قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس يازدهم

ذكر لفظى و ذكر قلبى

مرورى بر مطالب پيشين

با بحث هايى كه در جلسات پيشين انجام شد به اين نتيجه رسيديم كه برحسب آنچه از آيات و روايات شريفه و نيز ادله عقلى و تجربه انسانى استفاده مى‌شود عامل اصلى سقوط و انحطاط انسان «غفلت» است. البته اين غفلت، غفلت از هر چيزى نيست، بلكه غفلت از «هويت انسانى» است. با تحقيق معلوم شد كه غفلت از هويت انسانى، خود، ريشه در سه غفلت اساسى ديگر دارد؛ غفلت از اين‌كه انسان از كجا است، در كجا است و به كجا خواهد رفت. هم چنين همان‌گونه كه عامل اصلى سقوط انسان «غفلت» از اين سه امر است، در مقابل، عامل اصلى تكامل وى نيز «توجه» به اين سه امر است؛ كه همه آنها در واقع، نوعى «توجه به نفس» است. بيان كرديم كه اين مطلب همان‌گونه كه مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان فرموده‌اند، از اين آيه شريفه نيز قابل استفاده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ؛1‌اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد بر شما باد «خود» هاتان؛ آن گاه كه شما هدايت شويد گمراهى ديگران به شما ضررى نمى‌رساند.

از سوى ديگر، در بين اين سه امر، مى‌توان گفت محور اصلى همان «توجه به خدا» است و دو امر ديگر در واقع ثمره توجه به خدا است. از اين رو ما براى شناخت حقيقت خود بايد رابطه وجودى خويش را با خدا درك كنيم و بشناسيم. وجود ما عين تعلّق و ارتباط به خدا است؛ از اين رو اگر اين رابطه را نشناسيم در واقع خود را نشناخته ايم. اگر «خود» و «رابطه وجودى خود با خدا» را شناختيم آن گاه خواهيم دانست كه ما «فعل» خدا هستيم و از آن جا كه


1. مائده (5)، 105.

خدا «حكيم» است فعل او حتماً هدف و غايتى دارد. اين جا است كه با پى گيرى بحث هدف خداوند از آفرينش جهان و انسان، به بحث «معاد» مى‌رسيم. در پى آن نيز بحث شناختِ «راه» و مسيرى كه ما را به آن هدف و غايت مى‌رساند مطرح مى‌شود، كه همان بحث «نبوت» و بعثت انبيا است.

اگر در اين مطالب به خوبى تأمل كنيم آن گاه خواهيم دانست كه «ياد خدا» در زندگى ما امرى حاشيه‌اى و تشريفاتى نيست، بلكه اصل، متن و حقيقت زندگى سعادت مندانه ما است. اين جا است كه سرّ آن همه تأكيد آيات و روايات بر «ذكر خدا» بر ما آشكار مى‌شود. خداوند به ذكر و «سبحان اللّه» و «لا اله الا اللّه» گفتن ما نيازى ندارد! مسأله اين است كه تكامل ما جز ياد خدا و توجه به حضرت حق، مسير ديگرى ندارد.

ذكر قلبى يا ذكر لفظى؟

يكى از سؤالاتى كه درباره «ذكر» مى‌توان مطرح كرد اين است كه آيا «الفاظ» در ايجاد توجه به خدا نقش اصلى را بازى مى‌كنند يا حقيقت ذكر همان توجه و «ذكر قلبى» است؟

شايد در ابتدا به نظر بيايد كه پاسخ اين سؤال بسيار روشن است و آن هم اين است كه، حقيقت ذكر، «ذكر قلبى» است وگرنه صرف لقلقه زبان و چرخاندن تسبيح در دست مشكلى را حل نمى‌كند؛ و اگر به ذكر لفظى هم بها داده شده از آن جهت است كه راهى براى توجه و ذكر قلبى است.

