قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس پنجم:

ارکان انقلاب اسلامی(1)؛ رهبري

 

 

از دانشجو انتظار می‌رود که پس از پایان درس بتواند:

1. اوصاف يك رهبر شايسته را از منظر اسلام تبيين نمايد؛

2. نقش ممتاز امام خميني(رحمه الله) را به‌عنوان معمار انقلاب اسلامي تشريح كند.

 

 

 

 

اين انقلاب، بي نام خميني، در هيچ كجاي جهان شناخته شده نيست؛ چراکه آغازگر زمزمهٔ‌ انقلاب اوست و هم اوست که آن را در لحظات سخت و دشوار رهبري کرده و از تنگناها گذرانيده و از انقلاب اسلامي مردم ايران، پديده‌اي عظيم و اسوه‌اي جهاني پديد آورده است. (مقام معظم رهبري)

1. مقدمه

پس از آن‌که مشخص گرديد که انقلاب اسلامي، به دليل اهميت دادن به ابعاد معنوي انسان‌ها، حرکتي ممتاز و قابل ستايش است و انقلاب اسلامي ايران نيز به‌عنوان يکي از نهضت‌هاي اجتماعي منحصر به فرد، جهشي عظيم را در تحولات سياسي جهان به وجود آورد، اين سؤال در ذهن خطور خواهد کرد که در اين حرکت اجتماعي، چه عناصر و عواملي ايفاگر نقش‌هاي اساسي بوده‌اند و اين انقلاب را در جهت اهداف خود به پيش برده‌اند. شناخت اين عناصر و ارکان، موجب آگاهي نسبت به چگونگي وقوع اين انقلاب خواهد شد و موقعيت يکايک نقش‌آفرينان را در اين عرصه مشخص خواهد ساخت. بديهي است که رهبري در هر انقلابي نقشي اساسي را بر عهده دارد و از اين‌رو، اين درس به جايگاه ممتاز چنين عاملي اختصاص يافته است و درس آتي، متکفل بيان عناصر و ارکان ديگر انقلاب اسلامي ايران گرديده است.

2. اوصاف رهبر شايسته

كسي كه رهبري يك حركت اجتماعي را بر عهده مي‌گيرد بايد صفات ذيل را دارا باشد، در غير اين‌صورت نهضت به سر منزل مقصود نخواهد رسيد:

1. شناخت كافي هدف؛ رهبر بايد هدف و مقصد اصلي و نهايي‏اي را كه قصد دارد گروهي را به‌سوي ‏آن سوق دهد، به خوبي بشناسد.(1)

2. ايمان كامل به هدف. رهبر بايد به راستي باور داشته باشد كه او و ديگران بايد به‌سوي مقصد شناخته شده حركت كنند، و به هر قيمتي كه هست، بدان دست يابند.(2)

3. عدالت، تقوا و ورع. رهبر نيز، مانند هركس ديگري، منافع و خواسته‏هاي مادّي و دنيوي‏اي دارد كه ممكن است با هدف نهايي‏اي كه مراد و مقصود اوست، تنافي و تضادّ داشته باشد. از اين‌رو، اگر تهذيب نفس و تطهير اخلاق نكرده باشد و خود را چنان نساخته باشد كه در موارد تزاحم ِخواسته‏هاي‏ دنيوي و مقصد اصلي، جانب اين يكي را بگيرد و آن‌ها را فروگذارد، به پيشرفت قيام و نهضت و وصول به ‏هدف و مقصد، اميد چنداني نخواهد بود.

4. شناخت و تعيين اصول و موازيني كه حركت اجتماعي بايد در چهارچوب آنها صورت پذيرد و عدول و تخلّف از آن‌ها، به هيچ وجه جايز نيست. واضح است كه حركت اجتماعي در مدّت زماني كوتاه و پس از طي يك مرحله به نتيجه نمي‏رسد؛ بلكه بايد در زماني كمابيش بلند و طولاني مراحلي چند را يكي پس از ديگري، بگذراند تا به سرمنزل ‏مقصود برسد. در مقاطع زماني و مراحل گوناگونِ حركت اجتماعي، پيچ‏وخم‏ها و فراز و نشيب‏هاي بسيار پديد مي‏آيد كه در هر يك از آنها بايد تصميم‌ها گرفت، گزينش‏ها كرد،


1. يوسف (12)، 108.

2. بقره (2)، 285.

