- مقدمه
- درس بيست و پنجم:طريق راهيابى به بهشت و جلوههاى حياى الهى
- درس بيست و ششم:نقش دعاى خالص و عمل شايسته
- درس بيست و هفتم:مقام و منزلت بنده خالص در نزد خداوند
- درس بيست و هشتم:عظمت عبادت و بندگى و تأثير تكوينى آن
- درس بيست و نهم:بندگى و عبادت، بزرگترين سرمايه انسان
- درس سىام:مقام ذكر، معاشرت سازنده و معيار گزينش رفيق
- درس سى و يكم:زبان وسيله هدايت و يا گمراهى
- درس سى و دوم:نمودهاى بزرگداشت و اجلال خداوند
- درس سى و سوم:لزوم حفظ زبان و نكوهش آفات آن
- درس سى و چهارم:جلوه عبادت و جايگاه و نقش مساجد در اسلام
- درس سى و پنجم:منزلت و مقام تقوا، زهد و ورع
- درس سى و ششم:بردبارى، مدارا و توكل از ديدگاه پيامبر
- درس سى و هفتم:تدبيرات و تقديرات الهى و نقش اعتقاد و باور راستين
- درس سى و هشتم:شناخت خداوند و نظام حكيمانه او
- درس سى و نهم:ملاك ارزشمندى از نظر خداوند متعال
درس بيست و هشتم
عظمت عبادت و بندگى و تأثير تكوينى آن
شهادت زمين بر اعمال انسان
كيفيت ستايش زمين و موجودات بىجان
شعور و آگاهى آفريدهها، و تأثيرپذيرى آنها
گستره حضور نور ائمه اطهار
پنهان نماندن اعمال از ديد گواهان و شاهدان
اخلاص در بندگى، مايه شادمانى و مباهات
اخلاص، عامل والايى عمل
عظمت عبادت و بندگى و تأثير تكوينى آن
«ياأَباذَرٍّ؛ ما مِنْ رَجُل يَجْعَلُ جَبْهَتَهُ فى بُقْعَةِ مِنْ بِقاعِ الاَْرْضِ إِلاّ شَهِدَتْ لَهُ بِها يَوْمَ الْقِيامَةِ وَما مِنْ مَنْزِل يَنْزِلُهُ قَوْمٌ إِلاّ وَ أَصْبَحَ ذلِكَ الْمَنْزِلُ يُصَلّى عَلَيْهِمْ أَوْيَلْعَنُهُمْ.
يا أَباذَرٍّ؛ ما مِنْ صَباح وَلارَواح إِلاّ وَ بِقاعُ الاَْرْضِ تُنادى بَعْضُها بَعْضاً يا جارِ هَلْ مَرَّ بِكِ ذاكِرٌ لِلّهِ تَعالى أَوْ عَبْدٌ وَضَعَ جَبْهَتَهُ عَلَيْكِ ساجِداً لِلّهِ؟ فَمِنْ قائِلَة لا وَمِنْ قائِلَة نَعَمْ، فَإِذا قالَتْ نَعَمْ إِهْتَزَّتْ وَ انْشَرَحَتْ وَ تَرى أَنَّ لَهاالْفَضْلَ عَلى جارَتِها»
در اين بخش از حديث، عظمت و والايى عبادت و بندگى خداوند متعال ذكر گرديده است و اينكه عمل انسان ـ خواه پسنديده و خواه ناپسند ـ از نظر گواهان و شاهدان دور نمىماند؛ تا آنجا كه حتى زمين ـ كه بر روى آن به عبادت و يا كارهاى ناپسند دست مىزنيم ـ در قيامت به نفع و يا ضرر ما گواهى مىدهد. چنان نيست كه اعمال و رفتار ما بازتاب و نتيجهاى در پى نداشته باشد، بلكه علاوه بر بازتاب و نتيجه دنيايى اعمال و رفتار، در قيامت نيز ثمره اعمال ما ظاهر مىگردد. در قيامت، زمينى كه بر روى آن عبادت مىكنيم بر انجام آن عبادت شهادت مىدهد، يا اگر بر روى آن به كار ناشايستى دست يازيم، در قيامت بر عليه ما شهادت مىدهد و ما را لعن مىكند.
شهادت زمين بر اعمال انسان
«يا اباذرٍّ؛ ما من رجل يجعل جبهته فى بقعة من بقاع الارض الاّ شهدت بها يوم القيامة و ما من منزل ينزله قومٌ الاّ واصبح ذلك المنزل يصلى عليهم اويلعنهم»
اى ابوذر؛ هيچ مردى پيشانى خود را بر نقطهاى از زمين نمىگذارد، مگر اينكه آن نقطه در روز قيامت بر آن گواهى مىدهد و منزلى نيست كه گروهى در آن فرود مىآيند مگر آنكه آن منزل بر آنان صلوات مىفرستد و يا لعن مىكند.