اما به نظر مى‌رسد اين پاسخ مختصر كافى نباشد و جاى اين هست كه در اين باره بحث و بررسى بيشترى انجام دهيم. اگر بپذيريم كه حقيقت ذكر همان ذكر قلبى است، اولين سؤالى كه به ذهن مى‌آيد اين است كه پس بيان اين همه اذكار لفظى خاص و تأكيد بر گفتن آنها در معارف اهل بيت(عليهم السلام) چيست؟ آيا اگر ما سعى كنيم هميشه دلمان را متوجه خدا كنيم، ديگر نيازى به ذكر لفظى نيست؟

در ميان فِرق متصوفه، كسانى هم در زمينه ذكر لفظى و هم در زمينه ذكر قلبى راه افراط و تفريط را پيش گرفته‌اند. گروهى از آنان آن چنان بر ذكر لفظى تأكيد مىورزند كه «حلقه هاى ذكر» تشكيل مى‌دهند و در جلساتى دور هم مى‌نشينند و با آهنگ و حركاتى خاص اذكارى را

با صداى بلند ساعت ها با هم تكرار مى‌كنند و اصطلاحاً آن را «ذكر جلىّ» مى‌نامند. از سوى ديگر نيز برخى فرقه هاى آنها به اذكار لفظى توجهى ندارند و فقط به ذكر قلبى اكتفا مى‌كنند. خود من برخى از اينها را ديده‌ام كه نماز مى‌خوانند بدون آن‌كه از اول تا آخر نماز لبشان حركت كند و چيزى بگويند! تمام اجزاى نماز را از قرائت گرفته تا سجده و ركوع، همه را با سكوت كامل انجام مى‌دهند. دليلى هم كه براى اين كار مى‌آورند اين است كه ذكر لفظى فقط براى اين است كه دل توجه پيدا كند، وقتى دل ما توجه داشت ديگر ذكر لفظى لزومى ندارد، بلكه اصلاً مانع و مزاحم نيز هست!

از ديدگاه معارف اهل بيت(عليهم السلام) هر دوى اين گرايش ها انحراف است. با مراجعه به قرآن و روايات، مى‌بينيم اذكار خاصى تعيين و بر گفتن آنها تأكيد شده است. حتى در برخى روايات تأكيد شده كه عين همان لفظى كه حضرت فرموده، بى هيچ كم و زيادى بايد گفته شود؛ نمونه آن، روايتى است كه مرحوم علامه مجلسى در بحار آن را نقل كرده است. بر حسب اين روايت، عبدالله بن سنان از امام صادق(عليه السلام) نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمودند: به زودى شبهه هايى به شما روى مى‌آورد در حالى كه امام و راهبرى كه شما را هدايت كند در ميان شما نخواهد بود. از آن شبهه ها نجات نمى‌يابد مگر كسى كه «دعاى غريق» را بخواند. عبداللّه بن سنان مى‌گويد، عرض كردم دعاى غريق چگونه است؟ حضرت فرمودند، چنين مى‌گويى: يا اَللّهُ يا رَحمانُ يا رَحيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ. سپس من دعا را اين گونه خواندم: يا اَللّهُ يا رَحْمانُ يا رَحيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ وَ الاَْبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ. حضرت فرمودند، خداوند «مُقَلِّبَ القُلوبِ وَ الاَْبصار» هست، اما دعا را همان‌گونه كه من گفتم بخوان: يا مُقَلِّبَ القُلوبِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ.1 مى‌بينيم كه حضرت از اضافه كردن يك كلمه «والابصار» نهى مى‌كنند و تأكيد دارند ذكر به همان صورتى كه خود فرموده‌اند گفته شود.

هم چنين «قرائت» در نماز واجب است و حتماً بايد حمد و سوره را بر «زبان» جارى ساخت. يا تشهد و سلام و ساير اذكار نماز حتماً بايد با زبان ادا گردد و صرف توجه قلبى كافى نيست و تكليف واجب را از گردن انسان ساقط نمى‌كند.

بنابراين سخنانى نظير اين‌كه «هدف اصلى توجه قلبى است و اين اذكار مقدمه آن هستند و


1. بحار الانوار، ج 52، باب 22، روايت 73.

