اصول و ارزشهاى اسلامى
و
خطر تهاجم فرهنگى
مقوله فرهنگ و تهاجم فرهنگى
مقوله فرهنگ مقوله وسيعى است كه در اطراف آن بسيار بحث شده است. كسانى كه با مفاهيم جامعهشناسى آشنايى دارند مىدانند كه براى اين واژه بيش از پانصد تعريف ذكر شده است كه پرداختن به همه آنها در اين بحث كوتاه و مختصر ميسّر نيست. امابه صورت اجمالى، مىتوان فرهنگ رااين گونه تعريف كرد: «فرهنگ عبارت است از مجموعه مايه هايى كه رفتار او را از رفتار حيوانات مشخّص و ممتاز مىسازد». به طور كلّى، سه بخش اساسى مىتوان براى فرهنگ در نظر گرفت:
اول، شناختها و باورها
دوم، ارزشها و گرايشها
سوّم، رفتارها و كردارها.
منظور از هجوم فرهنگى آن است كه جامعهاى تلاش كند كه فرهنگ خودش را بر جامعه ديگرى كه طبعاً داراى فرهنگى خاص مىباشد تحميل كند يادست كم، نوعى دگرگونى در فرهنگ آن جامعه بوجود آورد. اين كار هجوم فرهنگى تلقّى مىشود.
اكنون سؤالى كه مطرح مىشود اين است كه آيا هجوم فرهنگى هميشه نامطلوب و مذموم است يا ممكن است گاهى اوقات پسنديده و ممدوح باشد؟
اين مطلب به جنبه ارزشى بحث مربوط مىشود كه بايد آن را به تفصيل مورد بررسى قرارداد،اما اجمالاً مىتوان گفت كه هجوم فرهنگى هميشه مذموم و نكوهيده نيست. اگر جامعهاى داراى فرهنگ منحط، ارزشهاى كاذب، باورهاى غلط و شناختهاى نادرست باشد، جامعه ديگرى به انگيزه الهى و به قصد اصلاح سعى كند كه باورهاى غلط را از آن بزدايد و ارزشهاى غلط را به ارزشهاى صحيح تبديل نمايد اين كار ناپسند و نكوهيده نيست، ولى معمولاً از هجوم فرهنگى تأثير نابجا و ناحق اراده مىشود كه كسانى نسبت به جامعه ديگر انجام مىدهند و مىخواهند دگرگونى هاى نامطلوبى در آن جامعه بوجود آورند كه دست كم، از ديد كسانى كه از آن به هجوم تعبير مىكنند، اين دگرگونيهاى نامطلوب است.
پس بطور كلّى منظور از هجوم فرهنگى تلاش افراد يا جوامعى است كه به قصد عوض كردن يا دگرگون ساختن فرهنگ جامعه ديگرى انجام مىشود اين دگرگونى ممكن است در سه بخش اساسى ظهور كند:
الف ـ در بخش شناختها و باورها، بينش افراد را نسبت به خدا، جهان و انسان تغيير دهند.
ب ـ در بخش ارزشها و گرايشها، غير از شناختهايى كه انسانهانسبت به هر چير دارند لازم است در زندگى آنها ارزشهايى نيز مطرح باشد، زيرا زندگى بدون اعتقاد به يك سلسله ارزشها شكل انسانى پيدا نمىكند. وقتى زندگى انسان، انسانى و ممتاز از زندگى ساير حيوانات خواهد بود كه خوب و بد درآن مطرح باشد. كسانى كه كارهايى، به عنوان اينكه خوب است، انجام مىدهند و كارهايى را به عنوان اينكه بد است ترك مىكنند به ارزشهاى انسانى پاى بند هستند. اما جوامع، از نظر شناخت خوب و بد و ارزش و ضد ارزش، با هم اختلاف نظر دارند. حال، اگر جامعهاى يك
سلسله ارزشها را پسنديد و به آنها دل بست اگر ديگران بخواهند كه آن ارزشها را تغيير دهند اين كار در بعد ارزشى هجوم فرهنگى است. آنچه شكل رفتارانسان را تعيين مىكند باورها و ارزشهايى است كه بدانها اعتقاد دارد.
ج ـ در رفتارها و كردارها، وقتى باورها و ارزشها به نوبه خود تغيير كنند خود به خود رفتار انسانها هم تغيير خواهد كرد. از اينرو، كسانى كه مىخواهند به فرهنگ جامعهاى هجوم ببرند سعى مىكنند در الگوهاى رفتارى افراد آن جامعه تغييراتى بوجود آورند. براى اين كار هم شيوه هاى گوناگونى وجود دارد، كه بايد مورد شناسايى و ارزيابى قرار گيرد.
بطور خلاصه، منظور از هجوم فرهنگى در جامعه ما (كه امروز در معرض هجوم فرهنگى دشمنان واقع شده و هر كدام به انگيزه اى مىخواهند فرهنگ ما را عوض كنند) اين است كه شناخت هاى مردم جامعه ما را نسبت به جهان و انسان و ارزشهايى كه به آنها دل بستهايم و شيوه رفتار فردى و اجتماعى مان را، به گونهاى كه به نفع خودشان باشد تغيير دهند.
انگيزه دشمن از تهاجم فرهنگى
گاهى هجوم فرهنگى به انگيزه الهى انجام مىگيرد كه البته اين كار انبيا و پيروان آنها است. انگيزه آنان از قيام، در هر جامعهاى اين است كه با نيّتى الهى فرهنگ آن جامعه را تغيير دهند، زيرا، وظيفهاى در اين زمينه از سوى خدا بر دوش آنها گذاشته شده است تا خطاها و انحرافات جوامع را اصلاح كنند. چنين كارى خواه ناخواه موجب تصّرف در فرهنگ مىشود. اما اين كار ممدوح است. ماهم از اين گونه هجوم فرهنگى استقبال
مى كنيم. اگر واقعاً جامعه ما از نظر شناختها، باورها، ارزشها و رفتارها مبتلا به مفاسد و انحرافاتى باشد و كسانى در صدد اصلاح انحرافات آن برآيند مابايد از آنها ممنون باشيم. اين كار هيچ عيبى ندارد، ولى منظور ما از هجوم فرهنگى، بنابر اصطلاح معروف، عكس اين مطلب است، يعنى ايجاد تغيير نامطلوب به وسيله گروهى در جامعه تا ارزشها رابه ضد ارزشها تبديل كنند، باورهاى صحيح رااز مردم بگيرند، ترديد، وسوسه، بى باورى، وارفتگى و وانهادگى در مردم ايجاد كنند، حالت پوچگرايى يا باورهاى كاذب و ارزشهاى غلط به جامعه تزريق كنند، منظور از هجوم فرهنگى همين است.
اما اينكه انگيزه كسانى كه چنين كارهايى انجام مىدهند چيست بحثى است كه تا حدود زيادى جنبه روانشناسى اجتماعى دارد. اگر بخواهيم حق مطلب ادا شود بايد بحثهاى مربوطه ذكر شود تا بتوانيم نتيجهاى روشن بگيريم در اين بخش فقط، بحث كوتاهى در باره اين موضوع ذكر مىكنيم:
انسانها از اعمال خود در زندگى انگيزه هاى گوناگونى دارند. طبيعى ترين انگيزه آنان انگيزه هاى حيوانى براى رفع نيازهاى مادى و فيزيولوژيكى است. مانند غذاخوردن و ارضاء هوسهاى جنسى و شهوانى اين نيازهاى طبيعى در بعد حيوانى انسانها ظهور پيدا مىكند و آنان تلاش مىكنند كه اين غرايز و خواستهاى حيوانى را هرچه بهتر و بيشتر ارضانمايند. به عبارت ديگر، مقصد چنين انسانهاى حيوان صفت، مسائل مادى و اقتصادى و به تبع آن مسائل جنسى است و چيزهاى ديگرى جنبه وسيلهاى دارد. تمام فعاليتهاى ديگرى كه در ابعاد گوناگون اجتماعى انجام مىگيرد، اعمّ از زمينه هاى علمى، صنعتى و هنرى همه در
جهت خدمت به اين غرايز حيوانى و ارضاى آنها انجام مىشود، حتى تلاش هايى كه علما و دانشمندان در آزمايشگاهها و مراكز علمى انجام مىدهند بحثها و تحقيقاتى كه در زمينه هاى گوناگون صورت مىگيرد، براى چنين مردمى كه دراين سطح از فرهنگ هستند، به قصد پر كردن شكم و لذتهاى مادى و جنسى انجام مىشود.