برخى از بزرگان سعى مىكردند در قسمتهاى مختلف مسجد نماز بخوانند و هميشه در يك جاى نماز نمىخواندند، يا اگر وارد خانهاى و يا هر جاى ديگر مىشدند، ابتدا دو ركعت نماز مىخواندند؛ براى اينكه در قيامت براى خود شاهدان بيشترى داشته باشند. اين خود نوعى زرنگى است كه براى مؤمن بسيار مفيد و مطلوب مىباشد.
با توجه به والايى و ارزشى كه در اين روايت و روايات ديگر براى عبادت ذكر شده، پافشارى ما بر انجام عبادت در مكانهاى گوناگون، گوياى تسليم و اعتماد ما به سخنان پيامبر و ائمه اطهار، صلوات الله عليهم اجمعين، است.
چنانكه مشاهده مىگردد، اين بخش و قسمتهاى ديگرى از همين روايت بيانگر اين است كه زمين، درختان و ساير موجودات بىجان كه ما آنها را فاقد درك و شعور مىدانيم، داراى درك و شعورند و اعمال ما را درك مىكنند و بر انجام كارهاى نيك ما را دعا مىكنند و بر انجام كار بد لعن مىكنند؛ بعلاوه در قيامت نيز به نفع و يا بر ضرر ما شهادت مىدهند.
كيفيت ستايش زمين و موجودات بىجان
در باب مضمون اين بخش از روايت ـ كه در آن براى زمين و موجودات بىجان، شعور و درك تصوير شده است ـ و نيز آيات و روايات ديگرى كه داراى چنين مضمونى هستند، علماى بزرگ سه نظريه ارائه دادهاند:
نظريه اول: عدهاى برآنند كه اين تعبيرها كنايى است و معناى حقيقى آنها مراد نيست و براى هر مورد تأويلى متناسب با آن ذكر مىكنند. شايد اكثر مفسران در تفسير اين قبيل آيات و روايات، همين شيوه را برگزيده باشند.
نظريه دوم: عرفا و فيلسوفان عارف مشرب، مثل صدرالمتألهين و شاگردان ايشان، بر
اين اعتقادند كه اين موجودات واقعاً درك و شعور دارند و خداوند را تسبيح مىگويند و خشيت الهى دارند؛ اما ما از درك اين واقعيت عاجزيم.
شاعر مىگويد:
ما سميعيم و بصيريم و هُشيم *** با شما نامحرمان ما خامشيم
اينها معناى حقيقى اين آيات و روايات را اخذ مىكنند و مىگويند: درختان، زمين و سنگريزهها و... شعور دارند و خداى را تسبيح مىگويند:
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّموَاتُ وَالاَْرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَىْء إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ...»(1)
آسمانها و زمين و هرچه در آنهاست به ستايش و تنزيه خداوند مشغولند و موجودى نيست مگر آنكه تسبيحگو و ستايشگر اوست ولكن شما تسبيح آنها را فهم نمىكنيد.
در تفسير آيه فوق علامه طباطبايى(قدس سره) مىفرمايند: آيه براى اجزاى عالم مادى تسبيح را ثابت مىكند و اينكه آنها خداوند را تسبيح مىگويند و او را از شريك منزه مىدانند. تسبيح به معناى تنزيه با كلام و سخن است و حقيقت كلام، پرده برداشتن از مقصود درونى است با اشاره و راهنمايى بدان، و چون انسان براى اشاره به مقصود خود و ارائه آن راهى تكوينى نيافت بناچار به بهرهجستن از الفاظى كه صداهايى هستند كه براى معناهايى وضع شدهاند روى آورد و با آنها مقصود خود را آشكار ساخت و از آن پس، شيوه و طريق تفهيم و تفهم بر همين منوال رايج گشت. علاوه بر آن، چه بسا براى بيان منظور خود، از اشاره با دست و يا سر كمك مىگيرد و گاه از نوشتن و يا قرار دادن علامتى كمك مىجويد.
خلاصه آنچه از مقصود پرده بر مىدارد، كلام است و همت گماردن هر چيز و هر موجودى به بيان مقصود و منظور خود، قول و كلام اوست؛ گرچه بيان آن مقصود باطنى با آهنگ و لفظ نباشد. دليل بر اين نكته، كلماتى چون كلام، قول، امر و وحى است كه در قرآن
1. اسراء / 44.
به خداوند نسبت داده شدهاند و مسلماً آنها از قبيل سخن و گفتارى كه از ما انسانها صادر مىگردند نيستند.
مسلّماً در آسمان و زمين و آنچه در آنها وجود دارد، چيزى است كه آشكارا يگانگى و وحدانيت خداوند را بيان مىكند و او را از هر نقص و كاستى مبرّا مىسازد و آن اينكه اين موجودات يكپارچه نياز و احتياجند و احتياج بالاترين گواه بر وجود كسى است كه همه بدو نياز دارند و كسى مستقل و بىنياز از او نيست. پس هر يك از موجودات، با حاجت وجودى و نقص ذاتى خود، از خالق غنى خبر مىدهد.