اگر كسى بتواند بدون ذكر لفظى، ذكر قلبى داشته باشد همان كافى است» مطالبى باطل است كه گوينده آن يا غافل و جاهل است يا اغراض و اهدافى سوء در سر دارد. اين حرف نظير همان سخن است كه بعضى مى‌گويند: «دل بايد پاك باشد، تقيّد به دستورات شرع و حلال و حرام مهم نيست!!» در نظر اينان اگر دل انسان پاك باشد هرچه هم گناه و معصيت بكند چندان اهميتى ندارد! شايد شما نيز به افرادى برخورد كرده باشيد كه حكم حجاب را در اسلام مى‌دانند، ولى با اين وجود، حجاب را رعايت نمى‌كنند و وقتى به آنها تذكر داده مى‌شود، مى‌گويند: دلت پاك باشد!

اعتقادات و سخنانى از اين سنخ، همه باطل و بى اساس هستند. ما نمى‌توانيم دين را از پيش خود اختراع كنيم! بلكه بايد متمسّك به كتاب و سنّت باشيم و ببينيم قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) چه فرموده‌اند و چگونه عمل كرده‌اند. در خصوص بحث ما شواهد متعددى از كلمات و سيره عملى اهل بيت(عليهم السلام) در دست داريم كه آنان ذكر لفظى را لازم مى‌دانستند. روايتى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه آن حضرت در مورد پدر بزرگوارشان امام باقر(عليه السلام) مى‌فرمايند: پدرم زياد ذكر مى‌گفت. هنگامى كه در راهى، پياده همراه او بودم ذكر خدا مى‌گفت... حتى هنگامى كه مردم با او سخن مى‌گفتند اين امر مانع از ذكرش نمى‌شد و من پيوسته مى‌ديدم كه زبانش به سقف دهانش چسبيده و «لا اله الا اللّه» مى‌گويد.1

آيا كسى مى‌تواند پيرو ائمه اطهار(عليهم السلام) باشد و اين قبيل روايات را ناديده بگيرد؟ توجه و ذكر قلبى ما هر چقدر هم كه قوى باشد از امام باقر و امام صادق(عليه السلام) قوى‌تر نيست. وقتى آن بزرگواران ذكر لفظى داشته‌اند، آيا ما مى‌توانيم بگوييم ذكر لفظى لازم نيست و فقط ذكر قلبى كافى است؟! براى نيل به سرمنزل مقصود ما بايد ببينيم اهل بيت(عليهم السلام) چه فرموده‌اند و چگونه رفتار كرده‌اند، و رفتار خود را دقيقاً بر اساس گفته ها و سيره عملى آنان تنظيم كنيم.

برخى از فوايد ذكر لفظى

براى آن‌كه بحث به صورت تعبّد محض در نيايد در اين جا مناسب است به برخى از حكمت ها و فوايد ذكر لفظى اشاره كنيم:


1. همان، ج 93، باب 1، روايت 42.

اولين نكته در مورد ذكر لفظى كه تا حدودى جنبه عرفانى نيز دارد مربوط به اين مسأله است كه هر عضوى از اعضاى بدن بايد بهره‌اى از عبادت و بندگى خداوند داشته باشد. عبادت چشم اين است كه به آيات الهى نگاه كند. از اين رو نگاه كردن به آيات قرآن، يا در مكه مكرّمه، نگاه كردن به خانه كعبه عبادت است. حظّ و بهره چشم از عبادت، امورى از اين قبيل است. عبادت گوش اين است كه مثلاً آيات قرآن را بشنود. از اين رو گوش دادن به آيات قرآن عبادت است. بهره دل و قلب از عبادت اين است كه بايد ظرف محبت خدا باشد. در اين ميان زبان نيز بايد بهره خاص خود را از عبادت داشته باشد. حظّ زبان از عبادت اين است كه ذكر خدا را بگويد.

