قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار چهاردهم

جايگاه راست‌گويي و درست‌كرداري در معارف اسلام

 

مَنْطِقُهُمُ الصَّوَاب؛ «گفتار آنان (شيعيان) درست و بهنجار است».

امير مؤمنان علیه السلام پس از آنكه عرفان الهي و عمل به دستورهاي خداوند و برخورداري از فضايل و ملكات اخلاقي را سه ويژگي اساسي و كلي و مبنايي شيعيان واقعي مي‌شمارند، حدود 142 ويژگي كه فروع و شاخه‌هاي آن سه ويژگي اصلي به شمار مي‌آيند، براي آنان بر‌مي‌شمارند. ياد‌آور مي‌شويم كه بنا نداريم به طرح اجمالي آن ويژگي‌ها بسنده كنيم و نيز نمي‌خواهيم بحث را چنان گسترش دهيم و از حد بگذرانيم كه خسته‌كننده شود، بلكه بناي ما بر شرح و تفصيل لازم آن ويژگي‌ها و رعايت جانب اعتدال است.

تأكيد بر راست‌گويي در آموزه‌هاي ديني

در مقام تفصيل ويژگي‌هاي شيعيان، حضرت راست‌گويي و درست‌گفتاري را نخستين ويژگي شيعيان مي‌شمارند و بدين‌وسيله، بر راست‌گويي تأكيد مي‌ورزند. در آموزه‌هاي ديني ما و سخنان اهل‌بيت علیهم السلام با تعابير گوناگوني بر راست‌گويي و درستكاري فراوان تأكيد شده است. در روايتي از امام صادق علیه السلام آمده است:

لاَ تَغْتَرُّوا بِصَلاَتِهِمْ وَ‌لاَ بِصِيَامِهِمْ فَإنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِِالصَّلَوةِ وَالصَّوْمِ حَتَّي لَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ وَ‌لَكِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ‌الأَمَانَة؛(1) «فريفتة نماز و روزه آنها نشويد؛ زيرا گاهي انسان چنان به انجام نماز و روزه عادت مي‌کند كه اگر آن را ترك كند به هراس مي‌‌افتد. ولي شما آنها را به راست‌گويي و اداي امانت بيازماييد».

وقتي انسان به چيزي عادت كند، چه خوب باشد و چه بد، نمي‌تواند آن را ترك كند و اگر آن را كنار بگذارد، احساس ناراحتي مي‌كند. وانگهي، براي خواندن نماز و انجام روزه و ديگر عبادات، انگيزه‌هايي مانند جلب توجه و احترام مردم وجود دارد. اگر كسي نماز نخواند، از چشم مردم مي‌افتد و جايگاه و اعتبارش را نزد همگان از دست مي‌دهد. وجود چنين انگيزه‌هايي كافي است كه انسان به انجام نماز و روزه مبادرت ورزد. به‌اين‌ترتيب، انجام دادن نماز و روزه، معيار كامل و هميشگي براي اثبات شايستگي و ايمان و عدالت انسان نيست. ازاين‌رو امام معصوم مي‌فرمايد: نماز و روزه مردم شما را نفريبد و اگر مي‌خواهيد بدانيد كه آيا آنها انسان‌هايي شايسته‌اند، به‌وسيله راست‌گويي و اداي امانت بيازماييد. انگيزه‌هايي مانند ترس از مردم و جلب احترام آنها يا طمع به مال مردم تأثيري در تحصيل اين دو ويژگي ارزشمند ندارند و عامل تحصيل آن دو، ترس از خدا و ايمان واقعي به او و ملكة عدالت و تقواست. با توجه به عظمت و والايي اين دو ويژگي والاي انساني، در حديث ديگري امام صادق علیه السلام مي‌فرمايند: إِنَّ الله عزوجل لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلاَّ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ‌أَدَاءِ الأَمَانَةِ إِلَي البَرِّ وَ‌اْلفَاجِر؛(2) «همانا خداوند عزوجل هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر براي اينكه مردم را به راست‌گويي و اداي امانت به نيكوكار و بد‌كردار دعوت كند».


1. محمد‌بن‌يعقوب کليني، الکافی، ج2، ص104، ح2.

2. همان، ح1.

