- پيشگفتار
- جلسه بيست و ششم:حكومت و حاكم از ديدگاه اسلام (1)
- جلسه بيست و هفتم:حكومت و حاكم از ديدگاه اسلام (2)
- جلسه بيست و هشتم:نگاهى به حكومت در صدر اسلام
- جلسه بيست و نهم:حكومت اسلامى، دينمدار و ارزشگرا
- جلسه سىام:ولىّ فقيه و حق قانونگذارى
- جلسه سى و يكم:ثبات و تغيير در نظام حقوقى
- جلسه سى و دوم:مبناى نظرى دفاع و حمايت از مسلمانان فلسطين
- جلسه سى و سوم:انحراف حاكمان و كارگزاران در حكومت اسلامى
- جلسه سى و چهارم:قرائتهاى مختلف از دين (1)
- جلسه سى و پنجم:قرائتهاى مختلف از دين (2)
- جلسه سى و ششم:قرائتهاى مختلف از دين (3)
- جلسه سى و هفتم:قرائتهاى مختلف از دين (4)
- جلسه سى و هشتم:قرائتهاى مختلف از دين (5)
- جلسه سى و نهم:حقوق متقابل مردم و حكومت
- جلسه چهلم:ديدگاه دينى و سكولاريستى به حكومت
- جلسه چهل و يكم:مالكيت در حكومت اسلامى
- جلسه چهل و دوم:حقوق و وظايف اقتصادى حكومت اسلامى
- جلسه چهل و سوم:دفاع و امنيت، وظيفه حكومت
- جلسه چهل و چهارم:مهمترين وظيفه دفاعى حكومت
- جلسه چهل و پنجم:در تدارك دفاع از جامعه اسلامى
- جلسه چهل و ششم:شهيد مطهرى و مسأله دفاع
- جلسه چهل و هفتم:عاشورا، تبلور دفاع از دين و ارزشها
- جلسه چهل و هشتم:امام خمينى(رحمه الله)، مدافع دين و ارزشها
- جلسه چهل و نهم:استقرار حكومت و ولايت فقيه در ايران
- جلسه پنجاهم:وعده تخلفناپذير خداوند
جلسه سى و هشتم
قرائتهاى مختلف از دين (5)
1. مرورى بر مطالب پيشين
موضوع بحث «حقوق متقابل حكومت و مردم» از ديدگاه اسلام است. مهمترين وظيفه حكومت اسلامى نسبت به مردم، و متقابلا مهمترين حق مردم بر حكومت اسلامى، احيا و اجراى ارزشهاى اسلامى و سنّتهاى الهى در جامعه است. نيز حكومت اسلامى مىبايستى با انحرافات و بدعتها مبارزه كرده زمينه رشد اخلاقى و معنوى را براى همه مردم فراهم سازد. در اين ميان، برخى امور مانع دولت اسلامى در اجراى صحيح احكام اسلامى است و در بعضى موارد موجب توقف و تعطيلى حدود الهى و احكام جزايى اسلام مىشود. يكى از عوامل مهم در اين زمينه كه در يكى دو دهه اخير مطرح گشته است مسأله «قرائتهاى مختلف از دين» است. وقتى گفته مىشود: بايد تعاليم اسلام احيا گردد، يا دانشگاه بايد اسلامى باشد و يا مواردى از اين قبيل؛ در جواب مىگويند: كدام اسلام؟! اسلام به كدام قرائت؟! ما نمىدانيم كدام قرائت معتبر است تا بدان عمل كنيم؟! اين سخن در واقع عذرى است براى كسانى كه در اجراى احكام اسلامى در كشور سهلانگارى مىكنند. به اين مناسبت بحثى نسبتاً مفصل را در باره قرائتهاى مختلف از دين مطرح كرديم. در اين زمينه، معناى اين اصطلاح و خاستگاه و ريشه اين انديشه مورد توجه قرار گرفت. در نهايت متذكر شديم كه انديشه «تعدد قرائتها» و اصطلاحات مشابه آن، مانند: «نظريه پلوراليسم و كثرتگرايى دينى» و اعتبار چند دين در كنار يكديگر بدون ترجيح يكى بر ديگرى، از سوغاتهاى فرهنگ غربى است كه از طرف غربزدگان مخصوصاً در دوران پس از انقلاب ترويج گشته است. البته قبل از انقلاب، زمينههاى چنين افكارى وجود داشت. حتى از اوايل صدر اسلام اينگونه انحرافها وجود داشته است و عدهاى، از متون دينى و حتى از قرآن كريم سوء استفاده كرده و تفسيرهايى غلط از آن ارائه دادهاند كه اصطلاحاً از آن به «تفسير به رأى» ياد مىشود.
