قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس نوزدهم

 

 

مقام عابدان و رسولان الهــى و نقش عقل‌مندى، ياد خدا و گريز از غفلت

 

 

‌‌‌‌‌‌ـ اهميت به كارگيرى عقل، ياد خدا و دورى از غفلت

‌‌‌‌‌‌ـ ملاك برترى پيامبر اسلام بر ساير پيامبران

‌‌‌‌‌‌ـ تأثير كم‌گويى و كم‌خورى در شناخت و ادراك انسان

‌‌‌‌‌‌ـ ويژگى‌هاى عابدان

 

 

 

 

مقام عابدان و رسولان الــهى و نقش عقل‌مندى، ياد خدا و گريز از غفلت

 

«يا اَحْمَدُ؛ اِجْعَلْ هَمَّكَ هَمّاً واحِداً. فَاجْعَلْ لِسانَكَ لِساناً واحِداً وَاجْعَلْ بَدَنَكَ حَيّاً لاتَغْفُلْ اَبَداً؛ مَنْ غَفَلَ لا اُبالى بِأَىِّ واد هَلَكَ. يا اَحْمَدُ؛ اِسْتَعْمِلْ عَقْلَكَ قَبْلَ اَنْ يَذْهَبَ. فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لايُخْطِئُ وَ لايَطْغى.

يا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى لاَِىِّ شَىء فَضَّلْتُكَ عَلى سايِرِ الاَْنْبياءِ؟ قالَ اللّهُمَّ لا. قالَ: بِالْيَقينِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ وَ سَخاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَة بِالْخَلْقِ وَ كَذلِكَ اَوْتادُ الاَْرْضِ لَمْ يَكُونُوا اَوتاداً اِلاّ بِهذا.

يا اَحْمَدُ؛ اِنَّ الْعَبْدَ اِذّا جاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانَ كافِراً تَكُونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَيْهِ وَ وَبالا. وَ اِنْ كانَ مُؤْمِناً تَكُونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهاناً وَ شِفاءً وَ رَحْمَةً. فَيَعْلَمُ ما لَمْ‌يَكُنْ يَعْلَمْ وَ يَبْصُرُ ما لَم‌يَكُنْ يَبْصُرْ. فَاَوَّلُ ما اُبْصِرُهُ عُيُوبُ نَفْسِهِ حَتّى يَشْتَغِلَ بِها عَنْ عُيُوبِ غَيْرِهِ وَ اُبْصِرُهُ دَقايِقَ الْعِلْمِ حَتّى لايَدْخُلَ عَلَيْهِ الشَّيْطانُ.

يا اَحْمَدُ؛ لَيْسَ شَىءٌ مِنَ الْعِبادَةِ اَحَبَّ اِلَىَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ، فَمَنْ صامَ وَ لَمْ يَحْفَظْ لِسانَهُ كَمَنْ كانَ قامَ وَ لَمْ يَقْرَأْ فى صَلاتِهِ، فَاُعْطيهِ اَجْرَ الْقِيامِ وَ لَمْ اُعْطِهِ اَجْرَ الْعابِدينَ. يا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى مَتى يَكُونُ [لِى] الْعَبْدُ عابِداً؟

قالَ لا يا رَبِّ. قالَ اِذا اجْتَمَعَ فيه سَبْعُ خِصال وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ

الْمحارِمِ وَ صَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمّا لايَعْنيهِ، وَ خَوْفٌ يَزْدادُ كُلَّ يَوْم مِنْ بُكائِهِ وَ حَياءٌ يَسْتَحْيي مِنّى فىِ الْخَلاءِ وَ اَكْلُ ما لابُدَّ مِنْهُ وَ يُبْغِضُ الدُّنْيا لِبُغْضى لَها وَ يُحِبُّ الاَْخْيارَ لِحُبّى لَهُمْ.»