و كارها انجام داد. براي اينكه در همه اين ‏تصميم‌‏ها، گزينش‏ها و كارها هدف نهايي ملحوظ باشد و فراموش نشود، مهمّ، فداي اهم و فرع فداي اصل نگردد، و نيز انحرافاتي پيش نيايد، بايد اصول و موازيني كه در حكم حدّ و مرزهاي قيام و نهضت‏اند و تجاوز به آنها به معناي خروج از دايره حركت اجتماعي و ممنوع است، به‌طور دقيق شناخته و معيّن شوند. از اين‌رو، شناخت و تعيين اموري كه در جريان نهضت نبايد هرگز آسيب ببينند و مسير و خط مشي ‏نهضت را مشخّص مي‏سازند و غفلت از آن‏ها نهضت را از نيل به هدف بازمي‏دارد و نيز ارزيابي و سنجش ‏امور و تعيين اصل و فرع‏ها، اهمّ و مهمّ‏ها، و اولويّت و تقدّم‏ها از مهم‌ترين وظايف رهبر است.

5. شناخت نقاط ضعف موجود و تعيين اهمّ و مهمّ آنها. عدم شناخت دقيق نقاط ضعفي كه در جامعه وجود دارد و بايد از ميان برود، رهبر را به تصميم‌ها، موضع‏گيري‌ها، و فعّاليت‏هاي نادرست و نابه‌جا مي‏كشاند.

6. شناخت موانعي كه بر سر راه حركت اجتماعي پديدار خواهد شد و تعيين شيوه‏هاي مقابله با آنها. رهبر بايد كساني را كه ممكن است از داخل يا از خارج، كارشكني كنند و مزاحم حركت اجتماعي‏ مطلوب شوند به‌خوبي بشناسد. همچنين بايد طرق مختلف مبارزه با آنان را تعيين كند. ممكن است اوضاع واحوال اقتضا كند كه بعضي از دشمنان و مخالفان را زودتر از ميان بردارند و به پاره‏اي ديگر مدّتي مهلت‏ دهند، برخي را تهديد كنند و برخي ديگر را تطميع، و... .

7. دورانديشي و برنامه‏ريزي. رهبر نبايد چشم به‌راه حوادث و وقايع بنشيند؛ بلكه بايد دورانديش ‏باشد و با توجّه تامّ به هدف نهايي، اصول و موازين ثابت و لايتغيّر، نقاط ضعف موجود در جامعه، و موانع نهضت، برنامه‏اي واقع‏بينانه، عالمانه و خردمندانه طرح كند تا چند و چون شروع و ادامه نهضت ‏به‌طور دقيق معيّن و معلوم باشد.

8. توجّه مؤكّد به تدريجي بودن حركت اجتماعي. رهبر بايد همواره توجّه داشته باشد كه آرا و عقايد و نيز اخلاق و خصايل روحي مردم به سرعت و سهولت تغيير نمي‏پذيرد، و بنابراين تحوّل اجتماعي ‏بنيادي، تدريجي و كند خواهد بود.

9. جلب نيروهاي بالفعل و تربيت و تعليم نيروهاي بالقوّه. رهبر بايد نيروهاي بالفعلي را كه در جامعه ‏موجودند جلب كند و به‌درستي دريابد كه از هر يك از آنان كي، كجا، و چگونه مي‏توان كمال استفاده را كرد. ولي، از آنجا كه حركت اجتماعي، تا وصول به هدف نهايي، زمان طولاني و مراحلي متعدّد در پيش‏ دارد و در هر زمان و مرحله ممكن است موانعي بيشتر و حتّي پيش‏بيني نشده پديدار شود، نيروهاي ‏بالفعل، هرچند براي شروع قيام و نهضت كافي به نظر آيد، براي ادامه آن، به احتمال قريب به يقين، كفايت نخواهد كرد.

از اين‌رو، رهبر نيز، موظّف است كه نيروهاي بالقوّه را تحت تربيت و تعليم در آورد تا به فعليّت ‏رسند و ادامه نهضت را ممكن و ميّسر سازند؛ و اين نيروسازي بايد همواره استمرار و دوام داشته باشد. تعليم و تربيت، بيشتر و بهتر نيروهاي بالفعل نيز از وظايف بسيار مهمّ و خطير رهبر است. رهبر بايد نيروها را هم از لحاظ علم و دانش و هم از لحاظ اخلاق و عمل و گرايش تقويت كند تا در پي تن‏پروري و راحت‏طلبي نباشند.

10. جلوگيري از اختلاف و افتراق نيروها. ناگفته پيداست كه همه نيروها از لحاظ علم و دانش، عقل و تدبير و ژرف‌انديشي و آخربيني، و اخلاق و گرايش در يك حدّ و رتبه نيستند و آرا، عقايد و ذوق و سليقه‏هاي يكسان ندارند؛ و اين همه موجب خواهد شد كه در مقام عمل اصطكاك‏ها، تضادّها و تزاحم‏ها و تصادم‏هايي روي دهد.