اين مسأله متأسفانه در بيشتر جوامع غربى امروز مشاهده مىشود. البته همه مردم كشورهاى غربى اين گونه نيستند ولى غالب مردمى كه آنجا زندگى مىكنند و دست اندركار مسائل اجتماعى هستند، اهداف مادى و اقتصادى دارند و ساير مسائل براى آنها جنبه فرعى، مقدّمى و وسيلهاى دارد؛ مثلاً، سياست وسيلهاى است براى اقتصاد؛ مىخواهند باتسلّط سياسى منابع اقتصادى كشورى را به دست آورند. و براى خود بازار فروش مهيّا كنند. تسلّط فرهنگى هم به نوبه خود مقدّمهاى است براى تسلّط اقتصادى. چون نمىتوانند اجناس خود رابه مردمى كه فرهنگشان باخواست آنها وفق ندارد و مصرفى نيستند بفروشند براى اينكه هر روز بتوانند بيش از بيش اجناس خود را به آن كشورها صادر كنند بايد فرهنگ مردم آنها را مطابق خواست خود عوض كنند. اگر فرهنگى مبتنى بر عقايد مذهبى، زهد و پارسايى باشد بازارى براى آنها به وجود نمىآورد كه بتوانند هر روز ابزار و اسباب آرايش جديد، وسايل تزيينى و امثال آن به آنها عرضه كنند، آنها هم خريدار باشند، بلكه بر اساس اعتقادات مذهبى و اخلاق ساده زيستى از اسراف و تبذير پرهيز مىكنند و چندين سال از هر وسيلهاى استفاده مىكنند. اين گونه عقايد و احساسات به سود آنهانيست. زيرا آنها مىخواهند هر چه بيشتر توليدات خود را به فروش برسانند و بازار خوبى براى كالاهايشان پيدا كنند.براى اين منظور
هم بايد فرهنگ آن مردم را به فرهنگ مصرفى تبديل كنند. همه به خاطر داريم كه در دوران رژيم گذشته در كشور ما فرهنگ مصرفى ترويج مىشد. به اين دليل، بسيارى از وسايلِ قابل استفاده به دور ريخته مىشد. درصورتى كه، در كشورهاى سرمايه دارى كه، خود اين فرهنگ را ترويج مىكردند و ما را وادار مىساختند كه مصرف بيش از حد داشته باشيم صرفه جويى مىكردند. آنها حتى شيشه هاى دارو و آب ميوه و نوشابه را در ظرفهاى مخصوص مىريزند و شهردارى براى استفاده مجدد آنها را جمع آورى مىكند. يا مثلاً، از پوست ميوه هاى مصرفى خود، مانند پرتقال و سيب زمينى، استفاده مىكنند. آنها كه فرهنگ مصرفى را به ما تحميل مىكنند خودشان آنگونه رفتار مىكنند ولى ما چنين نيستيم. دليل اينكه آنها اين فرهنگ را بر ما تحميل كردهاند تأمين منافع اقتصادى خودشان است. پس انگيزه اصلى دشمنان از هجوم فرهنگى اقتصاد و جلب منافع مادى است. اكنون هم اين مقصود از سوى آنان دنبال مىشود ولى كليّت ندارد. مردمى كه فرهنگ براى آنها اصالت دارد هيچگاه فقط مسائل اقتصادى و رفاهى برايشان مطرح نيست، بلكه اينگونه مسائل براى آنها جنبه وسيلهاى خواهد داشت.
مابراى تأمين نيازهاى طبيعى خود مانند غذا و لباس به دنبال كار مىرويم؛ عدهاى به كشاورزى مشغول مىشوند، عدهاى به كارهاى صنعتى و بازرگانى و برخى هم به كارهاى خدماتى مىپردازند تا نيازهاى زندگى خود را تأمين كنيم. اما گروهى وقتى دست اندركار اين كارها مىشوند پول برايشان اصالت پيدا مىكند و اصلا پول داشتن مطلوب آنها مىشود. ابتدا پول وسيلهاى بود براى تهيه غذا و لباس، اما وقتى در گير كارهاى اقتصادى شدند پول مقصد اصلى مىشود. لذا، به دنبال جمع كردن و هر
چه بيشتر اندوختن آن مىروند. افرادى هستند كه اگر در تمام روز، از بهترين غذاها و در تمام سال، از بهترين لباسها استفاده نمايند و در مجلّلترين كاخها زندگى كنند ثروت آنها براى خود و فرزندانشان تا هفت نسل كافى است ولى قناعت نمىكنند و پيوسته به فكر افزودن بر سرمايه هاى خود هستند. گويى جنون پول اندوزى دارند، بخصوص كسانى كه به رباخوارى عادت كرده اند. قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: «الّذينَ يَأكُلُونَ الِرّبوا لايَقُومُونَ اِلاّ كَما يَقُومُ الّذى يَتَخَبُّطُهُ الشَّيطانُ مِنَ اْلمسِّ: (سوره بقره:275) حالت روانى عجيبى شبيه جنون پيدا مىكنند. (جنون پول اندوختن) اينكه اين همه مال چه فايدهاى براى او دارد و اين همه پول را مىخواهد چه كند براى او مطرح نيست. براى او تنها داشتن مال اهميّت دارد.اين مطلب به عنوان نمونه ذكر شد تا بدانيم كه بسيارى از چيزها اصالتاً جنبه وسيلهاى دارد ولى براى گروهى هدف محسوب مىشود، پول وسيلهاى است براى تأمين نيازها، اما براى پول پرستان و سرمايه اندوزان هدف مىشود، تا آنجا كه مىپذيرد از غذا و لباس و ساير امكانات زندگى كمتر استفاده كند تا پولش كم نشود. بسيارى از مسائل اجتماعى اين گونه است كه براى بعضى جوامع هدف است و براى بعضى جوامع ديگر جنبه وسيلهاى دارد. فرهنگ هم چنين است؛ براى عدهاى اصالت دارد و هدف است و براى عدهاى وسيله است. هجوم فرهنگى هم براى برخى اصالت دارد و براى برخى وسيله است.
پيامبران و مصلحان الهى سعى مىكنند كه فرهنگ مردم را عوض كنند. اما نه تنها به اين دليل كه اقتصادشان بهتر شود بلكه براى اينكه مردم اعتقاد صحيح پيدا كنند و به ارزشهاى ولاى انسانى پاى بند گردند. اين موضوع براى انبيا و مربيّان الهى اصالت دارد ولى براى ديگران ممكن
است جنبه وسيلهاى داشته باشد. پس پاسخ اين سؤال كه انگيزه هجوم فرهنگى چيست معلوم شد. انگيزه هاى افراد از اين كار متفاوت است و گاهى هجوم فرهنگى مقدّمهاى است براى انگيزه هاى ديگر و گاهى هدف است.