با توجه به تأكيد پيامبران و اولياي الهي بر راست‌گويي و درستكاري، مي‌توان گفت كه نيكويي راست‌گويي و درستكاري و ستايش آنها در فرهنگ عمومي همه جوامع بشري، ميراث تربيت آن بزرگواران است. البته راست‌گويي و درستكاري خاستگاه فطري نيز دارد و همه فطرت‌ها خواستار آن است، اما هواهاي نفساني و انگيزه‌هاي غير‌الهي و غفلت، موجب انحراف از فطرت مي‌شود.

غفلت نقشي اساسي در انحراف از فطرت و ارزش‌هاي والاي انساني دارد. اين غفلت گاهي براثر عادت پديد مي‌آيد؛ مانند آنكه عادت به بهره‌مندي از نعمت‌هاي الهي و برخورداري هميشگي موجب غفلت از آنها مي‌شود. وقتي برخورداري از نعمتي براي ما عادي شود، ما به آن اهميت نمي‌دهيم. براي نمونه، چشم، يكي از نعمت‌هاي بزرگ خداست كه ما در اختيار داريم، اما از اين نعمت‌ حياتي و ارزشمند خداوند غافليم و به‌پاس اين نعمت بزرگ او را شكر نمي‌گوييم. همچنين به پديده‌هاي خداوند در آسمان و زمين و تدبيرهاي حکيمانه او در عالم هستي توجهي نداريم و از آنها غافليم. براي اينكه ما از غفلت به درآييم و توجهمان به نعمت‌هاي الهي جلب شود، خداوند در جاي‌جاي قرآن تفكر در آفريده‌هاي خود و آسمان و زمين، مانند ماه و خورشيد را فرايادمان مي‌آورد، تا ما با توجه به عظمت و نظم حکيمانه نهفته در آنها به بزرگي آفريدگار هستي پي ببريم و در پي بندگي خداوند برآييم. ما افزون بر آنكه درباره نعمت‌هاي مادي و محسوس بي‌شمار الهي كه پيرامونمان وجود دارند نمي‌انديشيم و از آنها غافليم، از نعمت‌هاي باطني خداوند مانند نعمت‌ عقل، معرفت و ايمان نيز غافليم و به عظمت و اهميتشان نمي‌انديشيم.

اهميت و جايگاه سخن گفتن

يكي از نعمت‌هاي بزرگي كه خداوند در اختيار ما نهاده، نعمتِ سخن گفتن

است. اين نعمت از چنان عظمت و اهميتي برخوردار است كه خداوند در سوره الرحمن كه عروس قرآن نام گرفته، در مقام يادآوري نعمت‌هاي بزرگ خود، بر نعمت آموختن بيان و سخن به انسان اشاره مي‌كند: الرَّحْمَن * عَلَّمَ الْقُرْآن * خَلَقَ الإِنسَان * عَلَّمَهُ الْبَيَان.(1)

كودك در آغاز تولد نمي‌تواند سخن بگويد، اما رفته‌رفته و با آموزش الهي و فراهم آمدن زمينه‌هاي كافي و لازم براي شكوفا شدن اين استعداد، امكان سخن گفتن برايش فراهم مي‌شود. نتيجه آنكه در پرتو آموزش، نعمت سخن گفتن در انسان پديد مي‌آيد. بي‌ترديد نعمت سخن گفتن از اهميتي والا برخوردار است و اگر انسان چون حيوانات نمي‌توانست سخن گويد و سخنان ديگران را بشنود، امكان رشد مادي و معنوي برايش فراهم نمي‌شد و نمي‌توانست به سعادت اخروي برسد. دين تضمين‌كنندة سعادت آخرت است و آن را بايد از لابه‌لاي قرآن و سنت و با آموزش‌هاي معلمان و علما فراگرفت. اگر امكان سخن گفتن فراهم نبود، راهي براي شناخت دين كه تأمين‌‌كنندة سعادت اخروي است، فراهم نمي‌شد. پيشرفت‌هاي دنيوي و مادي بشر نيز ناشي از آموزه‌ها و دانش‌هاي بشر است. اين علوم و دانش‌ها ازطريق گفتار انتقال يافته‌اند و براي باقي ماندن، به‌صورت نوشتار در‌آمده‌اند.