2. تعدد قرائتها از نگاه اميرالمؤمنين على(عليه السلام)
از صدر اسلام از طرف شيطانهاى انس و جن افكارى در جامعه اسلامى مطرح گشته است كه موجب گمراهى مردم و تعطيل احكام و سنّتهاى اسلامى شده است. در بسيارى از روايات در باره اين پديده شوم هشدار داده شده است. رواياتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مذمت «تفسير به رأى» و بزرگى گناه و تبعات آن وارد شده است كه در جلسه پيش به بعضى از آن موارد اشاره كرديم. امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در يكى از خطبههاى شريف نهج البلاغه در اين باره چنين مىفرمايند:
وَ آخَرُ قَد تَسَمّى عالِماً وَ لَيْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهائِلَ مِنْ جُهّال، و أَضاليلَ مِنْ ضُلاّل، وَ نَصَبَ لِلنّاسِ أشراكاً مِن حَبائِلِ غُرُور وَ قَوْلِ زُور. قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ، وَ عَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ، يُؤَمِّنُ النّاسَ مِن العَظائِمِ، وَ يُهوِّنُ كَبيرَ الجرائِمِ. يَقولُ أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ وَ فيها وَقَعَ، وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ البِدَعَ وَ بَيْنَها اضْطَجَعَ، فَالصُّورةُ صُورَةُ إنسان وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوان، لا يَعْرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ، وَ لا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ، وَ ذلِكَ مَيِّتُ الأَحياء(1)= و ديگرى كه او را دانشمند نامند اما از دانش بىبهره است. يك دسته از نادانىها را از جمعى نادان گرفته، و مطالب گمراهكننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دامهايى از طنابهاى غرور و گفتههاى دروغين بر سر راه مردم گسترده است. قرآن را بر اميال و خواستههاى خود تطبيق مىدهد، و حق را بر وفق هوسهاى خود تفسير مىكند. مردم را از گناهان بزرگ ايمن مىسازد، و جرايم بزرگ را سبك جلوه مىدهد. ادعا مىكند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد، اما در آنها غوطه مىخورد. مىگويد: از بدعتها دورم، ولى در آنها غرق شده است. چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حيوان است، راه هدايت را نمىشناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمىداند كه از آن بپرهيزد، پس مردهاى است در ميان زندگان.
در اين خطبه حضرت مىفرمايند: عدهاى از مردم راه حق را شناخته و بدان عمل مىكنند. در مقابل، برخى ديگر از راه راست منحرف گشته و در صدد گمراه ساختن ديگران برآمدهاند. فرد يا دستهاى خود را عالم مىنامند؛ ولى واقعاً عالم نيستند. اين «عالمنما» مطالبى را از نادانىها، شبهات و امور گمراهكننده گردآورده است. در مثل آمده: «آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى»؛ ولى وضعيت اين شخص بر عكس است. در مورد او بايد گفت: آنچه بدها همه دارند تو تنها دارى! بعد از جمعآورى مطالب پراكنده از گمراهان، دامهايى را سر راه مردم قرار
1. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيضالاسلام، خطبه 86.
داده تا آنان را در اين دامها گرفتار سازد و فريب دهد. اين دامها از نوع آن دامهايى كه حيوان يا پرندهاى را اسير كند نيست، بلكه از نوع دامهاى فكرى است كه ذهن و دل انسانها را به دام انداخته و آنان را گمراه مىكند.