تأمين منافع اقتصادى، بزرگترين هدف مهاجمان فرهنگى
امروز هدف بيشتر مهاجمان فرهنگى اين است كه از اين هجوم به عنوان يك ابزار استفاده كنندو گرنه هر گز براى مسائل فرهنگى اصالتى قايل نيستند و در زندگى غير از ارضاى شهوات و ارضاى جنون پول اندوزى خود چيز ديگرى برايشان مطرح نيست. همه چيز درحكم وسيله است براى رسيدن به اين اهداف. هر تلاشى هم كه انجام دهند، چه در كشور خودشان و چه در جوامع ديگر، همه مقدّمهاى است براى اقتصاد، رفاه مادى، شهوت جنسى و امثال آن حتى مسائلى مانند تسلّط سياسى، نظامى، برترى علمى ـ تكنولوژيكى و مانند آن وسيله است. چنين مردمى وقتى به جوامع ديگر تهاجم فرهنگى مىكنند آن را به عنوان يك ابزار بكار مىگيرند و گرنه قصد اصلاح فرهنگ ديگران را ندارند، در فكر اين نيستند كه اعتقادات آنها درست است يا غلط، باورها و ارزشهايشان صحيح است يا خطا. اگر آنها براى مردم دل مىسوزاندند اول سعى مىكردند كه باورها و ارزشهاى خود را تصحيح كنند.
پس اگر در صدد تغيير فرهنگ مردم هستند به دليل منافع اقتصادى است كه به دنبال آن هستند. اوّلين نتيجهاى كه آنها از اين كار خود مىگيرند آن است كه غرور مردم را مىشكنند.وقتى مردم فرهنگ خود را مردود شمردند مانند آن آست كه هويت اجتماعى خود
را از دست داده باشند. وقتى ملتى از فرهنگ خود دست بردارد و تابع ديگران شود مانند آن است كه بند اطاعت و بندگى آنها را به گردن خود انداخته با شد. اين بندگى و تبعيّت فرهنگى از آن رو حاصل مىشود كه آنان ابتدا توانستهاند غرور و شخصيت مردم را خرد كنند و آنان را تابع خود سازند. در نتيجه، به خود اتّكا ندارند واز خود هويّتى نخواهند داشت. با اينهمه، اين ابتداى كار آنهاست. هدف اصلى آنها اين است كه آداب و رسومى را كه به مردم تزريق مىكنند، بپذيرند و رفتار آنها را مطابق خواست خود عوض كنند تا ارزشهاى كاذب را بپذيرند، مانند دنباله روى از مدهاى روز و تغيير دكورها ولباسها. اگر به چنين كارى توفيق يابند مقاصدشان تأمين شده است. مردمى كه اين گونه مدپرست شدند تابع هوسهاى ديگران و مقلّد آنان شدند به راحتى مىتوان كالاها بى شمارى را در بازار آنها به فروش رساند، با اين حيله كه امروز اين كالا مد است و فردا از مد مىافتد. اينكه كالايى كه مد بوده چقدر براى زندگى آنان مفيدتر بوده و راحتى و سلامت آنها را چقدر تأمين مىكرده اصلا مطرح نيست. تنها چيزى كه براى چنين مردمى مطرح مىباشد اين است كه به محض آنكه مد كالايى عوض مىشود در فكر تهيه نوع جديد آن باشند. در اين زمينه، تبليغات بنگاههاى تجارتى هم با اهداف استعمارگران همسو و همجهت است. در اين بين، جوانان بيش از ساير اقشار تحت تأثير واقع مىشوند. در گذشته، شلوار گشاد مد بود؛ اما امروزه شلوارهاى تنگ مد شده است يا بر عكس. بسيارى از اين قبيل چيزها كه مد شده با استفاده از تبليغات رايج در فيلمهاست. هم كسانى كه طرح اين مدها را به بازار عرضه مىكنند از اين راه منافع فراوانى به دست مىآورند و هم كسانى كه بااستفاده از
اين طرحها محصولاتى را توليد مىكنند.
زندگى ما پر از مظاهر هجوم فرهنگى است كه هر يك از آنها براى مستكبران جهان وسيلهاى است براى سلطه اقتصادى. البته استعمارگران از سلطه نظامى و سياسى نيز براى استحكام پايه هاى قدرت خود يا نفوذ در جوامع استفاده مىكنند ولى آنها مقدّمه است. آنچه براى آنها اصالت دارد و نقطه نهايى و هدف غايى آنهاست تسلّط اقتصادى است. آنچه امروز در دنيا مطرح است و محور بحثهاى سياستمداران بزرگ دنياست مسأله پيشرفت اقتصادى است. آنها پيوسته در اين فكر هستند كه امسال در آمد سرانه فلان كشور بيشتر شده است يا كمتر؛ صادراتش چقدر افزايش پيدا كرده و مسائلى از اين قبيل؛ مثلاً، آمريكا از اينكه ژاپن در حال پيشرفت سريع اقتصادى است و در حال پشت سرگذاردن آمريكاست نگران است.
پيشرفت علم و تكنولوژى يك شعار بيش نيست. اگر آمريكا بتواند از ژاپن تكنولوژى وارد كند اما كالاهاى خود را بهتر و بيشتر بفروشد هيچ نگران نيست، چون دوست دارد كه دانشمندان آنجا زحمت بكشند، اختراع كنند و بسازند، اما اينها آن را وارد كنند، مونتاژ كنند و به اسم خود به فروش برسانند تا منافع آن به جيب سرمايه داران آمريكايى برود. مطالبى را هم كه مطرح مىكنند، مبنى بر اينكه تكنولوژى ما پيشرفتهتر است، جنبه تبليغاتى دارد، براى اينكه بتوانند از آن بهره بردارى اقتصادى كنند. پس هجوم اقتصادى به انگيزه هاى گوناگون انجام مىشود؛ اما آنچه امروز براى استكبار جهانى بيشتر اهميت دارد تسلّط اقتصادى بر كشورهاى جهان است. اين مهمترين انگيزه آنان از هجوم فرهنگى است.