در ادامه مىفرمايند:
سخن خداوند متعال بيانگر اين است كه با آفرينش موجودات علم و آگاهى نيز در آنها گسترده شده است و هر يك از آنها، در حد بهرهاى كه از وجود و هستى برده است، از علم نيز بهرهمند گشته است. نه اينكه همه در يك حد علم داشته باشند و نيز علم و آگاهى همه از يك جنس و يك نوع باشد. چنين نيست كه علم هر يك از موجودات مثل علم انسان باشد و يا انسان به علم و آگاهى هر يك از آن موجودات واقف گردد. بنابراين هر آفريدهاى به گونهاى به خود عالم است و با هستى و وجود خود، احتياج و نقصان خود را، كه به بىنيازى خداوند احاطه گرديده است، اظهار مىسازد و اينكه خداوند داراى كمال است و پروردگارى جز او نيست. پس هر آفريده، پروردگارش را تسبيح مىگويد و او را از شريك و هر نقص منزه مىداند.(1)
نظريه سوم: همه موجودات غير از صورت مادى كه در اين عالم دارند، صورت ملكوتى نيز دارند و در واقع درك و شعور، از آنِ صورت ملكوتى و باطنى آنهاست و همان صورت ملكوتى در قيامت ظهور مىيابد و شهادت مىدهد. ما در اين عالم، آن صورت ملكوتى را درك نمىكنيم، از اين جهت تسبيح اشياء را نمىشنويم و آثار شعور و آگاهى را در آنها نمىبينيم؛ ولى آن صورت وجود دارد و در عالم آخرت ظهور مىكند و حقايقى را كه درك مىكند بروز خواهد داد و شهادت مىدهد.
1. الميزان، ج 13، ص 114 ـ 116.
به تصريح قرآن كريم، در قيامت حتى پوست بدن انسان بر عليه او شهادت مىدهد، زبان و دست و پا بر عليه او شهادت مىدهند؛ اينها اگر دركى نداشته باشند، شهادتشان بىمعناست. قرآن درباره شهادت اعضاى بدن انسان مىفرمايد:
«وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِى أَنْطَقَ كُلَّ شَىْء»(1)
گنهكارانبه پوست بدن خود گويند: چگونه بر اعمال ما شهادت داديد؟ آن اعضاء در جواب گويند: خدايى كه همه موجودات را به سخن آورد، ما را نيز گويا گردانيد.
اگر پوست انسان دركى نداشته باشد كه در هنگام انجام معصيت آن را درك كند، چگونه ممكن است در قيامت بر انجام معصيتى گواهى دهد كه از درك آن عاجز بوده است؟ شهادت وقتى معنا دارد كه شاهد صحنه معصيت را درك و احساس كند والاّ شهادت معنا نخواهد داشت. اگر گفته شود بدون اينكه اعضاى بدن دركى از معصيت انسان داشته باشند، خداوند متعال آنها را، در قيامت، به سخن گفتن وادار مىكند، بايد گفت كه در آن صورت شهادتى در كار نيست و اطلاق لفظ شهادت بر چنين موردى بىمعناست. بنابراين گواهى دادن اعضاء، پس از درك و احساس و نوعى علم به عمل انجام مىگيرد، در غير اين صورت شهادتى صورت نمىگيرد.
پس طبق نظريه دوم و سوم، در اصل وجود شعور، احساس و نوعى آگاهى و علم در مجموعه آفريدهها شكى نيست، بلكه اختلاف در كيفيت آنهاست كه آيا اين علم همراه با روح ملكوتى اشياست، يا اينكه واقعاً خود آنها داراى درك و شعورند. البته قائلان به نظريه اول مىگويند: وقتى اعضاء و جوارح انسان در قيامت ظاهر شوند، آثارى كه از رفتار انسان بر آنها باقى مانده به منزله شهادت آنهاست.
شعور و آگاهى آفريدهها، و تأثيرپذيرى آنها
شايد بين سه نظريه فوق، نظريه سوم بهتر باشد. به هر جهت از روايات و آيات استفاده
1. فصلت / 21.
مىشود كه اشياء و موجودات مادى داراى نوعى شعور و دركند. نه تنها شعور تكوينى ثابت دارند، بلكه از حوادث پيرامون خود متأثر مىشوند و حوادث در آنها اثر مىگذارند و در نتيجه درك جديدى در آنها پديد مىآيد: اگر عبادت بر روى زمين انجام گيرد، اثر نيكو مىپذيرد، از اين جهت خوشحال مىشود و به خود مىبالد. بالعكس اگر معصيتى بر روى آنها انجام گيرد، اثر ناشايستى بر جاى مىگذارد، از اين جهت زمين ناراحت گشته، معصيت كار را لعن مىكند. البته ما از درك اين قبيل مفاهيم عاجزيم و مضمون اين آيات و روايات براى ما بدرستى آشكار نگرديده است، ولى بايد بپذيريم كه در عالم حقايق ناشناختهاى وجود دارند كه از قلمرو درك و فهم ما خارجند و يا شناخت ما از آنها بسيار اندك است، چنانكه قرآن مىفرمايد:
«... وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلا»(1)
و آنچه از علم به شما دادند بسيار اندك است.