قَدْ حَمَلَ الْكِتابَ عَلـى آرائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلـى اَهْوائِهِ؛ ويژگى اين عالمنماها كه مطالب جاهلانه را از ديگران جمع كرده و احياناً به نام خودشان عرضه مىكنند اين است كه قرآن را بر طبق آراى خويش تفسير مىكنند و آنگاه مىگويند: منظور آيه همين مطلبى است كه من مىگويم! چنين كسى آن جا كه بايد حق را از باطل تميز دهد، حق را به هوسهاى خويش منعطف مىكند و به جاى آنكه حق را كاملا آشكار و شفاف سازد تا با باطل آميخته نشود، حق را به گونهاى بيان مىكند كه بتواند از آن براى هوسهاى خويش سود جويد. فَالصّورَةُ صورَةُ انسان، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوان...؛ اين شخص در ظاهر انسان است، صورتش صورت انسان است، اما قلبش قلب جانور است. نه راه هدايت را مىشناسد تا از آن پيروى كند و نه از راه كورى و گمراهى آگاهى دارد تا مردم را از گرفتارى در گمراهى باز دارد. اين مردهاى است در ميان زندگان.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) به كسانى كه قرآن را تفسير به رأى نموده و مطالب آن را به گونهاى بيان مىكنند كه با هوسهايشان سازگار باشد دو لقب داده است: 1. اينان آدمنماهاى حيوانصفت هستند. صورتشان صورت انسان، ولى قلبشان قلب حيوان است؛ 2. اينان مردهاى در ميان زندگان هستند و قدرت تشخيص حق را ندارند و حتى خود نيز بدان معترفند. يكى از افتخارات برخى از روشنفكران ما اين است كه مىگويند، اصولا به يقين و معرفت واقعى نمىتوان رسيد و از دستيابى به واقعيت بىبهرهايم! نه تنها ما واقعيت را نمىدانيم بلكه هيچ كس ديگر هم نمىداند و هيچ فردى نمىتواند به علم و يقين دست يابد! آنان مىگويند: ادعاى يقين و معرفت واقعى يك ادعاى پوچ و گزاف است كه نادانان مدعى آن هستند و ما تحصيلكردههاى آمريكا و اروپا به اين مطلب پى بردهايم كه اصلا علم و معرفت واقعى وجود ندارد! ادعاى دستيابى به علم و حقيقت چيزى جز وهم و خيال نيست! از نظر آنان تنها چيزى كه وجود دارد اين است كه فردى از يك امر خوشش مىآيد و فرد ديگر از چيز ديگر، و حقيقت چيزى جز اين نيست! بشر نبايد به دستيابى به معرفت واقعى طمع ورزد، چه اينكه راه براى كسب علم واقعى و معرفت يقينى مسدود است! بنابراين، اينان به جهل و نادانى
خويش اعتراف دارند. از اين رو، امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)مىفرمايد: لاَ يَعْرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ؛ واقعاً حقيقت را نمىشناسد و نيز متقابلا ضلالت و گمراهى را تشخيص نمىدهد. نتيجه اين فرآيند آن است كه مىگويد: فرقى نمىكند چه اين دين و چه آن دين! نمىدانيم دين حق كدام است و باطل چيست؟!
خداى متعال در آياتى از قرآن كريم مىفرمايد: بر دل بعضى از گمراهان مُهر مىزند و اينان قدرت فهم و درك ندارند. اين كيفر، نتيجه اعمال بد ايشان و سزاى گمراه ساختن مردم است: خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أبصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيم(1)= خدا بر دل و گوشهاى آنان مُهر نهاده، و بر چشمهايشان پردهاى افكنده شده، و عذابى بزرگ در انتظار آنها است.
در بعضى موارد به جاى تعبير «ختم الله» تعبير «طبع اللّه» آمده است: أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون(2)= آنان كسانىاند كه خدا بر دلها و گوش و ديدگانشان مُهر نهاده و آنان خود غافلانند.
در قرآن كريم تصريح شده كه اگر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز سالهاى طولانى تلاش كند تا اين افراد را هدايت كند، نخواهد توانست: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون(3)= كسانى كه كافر شدند، براى آنان تفاوت نمىكند كه آنان را از عذاب الهى بترسانى يا نترسانى؛ ايمان نخواهندآورد.
به دليل كجروىهايشان به حالى مبتلا شدهاند كه ديگر قدرت شناخت ندارند. آرى، وقتى تلاش ايشان در جهت گمراه ساختن مردم و باز داشتن آنان از راه حق باشد، خدا نيز اين مجازات را در حق آنها روا خواهد داشت. به هر حال، علامت اين عدّه آن است كه قرآن را بر اساس رأى خويش تفسير مىكنند و آيات خدا را به گونهاى بيان مىكنند كه با هوسهاى خويش و نيز با هوسهاى مردم سازگار باشد. اين عدّه به تعبير اميرالمؤمنين(عليه السلام) مردهاى در ميان زندگان هستند.
در موارد متعدد در نهج البلاغه راجع به اين اشخاص بحث شده است. سخن حضرت راجع به كسانى است كه در همان زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام)زندگى مىكردند. در آن زمان، هنوز
1. بقره (2)، 7.
2. نحل (16)، 108؛ آيات ديگر به اين مضمون از اين قرار است: نساء (4)، 155؛ توبه (9)، 87 و 93؛ محمد (47)، 16؛ اعراف (7)، 100 و 101؛ يونس (10)، 74؛ روم (30)، 59؛ غافر (40)، 35؛ منافقون (63)، 3.
3. بقره (2)، 6.