پيشينه تهاجم فرهنگى
هجوم فرهنگى از كجا شروع شد؟ آيا هجوم فرهنگى پديده جديدى است يا سابقه دار است؟ اگر بخواهيم از راه تاريخى، مسائل را بررسى و به اسناد و مدارك تاريخى مراجعه كنيم اين كارى است وقتگير و به تحقيقات فراوانى نياز دارد. اما اجمالا قرآن كريم مىفرمايد «وَكَذلِكَ جَعَلْنالِكُلِّ نَبىّ عَدُوّاً شَيَاطينَ اْلاِنْسِ وَ الْجِنِّ» (سوره انعام:112) خداى متعال، در كيفيت تشكّل جوامع و قشربندى و وجود عوامل حق و باطل در جامعه مىفرمايد كه ما هميشه در جوامع انسانى يك گروه از انبيا، حق پرستان و مصلحان آنها را قرار دادهايم و بر اساس يك تدبير تكوينى الهى، عدهاى از شياطين در مقابل آنها صف آرايى كرده اند، نه تنها شياطين جنّى يعنى ابليسها، بلكه حتّى شيطانهاى انسى. خود نيز مىفرمايد: «شياطينَ اْلاِنسِ وَ الْجِنِ» انبيا و يارانشان از خدا الهام مىگيرند و هدفشان هم هدفى الهى است: رشد دادن جامعه و رساندن آن به كمال انسانى. اين يك گروه كه داستان آنها در تاريخ و قرآن هم بسيار ذكر شده است. در مقابل اينان، براساس تدبير الهى، بايد شياطينى هم باشند، چون از نظر قرآن، هدف از آفرينش انسان اين است كه با اختيار خود راهى را انتخاب كند، و چون انسان بايد رشد اختيارى پيدا كند هميشه بايد دو راه در مقابل او باشد تا يكى را انتخاب كند. اگر يك راه بود قابل انتخاب نبود عواملى هم كه دعوت به اين راه مىكنند بايد با هم توازن داشته باشند. اگر خداوند متعال فقط انبيا را مىفرستاد بُعد ايمان تقويت مىشد و بر كفر برترى پيدا مىكرد. اگر هم آنها رانمى فرستاد عامل كفر برترى مىيافت و توازن برهم مىخورد. اين دو بايد با هم توازن داشته باشند تا هميشه انسان در مقابل دو جاذبه تقريباً متعادل قرار داشته باشد و بتواند انتخاب
كند. ارزش انسان به انتخاب او بستگى دارد. براى اينكه انتخاب صحيح و به معناى دقيق كلمه انجام گيرد بايد عوامل دعوت كننده به راه راست و چپ و به حق و باطل با هم متوازن باشند. خداوند از اين تدبير الهى در قرآن مكرراً ياد كرده است. در اين آيه مىفرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا»؛ اين تدبير را، خود قرار داديم كه بايد در مقابل انبيا دشمنانى از شياطين انس و جن باشند. اين دشمنان چه كسانى هستند؟ امروز شيطان بزرگ آمريكاست؛ اما هميشه آمريكا نبوده است.آمريكا يك كشور بى هويّتى است كه در دو سه قرن اخير پيدا شده است پيش از آن، كشورها و جوامع انسانى بسيارى بودهاند كه داراى اصالتند؛ مانند ايران، روم، چين، هند و امثال آنها. لكن مسأله استكبار و سلطه طلبى هميشه در بين انسان ها بوده است، از انسانهاى اوليه و فرزندان حضرت آدم گرفته تا به حال. «رگ رگ است اين آب شيرين آب شور.»
اين مسأله هميشه بوده است، پس از اين هم خواهد بود. مردم سلطه جو، برترى طلب و ناراضى نسبت به حق خود هميشه بوده اند. هرروز به يك شكل جلوه مىكند؛ اما اين روحيه از بين نخواهد رفت. انبيا هم در مقابل اين روحيه تلاش مىكنند تا با آن مبارزه كنند. اين طبيعت دشمنى بين حق و باطل است. هر كدام به نفع خود تلاش مىكنند و سعى دارند تا ديگرى را از بين ببرند.
در آيه شريفهاى كه ذكر شد، به نوع فعاليت شياطين و اصلى ترين كارى كه انجام مىدهند اشاره شده است بيان آن مسائل توسط قرآن براى هدايت ماست تا بدانيم كه چه دشمنانى در كمين ما هستند و بدانيم كه چگونه در مقابل آنها موضع گيرى كنيم. شياطين انس در مقابل انبيا به دشمنى بر خاسته اند، وسيله كارشان هم به تعبير قرآن «يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى
بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُروراً» است؛ يعنى با حرفها و سخنان زيبا و فريبنده به يكديگر الهام مىكنند. استفاده از سخن زيبا وخوش ظاهر اما بى باطن و بى مغز كار شياطين است تا ديگران را بفريبند.
به عنوان جملهاى معترضه خداوند در انتهاى اين آيه مىفرمايد: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرَهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ». اين جزو تدبير تكوينى الهى است كه مىفرمايد همانگونه كه ما پيامبران را فرستادهايم و آنها را با انواع نيروهاى معنوى حمايت كردهايم به آنها هم ابزار و وسايلى براى كار داده شده است. البته همانگونه كه پيامبر مجبور نيست آنها هم مجبور نيستند؛ اما تدبير الهى به شكلى است كه هر دو دسته به وجود مىآيند، رشد مىكنند و ادامه دهندگان راه هر دو گروه هميشه خواهند بود. هدف شياطين از اعمال روشهاى گوناگون براى جلب طرفداران خود اين است كه آن دسته از مردمى كه هنوز به آخرت ايمان ندارند و زندگى آنها در سطح همين زندگى حيوانى است و فقط هر چه را مىبينند و احساس مىكنند، مىپديرند و هنوز نمىتوانند ماوراى محسوسات را درك نمايند و قبول كنند يعنى هنوز ايمان به غيب و آخرت ندارند؛ بفريبند اما كسانى كه داراى ايمان هستند و به ماوراى اين عالم اعتقاد دارند گول شياطين را نمىخورند. بر خلاف انسانهايى كه تحت تعلميات پيامبران قرار نگرفته اند. فقط به محسوسات ايمان دارندو به عالم غيب معتقد نيستند و به يقين نرسيده اند؛ بجز برخى افراد بسيار نادر و استثنائى همه در آغاز زندگى بينش طبيعى و مادى دارند. به تدريج، بايد به مسائل ماوراى طبيعى و غيبى پى ببرند. شياطين جن و انس در كمين هستند تا چنين افرادى را به دام بيندازند. پس پاسخ اين سؤال كه هجوم فرهنگى از چه زمانى شروع شده است اين است كه از ابتداى تاريخ زندگى اجتماعى انسان همه افراد
بشر در گروه حق و باطل قرار داشتهاند و از همان ابتدا هم تهاجم فرهنگى وجود داشته است.