يكي از وظايف بسيار عمده و حياتي رهبر اين است كه بعد از تعيين محور حقّ، يعني هدف نهايي و اصول و موازين غير قابل تغيير، همه نيروها را در حول آن محور گردآورد، و به هيچ‌وجه، نگذارد كه ‏اختلافشان شدّت يابد و گروه را به پراكندگي و از

هم پاشيدگي دچار كند. با توجّه به اين‌كه ‏بزرگ‌ترين آرزوي دشمنان هر نهضت اجتماعي و مؤثّرترين مخالفتي كه با آن مي‏توانند كنند، همانا ايجاد ناهماهنگي و اختلاف در ميان اعضا و نيروهاي آن نهضت است، رهبر بايد نهايت سعي خود را به‏كار بندد تا دست‌كم، اختلافات موجود در بين نيروها تقليل و تخفيف يابد و مانع نيل به هدف نهايي نگردد.(1)

11. صراحت در قول درباره هدف نهايي و اصول موازين غير قابل تغيير. رهبر بايد، چه ‏در مواجهه با طرفداران و فرمانبرانش و چه در رويارويي با مخالفان و دشمنانش، راجع به هدف نهايي و اصول تغييرناپذيرش به‌طور صريح و بي‏هيچ‏گونه پرده‏پوشي سخن بگويد.

پيامبر گرامي‏ اسلام(صلى الله عليه وآله) در آغاز بعثت و رسالتش مأموريت يافت كه خويشان، بستگان و نزديكان خود را دعوت كند،(2) سپس مأمور شد كه دعوتش را علني سازد.(3) از آن پس، آن حضرت آشكارا و به صراحت سخن مي‏گفت و به دوست و دشمن تفهيم مي‏فرمود كه‏ هدف نهايي‌اش چيزي جز توحيد و تبعيّت بي‏چون و چرا و بدون قيد و شرط از خداوند متعال نيست. خداوند، حضرت ابراهيم‌(عليه السلام) و مؤمنان معاصر او را به‌صراحت الگو ‏مي‏داند و از مؤمنان مي‏خواهد كه به آنان اقتدا و تأسّي كنند.(4) سوره كافرون بهترين نمونه و الگو را پيامبر گرامي‏ اسلام(صلى الله عليه وآله) ‏معرفي مي‌كند.

12. رازداري. در اموري غير از هدف نهايي و اصول تغييرناپذير، گاهي مصلحت اقتضا مي‏كند كه ‏رهبر امري را از ديگران و حتّي از نزديك‌ترين ياران و دوستانش پنهان كند و يا آشكارا از آن دم ‏نزند. اين يكي از عيوب رهبر است كه در همهٔ حالات و موارد


1. آل‏ عمران (3)، 103 و 105، انعام (6)،65، و توبه (9)، 107تا 110.

2. شعراء (26)، 214.

3. حجر (15)، 94.

4. ممتحنه (60)، 4.

صريح‌القول باشد يا رازدار نباشد و نتواند امري را كه پنهان كردنش ضرورت دارد پوشيده نگهدارد،(1) چراكه نخست، همه مردم ظرفيّت دانستن همه ‏چيز را ندارند. دوم، ممكن است بر اثر فاش شدن بعضي از امور، آسيب و زياني متوّجه نهضت گردد.

13. عدم مسامحه در رعايت هدف نهايي و اصول تغييرناپذير. در واقع هدف نهايي و اصول ‏تغييرناپذير نهضت، فلسفهٔ وجودي آن را مي‏سازند؛ يعني اگر قصد تحقّق اين هدف و اصول در ميان نبود، نهضت هيچ مطلوبيّتي نداشت. بنابراين، اين هدف و اصول هرگز و در هيچ اوضاع و احوالي نبايد مورد غفلت، بي‏توجّهي و چشم‏پوشي واقع گردند. رهبر بايد، اگرچه به قيمت از دست دادن همه يا اكثريّت يا بعضي از هواداران و تابعان خود و كم‌شدن سرعت و شتاب حركت اجتماعي‌اش و حتّي شكست خوردن ‏و ناكام ماندن نهضت، درباره هدف و اصول نهضت، قاطع و سازش‏ناپذير بماند و رعايت كامل و دقيق آن‌ها را، در مقام عمل، واجب و ضروري بداند و در آن شكّ و شبهه روا ندارد.

حاصل آن‌که اگر در موردي، هدف يا اصول نهضت با سرعت و شتاب يا حتّي كام‌يابي و پيروزي آن، تعارض يابد، بايد هدف را مقدّم داشت و به‌كندي يا حتّي شكست ظاهري آن تن داد. كتاب، سنّت و تاريخ به خوبي‏شاهد قاطعيّت و نرمش‏ناپذيري پيامبر گرامي ‏اسلام‌(صلى الله عليه وآله) در حفظ و هدف و اصول‏ نهضت اسلامي‌اند. به عنوان نمونه، اهل طائف به آن حضرت پيشنهاد كردند كه اگر آنان را از سجده و به خاك ‏افتادن در برابر خداي متعال معاف بدارد، در ساير امور و شؤون، تابع وي مي‏شوند و دينش را گردن ‏مي‏گذارند و حتّي در جنگ با كفّار و مشركين به كمكش مي‏شتابند. آن‏ حضرت، از آن‌جا كه نماز از مهم‌ترين اركان دين مقدّس اسلام است، پيشنهاد مذكور را، كه به‌ظاهر براي پيشرفت


1. نساء (4)، 83.