نكته ديگرى كه در مورد حكمت ذكر لفظى مى‌توان به آن اشاره كرد، بُعد تربيتى مسأله است. اگر ما بخواهيم به خدا توجه پيدا كنيم و به مرور اين توجه را بيشتر و قوى‌تر نماييم، بايستى تمرين داشته باشيم. براى تمرين، ذكر زبانى و لفظى بسيار آسان‌تر از ذكر قلبى است. براى انسان بسيار مشكل است كه توجهش را از تمامى مظاهر دنيا و زندگى باز دارد و فقط متوجه خدا شود. انجام اين كار براى انسان هاى عادى، حداكثر چند دقيقه يا يكى دو ساعت در شبانه روز ممكن است. درس خواندن، مطالعه كردن، كسب و كار، كمك به ديگران و نيازهاى برادران ايمانى را رفع نمودن و امثال اين امور، همه و همه، كارهايى هستند كه ما روزانه بايد به آنها بپردازيم؛ و توجه قلبى داشتن به خدا در حين همه اين امور، كارى بس مشكل است. بسيارى از ما حتى در نمازمان كه وقت اختصاصى توجهمان است، فقط همان چند لحظه اول نماز و هنگام گفتن اللّه اكبر و بسم اللّه الرحمن الرحيم حضور قلب داريم و بعد از آن حواسمان پرت مى‌شود و تا آخر نماز از ياد خدا و نماز غافل مى‌شويم! بنابراين براى ما افراد عادى، راحت‌تر همان ذكر لفظى است. اگر انسان خودش را به ذكر لفظى عادت دهد، كم كم زمينه‌اى مى‌شود كه در هنگام گفتن ذكر لفظى به معناى آن هم توجه كند و خلاصه به تدريج اين ذكر لفظى وسيله و راه خوبى براى توجه و ذكر قلبى مى‌شود. از اين رو است كه ذكر لفظى مى‌تواند طريق و ابزارى خوب براى توجه قلب، به خصوص براى افراد مبتدى در اين راه باشد.

نكاتى در مورد ذكر قلبى

تا اين جا روشن شد كه ذكر لفظى امرى لازم است و نمى‌توان نقش آن را منكر شد. اما بايد

توجه داشت كه ذكر قلبى نيز آثار و فوايد خاص خود را دارد. اولين نكته درباه ذكر قلبى اين است كه به هر حال اساس حركت معنوى و تكاملى ما همان توجه قلبى و حضور خدا در دل و روح ما است. در حج و طواف خانه كعبه نيز نكته مهم، توجه دل به خدا و طواف دل به دور تجلّيات معشوق است. اگر انسان اين همه راه را طى كند و در مكه و كنار خانه كعبه، دل به صاحب خانه ندهد و آن جا هم تمام توجه و حواسش به چك و سفته و طلب كارى ها و بدهى هايش باشد از اين زيارت نصيبى نخواهد برد. در مورد بسيارى از عبادات، روايت خاص داريم كه اگر روح خاص آن عبادت همراه آن عمل نباشد فايده‌اى براى صاحبش نخواهد داشت. مثلاً در مورد عبادت شبانگاه روايت داريم كه: رُبَّ قائم حَظُّهُ مِنْ قيامِهِ السَّهَرُ؛1 چه بسا شب زنده دارى كه بهره او از شب زنده دارى‌اش جز بيدارى نيست. يا در مورد روزه روايت داريم كه: رُبَّ صائِم حَظُّهُ مِنْ صيامِهَ الْجُوعُ و الْعَطَشُ،2 چه بسا روزه دارى كه بهره‌اش از روزه فقط گرسنگى و تشنگى است.

از اين رو اولين نكته در مورد ذكر قلبى اين است كه نبايد فراموش كنيم كه اين توجه و ياد قلبى است كه اصالت دارد و اگر تمام عمر ما هم به ذكر لفظى صرف شود در حالى كه ذره‌اى توجه و حضور قلب در آن نباشد، قطعاً هيچ اثرى در تكامل روح ما نخواهد داشت.