مظاهر هجوم فرهنگى
قابل تأمّل است كه خداوند نمىفرمايد كار شياطين جن و انس آن است كه حق ديگران را تضعيف كنند، ظلم نمايند يا قتل و غارت كنند، بلكه كار شياطين را هجوم فرهنگى قلمداد مىكند. آنان فكر و انديشه را عوض مىكنند تا نگذارند ايمان به آخرت، بينش معنوى، ارزشهاى والا و فوق مادى براى انسانها مطرح شود. آنها تمام فعاليتهاى خود رامتوجه اين مسأله ساخته اند، چون اگر تهاجم فرهنگى واقع شد در ساير قسمتها نيز به پيروزى رسيدهاند آنچه در مقابل مفاسد، انحرافات، اشتباهات و سوء استفاده هاى مستكبران مانند سدّى ايستاده است افكار و اعتقادات صحيح و باورهاى اصيل است. با وجود اينهاست كه آنان نمىتوانند به اهداف خود نايل شوند. از اينرو تلاش مىكنند كه اين دژ محكم را تسخير كنند. پس اصلى ترين كارى كه دشمنان انبيا؛ در سطح اجتماعى انجام مىدهند، تأثير گذاردن بر انديشه هاست. از اين مطالب، پاسخ اين سؤال هم مشخص گرديد. كه هجوم فرهنگى با چه شيوهاى انجام مىگيرد. مظاهر هجوم فرهنگى در هر زمانى متناسب با وضعيت همان زمان خواهد بود. البته گذشته ها براى ما مطرح نيست. آنچه براى ما مطرح مىباشد اين است كه بدانيم مظاهر هجوم فرهنگى در جامعه ما و در وضعيتى كه اكنون در آن زندگى مىكنيم چيست. همچنان كه گفته شد، محورهاى اصلى اين بحث در سه بخش خلاصه مىشود:
1- بينشها و باورها؛ 2- گرايشها، 3- رفتارها و كردارها
در بخش باورها، دشمنان سعى مىكنند كه بينش ما را نسبت به هستى و انسان تغيير دهند. اگر دشمنان بخواهند اعتقاد مارا نسبت به خدا، آغاز و انجام جهان، معنويات، روح، فرشته، وحى، حساب و كتاب عوض كنند اول تلاش مىكنند كه اين مسائل را افسانه،خيالبافى و خرافه معرفى نمايند؛ مثلاً مىگويند واقع بين باش، درست فكر كن، اين حرفها ايده اليستى است، ماوراى طبيعت نامحسوس است،اين مسائل خيالبافى است،....اگر به صورت محيطى بر اين مسائل كار شود متأسفانه مىتواند بر جوانان اثر بسيارى داشته باشد. به كسى كه ارتباط قلبى و معنوى درستى با ماوراى اين عالم پيدا نكرده است تلقين مىكنند كه همه اين حرفها خيالات است؛ عدهاى نشستهاند و اين مسائل را براى خود بافته اند؛ اصلا آدميزاد نمىتواند اعتقاد جزمى پيدا كند، به هيچ چيز نمىتوان يقين پيدا كرد،... در فرهنگ غربى «دگماتيست» يعنى كسى كه بر اعتقادات جزمى تكيه دارد و حاضر نيست از آنها دست بردارد مانند يك فحش است اما قرآن در توصيف پرهيزكاران مىفرمايد: «وَ بِْالاخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ». وقتى هم مىخواهد مردمى رامورد مذمت خود قرار دهد مىفرمايد: «بل هم فى شكٍّ» در شك و سرگردانى بسر مىبرند. «بل هم منها عمون»
چشم آنها نمىبيند و از ديدن آخرت كورند. ولى امروز فلسفه دنياى غرب مىگويد: اصلا اعتقاد داشتن نسبت به مسائل غير مادى خرافات است. چيزى را كه نمىبينى و حس نمىكنى، نپذير و گرنه ايده آليست و خيالاتى شده اى. اگر هم اعتقادى پيدا كردى نسبت به آن تعصّب نداشته باش. هر كسى براى خود اعتقادى دارد. تو هم اعتقادت را براى خودت داشته باش. اما نبايد اصرار داشته باشى كه حرف من حق است و حرف تو باطل؛... «عيسى به دين خود، موسى به دين خود». به زعم و گمان آنها اولا
انسان حق ندارد به چيزى يقين پيدا كند، چون اصلا چيز باوركردنى در عالم وجود ندارد. ثانياً، به فرض آنكه به چيزى اعتقاد پيدا كرد حق ندارد عقيده خود را به ديگران تحميل كند. با اين فرض، كسى حق ندارد كسى را دعوت كند كه اسلام را بپذيرد. حتى بت پرستى هم براى خود نوعى اعتقاد است و نبايد آنرا نكوهش كرد.
اصول و ارزشهاى دينى و تشكيكهاى مهاجمان
اگر كسانى اعتقاد يقينى داشته باشند كه اسلام حق است و همه مردم بايد به آن ايمان بياورند و گرنه گمراه مىشوند،به عذاب آخرت مبتلا مىگردند و سعادت ابدى آنها به خطر مىافتد اصلا شكل زندگى شان عوض مىشود؛ مثلاً در اين چند سال اخير، به دليل اينكه اين مسائل تاحدى جدّى گرفته شده است جوانها و نوجوانان ما در صحنه هاى نبرد چه افتخاراتى كه نيافريده اند! جوانان پانزده شانزده ساله ما، با اعتقاد به آخرت و امدادهاى غيبى، دنيا را تكان دادهاند اينها همه به خاطر جدّى گرفتن اين مسائل است. اگر يك ملت شصت ميليونى، همه، اين مسائل را جدى بگيرند در ساير ملّتها هم اثر مىگذارند و تدريجاً دنيا عوض مىشود.
اما دشمن براى اينكه اين مسائل جدّى گرفته نشود تبليغات مىكند؛ مىگويد: دين يك سلسله پندارهايى است مربوط به زندگى شخصى افراد، هر كس در اعتقادى كه دارد آزاد است ولى نبايد به اعتقاد ديگران كارى داشته باشد. در حالى كه عمده شعارهاى پس از انقلاب مابر اين اساس بود كه «ما انقلابمان را به همه جهان صادر مىكنيم»؛ يعنى ما يك سلسله باورهاى دينى داريم كه مىخواهيم آنها را براى ديگران هم اثبات كنيم. اجبارى هم نسبت به پذيرش حرفمان نداريم. تنها مىگوييم حرف ما
را بشنويد اگر دلايل ما براى شما قابل قبول است بپذيريد.
آنها چه پاسخ مىدهند؟ آنها مىگويند اولا، اصلا دليل نياوريد؛ زيرا دليلهاى فلسفى و تعقّلى هيچ اعتبارى ندارد. فقط دلايل حسّى و تجربى قابل پذيرش است. ثانياً، اگر شما به دنبال اين هستيد كه چيزى را به طور يقينى كشف كنيد و بدان معرفت صحيح پيدا كنيد اين يك خيالى بيش نيست و هر گز تحقّق نخواهد يافت. كشف حقيقت و پيدا كردن اعتقاد يقينى نسبت به يك چيز نشدنى است. انسان هرگز نمىتواند از شك رهايى يابد. اينها كارهايى است كه دشمنان ما در زمينه شناخت و جهان بينى انجام مىدهند و مهمترين و مؤثرترين كارى است كه آنها انجام مىدهند، براى اينكه ايمان ما را از بين ببرند.
اما در زمينه مسائل ارزشى: در مدت هشت سال جنگ تحميلى، مردم به اشكال مختلف به جبهه ها كمك مىكردند، از پيرزن و پير مرد و خرد و كلان به طور كلّى، هر كس به هر شكلى كه مىتوانست كمك مىكرد. همه اين كمكها به دليل باورهايى بود كه مردم به خدا و قيامت و حساب و كتاب داشتند، و به خاطر يك سلسله ارزشهايى بود كه بدانها دل بسته بودند: ايثار، فداكارى، جانبازى و امثال آن. اهميّت اين مسائل براى آنها چنان بود كه حاضر بودند جان خود را بدهند ولى اين ارزشها مخدوش نشود. پس پاى بندى به اين ارزشهاست كه چنين حماسه هايى را مىآفريند. اگر موفق شوند كه اين پاى بندى را از مردم ما بگيرند در اهداف پليد خود پيروز شده اند. لذا براى سست كردنِ پاى بندى مردم سعى مىكنند كه اين ارزشها را اعتبارى جلوه دهند. مىگويند: گروهى چيزى را پسنديدند و بدان دل بستند، همان براى آنها ارزش شد.گروهى هم چيز ديگرى را پسنديدند آن چيز برايشان ارزش شد. امروز براى جامعهاى فلان چيز
ارزش است و فردا چيز ديگر اولا، اينها دليلى عقلانى ندارند. ثانياً، به فرض داشتن دليل عقلانى چنين دلايلى اطمينان بخش نيستند چون اينها مسائلى متافيزيكى و غير قابل اثبات، هستند بخصوص آنكه مسائل ارزشى را متافيزيكى هم نمىتوان دانست؛ زيرا ارزش اعتبارى است و اعتباريات برهان بردار نيست. عدهاى چنين خواستهاند و چيزى را براى خود به عنوان ارزش مطرح كرده اند، فردا هم چيز ديگرى به عنوان ارزش جديد مطرح مىكنند. امروز فداكارى، جان بازى و شهادت طلبى ارزش است، فردا پول پرستى، كاخ نشينى، صنعت و تكنولوژى ارزش است.