پس نوشتار، بازتاب گفتار است و اگر بشر نمي‌توانست سخن بگويد، نمي‌توانست بنويسد و وقتي انسان مي‌تواند بنويسد كه بتواند سخن بگويد و الفاظي براي بيان كردن داشته باشد. بشر رفته‌رفته براي واژه‌ها و سخناني كه ادا مي‌كرد، خط را ساخت و برپايه قرارداد انسان‌ها با يكديگر، انواع خطوط ساخته شد. اين خطوط، سمبل و بيانگر آن واژه‌ها و سخناني است كه بر زبان افراد جاري مي‌شود.


1. رحمان (55)، 1ـ‌4.

ازاين‌رو، نوشتن بر گفتن متوقف است و اگر انسان از نعمت نوشتن و گفتن برخوردار نبود، با حيوانات تفاوتي نداشت. حتي برخي افكار به‌كمك واژه‌ها شكل مي‌گيرند. توضيح آنكه ما وقتي مي‌توانيم درباره مفاهيم انتزاعي فكر كنيم و آن مفاهيم را در ذهن خود پديد آوريم كه مفاهيمي از محسوسات داشته باشيم. آن‌گاه برپايه آن مفاهيم بر‌گرفته از محسوسات و با تشبيه و كنايه، امور انتزاعي را اختراع مي‌كنيم. همچنين براي دلالت بر آن امور و مفاهيم انتزاعي، واژگاني را برپايه قرارداد معيّن مي‌كنيم تا بر آن مفاهيم انتزاعي دلالت كنند. تبيين تفصيلي شكل‌گيري مفاهيم انتزاعي بر دوش كساني است كه در روان‌شناسي ذهن تخصص دارند. دراين‌زمينه، برخي گفته‌اند كه فكر كردن سخن گفتن ذهن است؛ يعني اگر سخن نباشد، فكر كردن و سخن ذهني نيز رخ نمي‌دهد. البته به نظر ما اين ديدگاه قدري اغراق‌آميز است و فكر كردن درباره محسوسات، بدون سخن گفتن نيز رخ مي‌دهد. اما فكر كردن درباره مفاهيم انتزاعي و اعتباريات، بدون استفاده از الفاظ بسيار دشوار است و شايد در عمل ممكن نباشد.

به‌هرحال، سخن گفتن نعمتي بزرگ است و قوام انسانيت بدان است. اگر انسان نمي‌توانست حرف بزند، چون ديگر حيوانات بود. همه پيشرفت‌هاي علمي و مادي بشر و نيز پيشرفت‌هاي معنوي مرهون سخن گفتن و پس از آن، نوشتن و انتقال مفاهيم ازاين‌طريق است. با توجه به اهميت سخن گفتن براي انسان و مقوم بودن آن براي انسانيتش، در منطق قديم در تعريف انسان گفته‌‌اند: «الانسان حيوان ناطق». البته منظور از «ناطق»، صرف اداي الفاظ و حروف نيست، چون اين كار از طوطي نيز ساخته است، اما طوطي حيوان ناطق نيست، بلكه سخن در انسان با تعقل و تفكر تلازم دارد. ازاين‌جهت مي‌توان «الانسان حيوان ناطق» را با «الانسان حيوان عاقل» مرادف دانست.