اهميت به كارگيرى عقل؛ ياد خدا و دورى از غفلت

‌‌‌در گفتگوهايى كه در «حديث معراج» بين خداوند و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) انجام گرفته است اسلوبهاى گوناگونى به كار رفته كه اين خود نوعى بلاغت در سخن است، زيرا اگر اسلوب كلام، از آغاز تا پايان، يكنواخت باشد ملال‌انگيز و خستگى‌آور است، اما وقتى در گفتگو اسلوبهاى گوناگونى به كار رود، نشاط انگيز بوده و طراوت بحث حفظ مى‌گردد.

‌‌‌در دو بحث اخير فرازهايى از سخنان خداوند متعال خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)بيان شد، حاصل آن اين بود كه دسته‌اى از صفات باعث مى‌گردد، انسان زندگى گوارا و حيات خوش و پايدارى داشته باشد و آن ويژگى‌ها و صفات كسانى است كه به مقام رضا رسيده‌اند. علاوه بر آن مقام محبان و دوستان خدا و برخى از اوصاف آنان بررسى شد. در اين بخش اسلوب سخن تغيير مى‌يابد و خداوند پيامبر را به مطالبى چند توصيه و سفارش مى‌كند و مى‌فرمايد:

«يا اَحْمَدُ؛ اِجْعَلْ هَمَّكَ هَمّاً واحِداً فَاجْعَلْ لِسانَكَ لِساناً واحِداً وَاجْعَلْ بَدَنَكَ حَيّاً لاتَغْفُلْ اَبَداً. مَنْ غَفَلَ لا اُبالى بِأَىِّ واد هَلَك» اى محمد؛ همت خود را به يك چيز متوجه ساز و زبانت را يكسان قرار بده. بدنت را زنده‌بدار و هرگز غافل مباش، كسى كه از من غافل گردد، برايم مهم نيست كه به كدام وادى هلاكت در افتد.

‌‌‌اينكه فرمود همتت را به يك چيز متوجه گردان، بدين معنا نيست كه انسان در دنيا فقط يك چيز را هدف قرار دهد و غير آنرا رها كند، بلكه منظور اين است كه وقتى در اهدافانسان تزاحم رخ مى‌دهد، چنان نباشد كه گاهى اين هدف را ترجيح دهد و گاهى هدف ديگررا، گاهى خدا و گاهى خلق را، بلكه همواره همت او به يك چيز متوجه گردد و فقط خدارا طلب كند. گرچه خدا خواهى و طلب رضاى او، در جهات گوناگون مطرح مى‌گردد: گاهىدر مسائل فردى و گاهى در مسائل اجتماعى، گاهى در مسائل مادى و گاهى در مسائل معنوى.

بالاخره در همه فعاليتها، انسان بايد يك همّ داشته باشد و آن طلب رضاى خداست.پس «اِجْعَلْ هَمَّكَ همَّاً واحِدا» يعنى تزلزل نداشته باش كه گاهى دنيا رابخواهى و گاهى آخرت را، گاهى خدا و گاهى خلق را؛ بلكه نهايت سعى و همتّت براى خدا باشد.

‌‌‌شركى كه باعث مى‌گردد انسان هم خدا را بخواهد و هم غير او را، هم در عمل اثر مى‌گذارد و هم در گفتار انسان، چرا كه انسان طالب دل‌خواه خود است و سخن او تابع شرايط و منافعش مى‌باشد، در واقع نان به نرخ روز مى‌خورد. به گونه‌اى سخن مى‌گويد كه مخاطبش را به خود جلب كند و يا او را فريب دهد ـ چنين افرادى دو زبان دارند اما كسى كه هدفش خداست و طالب رضاى اوست، زبانش نيز يكى است و يك جور سخن مى‌گويد؛ لذا خداوند مى‌گويد: «وَ اجْعَلْ لِسانَكَ لِساناً واحِدا»