اگر اين فكر رواج پيدا كند كه ارزشها امورى اعتبارى هستند، پايه و اساسى ندارند و تابع يك سلسله شرايط اجتماعى و فرهنگى خاص هستند مسائل ارزشى كه در طول تاريخ براى ما مطرح بوده به تدريج، بر اثر تأثير فرهنگهاى بيگانه بر جوانان، دگرگون خواهد شد. در اين صورت جوانان ما در آينده، حاضر نخواهند بود كه نارنجك به كمر ببندند و خود را به زير تانك دشمن بيندازند. چرا؟ چون در گذشته اين كارها ارزش بوده ولى اكنون ارزش خود را از دست داده است. در عوض، هنر، رقاصى و خوانندگى و امثال آن ارزش شده است.
پس استعمارگران براى اينكه جامعه ما را از عمل به مسائل ارزشى خود باز دارد يعنى از رفتارى كه به نفع مستكبران نيست جلوگيرى كنند، چنين دسيسه هايى را بكار مىگيرند. آنها مىدانند كه رفتار ملت ما و دستگاه ارزشى كه تاكنون برايش مطرح بوده موجب شده است كه قدرتى در آنها بوجود آيد كه اگر تمام قدرتهاى جهان دست به دست هم دهند نتوانند با اين ملت مبارزه كنند و او را به زانو در آورند. پاى بندى به اين اعتقادات و ارزشها براى استكبار، گران تمام مىشود و او را در مبارزه
سياسى، نظامى و اقتصادى به شكست وادار مىكند تا آنجا كه مىبيند هيچ راه ديگرى جز مبارزه فرهنگى وجود ندارد.
مبارزه فرهنگى، بهترين شگرد دشمنان
دشمنان ما در مبارزه سياسى به جايى نرسيده اند، هر چند به تشكيل و سازماندهى گروهكها، تشكيلات و حزبها دست زده اند. در مبارزه نظامى و جنگ تحميلى نيز به نتيجهاى نرسيده اند. با محاصره اقتصادى و مصادره كردن پولها و اجناس خريدارى شده ما نيز طرفى نبستند؛ تنها راهى كه براى آنان باقى مانده مبارزه فرهنگى است؛ مثلاً نفوذ در مراكز فرهنگى و دينى، به اسم دين دنبال آن هستند كه ببينند موقعيت زمان چه چيزى اقتضا مىكند. اگر بتوانند بى پرده اسلام را مىكوبند و اگر نتوانند به اسم «تحقيقات جديد» و «اسلام نوين»، مطالبى را مطرح مىكنند كه اساس اعتقادات و ارزشهاى اسلامى ما را سست كنند؛ آنها مىدانند كه آنچه حيات جهانخواران غرب را به خطر مىاندازد اسلام و اقعى و اعتقاد به ارزشهاى آن است. اكنون آثار اسلامى انقلاب در كشورهاى بسيارى ظاهر شده است و بزودى به قلب مغرب زمين نيز سرايت خواهد كرد. از اينرو مىگويند: اين افكار و اعتقادات نبايد در جامعه رواج پيدا كند و اگر ممكن باشد بايد آنها را در نطفه خفه كرد.
از جمله روشهاى آنان براى مقابله با فرهنگ اسلامى اين است كه سعى مىكنند تا افكارى عرضه كنند كه ملتهاى اسلامى خودشان از اعتقاداتشان دست بردارند، اگر نشد سعى مىكنند آنهارا عوض كنند. در غير اين صورت، روشنفكرنماها را وادار مىكنند كه وانمود كنند كه تاكنون رشد فكرى نداشتهايم و در اشتباه بودهايم اما اكنون كه فرهنگ ما علوم و
فلسفه ما پيشرفت كرده است، فهميدهايم كه نمىتوان معرفت يقينى پيدا كرد؛ فهميدهايم كه دستگاه ارزشى اصلا ثبات و دوام ندارد، پايه عقلانى ندارد. اگر اين مطلب توسط ملتها پذيرفته شود موجب روشنى چشم استكبار جهانى است. استكبار جهانى از اين بالاتر چه آرزويى مىتواند داشته باشد كه روزى بيايد كه مسلمانان در اعتقاداتشان ترديد كنند و به ارزشهايشان پاى بند نباشند. اين همان هجوم فرهنگى است: ارائه يك سلسه نظريات فلسفى، معرفتشناختى و هستى شناسنانه به عنوان مسائل فلسفى نو. مىگويند: نمىتوان جلوى فكر را گرفت؛ مسائل فكرى روز بايد در مجامع فرهنگى مطرح شود و بى طرفانه مورد بررسى قرار گيرد. اين شگردى است براى سست كردن انديشه ها و افكار و باورهاى مردم.
مى گويند: «اينقدر پاى بند مسائل دينى نباشيد، گاهى هم اندكى گناه بدنيست. اندكى كجى راستى به حساب مىآيد. اين تقيّدات و خشكى ها را كنار بگذاريد.» اين تهاجم فرهنگى اصيل است كه با مدد گرفتن از ابزارها و وسايل تبليغاتى و هنرى انجام مىشود. همين مطالب به تدريج، تقويت مىشود تا آنجا كه به طور صريح، در محافل علمى و آكادميك مطرح مىشود و آنها هم براى قشرهاى ديگر كه هنوز قدرت تفسير و تحليل عميق و عقلى مطالب را ندارند بازگو مىشود. در نتيجه، ساير مردم هم تحت تأثير قرار مىگيرند. از اينروست كه مىبينيم مفاهيم عوض مىشود و به جاى آنكه ايثار و فداكارى را نشان دهند تا آنجا كه جامعه كشش داشته باشد به مسائل شخصى و جنسى و از اين قبيل مىپردازند. در نتيجه، قشر جوان قدم به قدم عقب نشينى مىكند و از سوى ديگر جانبِ مهاجم فرهنگى خيز برمى دارد.
چيزهايى مثل مد لباس و شكل زندگى كه با افكار دشمنان بيشتر
سازگارى دارد همه از مظاهر هجوم فرهنگى دشمن است. امروز اگر شما بخواهيد در بازار، پيراهنى پيدا كنيد كه روى آن انگليسى نوشته نشده، عكس هنر پيشه ها، تصاوير حيوانات و امثال آن رويش نباشد، پيدا نمىكنيد. مگر خط فارسى زشتتر از خط انگليسى است؟ چرا در جمهورى اسلامى و پايگاه انقلاب اسلامى در دنيا، فرهنگ بيگانه اينقدر نفوذ داشته باشد؟ اين هجوم فرهنگى است كه ما را از هويت خودمان تهى مىكند، به گونهاى كه گويى ما نه فرهنگ داريم، نه علم، نه زبان و نه خط.
اهميت مبارزه با هجوم فرهنگى
آخرين مسألهاى كه، در اين بحث، مورد توجه مىباشد اين است كه در مقابل هجوم فرهنگى، و ظيفه ما چيست؟ با توجه به ابعاد اين هجوم، پيدا كردن پاسخ اين سؤال چندان مشكل نيست. وقتى معلوم شد كه هجوم فرهنگى به چه شيوه هايى انجام مىگيرد مشخص مىگردد كه از چه نقاطى مهاجم حمله مىكند. آنگاه اگر مراقب باشيم وغافل نمانيم مىتوانيم موضع مناسبى اتخاذ كنيم. در اين حال، اولين وظيفه ما آن است كه عظمت خطر را به درستى درك كنيم، تصّور نكنيم كه مسأله سادهاى است، بايد متوجه باشيم كه دشمن مىخواهد هويّت ما را به عنوان يك ملّت، از بين ببرد، دين ما را به عنوان با ارزشترين پديده هستى، از ما بگيرد، انديشه هاى اخلاقى ما را كه جانمان را بايد براى حفظ آنها فدا كنيم از بين ببرد و تربيت اجتماعى، خانوادگى و فردى ما را كه مرهون روابط پدر و مادر، زن و شوهر و دولت و مردم است، همه را تحت تأثير فرهنگ خود قرار بدهد و اگراين روند ادامه پيدا كند نسل آينده ما نه ايمان محكمى خواهند داشت، نه شناخت يقينى، نه جهان بينى روشنى، نه
دستگاه ارزشى محكمى و نه رفتار ثابتى كه ناشى از هويّت فرهنگى خودش باشد.