بسيارى از اصحاب پيامبر اكرم(عليه السلام) حيات داشتند و بيش از دو سه دهه از وفات رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) نگذشته بود. اميرالمؤمنين(عليه السلام)از كسانى مىنالد كه در پى تفسير به رأى هستند و در واقع، قرآن را تحريف معنوى مىكنند و مردم را از شناختن حقايق بازمىدارند. آرى، وقتى تفاسير مختلف عرضه گشت و راه صحيح معلوم نشد، مردم گمراه شده و مىگويند: كدام اسلام؟ كدام قرائت؟ بنابراين، در صدر اسلام نيز چنين امورى وجود داشته، ولى در آن زمان «تفسير به رأى» ناميده مىشد و امروزه نام جديد پيدا كرده و با نام «قرائتهاى متعدد» و «پلوراليسم دينى» معرفى مىشود.
3. پيشگويى اميرالمؤمنين(عليه السلام) درمورد ظهور قرائتهاى نو از قرآن!
امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) مىفرمايد: وَ إنَّهُ سَيَأْتى عَلَيْكُم مِنْ بَعدى زمانٌ لَيْسَ فيه شَىءٌ أَخفى مِنَ الحَقِّ وَ لا أظْهَرَ مِنَ الْباطِلِ... وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهلِ ذلِكَ الزَّمانِ سِلعَةٌ أَبوَرَ مِنَ الكِتابِ إِذا تُلِىَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ لا أَنفَقَ مِنْهُ إذا حُرِّفَ عَن مَواضِعِهِ؛(1)= همانا پس از من روزگارى بر شما فرا خواهد رسيد كه چيزى پنهانتر از حق، و آشكارتر از باطل نباشد... و نزد مردم آن زمان كالايى زيانمندتر از قرآن نيست اگر آن را درست بخوانند و تفسير كنند، و متاعى پرسودتر از قرآن يافت نمىشود آنگاه كه آن را تحريف كنند و معانى دلخواه خود را رواج دهند.
امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) مىفرمايد: در آينده زمانى خواهد آمد كه افرادى كه قرآن را به صورت صحيح بفهمند و براى ديگران بيان كنند، قدر و قيمتى در جامعه نخواهند داشت. هرگاه قرآن به صورت صحيح خوانده شده و تفسير گردد ارجى نخواهد داشت. اما برعكس، همين قرآن چنانچه به گونه تحريف شده بيان گردد و معانى غلط بر آن تحميل گردد ارزش زيادى خواهد داشت! سَيَأْتى عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدى زمانٌ لَيْسَ فيهِ شَىءٌ أَخْفى مِنَ الْحَقِّ...؛ اين سخن حضرت از روى مبالغه نيست. آن حضرت مىفرمايد، زمانى خواهد آمد كه هيچ كالايى كسادتر و بىمشترىتر از حقيقت قرآن نخواهد بود. وقتى قرآن درست قرائت گردد و بهطور صحيح معنا گردد بسيار كساد و بىرونق است؛ اما آن گاه كه قرآن به صورت غلط معنا و تفسير گردد بسيار گرانبها و پرمشترى خواهد بود! براى اينچنين قرآن و تفسير قرآنى هورا مىكشند و كف مىزنند! اگر قرآن به همان معنايى كه خداى متعال، پيغمبر و ائمه اطهار(عليهم السلام)اراده كردهاند بيان گردد، كالايى بىمشترى خواهد بود.
1. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيضالاسلام، خطبه 147.
اين تعبير حضرت با تعبيرى كه امروزه در مورد «قرائتها» به كار مىرود خيلى شبيه است. «تلاوت» از نظر معنا خيلى نزديك يا مترادف با «قرائت» است و منظور از «حق تلاوت» همان قرائت صحيح است. مراد از تحريف قرآن نيز تحميل معانى غلط، تفسير به رأى، ارايه معناى مدرن(!) و قرائتهاى جديد است كه در اين حالت مشترى فراوان براى آن يافت مىشود!