علاوه بر اين‌كه اساس ذكر، ذكر قلبى است، يكى از امتيازات بزرگ ذكر قلبى نسبت به ذكر لفظى اين است كه ريا در آن راه ندارد. يكى از مشكلات بزرگى كه بر سر راه تكامل بسيارى از ما وجود دارد و اعمال ما را فاسد و بى اثر مى‌كند مسأله ريا و خودنمايى است. اين مشكل در مورد اعمال و عباداتى كه نمود ظاهرى ندارند تا حدود زيادى خود به خود منتفى است؛ مثلاً روزه از اين سنخ عبادات است. روزه چون هيچ نمود ظاهرى ندارد، لذا تا خود انسان به كسى نگويد كه روزه است، ديگران از روزه دارى او خبردار نمى‌شوند. ذكر قلبى نيز همين امتياز را دارد. ما در ظاهر مثلاً به درخت يا گل يا آسمان نگاه مى‌كنيم، اما در باطن، تحت تأثير زيبايى گل و گياه يا بزرگى آسمان، تسبيح خدا را مى‌گوييم و در انديشه عظمت و بزرگى خدا هستيم. كسى كه از بيرون نگاه مى‌كند، مى‌پندارد ما مشغول تماشاى گل هستيم، اما از


1. بحار الانوار، ج 87، باب 12، روايت 17.

2. همان، ج 96، باب 36، روايت 4.

غوغاى درون ما بى خبر است. اين امتياز ذكر قلبى نسبت به ذكر لفظى است. ذكر لفظى را اگر بلند بگوييد ديگران مى‌شنوند و اگر آهسته هم بگوييد ديگران از به هم خوردن لب هايتان مى‌فهمند كه مشغول ذكر گفتن هستيد؛ مگر اين‌كه انسان در خلوت و تنهايى مشغول ذكر شود. در هر صورت، راه نداشتن ريا در ذكر قلبى امتيازى براى آن محسوب مى‌شود.

نكته ديگر در مورد ذكر قلبى كه تذكر آن بى فايده نيست، ذكر قلبى اولياى خدا است. حساب دل هاى اوليا حساب ديگرى است. در زيارت جامعه ائمة المؤمنين مى‌خوانيم: وَ لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتى تَولَّى اللّهُ رِياضَتَها؛1 شما صاحب قلب هايى هستيد كه خداوند خود متولى تربيت آن است! در آن مقام، خداوند خود قلب ها را به سوى خود مى‌كشاند و دل ها را به خود متوجه مى‌كند. چنين مسأله‌اى اختصاصى به معصومين(عليهم السلام) ندارد، بلكه اگر هر كس صادقانه در مسير عبادت و بندگى خداوند گام بردارد، خداوند بيش از تلاشى كه خود او انجام داده به او مدد خواهد رساند. كسانى كه ثابت كرده‌اند مايلند صادقانه بنده خدا باشند و در مسير اطاعت گام بردارند، اگر زمينه غفلتى برايشان فراهم شود خداوند خود سببى مى‌سازد كه آن زمينه را از بين ببرد. حتى ممكن است چيزهايى كه ديگران نمى‌بينند به انسان نشان دهد تا او را متوجه خود كند و توجهش را از آن زمينه گناه برگرداند. آرى، اين مقامى است كه اگر گاهى هم محب در معرض اين است كه از محبوبش غافل شود، محبوب به سراغ او مى‌آيد و در پيش چشمش جلوه گرى و دل ربايى مى‌كند تا نظر او را از غير خود باز دارد!

انواع و مراتب ذكر قلبى

در مورد انواع ذكر لفظى و زمان و شرايط و تأثير مربوط به هريك، روايات زيادى در معارف اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده است. البته ذكر لفظى، زمان و مكان و عدد خاصى ندارد و در هر زمان و مكان و به هر تعدادْ مطلوب و مستحب است. اذكارى هم كه زمان و مكان و عدد و شرايط خاصى دارد در كتاب هاى روايى و ساير كتاب ها آمده است و كسانى كه مايل باشند، مى‌توانند به آنها مراجعه كنند. در هر حال ذكر لفظى چندان نيازى به بحث بيش از اين ندارد. اما درباره ذكر قلبى جاى بحث و تحقيق بيشتر هست و چون اساس و اصل ذكر هم ذكر قلبى


1. مفاتيح الجنان، زيارت جامعه ائمة المؤمنين.