‌‌‌توصيه ديگر خداوند به پيامبر اين است كه اگر ياد خدا در دلت نباشد، بدنت مرده است. حيات انسانى تو، به ياد خدا بستگى دارد و اگر به ياد خدا نباشى از حيات انسانى محروم خواهى بود و بدنت مرده است، گرچه داراى حيات حيوانى است. وقتى بدن انسان زنده مى‌ماند كه لحظه‌اى از خدا غافل نگردد. سپس خداوند آفت اصلى غفلت را چنين ذكر مى‌كند كه اگر كسى غفلت ورزد «لا اُبالى بِأَىِّ واد هَلَك» باك ندارم كه در كدامين وادى هلاك شود، يعنى غفلت عامل اصلى هلاكت است. اگر كسى خدا را فراموش كند و از او روى برگرداند، ممكن است به هر نوع هلاكتى گرفتار شود. سنّت خدا در اين عالم بر اين است كه انسان مختار باشد و اين سخن خدا تهديدى است براى انسان كه متوجه باشد غفلت از خدا او را به انواع هلاكتها دچار مى‌كند، چنانكه خداوند مى‌فرمايد:

«وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَلَهُ قَرين»(1)

كسى كه از ياد خدا اعراض كند شيطان را بر او مى‌گماريم تا هم‌نشين او گردد.

‌‌‌يعنى مقارنت شيطان در اثر غفلت از ياد خداست والا اگر انسان هميشه ذاكر باشد شيطان بر او مسلط نمى‌شود.


1. زخرف/36.

«وَ اِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُّهْتَدُون»(1)

آن شياطين مردم را از راه خدا باز مى‌دارند و خود پندارند كه هدايت يافته‌اند.

‌‌‌او فكر مى‌كند به خود و خلق خدمت مى‌كند، در صورتى كه گمراه است و پيوسته به نابودى و هلاك نزديكتر مى‌شود.

«يا اَحْمَدُ؛ اِسْتَعْمِلْ عَقْلَكَ قَبْلَ اَنْ يَذْهَبَ. فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لايُخْطِئُ وَ لايَطْغى»

اى محمد؛ عقل خود را به كار انداز قبل از اينكه از دستت برود. پس كسى كه از عقل خود استفاده برد، خطا و طغيان نمى‌كند.

‌‌‌يعنى انسان تا از عقل بهره مى‌برد، حدود را مى‌شناسد و رعايت مى‌كند و در نتيجه در تشخيص خطا نكرده، در عمل نيز طغيان نمى‌كند، اما وقتى عقلش كنار رفت، شهوت يا غضب غالب مى‌شود و از حدود تجاوز مى‌كند.

ملاك برترى پيامبر بر ساير پيامبران

«يا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى لاَِىِّ شَىء فَضَّلْتُكَ عَلى سايِرِ الاَْنْبياءِ؟ قالَ اللّهُمَّ لا»

اى‌پيامبر، آيا ميدانى چراتو رابرساير انبياء برترى‌دادم؟ جواب‌داد: نمى‌دانم، اى پروردگارم.

‌‌‌البته پيامبر چون انسان است از پيش خود چيزى نمى‌داند و علم او از طريق تعليم و افاضه خداوند حاصل مى‌گردد، لذا پيامبر در جواب مى‌گويد نمى‌دانم؛ يعنى از پيش خود نمى‌دانم.

«قالَ: بِالْيَقينِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ وَ سَخاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَة بِالْخَلْق»

خداوند فرمود: به واسطه يقين و خوش خلقى و سخاوت نفس و مدارا كردن و رحمت با مردم ترا برترى بخشيدم.

‌‌‌(اين سخن خدا باعث مى‌شود ديگران به اهميت اين صفات پى برده سعى كنند آنها را در خود تقويت كنند).

‌‌‌اولين ويژگى كه پيامبر بدان متصف گرديد، يقين است كه همه انبيا بدان متصف بودند و


1. زخرف/37.

البته يقين داراى مراتبى است و ممكن است برخى از آن مراتب در مردم نيز وجود داشته باشد، ولى عالى‌ترين مراتب آن در انبيا و به خصوص پيامبرانى كه داراى مقام امامت نيز بودند وجود داشت و در وجود مقدس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه كامل‌ترين انبياست، بهترين و والاترين مرتبه يقين وجود داشت كه اين خود موجب برترى پيامبر بر ساير انبيا گشت.