دروغ؛ آفت و تباه‌کننده سخن

نعمت بيان و سخن، زمينه ارتباط بين افراد را فراهم مي‌آورد و به‌وسيله آن اطلاعات منتقل مي‌شود. افراد مي‌توانند با بيان سخن خود، احساسات و درخواست‌هايشان را به يكديگر منتقل كنند. اگر كسي بخواهد فرمان و دستوري بدهد، با سخن انشايي خود از ديگري مي‌خواهد كاري را انجام دهد. به‌اين‌ترتيب، فرمان يا خواهش انسان با جمله انشايي به ديگري تفهيم مي‌شود. در اخبار نيز گوينده در پي آن است كه اطلاعاتي را در اختيار شنونده قرار دهد و واقعيتي را براي او آشكار سازد و بدين‌ترتيب، ناداني او را برطرف سازد. آگاهي جوامع بشري از رخدادهاي گوناگون و ديگر مسائل، با رسانه‌هاي خبري و گفت‌و‌شنودها حاصل مي‌گردد. اما انتقال دانسته‌ها و اطلاعات به‌وسيله سخن و بيان در صورتي انجام مي‌پذيرد كه انسان به‌درستي از واقعيت‌ها خبر دهد و خبر او با واقع مطابق باشد. اما اگر خبر دروغ و مخالف واقع باشد و انسان از بيان و سخن كه موهبتي الهي است سوء‌استفاده كند، به خداوند كه اين نعمت بزرگ را در اختيارش نهاده ستم روا داشته است؛ چون با اين كار خود، هدف و مقصدي را كه براي بيان و سخن قرار داده شده، نقض كرده است. هدف سخن گفتن، آگاهانيدن مخاطب از دانسته‌ها و اطلاعات درست و آگاه ساختنش از واقعيات است. اما كسي كه دروغ مي‌گويد، نه‌تنها مخاطبش را از واقعيت‌ آگاه نمي‌سازد و دانسته‌ها و اطلاعات درست در اختيارش قرار نمي‌دهد، بلكه او را گمراه مي‌سازد و نه‌تنها او را به حقيقت نزديك نمي‌كند، بلكه بر فاصله‌اش از حقيقت مي‌افزايد. اين‌گونه، شخص دروغ‌گو نعمت خدا را به نقمت تبديل كرده و به‌جاي دادن اطلاعات درست به مردم، آنها را گمراه ساخته و به ايشان خيانت كرده است. كسي كه از نعمت سخن استفادة نادرست كند، خداوند او را نكوهش مي‌كند و

مصداق اين سخن او خواهد بود: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْراً وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَار؛(1) «آيا ننگريستي به كساني كه [سپاسِ] نعمت خدا را به كفران و ناسپاسي [يا به كفر] بدل كردند و قوم خود را به سراي هلاكت در آوردند؟»

اگر نيك بينديشيم، در‌مي‌‌يابيم كه با دروغ گفتن، نعمت سخن گفتن را كه خداوند در اختيار ما نهاده تا دانسته‌هايمان را به ديگران منتقل كنيم و دربرابر از دانسته‌ها‌يشان استفاده كنيم، تباه مي‌سازيم؛ زيرا با رواج دروغ در جامعه، سخن گفتن به‌كلي فايده و ارزش خود را از دست مي‌دهد. نه‌تنها سخن دروغ ارزش و فايده‌اي ندارد، بلكه موجب مي‌شود سخنان راست نيز ارزش خود را از دست بدهند. با رواج دروغ در جامعه، مردم ديگر به سخنان يكديگر، حتي اگر در‌واقع راست باشد اعتماد نمي‌كنند؛ چرا كه گوينده را فردي دروغ‌گو مي‌پندارند. خداوند بيان و امكان سخن گفتن را به ما داده تا دانسته‌هايمان را به هم منتقل كنيم. اين انتقال هنگامي انجام مي‌پذيرد كه مردم به سخنان يكديگر اعتماد داشته باشند. اما وقتي دروغ در جامعه رواج يافت، اعتماد مردم به يكديگر از بين مي‌رود و درنتيجه هدفِ سخن گفتن از بين مي‌رود.

ناسازگاري دروغ با فطرت و ضرورت پرهيز از آن

بنابر فطرت انسان، بايد به او سخن راست گفت تا از فوايد اين نعمت استفاده كند. به‌‌تعبيرديگر، انتظار شنيدن سخن راست امري ارتكازي است؛ زيرا همگان از فوايد سخن راست آگاه‌اند و در پي آن‌اند كه از آن فوايد برخوردار شوند. اگر از خير و منفعتي سخن به ميان آمد، با آگاهي از آن مي‌خواهند از آن بهره‌مند شوند. اما اگر از زيان يا رخدادي ناگوار سخن رفت، خود را از آن حفظ كنند. براي


1. ابراهیم (14)، 28.