است انسان بايد در مورد آن بيشتر مطالعه كند و از صاحب‌دلان و افراد آگاه در باره چگونگى تحقق ذكر قلبى و به خصوص دوام آن استفاده نمايد.

در زمينه ذكر قلبى بعضى از متصوفه كيفيت هاى خاصّى اختراع كرده‌اند كه در شريعت وارد نشده است. از اين اصطلاحات كه بگذريم، از مجموع آيات و رواياتى كه در اين زمينه وارد شده استفاده مى‌شود كه ذكر سه مرتبه دارد.

اولين مرتبه ذكر قلبى، ذكرى است كه ملازم با انجام واجبات و ترك محرمات است. در حديثى اين‌چنين وارد شده كه حضرت مى‌فرمايد: منظور از اين‌كه هميشه به ياد خدا باشى اين نيست كه مرتب «سبحان اللّه» و «الحمداللّه» بگويى، بلكه منظور اين است كه واجبات و محرماتى كه خدا برايت تعيين كرده رعايت كنى و مراقب باشى در اين مورد كوتاهى و تقصيرى نورزى.1 در همين مرتبه ذكر، يك مرحله بالاتر اين است كه انسان از مشتبهات و مكروهات نيز اجتناب نمايد. بنابر اين يك مرتبه از ذكر اين است كه انسان در اعمال خود مراقب باشد خلاف خواسته خداوند عمل نكند.

اين مرتبه از ذكر در واقع همان تقواى الهى است. تقوا همين است كه انسان پيوسته مراقب باشد اين كارى كه انجام مى‌دهد مورد رضايت خداوند هست يا نه. تقوا چيزى غير از انجام واجبات و ترك محرمات نيست. طبيعى است وقتى انسان در هر عملى مراقب رعايت واجب و حرام خدا باشد، اين حالت مستلزم ياد خدا است؛ نمى‌شود انسان پيوسته واجب و حرامش را رعايت كند و در عين حال از خدا غافل باشد! در ملازمت انجام واجبات و ترك محرمات قطعاً نوعى ياد خدا، گرچه مرتبه‌اى خفيف از آن وجود دارد. اين نازل ترين مرتبه ذكر قلبى است كه ممكن است كسى داشته باشد. البته گفتيم در همين مرتبه، مرحله عالى‌تر اين است كه انسان مستحبات و مكروهات را هم رعايت كند و امور مشتبه را ترك نمايد.

دومين و سومين مرتبه از مراتب ذكر قلبى در حديثى كه جناب ابوذر از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده، آمده است. البته مضمون و محتواى اين حديث در روايات ديگرى نيز وارد شده است، اما امتياز اين حديث اين است كه مورد اتفاق شيعه و سنى است و هر دو گروه آن را نقل كرده‌اند. بر اساس اين روايت، ابوذر از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره احسان سؤال مى‌كند. گويا


1. ر. ك: اصول كافى، ج 2، باب اجتناب المحارم، روايت 4.

علت اين سؤال ابوذر آياتى از اين قبيل بوده كه مى‌فرمايد: لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ؛1 بر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند، گناهى در آنچه تناول كردند نيست، در صورتى كه تقوا پيشه كنند و ايمان بياورند و كارهاى شايسته كنند؛ سپس تقوا پيشه كنند و ايمان بياورند؛ آن گاه تقوا پيشه كنند و احسان نمايند، و خدا نيكوكاران را دوست دارد. ظاهر اين آيه اين است كه، در زمره «محسنين» در آمدن، پس از مرحله تقوا است و پس از مرحله عمل صالح قرار دارد. از اين رو در ذهن ابوذر آمده كه «احسان» مورد نظر قرآن چيست و چگونه مى‌شود به مقام «محسنين» كه بالاتر از مقام «متقيان» است رسيد. به هر حال پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در پاسخ اين سؤال ابوذر كه احسان چيست، فرمودند: اَلاِْحْسانُ اَنْ تَعْمَلَ لِلّهِ كَاَنَّكَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ؛2 احسان اين است كه آن چنان براى خدا كار كنى كه گويا خدا را مى‌بينى، و اگر تو او را نمى‌بينى [بدانى كه] او تو را مى‌بيند.