در عالم حقايق فراوانى وجود دارد كه ما از آنها بىاطلاعيم و برخى از آنها را از طريق وحى شناختهايم و يا انبياى عظام ،صلوات اللّه عليهم، و ائمه اطهار(عليهم السلام) براى ما بيان كردند و ما نيز به گفتار آنها اعتماد داريم و بايد از آنها شاكر باشيم كه اين حقايق را بيان كردند والا عقل ما به آنها دست نمىيافت و ممكن نبود ما با عقل ناقص خود به آن حقايق پىببريم:
«كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولا مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ اياتِنَا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ مَالَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»(2)
چنانكه رسول گرامى خود را فرستاديم كه آيات ما را براى شما تلاوت كند و جانهاى شما را از پليدى و آلودگى جهل و شرك پاك و منزه سازد و به شما شريعت و حكمت آموزد و از او بياموزيد هر چه را نمىدانيد.
با توجه به آنچه ذكر گرديد، دو نكته براى ما روشن گرديد: نكته اول اينكه ما اگر هزاران دانش و علم كسب كنيم و به همه معلومات بشرى دست يابيم، باز معلومات ما در مقابل
1. اسراء / 85.
2. بقره / 151.
مجهولاتمان اندك است و چيزى به شمار نمىآيد؛ پس نبايد مغرور شويم و به خود بباليم. با اينكه ممكن نيست كسى به همه معلومات بشرى دست يابد، بلكه هر فردى به بخشى از علوم دست مىيابد و قطرهاى از درياى بىكران دانش نصيبش مىشود.
نكته دوم اينكه ما نبايد خيال كنيم، در عالمى زندگى مىكنيم كه اگر در محل خلوتى به كارى دست زديم كسى ما را نمىبيند: اگر زمين درك نكند و نفهمد، فرشتگانى كه گواه بر اعمال ما هستند، درك مىكنند و اعمالمان را مىنويسند و نيز هستند كسانى كه بر اين عالم تسلط دارند و چيزى از نظرشان مخفى نمىماند.
گستره حضور نور ائمه اطهار
بر اساس عقيده ما شيعيان، نور ائمه اطهار(عليهم السلام) در همهجا حضور دارد؛ گرچه همه ما چنانكه بايد حضور نور آنها را درك نمىكنيم. وجود مقدس ذخيره الهى، حضرت ولى عصر، عجلالله تعالى فرجه الشريف، در همهجا بخصوص در مجالس شيعيان حضور مىيابد، چندان كه اگر كسى به ايشان سلام كند جوابش را مىدهند؛ اماگوش ما ناتوان از شنيدن سخن ايشان است. اگر كسى از ايشان فريادرسى خواهد، بدو پاسخ مىدهند، اگر گمشدهاى در بيابان صدايش زند به كمكش مىشتابد و راهنمايىاش مىكند و او بيمار درمانده را شفا مىبخشد. معلوم مىشود كه او حضور دارد و مىشنود والا اگر حضور نمىداشت و نمىشنيد، چطور وقتى كسى كه در قعر دريا و يا در بيابانى گرفتار آمده صدايش مىزند به كمكش مىشتابد و او را نجات مىدهد؟
مرحوم علامه مجلسى(قدس سره) از پدر خود نقل مىكند كه يكى از صالحان زمان او كه اهل تقوا و معرفت بود و فراوان به حج مىرفت و مشهور بود كه «طىّالارض» داشت، به اصفهان آمد و او را ملاقات كردم و از او پرسيدم كه جريان طىّالارض تو چيست؟ گفت: سالى همراه حاجيان راهى «بيتاللّه» مىشدم، به مكانى رسيدم كه تا مكه معظمه هفت و يا نه منزل فاصله داشت. من از قافله عقب ماندم و اهل قافله از نظرم دور شدند. راه را گم
كردم و متحير و سرگردان گشتم و تشنگى بر من غالب آمد، به گونهاى كه از زندگى خويش مأيوس گشتم. در آن حال فرياد زدم: يا اباصالح، راه را به من نشان بده! ناگاه سوارى از دور ظاهر گشت. چون نزديك شد، ديدم جوانى خوشروى با لباسهاى فاخر، در سيماى بزرگان بر شترى سوار است و با خود ظرف آبى داشت.
به او سلام كردم و او جوابم داد و فرمود: آيا تشنهاى؟ عرض كردم بلى. آب را به من داد و من خوردم. بعد فرمود: مىخواهى تو را به قافله برسانم؟ عرض كردم: بلى. فرمود: بر ترك شتر من سوار شو؟ من سوار شدم و او به طرف مكه حركت كرد. از آنجا كه من عادت داشتم هر روز «حرز يمانى» بخوانم، شروع به خواندن آن كردم كه پس از خواندن برخى از كلمات آن، آن جوان عرب به من فرمود: چنين بخوان!