مثال وقتي به كسي خبر مي‌دهند كه سيل در راه است، مي‌كوشد از مسير آن فاصله بگيرد. اما اگر از اين خبر آگاه نشود، از آسيب سيل در امان نمي‌ماند. يا وقتي اطلاعات بهداشتي در اختيار انسان قرار مي‌گيرد، مي‌كوشد با رعايت آنها و پرهيز از رفتارهاي غير‌بهداشتي سلامت خود را حفظ كند. دربرابر، دروغ‌گويي بر‌خلاف فطرت است؛ يعني خلاف انتظاري است كه انسان‌ها به‌طورطبيعي از هم دارند. انتظار انسان‌ها از يكديگر در زندگي اجتماعي شنيدن سخنان راست است تا از منافع آن برخوردار شوند. همه پيشرفت‌ها و دگرگوني‌هايي كه در جوامع بشري پديد آمده، مرهون داده‌هاي درستي است كه انسان‌ها در اختيار هم نهاده‌‌اند. حال اگر سخنان انسان‌ها برپايه دروغ و بر‌خلاف واقع شكل گيرد، ارزش سخن از بين مي‌رود و اساس همه تمدن‌ها، ارزش‌ها، اخلاق، معنويات، معارف و علوم فرو مي‌ريزد. اين‌گونه، ديگر آموزش و يادگيري‌اي رخ نمي‌دهد و تبادل اخبار و اطلاعات انجام نمي‌شود و ارتباط بين انسان‌ها از بين مي‌رود.

آري، انسان با دروغ گفتن براي رسيدن به منافع خيالي و زود‌گذر و پست، نعمت عظيم سخن را به نقمت مبدل مي‌گرداند و آن را بي‌ارزش مي‌سازد. اين‌گونه ديگران به او اعتماد نمي‌كنند و درنتيجه، اساس روابط درست انساني از بين مي‌رود. با توجه به فوايد فراوان سخن مطابق با واقع و راست و ضرورت پاسداشت اين ارزش متعالي و بزرگ است كه پيشوايان معصوم ما به‌شدت دروغ را نكوهش كرده‌اند. ازجمله امام حسن عسكري علیه السلام دروغ را ريشه همه مفاسد و گناهان معرفي كرده و فرموده‌اند: جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ في بَيتٍ وَ‌جُعِلَ مِفْتَاحُهُ اْلكذِب؛(1) «همه پليد‌ي‌ها در اتاقي قرار داده‌ شده‌اند و كليد درِ آن دروغ است».

با توجه به خطر بزرگ دروغ، بايسته است كه در محيط خانواده‌ها پدران و


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج72، باب 114، ص263، ح46.

مادران چنان دروغ را در چشم فرزندان خود زشت و پليد نشان دهند كه فرزندان از سنين كودكي باور كنند دروغ گناهي بزرگ است. در فرهنگ ما، جمله «دروغ‌گو دشمن خداست» به‌منزله شعاري فراگير مطرح شده است. اما وقتي به اين شعار جامة عمل پوشانده مي‌شود كه اولاً خدا را بشناسيم؛ ثانياً معناي دشمني با خدا و فرجام دنيوي و اخروي آن را بدانيم و تنها با زبان نگوييم كه دروغ‌گو دشمن خداست، بلكه بكوشيم دروغ نگوييم و بزرگي اين گناه را كه دشمني با خداست، باور داشته باشيم.

مؤمن به آنچه پيامبران بدان دعوت كرده‌اند ايمان دارد و درنتيجه، با همه توان مي‌كوشد به دستورهاي الهي عمل كند و به ويژگي‌هاي الهي و انساني آراسته شود. يكي از اين ويژگي‌هاي ارزشمند، «راست‌گويي» است. ازاين‌رو، امير مؤمنان علیه السلام در مقام بيان نخستين ويژگي رفتاري شيعيان و پرهيزكاران مي‌فرمايند: مَنطِقُهُمُ الصَّوَاب. البته بار معنايي «صواب» از «صدق» فراتر است و معناي «به‌جا» و «درست سخن گفتن» دارد كه صدق و راست‌گويي يكي از مصاديق آن به شمار مي‌آيد.