4. قرائتهاى مختلف، تيشه به ريشه دين
البته تتبع و بررسى بنده كامل نيست، اما در حدى كه توان داشتهام در اين باره تحقيق و بررسى نمودهام و بارها تأكيد داشتهام كه از آن روزى كه خدا آدم را روى زمين آفريد و شيطان براى وسوسه و گمراه كردن بنىآدم كمر بست تا به امروز، هيچ خطرى براى دين مهمتر از «خطر تعدد قرائتها» به بازار نيامده است. اين خطر آنقدر عظيم است كه تمام اهداف پيامبران و كتابهاى آسمانى را دود كرده و به هوا مىبرد! با پذيرش اين نظريه، وضعيت به گونهاى درمىآيد كه نه فقط ما مسلمانها، بلكه حتى يهودىها و مسيحىها نيز نمىتوانند به كتاب تورات و انجيل استناد جويند. ما معتقديم كه در تورات و انجيل مطالب حقى وجود دارد؛ نظير بشارتهايى كه نسبت به ظهور پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين كتابها آمده است. هرگاه يهودى بخواهد به آيهاى از تورات استناد كند، به او خواهند گفت: اين قرائت شما است و در اين ميان، قرائت ديگرى نيز در كار است! همچنين هر گاه يك مسيحى بخواهد از انجيل استفاده كند و معنايى براى آن بيان دارد، به او خواهند گفت: اين قرائت تو است و قرائت ديگرى نيز در كار است! بنابراين، نه تنها قرآن كريم، بلكه كتاب تورات و انجيل و ساير متون دينى نيز قابل استناد نخواهند بود. در اين زمينه، اظهارات يك كشيش كانادايى در مورد همجنس بازى قابل توجه است. اين كشيش در كانادا يك فرقه جديد مسيحى را ايجاد نموده است. هدف اصلى او از تأسيس اين فرقه مذهبى حمايت از انجيل(!) و استفاده از مطالب آن است. تلويزيون كانادا با او مصاحبهاى ترتيب داد. يكى از پرسشهايى كه از او شد اين بود كه بر اساس مذهب جديد شما همجنسبازى چه حكمى دارد؟ او در جواب گفت: در حال حاضر نمىتوانم اظهار نظر قطعى كنم، ولى اجمالا به شما بگويم كه بايد انجيل را از نو قرائت كرد!!
همانطور كه مىدانيد كتابهاى آسمانى ديگر مانند: تورات و انجيل نيز همانند قرآن اين عمل زشت و ضد انسانى را تقبيح مىكنند؛ همان عملى كه موجب نزول عذاب بر قوم لوط
گشت. اما اين آقاى كشيش مىگويد: بايد انجيل را از نو قرائت كرد! به عبارت ديگر، از نظر او مىتوان انجيل را به گونهاى معنا كرد كه با همجنس بازى سازگارى داشته باشد! يكى از چيزهايى كه امروزه در بسيارى از كشورهاى غربى رايج است همين عمل زشت است. برخى از آنان ازدواج را براى رجال دينى جايز نمىدانند و اساساً ازدواج را يك عمل حيوانى تلقى مىنمايند!! در عوض به عادت زشت همجنس بازى مبتلا گشتهاند.
به هر حال، بر اساس شبهه تعدد قرائتها يك آيه چند معنا خواهد داشت و اين معناها بدون ضابطه و ملاك است و هيچ كدام از معناها بر معناى ديگر ترجيح و برترى نخواهد داشت، چون هر كدام يك قرائت است! بنابراين، هيچ امر ارزشى، هيچ كتاب آسمانى، هيچ دين و حتى هيچ كتاب اخلاقى جايگاه و منزلت نخواهد داشت؛ چون هر معنايى كه ذكر شود، خواهند گفت: اين معنايى است كه شما مىگوييد، معناى ديگر و قرائت ديگرى نيز در كار است كه ممكن است آن معنا ضد معناى اول باشد! اگر بگوييد: اين عمل حرام است، با معنايى كه او در مقابل شما ارائه مىدهد حلال خواهد شد! اگر بگوييد: فلان امر واجب است، او با معنايى كه ذكر مىكند، معلوم مىشود نه تنها واجب نيست بلكه حرام است! ما امروزه شاهد مصاديق و نمونههاى روشن اين موارد در جامعه اسلامى خودمان هستيم. اگر اين چيزها را در كشور خودمان نمىديديم واقعاً باور نمىكرديم.