«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون»(1)

برخى از بنى اسرائيل را امام و پيشوايانى قرار داديم كه به امر ما خلق را هدايت كنند، چون در راه حق صبر كردند و به آيات ما يقين داشتند.

‌‌‌(ملاك امامت و رهبرى دو چيز است، يكى صبر در مقام عمل و ديگرى يقين از نظر درك و معرفت).

‌‌‌ديگر ويژگى‌هايى كه موجب برترى پيامبر گشته: خوش خلقى، سخاوت در مقام بخشش مال، رحمت، دلسوزى و مهربانى با مردم است. خداوند در قرآن مى‌فرمايد:

«...حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَئُوفٌ رَّحيم»(2)

پيامبر بر (هدايت و نجات) شما حريص و به مؤمنان رئوف و مهربانست.

‌‌‌خداوند بعد از بيان دليل برترى پيامبر مى‌فرمايد:

«وَ كَذلِكَ اَوْتادُ الاَْرْضِ لَمْ يَكُونُوا اَوتاداً اِلاّ بِهذا»

همچنين اوتاد و بزرگان روى زمين اگر چنين نباشند، به آن مقام رفيع دست نمى‌يابند.

‌‌‌استعمال كلمه «اوتاد» در اين روايت و ساير روايات، نشانه اين است كه در بين انسانها، غير از انبيا كسان ديگرى نيز هستند كه حكم ميخ در و پنجره و ساختمان را دارند: چنانكه اگر در پنجره و در ميخ به كار نرود، اجزاى آن از هم مى‌پاشد، اين بزرگواران نيز اوتاد و ميخ‌هاى زمينند و خدا به واسطه وجود آنها زمين را حفظ مى‌كند و بلاها را دفع مى‌سازد ـ پس اوتاد زمين به واسطه همين صفات به اين مقام رسيده‌اند.


1. توبه/24.

2. توبه/128.

تأثير كم‌گويى و كم‌خورى در شناخت و ادراك انسان

«يا اَحْمَدُ؛ اِنَّ الْعَبْدَ اِذّا جاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانَ كافِراً تَكُونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَيْهِ وَ وَبالا. وَ اِنْ كانَ مُؤْمِناً تَكُونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهاناً وَ شِفاءً وَ رَحْمَة»

اى محمد؛ هر گاه بنده من شكمش گرسنه باشد و زبانش را حفظ كند، به او حكمت مى‌آموزم، اگر چه كافر باشد كه در اين صورت آن حكمت دليلى و حجتى عليه او خواهد بود و اگر مؤمن باشد، حكمت او نور و برهان و شفا و رحمت است.

‌‌‌پيش از اين درباره اهميت «صوم و صَمت» بحث گرديد، در اينجا باز خداوند به آن دو سفارش مى‌كند و مى‌فرمايد: كسى كه اين دو را داشته باشد به او حكمت مى‌دهم، منتها اگر ايمان داشته باشد حكمت راهگشا و موجب تكامل او خواهد شد. حتى اگر كافر نيز اين دو چيز (كم خوردن و كم گفتن) را رعايت كند خدا به او حكمت مى‌دهد، ولى آن حكمت تنها حجت را بر او تمام مى‌كند و موجب سعادت او نمى‌گردد، بلكه چون از آن استفاده نمى‌كند، بر شقاوت و بدبختى او افزوده مى‌گردد، چرا كه او آگاهانه با امر خداوند مخالفت مىورزد. اما حكمت در مؤمن نور، برهان و شفاى معنوى دردهاى اوست (به هر جهت در اين فراز تأكيد بر نقش حكمت در درك و شناخت انسان است).