پس از گذشت زمان اندكى، به من فرمود: اين مكان را مىشناسى؟ نگاه كردم و ديدم كه در سرزمين ابطح نزديك مكّه هستم. فرمود: فرود بيا؟ چون از شتر پياده شدم از نظرم غايب شد؛ اينجا بود كه پىبردم آن جوان خوش سيما، امام زمان، عجلالله تعالى فرجهالشريف، بوده است.(1)
پس نور امام(عليه السلام) همهجا حضور دارد و ما را مىبيند، منتها چون درك اين حقيقت براى همه مردم دشوار است و اگر بىپرده اين حقايق برايشان گفته شود به غلوّ مبتلا مىشوند مراتب نازلتر آن بيان شده و از جمله اينكه نامه اعمال ما خدمت امام(عليه السلام) عرضه مىشود. يا در برخى روايات از عرضه اعمال بر پيامبر و خداوند سخن گفته شده است. در روايتى آمده است كه چون سخن از ايام هفته، از جمله روز پنجشنبه، به ميان آمد امام رضا(عليه السلام) فرمود:
«... هُوَ يَوْمٌ تُعْرَضُ فيهِ الاَْعْمالُ عَلَى اللّهِ وَ عَلى رَسُولِهِ، صَلَىاللّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ، وَ عَلىَ الاَْئِمَةِ»(2)
روز پنجشنبه روزى است كه در آن اعمال بندگان بر خداوند و رسول خدا و امامان عرضه مىشود.
1. طبرى نورى، كفاية الموحدين، ج 2، ص 182.
2. بحارالانوار، ج 23، ص 346.
يا در برخى روايات وارد شده كه پس از آنكه ملائكه اعمال انسان را نوشتند، شامگاه آن را به عرش برده، به پيشگاه خداوند عرضه مىدارند. حال ممكن است اين سؤال مطرح شود كه مگر خداوند همهجا حضور ندارد كه بايد گزارش اعمال را در عرش به پيشگاهش برسانند؟ ولى بايد دانست كه مراتب وجود لوازم خاصّى دارد و عرضه اعمال هم نظام خاص خود را دارد و متناسب با دستگاه ربوبيت الهى است و با اينكه خداوند در همه جا حضور داشته باشد، منافات ندارد.
پنهان نماندن اعمال از ديد گواهان و شاهدان
با توجه به آنچه ذكر گرديد، ما بايد بهوش باشيم كه در عالمى فاقد شعور و درك زندگى نمىكنيم: در اين عالم چشمهاى بينا و گوشهاى شنوايى وجود دارند كه گواه اعمال و گفتههاى ما هستند و بر اساس ظاهر برخى آيات و روايات، حتى زمين، درختان و پرندگان نيز شعور دارند و مىفهمند، و البته ما غافليم! اگر چنين نباشد، لااقل فرشتگانى هستند كه موكّل بر اعمال ما هستند و مىبينند، بالاتر از آنها وجود مقدس امام زمان، عجلالله فرجهالشريف، ناظر اعمال ماست و بالاتر از همه، ذات مقدس حقتعالى شاهد اعمال ماست:
«... إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَىْء شَهِيداً»(1)
خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است.
خداوند متعال درباره آگاهى خود به اعمال آشكار و پنهان انسان و نيز مراقبت فرشتگان بر اعمال انسان مىفرمايد:
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ. إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ. مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْل إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»(2)
ما انسان را آفريديم و وسوسههاى نفس او را مىدانيم و ما به او از رگ قلبش
1. نساء / 33.
2. ق / 16 ـ 18.
نزديكتريم. (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسانند، اعمال او را دريافت مىدارند. انسان هيچ سخنى را بر زبان نمىآورد، مگر اينكه همان دم فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموريت (و ضبط سخن) است.
در جاى ديگر درباره شهادت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در قيامت مىفرمايد:
«فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ اُمَّة بِشَهِيد وَ جِئْنَا بِكَ عَلىَ هؤُلآءِ شَهِيدا(1)
حال آنها چگونه است، آن روزى كه از هرامّتى شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مىآوريم، تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟
از اين آياتى كه شهادت رسول خدا و ديگر گواهان را در قيامت بيان مىكنند، برمىآيد كه آن گواهان در دنيا شاهد اعمال بندگان هستند والا اگر آنها در دنيا شاهد اعمال مردم نمىبودند چگونه در قيامت شهادت مىدهند؟ مگر ممكن است كسى بدون مشاهده حادثهاى بر آن شهادت و گواهى دهد!