چگونه يك انسان عاقل چنين فرضيهاى را مىپذيرد كه يك كلام، دو معناى متضاد داشته باشد و هر دو هم صحيح بوده و هيچ يك بر ديگرى ترجيحى نداشته باشد. يك معنا حلّيت است و معناى ديگر حرمت است و هر دو هم درست است! امروزه كار مدعيان قرائتها به جايى رسيده است كه وقتى يك آيه را تفسير به رأى مىكنند خود را ملتزم نمىبينند براى آن مستند ادبى ذكر كنند؛ مثلا بگويند، بر اساس فلان كتاب لغت، فلان شعر شاعر و يا فلان مطلب علمى مىتوان اين معنا را براى اين آيه ذكر كرد. در گذشته هرگاه كسى مىخواست تفسير به رأى كند، آسان نبود و نمىتوانست دست در آستين كرده و معنايى را به عنوان قرائت جديد ارائه دهد. هرگاه مىخواست تفسير به رأى كند و ديدگاهى خاص را بر قرآن تحميل كند، سعى مىكرد توجيه و دليلى براى آن ارائه دهد؛ مثلا مىگفت: اين معنا در فلان شعر شاعر عرب به كار رفته است؛ ولى امروزه مدعيان قرائتها حتى اينگونه ضوابط و ملاكها را معتبر نمىدانند! كسى كه «مسلك بابيت» را اختراع كرد، در ابتدا ادّعاى ارتباط با امام زمان را مىكرد، بعد گفت
خودِ امام زمانم و در آخر هم ادعاى پيامبرى و سپس ادّعاى خدايى كرد! اين شخص كه فارسى زبان بود كتابش را به زبان عربى نوشته بود كه پر از غلطهاى فاحش ادبى بود! او خطبهاى به زبان عربى خواند و در بخشى از آن گفت: «خَلَقَ السّمواتَ وَالارضَ» و حرف «تا» در كلمه سماوات را به فتحه خواند، در حالى كه صحيح آن: «خلق السّمواتِ والارضَ» به كسر «تا» است؛ چون كلمه «السموات» با «ات» جمع بسته شده است و بنا بر قواعد ادبيات عرب به هنگام نصب، بايد به «تا» كسره داد. به قول ابن مالك:
و ما بتاء وَ الف قد جُمِعا *** يُكسَرُ فِى الجَرِّ وَ فى النَّصبِ معا
يعنى: آنچه با الف و تا جمع بسته شده است، هنگام جر و نصب، كسره داده مىشود.
به هر حال، آن شخص خطبه را غلط خواند و آنگاه كه به او اعتراض شد، در پاسخ گفت: ما آمدهايم الفاظ عربى را از قيد اين قواعد آزاد سازيم!
آرى، آن شخص آمده است تا ادبيات عرب را از قواعد عربى آزاد سازد؛ در حالى كه اين مفسران نوانديش پا را از اين فراتر نهاده مىگويند: ما نه تنها قواعد ادبى، لغت، نحو و صرف را در قرائت رعايت نمىكنيم، بلكه از نظر آنان عرف محاوره و زبانى كه مردم كوچه و بازار با آن صحبت مىكنند نيز در فهم متون دينى هيچ اعتبارى ندارد! آنان به سادگى معنايى را براى آيه و روايتى ذكر مىكنند كه به روشنى برخلاف ضوابط و قواعد ادبى و فهم عرفى يا برهان عقلى است. اين افراد در توجيه كار خود مىگويند: اسلام دو قرائت دارد؛ يك قرائت سنّتى و يك قرائت مدرن. قرائت سنّتى اسلام اين است كه از طرف خدا كتابى نازل شده و موجودى به نام جبرئيل اين كتاب را كه حاوى دستوراتى است بر پيغمبر نازل كرده است و بر مردم واجب است اين دستورات را مو به مو در زندگى فردى، اجتماعى، خانوادگى و روابط بينالملل اجرا كنند. به عبارت ديگر، اگر كسى بگويد، بايد اين كار را انجام دهيم چون خدا گفته، اين قرائت سنّتى است! اين كجانديشان، قرائت جديد خود را به يك يا چند آيه و روايت خاص محدود نمىكنند، بلكه «كل اسلام» از نظر آنان قرائت خاص دارد. آن قرائت هم از اين قرار است كه خدا هيچ تكليفى براى انسان ندارد! به هر حال، اين هم قرائتى از اسلام است!
بنابراين از نظر آنان، اين قرائت كه خدا دستوراتى به آدميزاد داده و انسان موظف به رعايت آن در زندگى فردى اجتماعى و خانوادگى است، قرائت سنّتى است و بايد كنار گذاشته شود! اين عده در قرائت مدرن(!) كارى به آيه يا حديث ندارند. كدام آيه؟! كدام حديث؟! بلكه
طبق قرائت جديد، خدا به انسان گفته هر كارى دلت مىخواهد انجام بده!! اين هم يك اسلام است!!