مطلق نبودن قبح دروغ و جواز آن در موارد خاص

نكته‌اي كه ذهن بسياري از مردم، به‌ويژه جوانان را به خود سرگرم كرده و فراوان درباره آن مي‌پرسند، اين است كه چرا با وجود روايات فراواني كه درباره ضرورت و عظمت راست‌گويي و قبح و زشتي دروغ‌گويي وارد شده، اسلام در مواردي دروغ را جايز، بلكه واجب دانسته است؟ دروغ آن‌قدر زشت شمرده شده و چنان بزرگ است كه در روايات از ما خواسته‌اند حتي به‌شوخي دروغ نگوييم؛ چنان‌كه امير مؤمنان علیه السلام مي‌فرمايند: لاَ يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الإِيمَانِ حَتَّي يَتْرُكَ الْكَذِبَ هَزْلَه

وَ‌جِدَّه؛(1) «بنده طعم ايمان را نچشد، مگر اينكه دروغ را ترك كند؛ چه شوخي باشد و چه جدي». بااين‌وصف چگونه در مواردي دروغ جايز و حتي واجب شمرده شده است؟

برخي از فيلسوفان اخلاقي، مانند كانت، فيلسوف معروف آلماني، بر اين باورند كه ارزش‌ها و احكام اخلاقي هميشه، همه‌جا و براي همه‌كس ثابت‌اند و هيچ استثنايي ندارند. براي مثال، راست‌گويي ارزشي ثابت و مطلق است. ازاين‌رو، اگر راست‌گويي موجب كشته شدن هزاران انسان بي‌گناه شود، باز كاري نيكوست و ما وظيفه داريم كه از آن سرپيچي نكنيم. درمقابل، دروغ همواره و همه‌جا و براي همه‌كس ضد‌اخلاق و ضد‌ارزش است. حتي اگر دروغ موجب نجات انسان‌هاي بي‌گناه گردد، ما وظيفه داريم از آن خودداري كنيم. بي‌شك اين نظريه خلاف عقل و فطرت انساني است و حق آن است كه حسن راست‌گويي و ديگر افعال اختياري انسان را بدون توجه به نتيجه و غايت آنها نمي‌توان فهميد. راست‌گويي هنگامي نيكوست كه مصالح واقعي و حقيقي فرد و اجتماع را در پي داشته باشد و دروغ‌گويي هنگامي نكوهيده است كه به مفسده واقعي فرد و اجتماع بينجامد و انسان را از وصول به كمال نهايي و واقعي‌اش بازدارد. بنابراين، براي شناخت احكام اخلاقي افعال اختياري، بايد مصالح و مفاسد واقعي و حقيقي را شناخت. تا رابطة فعل اختياري را با غايتش در نظر نگيريم، نمي‌توانيم به خوبي يا بدي آن حكم كنيم.(2)

گرچه از ديدگاه اسلام دروغ نكوهيده و زشت است، اين حكم اخلاقي مطلق نيست و استثنا‌بردار است. در مواردي كه مصلحتي بر دروغ مترتب گردد كه اقوي


1. همان، ص249، ح14.

2. محمدتقي مصباح یزدی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص295.

و برتر از مفسده مترتب بر آن باشد، آن دروغ نيكو خواهد بود؛ مانند جايي كه حفظ جان مؤمن يا حفظ مالي چشمگير بر دروغ‌ گفتن متوقف باشد. ازجمله مواردي كه در اسلام بر حكم اخلاقي قبح دروغ استثنا وارد شده، جايي است كه دروغ موجب اصلاح بين مردم شود و گرچه دروغ قبيح است، هنگامي‌كه مصلحت اصلاح بين مردم بر آن مترتب گردد، آن دروغ نيكو خواهد بود. براي مثال، وقتي دو نفر باهم قهرند شخص مصلحي براي آشتي دادن آن دو، نزد يكي از آنان برود و بگويد: «ديگري از تو تعريف و ستايش كرد» و بدين‌ترتيب، زمينه ايجاد الفت بين دو مسلمان و آشتي دادن بين آن دو را فراهم مي‌آورد.