‌‌‌در ادامه خدا مى‌فرمايد:

«فَيَعْلَمُ ما لَمْ‌يَكُنْ يَعْلَمْ وَ يَبْصُرُ ما لَم‌يَكُنْ يَبْصُرْ. فَاَوَّلُ ما اُبْصِرُهُ عُيُوبُ نَفْسِهِ حَتّى يَشْتَغِلَ بِها عَنْ عُيُوبِ غَيْرِهِ»

پس مؤمن (با حكمت) مى‌داند آنچه را نمى‌دانست و مى‌بيند چيزى را كه نمى‌ديد. پس اولين چيزى كه به او مى‌نمايانم عيبهاى خود اوست تا به عيبهاى ديگران نپردازد.

‌‌‌آدم پرخور و پرگو، به عيوب خود توجهى ندارد، زيرا يا توجه او به شكم است و يا به حرف زدن. او مى‌خواهد حرفى بزند كه مردم خوششان بيايد. پس قبل از اينكه ديگران را به سخنان خود جلب كند، دلش مشغول و متوجه ديگران است و چنين كسى به خود توجهى

ندارد، تا عيوب خود را باز شناسد. اما وقتى انسان كم خور و اهل روزه و سكوت بود، مى‌تواند به خود توجه داشته باشد و عيبهاى خود را ببيند و ديگر به عيبهاى ديگران نمى‌پردازد. البته بصيرت و آگاهى به عيوب خويش، از جمله آثار حكمت است و حكمت آثار ديگرى نيز دارد، از جمله موجب روشنايى قلب و بصيرت باطنى مى‌گردد، كه در نتيجه آن، انسان علاوه بر مفاهيم، حقايق را نيز مى‌يابد:

«وَ اُبْصِرُهُ دَقايِقَ الْعِلْمِ حَتّى لايَدْخُلَ عَلَيْهِ الشَّيْطان»

و به او دقايق و حقايق علم را نشان مى‌دهم تا شيطان بر او مسلط نشود.

‌‌‌اين جمله اشاره دارد به اينكه بزرگترين راه نفوذ شيطان در انسان، ايجاد وسوسه و شك و شبهه است و اگر كسى علم قوى و متقن پيدا كند، شيطان نمى‌تواند او را وسوسه كند، يا شك و شبهه‌اى در او پديد آورد، در مقابل هر قدر از علم و آگاهى انسان كاسته شود، بيشتر به انحرافات و وسوسه‌هاى شيطانى مبتلا مى‌شود. اولين روزنه‌اى كه فراروى شيطان باز مى‌شود، روزنه فكر و انديشه و شناخت است، اگر از اين راه نفوذ كرد و توانست شك و شبهه‌اى ايجاد كند، راه‌هاى ديگر نيز برايش باز مى‌گردد، اما كسى كه دقايق و حقايق علم را مى‌داند راه وسوسه و شك را به روى شيطان مى‌بندد و در نتيجه براى او راه نفوذى باقى نمى‌ماند. پس به «يقين» اهميت فراوانى داده شده، تا آنجا كه خداوند مى‌فرمايد: اولين برترى پيامبر بر ديگران يقين اوست. در مقابل پست‌ترين چيزى كه موجب شقاوت و سقوط انسان مى‌گردد، شك و شبهه و نبود يقين است.

«يا اَحْمَدُ؛ لَيْسَ شَىءٌ مِنَ الْعِبادَةِ اَحَبَّ اِلَىَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ، فَمَنْ صامَ وَ لَمْ يَحْفَظْ لِسانَهُ كانَ كَمَنْ قامَ وَ لَمْ يَقْرَأْ فى صَلاتِهِ، فَاُعْطيهِ اَجْرَ الْقِيامِ وَ لَمْ اُعْطِهِ اَجْرَ الْعابِدين»

اى محمد؛ هيچ عبادتى نزد من محبوبتر از روزه و سكوت نيست. كسى كه روزه بگيرد، ولى زبان خود را حفظ نكند، به مانند كسى است كه به نماز بايستد و حمد و سوره و ذكرهاى نماز را نخواند كه در اين صورت من فقط به او پاداش قيام مى‌دهم، نه پاداش عبادت كنندگان را.