نهضت اسلامي سودمند بود، ردّ كرد.(1) مواردي از اين قبيل در آيات ديگر قرآن کريم وجود دارد.(2)

14. تسامح و سعه صدر در امور فرعي و كم‌اهميّت. رهبر بايد در اموري كه از قبيل هدف و اصول نهضت ‏نيست تسامح و مدارا روا دارد. هم‌چنين، بايد نسبت به لغزش‏ها، خطاها و اشتباه‌هاي ياران و پيروان ‏خود سعه صدر داشته باشد، چراكه همه آنان و حتي والامقام‏ترينشان در حد اعلاي علم، اخلاق و عمل نيست و به‌طور طبيعي نقاط ضعفي دارند و اگر هر يك از آنان به علت نقطه ضعفي كه دارد طرد شود، پيشرفت حركت اجتماعي متوقف خواهد شد.

15. ارزش قايل شدن براي شخصيّت ديگران. رهبر بايد، علاوه بر اين‌كه زيردستان خود را طرد نمي‌كند، براي شخصيّت‌هايشان ارزش قايل شود. اگر روش و رفتار رهبر به گونه‏اي باشد كه زيردستانش‏تحقير شوند و به چيزي گرفته نشوند، نخست، محبّتشان به او و علاقه‏شان به ادامه همكاري با او و فرمان‌برداري از او كم و ضعيف مي‌شود و پيداست كه كاهش محبوبيّت رهبر جز به زيان نهضت نيست، و دوم، به فرض اين‌كه نهضت به شكست و ناكامي گرفتار نيايد، از زيردستان كه همواره تحقير ديده‏اند و خوار و زبون بوده‏اند، كار مبتكرانهٔ صحيح و مهمي بر نخواهد آمد.

يكي از علامت‌ها و مظاهر ارزش قايل شدن براي ديگران اين است كه با آنان مشورت كنند و از آنان ‏رأي‌جويي و نظرخواهي كنند. از اين گذشته، اگر به رأي و نظر افراد التفات و اعتنا شود و آنان احساس‏كنند كه در برنامه‏ريزي‏ها و تصميم‏گيري‏ها مداخله و مشاركت دارند، برنامه‏ها و تصميم‌ها را به چشم‏ اموري اجباري و تحميل شده نمي‏نگرند، و در نتيجه،


1. اسراء (17)،73 ـ 75.

2. احزاب (33)، 1و2 و قلم (68)، 8 و9.

در مقام اجرا و عمل، موافقت بيشتري نشان ‏مي‏دهند و گرم‌تر در كار مي‏آيند. از اين‌رو، خداي متعال پيامبرش را، با اين‌كه علم لدني داشت، و به هيچ‏‌وجه، نيازمند به استفاده از علوم و معارف و آرا و نظرات مردم نبود، به مشورت با مردم فرمان مي‏دهد.(1)

16. انتقادپذيري. رهبر حتّي بايد نسبت به انتقادات و عيب‏جويي‏هاي گوناگون زيردستانش گوش ‏شنوا داشته باشد، زيرا هركسي، به‌جز انسان‏هاي معصوم، در معرض جهل، قصور فهم و ادراك، و لغزش‏ها و خطاهاي اخلاقي و عملي است و داشتن روحيّه انتقادپذيري مقدّمه رفع اين عيوب و نقايص‏خواهد بود.

17. تواضع. فروتني نسبت به زيردستان و كساني كه همراه، همكار و فرمانبردارند نيز يكي از اوصاف ‏رهبر شايسته است.(2)

18. خيرخواهي و دلسوزي براي ديگران. طبيعي است كه هر انساني نفع و خير خود را مي‏جويد؛ و تنها در صورتي تابع و مطيع ديگري مي‏شود كه باور كرده باشد كه آن ديگري براي او دل ‏مي‏سوزاند و خير او را مي‏خواهد. به همين جهت، رهبر بايد خيرخواه و دلسوز ديگران باشد و اين امر را به‌آنان نشان دهد و اثبات كند تا هرچه بيشتر و بهتر به او بگرايند و بگروند.(3)

19. احسان و نيكي به ديگران. يكي از راه‏هاي اثبات خيرخواهي و دلسوزي، احسان و نيكي و جواب ‏بدي را با خوبي دادن است. خداي متعال نيز پيامبرانش را فرمان مي‏دهد كه بدي را، نه با بدي؛ بلكه با خوبي پاسخ گويند.(4) همچنين، از آن حضرت مي‏خواهد كه از كفّار و مشركاني كه دشمني و لجاجت دارند و دعوتش را نمي‏پذيرند درگذرد و از جواب


1. آل عمران (3)، 159.