بنابراين، حُسن صدق و راست‌گويي و قُبح دروغ مطلق نيست و مشروط است. به‌تعبير ابن‌سينا، حُسن صدق داراي قيد خفي است و دروغ گفتن نيز داراي قيد خفي است؛ يعني صدق نيكوست، مگر آنكه مفسده اقوايي بر آن مترتب گردد. همچنين دروغ قبيح و بد است، مگر آنكه مصلحت اقوايي بر آن مترتب گردد. به بيان دقيق‌تر و روشن‌تر، درباره دروغ گفتن با هدف نجات جان يك مؤمن دو عنوان داريم: نخست عنوان دروغ و ديگري عنوان نجات جان مؤمن. در اينجا راست گفتن داراي حسن است و نجات مؤمن نيز كه با دروغ حاصل مي‌شود داراي حسن است. اگر راست بگوييم، جان مؤمن كه داراي ارزش است از دست مي‌رود و اگر دروغ بگوييم تا به‌وسيله آن جان مؤمن را نجات دهيم، حسن و ارزش موجود در راست‌گويي را رعايت نكرده‌ايم. درنتيجه دو ارزش، يعني ارزش راست‌گويي و ارزش نجات جان مؤمن با يكديگر تزاحم مي‌كنند و وقتي بين آن دو جمع جبري برقرار كنيم، برآيند و حاصل اين جمع صفت عمل و وظيفه‌اي است كه ما بايد انجام دهيم. براي مثال، اگر ارزش راست‌گويي در مثال ياد‌شده را 4+ فرض كنيم و ارزش نجات جان مؤمن و دروغ گفتن براي

توسل بدان را 8ـ فرض كنيم، حاصل جمع 4+ 8- كه 4- است، بيانگر وجود مصلحت اقوا در نجات جان مؤمن و ضرورت ترجيح اين ارزش بر ارزش راست‌گويي است. وقتي دو ارزش و مصلحت با يكديگر تزاحم داشتند و يكي از آن دو قوي‌تر از ديگري بود، با وجود آن مصلحت اقوي، برآيند رعايت مصلحت مرجوح مفسده است. وقتي دو مصلحت و ارزش با يكديگر تزاحم داشتند، اگر يكي از آن دو قوي‌تر بود، درصورتي‌كه آن مصلحت لازم‌الاستيفا باشد، رعايت آن واجب و اگر استيفاي آن بر استيفاي مصلحت ديگر رجحان داشته باشد، رعايت آن مستحب خواهد بود.

حاصل سخن اينكه يكي از اصيل‌ترين ارزش‌هايي كه همه پيامبران بدان سفارش كرده‌اند، راست‌گويي است. ازاين‌جهت، در محيط كوچك خانواده كه شالودة محيط اجتماع را فراهم مي‌آورد،‌ اعضاي خانواده بايد بكوشند در سخن گفتن با يكديگر، راست‌گويي را به‌منزله عادتي مستمر درآورند و دروغ نگويند. البته اين بدان معنا نيست كه هر سخن راستي را بايد گفت. براي مثال، اگر عيبي در ديگران باشد، نبايد پشت سر آنان از عيبشان سخن گفت. گرچه اين سخن راست باشد، چون عيب‌گويي از ديگران زشت و حرام است، نبايد چنين سخن راستي را به زبان آورد. البته بايد بكوشيم هيچ‌گاه دروغ نگوييم. حتي برخي از فقها گفته‌اند در مواردي كه در فقه دروغ جايز يا واجب شمرده شده و جزو موارد استثناي حكم دروغ به شمار مي‌آيد، احتياط واجب رعايت توريه است؛ يعني انسان سخني بگويد و از آن معنايي اراده كند كه دروغ نباشد. براي مثال، اگر كسي از انسان پرسيد: حسن در خانه است، او در پاسخ بگويد: اينجا نيست؛ يعني در كنار من نيست. بدين‌ترتيب، گرچه حسن در خانه به ‌سر مي‌برد، چون آن شخص توريه كرده، دروغ نگفته است. اگر انسان به خود اجازه داد كه دروغ

بگويد، حتي در مواردي كه دروغ گفتن جايز يا واجب است، زمينه دروغ گفتن در او فراهم مي‌آيد و ممكن است دروغ گفتن براي او عادت شود. پس حتي در مواردي كه دروغ، نيكو و واجب شمرده شده، برخي از فقها احتياطاً به توريه حكم كرده‌اند؛ يعني انسان سخني را بر زبان جاري مي‌كند و خود از آن معنايي را قصد مي‌كند، اما مخاطب معناي ديگري را مي‌فهمد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org