‌‌‌پيش از اين خداوند در فراز ديگرى فرمود: «اَوَّلُ الْعِبادَةِ الصَّمْتُ والصَّوْم»

‌‌‌ولى اين بار مى‌فرمايد: هيچ عبادتى نزد من محبوبتر از اين دو نيست و روزه‌دارى كه زبانش را حفظ نكند و هرچه به زبانش آمد بگويد، مانند كسى است كه نمازش بدون قرائت باشد. چنانكه فايده نماز بدون قرائت اندك است، فايده روزه بدون پاسدارى زبان نيز اندك است و نفع كامل به حال انسان ندارد. اين روزه خيلى فرق دارد با روزه كاملى كه در كنار آن، زبان نيز كنترل مى‌گردد و انسان بر دل، رفتار و افكارش سيطره دارد.

ويژگى‌هاى عابدان

پيش از اين خداوند مقام «رضايت پيشه‌گان» و محبان خود و ويژگى‌هاى آنها را بيان كرد و در اين بخش مى‌پردازد به بيان مقام عابدان و صفات و ويژگى‌هاى آنها و مى‌فرمايد:

«يا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى مَتى يَكُونُ [لِى] الْعَبْدُ عابِداً؟ قالَ لا يا رَبِّ. قالَ اِذا اجْتَمَعَ فيه سَبْعُ خِصال وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ الْمحارِم»

اى محمد؛ آيا مى‌دانى كه چه وقت بنده من عابد مى‌شود؟ پيامبر عرض كرد: خير، مولاى من. خداوند فرمود: هرگاه هفت ويژگى و خصلت در او جمع شود، تقوايى كه او را از حرام حفظ كند...

‌‌‌اگر سفارشها و دستورهاى عملى كه در اين روايت ذكر شده، جمع‌آورى و دسته‌بندى شود، يك سلسله دستورات كامل براى «سير و سلوك عارفانه»، به دست مى‌آيد و همين طور اگر اوصافى را كه در اين روايت، براى انسانهاى رو به كمال و يا به كمال رسيده بيان شده، دسته‌بندى شود، اوصاف «سالكان» و بالاتر از آن اوصاف «واصلين الى اللّه» مشخص مى‌شود، منتها شيوه تعليم انبيا و ائمه اطهار، سلام الله عليهم اجمعين، همانند شيوه خداى متعال چنين نبوده كه تعاليم را دسته‌بندى كرده، در ضمن ابواب و فصول بيان كنند. اتفاقاً شيوه انبيا و خداوند دل‌نشين‌تر و مؤثرتر است، چرا كه در شيوه دسته بندى و فصل بندى، جنبه صورى و ظاهرى و قالب‌بندى رعايت مى‌گردد، اما چون در شيوه اول روح انسان مخاطب قرار مى‌گيرد و سعى بر اين است كه مطالب گوناگون به او ارائه شده، در دل او نفوذ كند، بيان آن مطالب با

اسلوب و شيوه‌هاى گوناگون مؤثرتر و دل نشين‌تر است. به هر جهت اولين ويژگى عابد، ورع و تقوايى است كه او را از محرمات و گناهان باز دارد.

‌‌‌«وَ صَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمّا لايَعْنيه» دومين ويژگى سكوتى است كه او را از لغو باز دارد.

‌‌‌سخن گفتن زمانى رواست كه انسان روى آن فكر كند و با در نظر گرفتن فايده آن سخن گويد و الا آنجا كه سخن فايده‌اى نمى‌بخشد و موجب كمال و قرب به خدا نمى‌شود، بايسته است كه انسان سكوت پيشه سازد.

‌‌‌«وَ خَوْفٌ يَزْدادُ كُلَّ يَوْم مِنْ بُكائِه» سومين ويژگى ترسى است كه روز به روز بر گريه او مى‌افزايد.

‌‌‌به طور فطرى اگر كسى خوف و ترسى داشته باشد، موقعى كه به عبادت مى‌ايستد و يا موقعى كه قرآن مى‌خواند و به انذارهاى الهى توجه پيدا مى‌كند، دلش مى‌لرزد و اشكش جارى مى‌شود؛ چون در آن هنگام به ياد گناهان خود افتاده، از ابتلا به عذاب الهى بيمناك مى‌شود.