بنابر اين، بايد اين خطر را خوب درك كنيم. اگر چنين شد آنگاه مىدانيم كه چه بايد بكنيم. آنان كه بامسائل اسلامى كارى ندارند دست كم، براى مليّت خودشان هم كه شده ارزشهاى كشور خود را فراموش نكنند و با تقليد از مظاهر فرهنگى غرب در مد لباسها و فيلمها و ساير موارد مشابه فرهنگ دشمن را رواج ندهند. بخصوص دانشجويان عزيز، كه از رشد فكرى و عقلى بر خوردارند، بايد بيشتر مراقب باشند و براى ترويج فرهنگ و ارزشهاى اسلامى تلاش كنند. ارزش مجاهده در اين راه است. بايد در اين زمينه، مطالعه و بحث شود و اين مسائل براى نسل جوان بخوبى روشن گردد در اين ميدان مسؤوليت قشر دانشگاهى بيش از ساير مردم است. اگر سستى شود دشمن با دسيسه و توطئه هاى فراوانِ خود، نفوذ خواهد كرد و در آن صورت، خون شهيدان عزيزى كه در اين راه ريخته شده پايمال خواهد گشت.
در ميان همه فرهنگها، تنها فرهنگ اسلام است كه مىتواند در مقابل دشمنان با تمام قدرت مقاومت كند. اين مطلب را مدتهاست كه آنها فهميده اند؛ لذا، بيش از يك قرن است كه تصميم گرفتهاند براى مقابله با فرهنگ اسلامى آن را كم رنگ بلكه بى رنگ و بى رمق كنند. آنها نقشه كشيدهاند كه در كشورهاى اسلامى، اسلام را طورى وانمود كنند كه كارايى لازم را نداشته باشد. براى اين منظور، بهترين راه را اين ديدند كه اسلام را مثل مسيحيت امروز اروپا به معابد و مساجد منحصر كنند و اسلام را از دخالت دادن در امور زندگى اجتماعى و سياسى معاف كنند (مسأله تفكيك دين از سياست و سكولاريسم).
تجربه تفكيك دين از سياست در غرب به موفقيتهايى دست يافته بود انتظار داشتند اين سياست در ايران هم كاملا به موفقيت برسد؛ اما يك انسان الهى پيدا شد و اين نقشه را در كشورهاى اسلامى بر باد داد. او امام خمينى(قدس سره)بود.
اگر آنها با ما دشمنى دارند بر سر همين مسئله است. اگر با امام(قدس سره) نيز دشمنى كردند براى همين مسئله بود وگرنه عظمت امام خمينى در دل آنها بگونهاى بود كه بى اختيار و از عمق دل، به او احترام مىگذاشتند. عظمت امام آنچنان بود كه هر انسانى را در مقابل خود خاضع مىكرد؛ ولى دشمنيهاى آنها به اين دليل بود كه روش امام خمينى(قدس سره) با اهداف اقتصادى و سياسى آنها تقابل تام داشت. نمونه آشتى ناپذيرى امام(قدس سره) را امروز در خلف صالح او مىبينيم. اين بزرگترين مشكل آنهاست.
هر انقلابى را به نحوى مهار كرده و به شكلى از پا در آوردهاند و در نهايت، با آن آشتى كرده اند. آشتى ناپذيرى انقلاب اسلامى ايران براى آنها يك بلاى درمان ناپذير است. پس علت اينكه با آن مبارزه و دشمنى مىكنند و فرهنگ ما را مورد هجوم قرار مىدهند تا حدى روشن شد.
عامل ديگرى را نيز مىتوان به آن افزود: امروز فاسدترين كشورهاى دنيا از نظر مواد مخدر، مشروبات الكلى، قتل، جنايت و از هم پاشيدگى خانواده ها آمريكاست. تعداد قتل و جنايت در هيچ كشورى مثل آمريكا نيست. به علت ارتكاب بيش از حد جنايت و قتل، دولت خريد و فروش دو نوع سلاح را در اين كشور ممنوع كرده است. البته هنوز خريد و فروش حدود بيش از شصت نوع سلاح ديگر آزاد است.
اخيراً شهردار نيويورك براى اينكه دانش آموزان بتوانند به مدرسه بروند به پليس دستور داده است كه هر روز در مواقع شروع و تعطيلى
مدارس، از خيابانهاى اطراف، به دقت، مراقبت كند؛ يعنى دانش آموزان مدارس آمريكايى جرأت نمىكنند كه آزادانه به مدرسه بروند؛ يا آنها را مىربايند يا نابود مىكنند يا به مراكز فساد مىكشانند يا مبتلا به مواد مخدر مىكنند و يا مورد تجاوز جنسى قرار مىدهند. بسيارى از كلاسهاى مدرسه ها خلوت است؛ چون دانش آموزان امنيت ندارند كه از خانه هاى خود بيرون بيايند.
او اينگونه چاره انديشى كرده است كه در هنگام شروع مدارس و هنگام تعطيل شدن آنها، پليس خيابانهاى اطراف مدرسه را محاصره كند. اين تنها چارهاى است كه آنها به عقلشان رسيده است. تجاوزات جنسى پدرها و پدربزرگها به بچه هاى كوچك خود هم بسيار فراوان است.
چندى پيش فيلمى را در آلمان به نمايش گذاشتند كه در آن يك نوجوان سيزده ساله پدر و مادر خود را كشته و محاكمه شده بود. از او پرسيدند كه چرا پدر و مادرت را كشتى؟ از اين كار چه انگيزهاى داشتى؟ او جواب داد: از وقتى كه خود را شناختهام و به ياد دارم، مورد تجاوز جنسى پدرم بوده ام. پدرم اين كار را در مقابل مادرم انجام مىداد. به اين دليل، كينه پدرم و مادرم در دلم جا گرفته بود تا اينكه موفق شدم آنها را به قتل برسانم. اين فرهنگ غربى است كه مىخواهند آن را براى ما صادر كنند.
ابزار تهاجم دشمنان چيست؟
ابزارهاى گوناگونى براى رسيدن به مقاصد خود دارند كه در ظاهر سادهاند ولى در پشت هر يك از آنها تاكتيكهاى علمى بسيارى وجود دارد و ما اهميت آنها را درك نمىكنيم. متأسفانه با همه درك سياسى خوبى كه داريم درك فرهنگى ما قوى نيست. متأسفانه پس از انقلاب نيز در اين
زمينه رشد نكرده ايم. جوان سيزده، چهارده ساله با التماس، پدر و مادر خود را راضى مىكند كه به جبهه برود و نارنجك به كمر مىبندد و به زير تانك مىرود، چه عاملى باعث ايجاد چنين روحيهاى در او شده است چرا اين همه پير و جوان، از سيزده، چهارده ساله تا پير هفتاد، هشتاد ساله، عاشقانه در جبهه ها شركت مىكنند؟ آنها مىگفتند: اگر شهيد بشويم به بهشت مىرويم و به لقاءالله مىپيونديم. اعتقاد به اينكه خدايى هست و عالم ديگرى وجود دارد، اين فداكاريها پاداش دارد و انسان به محبوب خود نايل مىشود اين اعتقادات، جوانان ما را به ميدان جهاد مىكشد.