2. اسراء (17)، 37، حجر (15)، 88، و شعراء (26)، 215.

3. توبه (9)،128.

4. مؤمنون (23)، 95 و فصلت (41)، 34.

گفتن به گفتار و كردار سبك‌سرانه و نابخردانه‏شان صرف‌نظر كند ومسالمت‏جويي و خيرخواهي خود را به آنان نشان دهد. (1)

20. ايثار و از خودگذشتگي. يكي ديگر از راه‏هاي اثبات خيرخواهي و حسن نيّت، ايثار و از خودگذشتگي است. اگر رهبر براي تأمين مصالح اجتماعي از منافع شخصي خود قطع نظر كند و خيرات‏ دنيوي ديگران را بر خيرات دنيوي خود مقدّم بدارد، مردم باور مي‏كنند كه خيرخواه آنان است، حسن‏نيّت دارد، و خودش را براي آنان مي‏خواهد، نه آنان را براي خودش، بنابراين وي در دل مردم جاي ‏مي‏گيرد. به همين جهت، قرآن كريم در مواضعي خاطرنشان مي‏كند كه انبياي الهي، به هيچ‌‏وجه، از مردم «اجر» و مزدي نمي‌خواستند و با اين ايثار و از خودگذشتگي، حسن نيّت خود را اثبات مي‏كردند.(2)

21. انضباط و فرمانبرداري خواستن. سعه صدر نسبت به نقاط ضعف و لغزش‏هاي زيردستان، طرد نكردن آنان، نرمخويي با آنان، درگذشتن از خطاها و اشتباهات آنان، ارزش قايل شدن براي شخصيّتشان، مشورت با آنان، انتقادپذيري، تواضع، احسان و نيكي، ايثار و ازخودگذشتگي همه به‌جاي خود صحيح‏ و ضروري است؛ ولي منافات ندارد با اينكه رهبر از زيردستان انضباط و فرمان‌برداري بخواهد.

22. جلوگيري از انحراف و فساد زيردستان. همچنان‌كه پيش‌تر نيز اشاره شد، سعه صدر داشتن و تحمّل‏كردن نقاط ضعف و لغزش‏هاي ديگران هرگز به معناي فراموشي عيوب و نقايص نيست. رهبر موظّف است كه در عين حال، نسبت به انحراف و فساد


1. زخرف (43)، 89.

2. انعام (6)،90، يونس (10)، 72، هود (11)، 29 و 51، يوسف (12)، 104، فرقان (25)، 57، شعراء (26)،180، 164، 145، 127 و 109، سبأ (34)، 47، يس (36)، 21، ص (38)، 86، طور (52)، 40 و قلم (68)، 46.

افراد حسّاس باشد و براي جلوگيري از اين‏گونه امور چاره‌انديشي‏هاي عالمانه و حكيمانه داشته باشد.

23. اشراف بر همه امور و شؤون. اگر چنان شود كه رهبر از پاره‏اي از امور و شؤون، ناآگاه و بي‌خبر بماند، رهبري او دچار نقص و عيب خواهد شد، به‌ويژه با در نظر گرفتن اين واقعيّت كه ممكن‏ است كساني از آن ناآگاهي و بي‌خبري سوء استفاده كنند و با كتمان و وارونه كردن حقايق و جعل و نشر اكاذيب، موجبات اغفال و فريب او را فراهم سازند. از اين‏رو، رهبر بايد داراي يك نظام و شبكه اطّلاعاتي قوي و امين باشد تا گرفتار فقدان اطّلاعات ‏صحيح از چند و چون نهضت نشود.

24. شجاعت. هيچ نهضتي بدون دشمن و خطر نيست. بنابراين، نهضتي كه رهبرش ترسو و بزدل ‏باشد و جرأت مواجهه با دشمنان و دست و پنجه نرم كردن با آنان را نداشته باشد و به محض احساس‏خطر عقب‏نشيني كند، محكوم به شكست خواهد بود.

25. پايداري و استقامت. اين شرط يكي از سخت‌ترين شرط‌هاست، چراكه توانايي و نيروي ‏هيچ‏كس در مقام مقابله با مسايل و مشكلات، نامحدود و بي‌نهايت نيست، و پيروزي و كام‌يابي يك‏ نهضت، مستلزم اين است كه رهبر توانايي و نيروي عظيمي از اين دست داشته باشد؛ يعني ظرفيّت ‏روحي بسيار فراواني براي تحمّل سختي‏ها و دشواري‏ها را داشته باشد.