بر اساس اين حديث، يك مرتبه از ذكر قلبى اين است كه انسان پيوسته متذكر اين معنا باشد كه در حضور خداى متعال است و خدا او را مى‌بيند و شاهد و ناظر اعمال و رفتار او است. براى تقريب به ذهن، اين حالت شبيه اين است كه انسان در پشت شيشه‌اى رفلكسى باشد كه خودش آن طرف را نمى‌بيند اما مى‌داند كه كسانى كه آن طرف شيشه هستند او را مى‌بينند. اين جا گرچه انسان هيچ‌گاه به ظاهر كسى را نمى‌بيند اما چون مى‌داند و يقين دارد كه كسانى از آن سوى شيشه او را مى‌بينند، حواسش را جمع مى‌كند كه خطايى از او سر نزند و كار زشتى انجام ندهد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز مى‌فرمايند يك مرتبه ذكر قلبى اين است كه هميشه متوجه باشى كه خدا تو را مى‌بيند و در خلوت و جلوت در حضور او هستى و كوچك ترين عمل تو، حتى نفس كشيدن و چشم بر هم زدنت از خدا مخفى نيست.

مرتبه سوم و بالاتر اين است كه انسان چنان باشد كه: كَاَنَّكَ تَراهُ؛ گويا او خدا را مى‌بيند. اين حالت مشكل‌تر از مرحله قبلى است. در مرحله قبل، انسان خدا را نمى‌ديد اما به اين باور رسيده بود كه خدا در همه حال او را مى‌بيند و شاهد و ناظر او است. اين جا، هم «مى داند» كه


1. مائده (5)، 93.

2. بحار الانوار، ج 59، باب 24، روايت 35.

خدا شاهد و ناظر بر اعمال او است، و هم «مى بيند» كه خدا حاضر است. اگر اين حالت براى انسان تكرار شود و به صورت «ملكه» در آيد و ثَبات يابد، شبيه آن حالتى است كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در پاسخ ذِعلِب يمانى مى‌فرمايد. او سؤال كرد: يا اميرالمؤمنين آيا پروردگارت را ديده اى؟ حضرت فرمودند: اَ فَاَعْبُدُ ما لا اَرى؛1 آيا چيزى را مى‌پرستم كه نمى‌بينم؟! اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى‌فرمايد، من خداى غايب را عبادت نمى‌كنم، بلكه او را مى‌بينم و عبادتش مى‌كنم! البته واضح است كه اين ديدن با چشم سر نيست بلكه رؤيتى است كه در اثر نور ايمان، براى قلب حاصل مى‌شود. اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز در پاسخ ذِعلب يمانى كه سؤال كرد، چگونه خدا را مى‌بينى، فرمود: لا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِيانِ و لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلوبُ بحقائِقِ الايمانِ؛2 چشم ها او را آشكارا درك نمى‌كند، لكن دل ها با حقايق ايمان او را درك مى‌كند. اين مرتبه سوم، از ذكر و ياد معمولى فراتر مى‌رود و نزديك به «رؤيت» مى‌شود.

بنابراين به طور خلاصه، براى ذكر قلبى سه مرحله مى‌توان در نظر گرفت: مرحله اول، ياد خدا در مقام عمل؛ كه در اثر التزام به انجام واجبات و ترك محرمات حاصل مى‌شود؛ مرتبه دوم اين است كه انسان هميشه خود را در حضور خدا ببيند؛ و مرتبه سوم كه كامل ترين مرتبه ذكر و ياد به شمار مى‌رود اين است كه به جايى برسد كه گويا او خدا را مى‌بيند: فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ؛3 پس به هر سو رو كنيد آن جا روى خدا است. اين مقامى است كه انسان به هر طرف رو كند و بر هر چه و هر كه نظر نمايد و هر كجا كه باشد خدا را مى‌بيند؛ البته ديدن به همان معناى صحيحِ رؤيت قلبى، نه ديدنى كه لازمه‌اش اثبات صفات نقص و جسمانيت براى خدا است.