اگر ما به اين نكته توجه يابيم كه جهانى كه در آن زندگى مىكنيم خاموش و فاقد شعور و درك نيست، بلكه هستند كسانى كه ما را مىبينند و شاهد و ناظر اعمال ما هستند ولو ما آنها را نمىبينيم؛ حواسّمان را جمع مىكنيم و در رفتارمان تجديد نظر مىكنيم و شرم و حيا مانع مىشود از اينكه برخى از رفتارهاى ناپسند از ما سر زند. وقتى پى برديم اعمال ما ثبت و در روز قيامت آشكار مىگردد، شرم و حيا مانع انجام كارهاى زشت مىشود. وقتى انسان مىخواهد گناهى مرتكب شود، اگر توجه داشته باشد كه زمين و آسمان و الواحى هست و صورت عمل انسان در آنها ثبت مىشود و روزى آشكار مىگردد، از دست يازيدن به آن باز مىايستد و در خلوت نيز گناه نمىكند؛ چرا كه على(عليه السلام)مىفرمايد:
«إِتَقُّوا مَعَاصِىَ اللَّهِ فىِ الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحاكِمُ»(2)
از نافرمانى خداوند در نهانها بپرهيزيد، چون آنكه شاهد و بيننده است، داور نيز هست.
1. نساء / 41.
2. نهجالبلاغة (ترجمه شهيدى) كلمات قصار 324، ص 420.
اگر در وضعيت و حالتى كه مايل نيستيد كسى شما را ببينيد از شما عكس گرفتند، شما به هر وسيلهاى كه هست سعى مىكنيد آن عكس را از بين ببريد تا نكند در آينده در معرض ديد ديگران قرار گيرد: مسلّماً انسان نمىخواهد عكسى از او گرفته شود كه باعث شرمندگى و خجالت او مىگردد. او به هنگام عكس گرفتن، سر و روى خود را آراسته مىكند، لباس زيبا مىپوشد و سعى مىكند قيافه جالبى داشته باشد و لبخند مىزند تا عكس هر چه بهتر در آيد. براى او خوشايند نيست كه در حالتى از او عكس بگيرند كه مايه رسوايى او شود. با توجه به اين تمثيل، ما بايد بدانيم كه پيوسته عوامل طبيعى، مثل زمين، آسمان و در و ديوار از ما عكس مىگيرند و در قيامت آن عكسها را آشكار مىسازند. پس سعى كنيم كه در وضعيت ناهنجار و زشتى از ما عكس گرفته نشود تا در قيامت كه همه رفتار و پندارهاى ما آشكار مىگردند، رسوا نگرديم:
«يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْس مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْر مُحْضَراً وَ مَاعَمِلَتْ مِنْ سُوء تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيِداً...»(1)
روزى كه هر شخص هر كار نيك و بدى كه كرده در پيش روى خود حاضر بيند و آرزو مىكند كه بين او و كار بدش فاصلهاى طولانى افتد.
اخلاص در بندگى، مايه شادمانى و مباهات
«يااباذرّ؛ ما من صباح ولارواح الاّ و بقاع الارض ينادى بعضها بعضاً: يا جار هل مرّ بك ذاكر للّه تعالى او عبدٌ وضع جبهته عليك ساجداً للهّ؟ فمن قائلة لا و من قائلة نعم. فاذا قالت نعم اهتزّت و انشرحت و ترى انّ لها الفضل على جارتها.»
اى ابوذر؛ هيچ صبح و شامى نيست مگر اينكه نقاط زمين به همديگر مىگويند: اى همسايه من، آيا بر تو گذشت كسى كه ذكر خداوند كند، يا بندهاى كه پيشانى خويش براى سجده براى خدا بر تو نهد؟ برخى گويند آرى و برخى گويند نه، هر كدام كه آرى گويد برخود مىبالد و شاد مىگردد و خود را بر ديگرى برتر مىشمرد.
1. ال عمران / 30.
مطلب ديگرى كه در اين حديث شريف بدان اشاره شده، اين است كه زمينى كه بنده خداوند بر روى آن عبادت مىكند و پيشانى به سجده بر آن مىنهد، به خود مىبالد و مباهات مىكند. بايد نگريست كه راز اين مباهات و به خود باليدن چيست؟ سرّش اين است كه آنچه اصالتاً در پيشگاه الهى ارزش دارد، توجه به اوست و كارهاى ديگر وقتى ارزش دارند كه همراه با توجه به خداوند باشند و قربة الىاللّه انجام گيرند. وقتى كار براى خداوند انجام مىگيرد كه انسان به ياد خداوند باشد والا كسى كه از خداوند غافل است، كارش قربةالى اللّه انجام نمىگيرد و يا به جهت ارضاى دل و يا دل خوشى مردم، يا با ساير نيتهاى مادى انجام مىپذيرد و نزد خداوند ارزش ندارد.
پس ياد خداوند و توجه به او و چيزى كه انسان را با ابديّت پيوند مىدهد، اصالت دارد و هر چيز ديگر در سايه ياد خداوند ارزش مىيابد و بدون ياد او ارزشى ندارد. از اين جهت، كمال حقيقى انسان در سايه توجه به خداوند حاصل مىگردد و اگر اين معنا چون روح در همه اعمال انسان دميده شود آن اعمال ارزش مىيابند. در غير اين صورت، بدون توجه به خداوند و بدون همراه ساختن اعمال و عبادت با نيت الهى و خالص، آنها چون جسدى بىروح و بىارزش مىگردند. پس بايسته است كه همه اعمال و عبادات ما براى خداوند انجام گيرند:
«قُلْ إِنّىِ أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَاللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ»(1)
اى پيامبر، بگو كه من مأمورم كه خداوند را پرستش كنم و دينم را براى او خالص گردانم.