رهبر، همان‏گونه كه خودش بايد صبور و مقاوم باشد، موظّف است كه زيردستان خود را به ‏شكيبايي و پايداري، دعوت، توصيه و امر كند و همواره به آنان خاطرنشان سازد كه شرط غلبه بر مشكلات فراوان و بزرگي كه بر سر راه نهضت پديدار مي‏شود، صبر و استقامت است، تا اين از اين طريق خُلق و خصلت در آنان نيز راسخ و ثابت گردد. از اين‌رو، قرآن كريم در موارد بسياري مؤمنان را نيز فرمان به ‏شكيبايي و پايداري مي‏دهد.(1)


1. بقره (2)، 153، 155 و 214.

26 ـ بررسي و ارزيابي آنچه انجام گرفته است. رهبر بايد در جريان نهضت هرچند وقت يك‏بار آنچه را در آن مدّت صورت پذيرفته است مورد بررسي و ارزيابي قرار دهد و صحّت و سقم آن را معلوم دارد تا اگر لغزش‏هايي پيش آمده است، تكرار نگردد، و در صورت امكان، جبران شود.

موارد ذكر شده به اجمال مهم‌ترين اوصاف رهبر شايسته است. ملاحظه شد كه بعضي از اين صفات مذكور، با هم در تضاد بودند. يكي از علل اين‌كه، رهبري هنر و فنّي است بسيار دقيق، ظريف و مشكل همين است كه ‏رهبر بايد اموري به ظاهر متضادّ را در خود جمع كند و از رعايت هر يك از آن‌ها در جاي خود غفلت نورزد.

 

با توجه به شرايطي که براي رهبر ذکر گرديد، شما چه راه‌ حلّي را براي شناسايي يا انتخاب رهبر ترجيح مي‌دهيد؟ آيا از طريق انتخابات رايج در نظام‌هاي دموکراسي مي‌توان به چنين انتخابي دست زد يا اين‌که اين امر را بايد بر عهدهٔ عدّه‌اي خُبره گذاشت که توان تشخيص وجود اين ويژگي‌ها را در فرد يا افراد خاصّي دارند؟ نظر دوستان خود را نيز در اين زمينه جويا شويد.

 

3. ويژگي‌هاي ممتاز رهبري انقلاب اسلامي

با توجه به ويژگي‌هايي که در بالا ذکر گرديد و تأمل در ابعاد مختلف زندگي رهبر کبير انقلاب اسلامي، امام خميني(رحمه الله) ‌مي‌توان به اين نتيجه رسيد که اين ويژگي‌ها، در بالاترين شکل آن در شخصيت امام خميني(رحمه الله) تجلي يافته بود. براي اثبات اين مطلب، مي‌توان به زواياي مختلف زندگي ايشان نظري افکند و به نقش عظيم رهبري در پيروزي انقلاب اسلامي پي برد. برخي از ويژگي‌هاي بارز اين شخصيت برجستهٔ تاريخ مورد اشاره قرار مي‌گيرد:

1. آگاهي و هوشياري نسبت به مسايل پيرامون

امام خميني(رحمه الله) افزون‌بر آگاهي و اشراف بر حقايق، اصول و فروع و آرمان‌هاي اسلام،‌ و آشنايي با تاريخ گذشته مسلمين و درك مصالح و مفاسد جامعه اسلامي، به مدد فراست خدادادي‌اش از تحولات و اوضاع روزِ جهان و ايران باخبر بود، و با شناسايي دشمنان دين و نقشه‌هايشان و شناساندن آنان به امّت مسلمان،‌ توطئه‌هاي ايشان را برملا و بي‌اثر مي‌ساخت.

حركت امام خميني(رحمه الله) نيز از همان ابتدا بر اساس اين آگاهي و فراست شكل گرفت. در آن زمان، شرايط اجتماعى ايجاب مى‌كرد كه حركتى بر ضد كفر و الحاد و استكبار صورت گيرد. در آغاز، توجه امام به كفرى بود كه جامعه‌ خودش را تهديد مى‌كرد و عوامل كفر درصدد اسلام‌زدايى از اين كشور بودند. او به همين انگيزه كه بايد بندگى خدا را در اين كشور رواج داد، قيام كرد؛ نه به انگيزه سياسى و اقتصادى و يا اجتماعى. فرياد او آن‌گاه بلند مى‌شد كه مى‌ديد حكمى از احكام الهى در معرض تعطيل يا در معرض انكار است. ملاحظهٔ پيام‌ها و سخنرانى‌هاى امام از آغاز نهضت، نشان مي‌دهد که هيچ واژه‌اى در كلام امام به اندازه اسلام، قرآن، خدا و کلماتي نظير آن‌ها تکرار نشده است. او تلاش كرد تا جامعه خويش را الهى و معنوى بار بياورد و در اين راه، طرح‌ها و برنامه‌ها را با فراست خدادادى به اجرا گذاشت و در حالىكه تقريباً همه مردم، حتى خوش‌باورترين افراد نااميد شده بودند، خدا او و پيروانش را به پيروزى رساند.