شايد شما باور نكنيد كه اين حرفها را يك عمامه به سر در كتابش نوشته باشد! او مىگويد: قرائت سنّتى همين است كه علما مىگويند و در ذهن توده مردم متدين است؛ بايد نماز خواند، روزه گرفت، جهاد رفت، حج رفت، احكام ازدواج و طلاق و غيره؛ اما قرائت ديگرى از دين وجود دارد و آن اينكه، خدا كه مبدأ و مُبدع جهان و انسان است انسان و تمدنسازى او را قبول دارد! از نظر او، خدا كه با آفرينش انسان به خود «احسن الخالقين» مىگويد،بدين معنا است كه اى انسان تو را آفريدم و تلاش تو را براى تمدنسازى قبول دارم! يعنى او را به گونهاى آفريده است كه با احساسات، عقل و منطق خويش مشكلات زندگىاش را حل كند و بىنياز از وحى و تعاليم آسمانى است! اين خود انسان است كه بايد روابط زن و مرد، مسايل خانواده، روابط ملت و دولت، تدبير جامعه، احكام حقوقى، روابط بينالملل، مسايل اعتقادى و ارزشهاى اخلاقى را حل كند و اصلا خدا كارى به انسان ندارد! هر آنچه تحت مقوله «فرهنگ و تمدن» قرار مىگيرد، از جمله: احكام حقوقى، احكام جزايى، روابط بينالملل، مسايل اعتقادى و ارزشهاى اخلاقى و هر آنچه بايد در راه تدبير زندگى انسان به كار گرفته شود، همه اينها بر عهده خود انسان است و خدا خود اينگونه خواسته است! يعنى هيچ حكمى براى زن و مرد و مسايل ازدواج و طلاق و... تشريع نكرده است و خدا فرموده اى انسان هرگونه كه خودت مىخواهى همان باش! مرد حق دارد چند زن بگيرد و زن نيز مىتواند چند شوهر داشته باشد!! خدا هيچ چيز را براى انسان تعيين نكرده است، بلكه گفته آنچه تو در تمدن خويش به كار مىگيرى مورد قبولمناست!!
اما انسانها از جهات مختلف با يكديگر تفاوت دارند و تمدن، فرهنگ و آداب و رسوم مردم در گوشه و كنار جهان با يكديگر متفاوت است و بنابراين احكام و قوانين آنان با يكديگر متضاد است؛ از اين رو اين پرسش مطرح مىشود كه كدام يك از اينها، ملاك و مبنا بوده و درست است؟ مدعيان قرائت مدرن مىگويند: همه اينها درست است؛ چه اين كه خدا انسان را به گونهاى آفريد كه با احساسات، عقل و منطق خويش به نتايج مورد قبول خويش برسد و از اين رو تمامى اين آثار و نتايج مورد قبول خدا است!
نويسنده مذكور در جايى ديگر از كتابش مىگويد، مسأله اين است كه در حال حاضر واقعاً
اثبات قطعىِ حقانيت يا بطلان يك دين غير ممكن گشته است! هيچ راهى وجود ندارد كه بگوييم اسلام حق است يا باطل! و بين اسلام و مسيحيت و يهوديت و مذاهب ديگر كه اختراع شده است، نمىتوان تفاوتى گذاشت! در اين ميان عدهاى نيز در صدد رسمى كردن اين مذاهب اختراعى در ايران هستند!
اما به راستى در اين فرض كه اثبات حقانيت خود اسلام ممكن نيست، پس اين قرآنچه اعتبارى دارد؟! اگر مطالب قرآن از نظر اين گروه نقدپذير است و همه مطالبش قابل تجديد نظر است، پس نزول قرآن و ارسال پيامبران براى چيست؟! اگر هر سخنى كه گفته شود، قرائتهاى مختلف و معانى متعدد دارد و معلوم نيست كه كدام يك درست است و اساساً درست و غلط ندارد، پس چه نيازى به پيامبران بوده است؟! چون بالأخره خود مردم قانونى مىگذراندند و آن را ملاك عمل قرار مىدادند.
آيا بايد دست دزد را بُريد يا نه؟ قرائت سنّتى مىگويد: آرى. قرائت مدرن كه مورد نظر اين عده است، مىگويد: ابداً اين كار درست نيست. اين كار، زشت و شرمآور است و در دنياى مدرن موجب شرمسارى ما مىشود. اين هم يك قرائت جديد از اسلام است! حال كدام قرائت درست است؟ طبعاً آنان قرائت مدرن را مىپسندند.
با اين حساب و اينطور كه آقايان مىگويند، پس قرآن فقط براى خواندن در مجالس فاتحه و سر قبر مردگان كاربرد دارد! آيا واقعاً اينگونه است؟ پس آيه «وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما»(1) براى چه نازل شده است؟! اين آيه اگر نازل هم نشده بود شما همان كارى را انجام مىداديد كه هماكنون انجام مىدهيد. پس نزول اين قرآن به چه كار مىآيد؟!