«اِنَّما الْمُؤْمِنُونَ الَّذيِنَ اِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتُ قُلُوبُهُمْ...»(1)

مؤمنان كسانى هستند كه چون ذكرى از خدا به ميان آيد، دل‌هايشان ترسان و لرزان گردد.

‌‌‌«وَ حَياءٌ يَسْتَحْيي مِنّى فىِ الْخَلاء» چهارمين ويژگى حيايى است كه موجب مى‌گردد در خلوت نيز از من شرم و حيا كند.

‌‌‌اگر كسى خجالت مى‌كشد در حضور ديگران گناه كند، علت آن حيا از مردم است نه حيا از خدا. البته اين نيز به نوبه خود خوب است و چنين شخصى بهتر است از انسان بى‌شرمى كه در حضور ديگران نيز از گناه باكى ندارد؛ ولى حياى از خدا مطلوب‌تر و با ارزش‌تر است. از آنجا كه خدا خلوت و جلوت ندارد و همه جا حضور دارد، پس اگر در خلوت از خدا حيا كرد، حياى او حقيقى خواهد بود. در روايتى وارد شده كه حضرت سلمان آن‌قدر با حيا بود كه، در طول عمرش، خجالت مى‌كشيد به عورتش نگاه كند!

«وَ اَكْلُ ما لابُدَّ مِنْهُ وَ يُبْغِضُ الدُّنْيا لِبُغْضى لَها وَ يُحِبُّ الاَْخْيارَ لِحُبّى لَهُم»

پنجمين ويژگى عابد اين است كه به اندازه نياز و ضرورت غذا تناول كند.


1. انفال/2.

‌‌‌(يعنى به اندازه‌اى كه براى عبادت و انجام وظيفه توان داشته باشد، نه اينكه هرچه ميل داشت تناول كند).

‌‌‌ششمين ويژگى اين است كه با دنيا بغض و دشمنى ورزد، چون من با آن بغض و دشمنى مىورزم و هفتمين ويژگى اينكه اخيار و نيكان را دوست بدارد، چون من آنان را دوست دارم.

‌‌‌اگر بخواهد مرا عبادت كند بايد خواسته‌هايش را با خواسته‌هاى من موافق سازد؛ يعنى بگويد: خدايا من بنده توام هر چه تو بگويى و اراده كنى انجام خواهم داد، پس وقتى پى برد، من با دنيا دشمنم او نيز با آن دشمنى مىورزد. البته چنانكه پيش از اين بيان شد. دشمنى خدا و اولياى او با دنيا به معناى دشمنى با مظاهر و نعمتهاى دنيوى نيست، بلكه دشمنى آنان با هدف قرار گرفتن دنياست و الا با نعمتهاى دنيا و زندگى دنيوى كه نعمت خداست، كسى دشمنى ندارد: اگر حيات و زندگى دنيا نبود، آخرتى نيز در كار نبود؛ يعنى بهشت تحقق نمى‌يافت. پس چنان نيست كه زندگى و نعمتهاى دنيا بد باشد، بلكه دنياطلبى بد است و دنياطلبى به اين است كه انسان براى دنيا اصالت قائل شود و آن را مطلوب بالذات بداند. اما اگر دنيا را وسيله آخرت قرار دهد، او در واقع آخرت طلب است.

‌‌‌عابد در كنار دشمنى با دنيا نيكان را دوست مى‌دارد، به افرادى محبت و علاقه مىورزد كه در راه خدا گام برمى‌دارند و رو به كمالند. اين مطلب بيانگر اين حقيقت است كه انسان يا در راه بندگى گام برمى‌دارد و يا خودپرستى! اگر كسى همه اين صفات در او جمع گشت، واقعاً عابد است و الا هر قدر از اين صفات كاسته شود، خود پرستى جايش را مى‌گيرد.

***

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org