تاكيد خداوند بر اخلاص، بخصوص اخلاص در دين، به اين جهت است كه انسان بنده خداست و براى بندگى و عبادت خداوند آفريده شده است و در مسير زندگى و در همه مراحل حيات خود، بايد در پى تكامل و سعادت و رشد باشد، و اين مهمّ حاصل نمىگردد مگر در پرتو اخلاص و توجه به خداوند. بنابراين خالص گردانيدن عبادت براى خداوند، بزرگترين دستور دينى است، چرا كه خود عامل مهمّى است براى تقرب انسان به خداوند
1. زمر / 11.
متعال و رسيدن به كمال مطلوب. از اين جهت خداوند متعال، در قرآن مجيد، مؤمنان را به اخلاص دعوت مىكند. بايد دانست كه انسان مىتواند به مقامى برسد كه خداى متعال او را براى خودش خالص كند چنانكه در جاى جاى قرآن مخلَصين ستوده شدهاند چنانكه درباره موسى مىفرمايد:
«وَ اذْكُرْ فىِ الْكِتابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولا نَبِيّاً»(1)
ياد كن در كتاب خود، شرح حال موسى را كه او بنده خالص و رسولى بزرگ و مبعوث به پيامبرى بر خلق بود.
مخلِص (به كسر لام) به معناى كسى است كه اخلاص دارد و كارهايش را از روى اخلاص انجام مىدهد، ولى مخلَص (به فتح لام)، يعنى كسى كه خالص شده است. طبعاً «خالص شده» خالص كنندهاى نياز دارد و مسلّماً اين خداوند است كه مخلَصين را خالص مىكند، تا جايى كه شيطان نمىتواند آنها را به انحراف كشاند:
«قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»(2)
شيطان گفت (حال كه مهلت يافتم) به عزّت و جلالت قسم كه همه را گمراه خواهم كرد. مگر خاصان از بندگانت كه براى تو خالص شدهاند.
در توضيح اين آيه شريفه بايد ذكر كرد كه «مخلَصين» داراى نيروى نفسانى، روحانى و معنوىاى هستند كه مانع مىشود در دام شيطان بيفتند و شيطان نمىتواند در آنها تأثير بدى داشته باشد. البته با عنايت و لطف خداوندى، مخلصين از چنين قدرتى بهرهمند گشتهاند، چنانكه خداوند متعال درباره حضرت يوسف مىفرمايد:
«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْ لاَ أَنْ رَءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ، كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ»(3)
و آن زن از فرط ميل طبيعى در نزديك شدن به يوسف اصرار و اهتمام ورزيد و اگر
1. مريم / 51.
2. ص / 82 ـ 83.
3. يوسف / 24.
لطف خاص خداوند و برهان روشن حق نگهبان يوسف نبود او نيز به وصل او (زليخا) اهتمام مىورزيد. ولى ما او را از قصد ناپسند و عمل زشت بازداشتيم كه همانا او از بندگان خالص شده ماست.
در اين آيه تأكيد شده كه يوسف به بدى و گناه مبتلا نشد، با اينكه شرايط مناسب و وسوسهانگيزى براى او فراهم گشت كه اگر هر انسان ديگرى در آن شرايط قرار مىگرفت، به دام شيطان مىافتاد. چراكه حضرت يوسف در اوج برومندى و شكوفايى غريزه جنسى قرار داشت و محيط خانه عزيز مصر نيز محيطى آكنده از رفاه بود و نيز همسر عزيز مصر، شرايط را به گونهاى فراهم ساخته بود كه اگر يوسف برهان الهى را نمىديد، به لغزش مىافتاد.
اخلاص، عامل والايى عمل
با توجه به آنچه ذكر شد، آنچه به عمل انسان ارزش مىدهد و باعث نجات انسان از دامهاى نهان و آشكار شيطان مىگردد، اخلاص و توجه به خداوند متعال است؛ از اين جهت حتى مقدسترين و بزرگترين كارها، اگر براى خداوند انجام نگيرد ارزش و بهايى ندارد: به تعبير روايات و آيات، از بهترين اعمال جهاد است [تا آنجا كه خداوند فرمود:
«فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلاًّ وَعَدَاللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً»(1)
خداوند مجاهدان فداكار با مال و جان را برنشستگان بلندى وبرترى بخشيد وهمه اهل ايمان را وعده نيكو (ورود به بهشت) داد و مجاهدان را بر نشستگان به اجر و ثوابى بزرگ برترى داده است.]