امام يك ملى‌گرا نبود كه فقط در مورد ملت و كشور خود بينديشد؛ اين يك دايره كوچكى بود كه اطراف امام را احاطه كرده بود و طبعاً اين مسؤوليت قبل از ساير مسؤوليت‌ها بايد به آن پاسخ داده شود؛ ولى محدود به آن نمى‌شد و امام در همين حال كه به سرنوشت ملت و كشور ايران مى‌انديشيد و سعى مى‌كرد كه اين كشور را كه تنها كشور

منتسب به امام زمان‌ است از چنگال كفار و ايادى آنان درآورد، در فكر ساير شيعيان هم بود. پيام‌هاى امام، از طريق دوستان او که به كشورهاى اسلامى، به‌خصوص مناطق شيعه‌نشين، سفر مى‌كردند، به آنان منتقل مي‌گرديد و از اين طريق، نسبت به پيرايش تشيع از اشتباه‌ها و خرافات تلاش‌هايي صورت مي‌گرفت تا ايمان شيعيان خالص گردد و هم‌بستگى ميان آنان بر اساس معارف صحيح اهل‌بيت(عليهم السلام) تقويت شود.

بنابراين، دايره اول فعاليت‌هاي امام، كشور خودش، ايران بود و دايرهٔ دوم نيز شيعيان جهان بودند. دايرهٔ وسيع‌تر بعدي، دايره مسلمانان بود و امام در همين ابتداي حفظ وحدت اسلامى و توسيع روابط بين شيعيان و ساير مسلمين، وظيفه خود را نسبت به مسلمانان ديگر بر عهده گرفت. ولي امام به اين هم اکتفا نکرد و دايرهٔ فعاليت خود را افزايش داد و باعث هويت‌بخشي به طرف‌داران ساير اديان گرديد.

امام خميني(رحمه الله) حتي دامنهٔ فعاليت خود را شامل گروه‌هاي ديگر نيز نمود. به‌عنوان نمونه، وي در سال‌هاى آخر عمر خويش، همت خود را متوجه كشورهاى ماركسيست كرد و براي رئيس جمهور ابرقدرتى مثل شوروى كه هفتاد سال دين‌زدايى كرده بود و تمام مذاهب دينى اعم از اسلام و مسيحيت را از بين برده بود، نامهٔ هشداردهنده‌اي را نوشت و آن‌ها را شوكه کرد. آيا از آن نامه و پيش‌بيني‌هايي که در آن صورت گرفته بود، اطلاعي داريد؟ آيا اين پيش‌بيني‌ها به وقوع پيوست؟ چگونه؟ اين بحث را با دوستان خود نيز مطرح سازيد.

2. برخورداري از فضايل علمي در حوزه‌هاي مختلف

امام خميني(رحمه الله) از معدود كساني است كه جامع فضايل علمي فراوان بوده است. وي در

زمينهٔ فقه و اصول و علوم مرتبط با آن‌ها، از بزرگ‌ترين مراجع تقليد زمانه به شمار مي‌آيد، ‌و در حوزه‌ علوم عقلي و فلسفي نيز عالي‌ترين تحقيقات زمانه‌اش را صورت داده، و در عرصهٔ عرفان نظري و عملي تأملات و مجاهدت‌هاي بسيار داشته و به مقاماتي رفيع نايل آمده است.

3. برخورداري از فضايل معنوي در تمام ابعاد زندگي

اين بُعد از شخصيت امام براي بسياري پوشيده مانده است و حال آن‌که اين بُعد الهي ايشان است که بر ساير ابعادش سايه افكنده است. شخصيت امام از آغاز نوجواني بر اساس «بندگى خدا» شكل گرفت و در نهايت از مصاديق بارز اين آيهٔ شريفه گرديد که:

رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِيتَاء الزَّكَاة؛(1) مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمى‏دارد.

بسيارى از انسان‌هاى برجسته بودند كه به اين راز پى برده بودند كه كمال حقيقى انسان در تقرب به خداست؛ ولى اين را به صورت يك حركت فردى و رابطه شخصى خودشان با خدا تلقى كرده بودند. اما امام عرفان را هم در اين بعد تنگ نمى‌ديد، بلکه معرفت خدا را در اين مى‌ديد كه انسان تمام وجودش مظهر بندگى خدا شود و نه‌ تنها در دلش ارتباط با خدا داشته باشد، رفتار و كردار و گفتار فردى و اجتماعى و خانوادگى و حتى رفتار بين‌المللى او بايد تجسم عبوديت باشد.

امام سعى كرد اين مطلب را اولاً هم با عقل و هم با دلايل نقلى ثابت کند و ثانياً با حركت عرفانى، كاملاً بيابد و ايمان خودش را در اين جهت تقويت كند. دوران نوجوانى و


1. نور (24)، 37.

اوايل جوانى او به تبيين اين ايمان و ابعاد مختلف فلسفى و عرفانى و استفاده از كتاب و سنت گذشت.

