل مسائل و نتیجهگیری علمی، بايد این دو مقدمه را برای یک کار طولانی در نظر بگيريم. همچنین باید برای تأمین لوازم و امکانات ضروری آن، که شامل بودجه نيز ميشود، فکر کرد. بههرحال، انسان زندگي هم دارد؛ بهويژه آنکه همة جوانها یا ازدواج کردهاند و یا در سن ازدواج هستند و زن و فرزند دارند و بايد به قدر ضرورت ـ نه براي يک زندگي اشرافي ـ براي تأمين هزينههاي آنها تلاش کنند. آنگاه اگر آن مدیر کارآمد بود، میتواند نیروهایی را جذب کند که هر کدام در بخشی بهترین آمادگی را دارند و میتوانند خدمات واقعاً ارزندهای را ارائه دهند. بهلطف خداوند متعال، بهويژه بعد از دوران انقلاب، افرادي را که ميپنداشتيم کارآمدي ضعيفي دارند، کارهای بزرگی انجام دادند و هنوز هم از این نیروهای ناشناخته فراوان داریم.
سپس وقتی وارد کار علمی شدیم، باید مسائلي که ریشهایتر هستند و مواردي که اصول موضوعه مسائل بعدی را تعیین و اثبات میکنند، به ترتیب منطقی دستهبندی شوند، و بعد در چند بخش کلی تحقیقات مستقل انجام دهیم، و نتایج آن را با گروههای دیگر مبادله کنیم تا بتوانیم انشاالله به نتایج مطلوب برسیم، یا دستکم به آنها نزدیک شویم.
افزون بر همة اینها، نبايد دعا و توسل را فراموش کرد. توسل به حضرت معصومه سلاماللهعليها و رفتن به مسجد جمکران و توسل به آقا امام زمان اروحنافداه، بیش از چیزهای دیگر مؤثر است و احتمال قوی میدهم همین پیشرفتهای چشمگیری که در زمینة انرژی اتمی، نانو و چیزهای دیگر برای ما بهدست آمده است، بهوسیلة کسانی بود که این صفا را داشتند؛ هرچند ناشناخته بودند و جایی هم بروز ندادند. بعد از این نيز انشاءالله نتایج کارشان نصيب همة ما خواهد شد و برای پیشرفت نظام مؤثر خواهد بود.
پرسش:
مقام معظم رهبری بر تولید علوم توحیدی تأکيد داشتند؛ اين کار را از کجا بايد آغاز کنيم؟ کلیدواژههای مهم اين موضوع چيست؟
پاسخ: آنچه را بيان کردم، برگرفته از فرمایشات امام و مقام معظم رهبری و امثال این بزرگان بود. اگر بخواهم جایگاه این فرمایش ایشان را در سخنانم مشخص کنم، بايد بگويم نظام ما یک بینش جدیدی نسبت به هستی مطرح کرده که محور این بینش، «توحید» است. مرحوم علامه طباطبايي در چند جاي تفسیر المیزان با تعبیرهاي مختلف به اين مسئله اشاره کردهاند که اگر بخواهيم اسلام را خلاصه کنیم و بهصورت اجمال و فشرده آن را بيان کنيم، باید بگوییم حقیقت اسلام توحید است و اگر توحید را باز کنیم، همة احکام اسلام در زمینة فقه، اخلاق و مسائل فردی و اجتماعی را شامل ميشود؛ يعني توحید روح اسلام است. اگر بگوییم اسلام بینشی را براي ما آورده است که ميتواند سعادت بشر را جهشوار پیش ببرد، محور آن توحید است؛ منتها باید خود کلمة توحید و شاخههاي آن را معنا کنیم و سپس جايگاه خومان را مشخص کنيم که در کجای آن قرار داريم و کمبودهايمان چيست. براي مثال، برخي افراد به خدای متعال اعتقادي سطحی دارند.
از اصلیترین مسائل اين است که فعالیت ما دو بخش را شامل ميشود؛ یکی شناخت علوم انسانی و ديگري شناخت اسلام. نخست باید اسلام را بشناسیم؛ محور اسلام توحید، و محور علوم انسانی نيز شناخت انسان است؛ یعنی فعالیت علمی ما دو رکن دارد؛ شناخت خدا و شناخت انسان. با توجه به اين مسئله، تا حدودي فرمایش مقام معظم رهبری برای ما روشنتر میشود که چرا باید در توحید بیشتر کار کنیم.
انشاءالله خدا به همة ما توفیق دهد و سایة مقام معظم رهبری بر سر ما مستدام باشد و آنقدر ادامه پیدا کند که با دست مبارک خودشان، امانت را به صاحب امانت منتقل کنند؛ انشاءالله.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org