اگر بخواهند اين روحيه را از ما بگيرند بايد چه كنند؟ هيچ راهى بهتر از اين وجود ندارد كه ايمان را از آنها بگيرند؛ اين يقينى كه به عالم آخرت، حساب و كتاب و ماوراء الطبيعه، دارند به شك تبديل كنند. انسانى كه شك داشته باشد كه، العباد بالله، خدا هست يا نيست، عالم آخرتى هست يا نيست و جهنمى هست يا نيست فداكارى نمىكند.
ايمان زدائى و ايجاد شك يكى از ابزارهاى تهاجم فرهنگى
پس از انقلاب دستهايى در كار است و با شيوه هايى تلاش مىكنند كه مردم را به شك بيندازد. در دانشگاههاى ما، به روشهاى گوناگون به اين كار همت گمارده اند؛ مثلاً، سخنرانى مىشود «اندر فوايد جهل» يا در اين باره كه «انسانى كه شك ندارد جاهل است».
هيچ راهى براى آمريكا و ابرقدرتها بهتر از اين نيست كه بدون جنگ و كشتار، و بدون اينكه پولى خرج كنند و حساسيتى ايجاد نمايند، ايمان را از دلهاى مردم بدزدند و بزدايند. اين كار به سادگى انجام مىشود: با سخنرانيهاى علمى، كتابهاى فلسفى، فيلمها، نمايشنامه ها و چيزهايى از
اين قبيل به نام پيشرفت علم، ترقى فرهنگ، فلسفه هاى نوين و... هيچ راهى بهتر و موفقتر از اين وجود ندارد.
ايجاد شك در مردم زحمتى ندارد. در مَثَل است كه «يك ديوانه سنگى را در چاه مىاندازد كه چهل عاقل نمىتوانند آن را در آورند.» ايجاد شك مشكل نيست و سرمايه ايمانى را كه صدها سال روى آن كار شده تا در دلهاى مردم رسوخ پيدا كرده است، فرهنگى را كه حاصل تلاشهاى چند قرن يك ملت است به راحتى از بين مىبرند.
مردم انقلابى ما به يكباره ساخته نشده اند، صدها سال اين حسينيه ها و حسين حسين گفتن ها آنها را ساخته است وگرنه بى جهت عاشق كربلا نمىشدند. اين كارها دو روزه انجام نمىشود. اينها با آموزشهايى كه در طول قرنها با تدبير الهى، كه آن تدبير را نيز خود ائمه اطهار(عليهم السلام) به ما ياد دادهاند بوجود آمده است. دشمنان با ايجاد يك شك دو روزه آن را به باد مىدهند و بسيارى از افراد هم به به و چه چه مىكنند كه «بله، آقا اينها افكارى نو است و ما نبايد بيش از حد در لاك خود فرو رويم، بلكه بايد ببينيم كه دانشمندان غربى چه گفته اند. غرب جغرافيايى كه گناهى نكرده است. مگر غرب اينهمه دانشمندان بزرگ به جامعه تقديم نكرده است؟»
ما با غرب و علم غربى و صنعت غربى و غرب جغرافيايى مخالف نيستيم، بلكه با اين فرهنگى كه نمونه هاى آن را ذكر كرديم مخالفيم. اكنون دانشمندان سرشناس غربى از مهاجرين شرقى هستند.
در كشور آلمان، بسيارى از خانواده هاى ازدواج خود را ثبت نمىكنند و به شهردارى مىگويند كه بچه ما حرام زاده است، تا از پول شهردارى استفاده كنند؛ چون در آن جا شهردارى به كسى كه بچه حرام زاده را نگهدارى كند ماهيانه پول مىدهد. بنابر اين، پدر و مادر ازدواج خود را
نامشروع جلوه مىدهند و بچه خود را حرام زاده معرفى مىكنند تا از دولت پول بگيرند. با اين حساب چقدر بچه حرام زاده وجود دارد؟ الى ما شاءالله. آيا مىتوان توقع داشت كه از بين اين بچه ها «انيشتين» بوجود بيايد؟ اين يك نمونه از فرهنگ غربى است.
ديپلمه هاى اروپا و آمريكا به اندازه دانش آموزان دوره راهنمايى ما سواد ندارند و چهار عمل اصلى را بلد نيستند.
اگر ماشين حساب نداشته باشند يك عمل ساده رياضى را نمىتوانند انجام دهند. آن زمانى كه مغزهاى متفكر مىپروراندند گذشت. امروز دانشمندانى كه در اروپا و آمريكا هستند غالباً از كشورهاى شرقى هستند. از استادان و جامعه فرهنگى كشور مىخواهم كه اين مطالب را با دقت مورد مطالعه قرار دهند.
اخيراً يكى از مسؤولين دفتر نمايندگى ايران در سازمان ملل مىگفت: «ما آمار گرفته ايم، تعداد استادان ايرانى كه فقط در آمريكا تدريس مىكنند، از تعداد كل استادانى كه در همه ايران تدريس مىكنند بيشتر است. آنها كه در كشور كانادا، كشورهاى اروپايى و ساير كشورها كار مىكنند جزو اين دسته نيستند.
حدود دو، سه سال پيش نخست وزير كانادا رسماً اعلام كرد كه كشور ايران سى و پنج هزار متخصص در كانادا دارد. كه اگر آنها بروند با صرف ميلياردها دلار نمىتوان جاى آنها را پر كرد. معاون وزير اقتصاد كانادا يك فرد ايرانى است. حتى بعضى از دانشمندان بزرگى كه در صنايع محرمانه جنگى آمريكا (ناسا) كار مىكنند ايرانى هستند. نبايد تصور شود كه آنها تافتهاى جدا بافته هستند، آنها فرزندان ما هستند كه به آنجا رفتهاند و تحت تأثير تشويقهايى كه از آنها كرده اند، همانجا ماندهاند و به محيط عادت كرده اند. البته اكنون
بسيارى از آنها پشيمان شدهاند و مايلند كه به ايران بازگردند.
برخى از استادان درجه يك، كه در كشورهاى غربى افتخاراتى داشته اند، در كنفرانسى كه چندى پيش در «فيلادلفيا» برگزار شد به خود بنده گفتند: ما از اينكه در اينجا هستيم بسيار پشيمانيم؛ از روز اول هم كه به اينجا آمديم آرزو مىكرديم كه بتوانيم به ايران باز گرديم ولى متأسفانه بچه هاى ما در اين كشورها عروس و داماد شدهاند و نمىتوانيم آنها را رها كنيم.
اگر ما نيز زحمت بكشيم و درس بخوانيم و اعتماد به نفس داشته باشيم مىتوانيم مانند آنها باشيم. بايد باور داشته باشيم كه ما موجب پيشرفت و گردش كار آنها هستيم و نفت و مغزهاى متفكر ماست كه آنها را سرپا نگه داشته است.
اميدواريم خداى متعال كه، با لطف و عنايت خود ما را موفق داشت كه در اين جهان آشفته و در اين طوفان عظيم انسانى، توانستيم گليم خود را از آب بكشيم و كشورى مستقل و آزاد بوجود آوريم و چنين انقلابى را سامان دهيم تا براى ساير كشورها سرمشقى باشد، احسان خود را بر ما تمام كند و بر بينش و معرفت ما بيفزايد؛ ايمان ما را نسبت به اسلام و معارف اسلامى و ارزشهاى آن بيشتر كند و درجات امام راحل را روز به روز متعالىتر فرمايد؛ به جانشين او سلامت، و عزت و توفيق بيشتر مرحمت كند؛ به همه خدمتگزاران اين نظام توفيق خدمت بيشتر و به همه ما توفيق قدردانى بيشتر مرحمت كند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org