حال جهاد با اين والايى و شكوه، اگر بدون توجه به خداوند وبا انگيزه غير الهى انجام گيرد هيچ ارزشى ندارد: طبق برخى نقلها، در يكى از جنگهاى صدر اسلام شخصى، در ميدان جنگ، با رشادت تمام جنگيد و در نهايت كشته شد. مبارزه و شهامت آن مرد تحسين
1. نساء / 95.
ديگران را برانگيخت. از اين روى به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفتند: آن مرد كه با آن رشادت و شهامت جنگيد، در نزد خداوند مقام بس والايى دارد. پيامبر در جواب فرمودند: او در راه خداوند شهيد نشد، بلكه در راه الاغش كشته شد. (چون الاغ او، از ترس و وحشت، به ميان سپاه دشمن فرار كرده بود و آن مرد براى دستيابى به الاغش با دشمن مىجنگيد!)
بله هر جهاد و مبارزه و كشتهشدنى انسان را به كمال نمىرساند. آن شهادتى انسان را به كمال مىرساند كه همراه با ياد خداوند باشد، بسان شهداى عزيز ما كه در هنگام جنگ نذر مىكردند كه شهيد شوند. گاه چهل شب جمعه و يا شب چهارشنبه به مسجد جمكران مىرفتند و درخواست و آرزويشان شهادت بود. اين شهادتها چون همراه با ياد و توجه به خداست ارزش دارد.
ارزش و والايى و يا پستى اعمال و رفتار به نيّت انسان بستگى دارد: اگر نيّت انسان پاك و عمل براى خداوند انجام گيرد، آن عمل ارزش دارد؛ حال هر چند ياد خداوند فزونى گيرد و محبت و معرفت الهى بيشتر شود، بر ارزش عمل افزون مىگردد. در مقابل اگر عمل بدون معرفت و محبت به خدا و بدون ياد و توجه به او انجام گيرد، بسان جسدى بىروح و بىخاصيت است.
نقطهها و قسمتهاى زمين، وقتى از يكديگر سؤال مىكنند، نمىگويند: كسى بر روى تو جهاد كرد و يا بر روى تو انفاق كرد يا نه، بلكه مىپرسند كسى بر روى تو ياد خدا داشت يا نه. پس اگر عمل انسان با توجه به خداوند انجام گيرد عبادت به شمار مىآيد، جهاد، نماز و انفاق او عبادت مىشود. تحصيل علم، تدريس، مباحثه و حتى شنيدن سخنرانى عبادت مىشود. اما اگر اخلاص نباشد، نه تنها عمل او عبادت نيست، بلكه وسيلهاى است براى جلب توجه ديگران! پس آنچه مهمّ و قابل توجه است ـ تا آنجا كه قطعات زمين نيز اهميتش را درك كردهاند ـ توجه به خداوند و حضور در پيشگاه الهى است.
وقتى ما قرآن مجيد را ورق مىزنيم، صفحهاى را نمىيابيم كه در آن از ذكر و تسبيح خداوند سخن نگفته باشد. از جمله خداوند مىفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيِراً»(1)
اى كسانى كه به خداوند ايمان آوردهايد، خداوند را زياد ياد كنيد.
در جاى ديگر، خداوند متعال پس از ذكر دلايلى كه در خلق آسمان و زمين و گردش شب و روز براى خردمندان است، در معرّفى خردمندان مىفرمايد:
«الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّموَاتِ وَالاَْرْضِ...»(2)
كسانى كه در حالت ايستاده و نشسته و خفته خداوند را ياد كنند و دائم در آفرينش آسمان و زمين مىانديشند.
امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند: حضرت موسىبن عمران(عليه السلام) به خداى متعال عرض كرد:
«يارَبِّ تَمُرُّ بىحالاتٌ أَسْتَحيْى أَنْ أَذْكُرَكَ فيها، فَقالَ: يا مُوسى، ذِكْرى عَلى كُلِّ حال حَسَنٌ»(3)
خداوندا، حالاتى براى من پيش مىآيد كه حيا مىكنم تو را ياد كنم (شايد منظور هنگام قضاى حاجت باشد) خداوند در جواب فرمود: اى موسى، ذكر من در هر حال نيكوست.
از اين جهت حتى براى رفتن به حاجتگاه و هنگام قضاى حاجت نيز دعاهايى وارد شده است، براى اينكه انسان در آن حال نيز از عبادت خداوند غافل نشود؛ چرا كه خداوند راضى نمىشود كه حتى يك لحظه از عمر ما بدون توجه به او و عبادت سپرى شود و كمال انسانى در سايه عبادت و بندگى خداوند حاصل مىگردد. پس بايد تلاش كنيم و در پى اين باشيم كه در هر حال ولو توجّهى ضعيف به خداوند متعال داشته باشيم. ياد خداوند و توجه به او اكسيرى است كه به هر جنس بىارزش كه زده شود، بالاترين قيمتها را پيدا مىكند؛ اين اكسير به زندگى ما ارزش مىبخشد.
1. احزاب / 41.
2. آل عمران / 191.
3. بحارالانوار، ج 13، ص 343.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org