4. شجاعت همراه با تدبير

هوشياري امام خميني(رحمه الله) در دفاع از ارزش‌هاي اسلامي يكي از عوامل مهم پيروزي انقلاب به‌شمار مي‎رود. توضیح آن‌که، اقدامات رژيم پهلوي در حوزهٔ فرهنگ، خود، زمينه را براي نابودي حكومت فراهم ساخت، زيرا اين‌گونه حركات واكنش شديد امام خميني(رحمه الله) و در نتيجه، مردم را در پي داشت. تغيير تاريخ هجري شمسي به شاهنشاهي، برگزاري جشنواره‎ها و سمينارهاي به اصطلاح فرهنگي و هنري و نيز ترويج فساد و فحشا از مواردي است كه با هدف تضعيف مباني ديني مردم صورت گرفت. ليكن واكنش امام خميني(رحمه الله) در برابر اين تقدس‎زدايي‌ها و نيز در برابر طرح اصلاحات ارضي، لايحهٔ انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي و انقلاب سفيد شاه سبب شد تا پايه‎هاي مشروعيت رژيم پهلوي به سستي گرايد. برخورد شجاعانه و زيركانهٔ امام خميني(رحمه الله) در قضيهٔ فاجعهٔ فيضيه، اصل مشروعيت حكومت خاندان پهلوي را با خطر مواجه مي‎ساخت، از اين‌رو آنان چاره را در تبعيد امام ديدند. اما همين امر زمينه را براي گسترش اعتراضات عليه رژيم و تزلزل حكومت بيشتر فراهم ساخت.

4. خلاصه و نتيجه‌گيري

1. در صحنهٔ انقلاب، بيش از همه، سه عاملِ رهبري، مردم و مكتب تأثيرگذار بوده‌اند. در اين درس به اولين عامل پرداخته شده است.

2. در هر نهضتي، رهبر بايد داراي ويژگي‌هاي خاصي باشد که در صورت فقدان آن‌ها، نهضت به سر منزل مقصود نخواهد رسيد.

3. اين اوصاف و ويژگي‌ها، به‌طور کامل، در مورد بنيان‌گذار انقلاب اسلامي صادق بوده و ايشان، علاوه بر برخورداري از فضايل علمي در حوزه‌هاي مختلف و نيز برخورداري از فضايل معنوي در تمام ابعاد زندگي، نسبت به مسايل پيرامون خود کاملاً آگاه و هوشيار بود و با شجاعت کم‌نظير و تدبير هميشگي خويش، اين انقلاب را به سرانجام رساند.

4. عامل رهبري بدون در نظر گرفتن عواملي هم‌چون مکتب متعالي اسلام و مردم قادر به پيش بردن انقلاب نبوده است. از اين‌رو، پرداختن به دو عامل ديگر نيز ضرورت دارد؛ رهبري قدرت خود را مديون مکتب متعالي اسلام بوده است و نيز اين قدرت برتر، بدون حضور مردم در صحنه نمي‌تواند کارآيي اجتماعي خود را به خوبي نشان دهد. بنابراين در درس آتي، نقش مکتب و مردم در اين نهضت مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

5. پرسش

1. مهم‌ترين اوصاف يک رهبر شايسته کدامند؟

2. ويژگي‌هاي بارز امام خميني(رحمه الله) را که در پيروزي انقلاب اسلامي نقشي اساسي ايفا نمود، بيان نماييد.

6. منابعي براي مطالعهٔ بيشتر

1. جوادي آملي، عبدالله، بنيان مرصوص امام خميني(رحمه الله) در بيان و بنان آيت‌الله جوادي آملي، گردآوري و تنظيم: محمدامين شاهجويي، قم: مرکز نشر اسراء، چ6، 1384.

2. حاجتي، مير احمدرضا، عصر امام خميني(رحمه الله)، قم: بوستان کتاب قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ6، 1382.

3. حسيني، حسين، رهبري و انقلاب؛ نقش امام خميني(رحمه الله) در انقلاب اسلامي ايران، تهران: پژوهشکدهٔ امام خميني و انقلاب اسلامي، چ1، 1381.

4. حسينيان، روح‌الله، چهارده سال رقابت ايدئولوژيک شيعه در ايران (1356 ـ 1343)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چ1، 1383.

5. روحاني، سيد حميد، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني(رحمه الله)،ج1، تهران، راه امام، چ6، 1359.

6. قلي پور، جعفر، مواضع امام خميني(رحمه الله) در برابر نظام سياسي پهلوي و نهادهاي آن، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چ1، 1382.

7. محمدي، منوچهر، انقلاب اسلامي؛ زمينه‌ها و پيامدها، تدوين: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، قم: دفتر نشر و پخش معارف، چ1، 1380.

8. مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، [بي‎جا]: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چ2، 1372.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org