به سوى بى نهايت!

به هر حال خداى متعال زمينه هاى بسيارى را براى رشد و تكامل انسان فراهم كرده كه اگر انسان راه را گم نكند و در دام شياطين و اغواگران نيفتد، مى‌تواند راه خدا را آن چنان بپيمايد كه هم آرامش و شيرينى زندگى دنيا را داشته باشد و هم از سعادت و لذت هاى آخرت بهره‌مند گردد. زمينه هاى تكامل انسان و پرواز در عالم معنويت حد و حصر ندارد و نمى‌توان نقطه


1. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خ 178.

2. همان.

3. بقره (2)، 115.

مشخصى را تعيين كرد و گفت انسان مى‌تواند تا آن جا برسد. مقصد انسان خدا و تقرب به خدا است و خدا وجودى بى نهايت است؛ بنابراين هرچه هم كه به او نزديك شويم فقط در اين حد است كه به سمت بى نهايت ميل كرده ايم، اما طبيعى است كه آن بى نهايت، نهايتى ندارد كه آن را نقطه نهايى كمال و پرواز انسان بدانيم.

خداوند بندگانى دارد كه از ياد خدا و توجه به ذات اقدس حق آن چنان سرمست و غرق لذت مى‌شوند كه تمامى لذت هاى ديگر دنيا، در مقابل آن، صفر و هيچ است! نزد آنها كارها و حركات ما مثل بازى ها و حركات و لذت هاى كودكان است. بچه ها به چند اسباب بازى چوبى و پلاستيكى دل خوش كرده‌اند و بر سر اين چيزهاى بى ارزش با هم دعوا و قهر و آشتى مى‌كنند و خلاصه دنياى كودكانه آنها تماشايى است. كسانى هم كه به مقامات عالى معنويت رسيده‌اند دعواها و قهر و آشتى هاى ما بر سر امور دنيا را دقيقاً به همين صورت بى ارزش و بى مفهوم مى‌بينند و در دل به ما مى‌خندند كه عمر خود را صرف چه چيزهاى پوچ و بى ارزشى مى‌كنيم. براى آنها كاملاً تمسخرآميز مى‌نمايد كه كسانى عمرى را در اين راه تلاش كنند كه عنوان و مقامى پيدا كنند و لقب دكتر، پروفسور و آيت اللّه و نظاير آن به آنان داده شود! يا همه عمر بدوند كه مثلاً دسته هايى از اسكناس انبار كنند يا عدد بزرگى در موجودى بانكشان ثبت شود! به راستى نيز در مقايسه با لذت مناجات و انس با خدا و «لقاءاللّه» كه اولياى خدا آن را درك مى‌كنند، چنين چيزهايى واقعاً مسخره و به معناى واقعى كلمه، پوچ است. مشكل ما اين است كه از آن لذت ها خبر نداريم و مزه آن را نچشيده ايم. ائمه اطهار و امام سجاد(عليهم السلام) كه اين لذت را چشيده‌اند در مناجات هايشان اين گونه عرضه مى‌دارند كه: يا مَوْلاىَ بِذِكْرِكَ عاشَ قَلْبى؛ مولاى من! دل من با ياد تو زنده است و حيات دارد. از اين رو خواندن مناجات هاى ائمه(عليهم السلام) و تأمل در مضامين آنها راهى است براى اين‌كه انسان متوجه شود لذت هاى ديگرى نيز در اين دنيا وجود دارد كه سرخوشى و حيات دلهاى دوستان خاص خدا بستگى به آنها دارد. از خداى متعال مى‌طلبيم كه حجاب هاى غفلت را از قلب و دل ما برگيرد و خلعت ذكر و ياد خود را بر جان هاى ما بپوشاند و رؤيت جمالش را نصيبمان فرمايد.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org