قرآن مىفرمايد: الزّانِيَةُ وَ الزّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِد مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِين(2)= به هر زن زناكار و مرد زناكارى صد تازيانه بزنيد، و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، در كار دين خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نكنيد، و بايد گروهى از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند. اگر ايمان به خدا داريد و قيامت را قبول داريد بايد در حضور مردم، زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد و نبايد تحت تأثير عواطف قرار گيريد (إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاخِرِ)؛ نبايد بگوييد: حفظ آبروى اين
1. مائده (5)، 38.
2. نور (24)، 2.
جوان لازم است. زيرا يك بار كه حدّ خدا اجرا شود جلوى هزاران گناه گرفته مىشود. اين حكم خدا است. امّا عدهاى مىگويند: ما از اجراى حدّى كه خدا تعيين فرموده است خجالت مىكشيم و نزد كشورهاى پيشرفته شرمنده مىشويم! عجبا! اينان در واقع از اسلام خودشان خجالت مىكشند! از اين كه تابع اين دين و پيرو احكام قرآن باشند عار دارند! آيا چنين كسانى واقعاً ايمان دارند؟! قرآن مىفرمايد: «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاخِرِ». چرا در احكام ديگر مثل نماز، زكات و غيره نفرمود: «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاخِرِ»؟ چون مىخواهد در اجراى احكام جزايى اسلام تحت تأثير عواطف و احساسات قرار نگيريم. در اين موارد ممكن است عواطف بر انسان غلبه پيدا كند و مانع اجراى حدود الهى شود. بنابراين اگر با اين عواطف مبارزه كند و بر احساسات خويش چيره گردد، روشن مىشود كه به خدا ايمان دارد.
اگر قرائتهاى متعدد معتبر است و هر كس بدون ضابطه و رعايت قواعد ادبى و عرفى مىتواند معنايى را بر قرآن تحميل كند، پس اصلا دين چه فايده و ثمرى دارد؟! آيا انقلاب اسلامى براى چه هدفى ايجاد شد؟ آيا به اين منظور كه بگوييم: روزى و روزگارى در شبه جزيره عربستانِ دور از تمدن و فرهنگ، اين احكام مىبايستى اجرا شود، اما امروزه نيازى به احكام و تعاليم اسلام نيست؟! آيا براى ملتهاى پيشرفته و متمدن نبايد احكام اسلام را اجرا كرد؟ آيا انقلاب ما براى همين امر بود؟! خدا پيامبر را فرستاد و قرآن را بر او نازل كرد و فرمود ما اين قرآن را تا قيامت حفظ مىكنيم؛ آيا حاكميت قرآن با سخن اين گروه سازگارى دارد كه مىگويند: تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته و ديگر به درد نمىخورد؟! در اين صورت، ايمان به قرآن كريم با ايمان به تورات چه فرقى مىكند؟ مگر ما قبول نداريم كه تورات كتابى است كه از طرف خدا نازل گشت و مىبايستى احكام آن تا مدتى در ميان بنىاسراييل اجرا گردد؟ آيا معناى قبول داشتن قرآن اين است كه بگوييم، تعاليم و دستورات قرآن فقط براى عربها، آن هم فقط براى 1400 سال پيش بوده و عمل به آن براى ما لازم نيست؟!
پذيرش اسلام و قرآن به اين معنا است كه احكام و دستوراتش امروز نيز بايد اجرا گردد. اين از ضرورىترين مسايل دين است و تشكيك در آن به معناى تشكيك در اصل اسلام است. اگر كسى بگويد كه احكام اسلام تاريخمند بوده و تاريخ مصرف آن سپرى گشته است؛ اين سخن به معناى نسخ اسلام است و در واقع يعنى: اسلام بىاسلام! اسلام به عنوان دين منسوخ، دينى كه نبايد دستوراتش اجرا گردد و دينى كه تاريخ مصرفش تمام گشته، با دين
يهود چه فرقى مىكند؟! در اين صورت، دين اسلام چه ارزشى خواهد داشت كه برايش سينه چاك كرده و جان فدا كنيم؟! فرزندان ما شهيد گشتند تا احكام و تعاليم نورانى و نجاتبخش اسلام اجرا گردد.
البته در برخى احكام به دليل ظنى بودن، اختلاف فتوا وجود دارد. در اين موارد، وظيفه هر مسلمان اين است كه طبق فتواى مرجع تقليد خويش عمل كند. اما اين كج انديشان در ضروريات و قطعيات دين ترديد و شبههافكنى مىكنند! اگر تاريخ مصرف قطعيات و ضروريات اسلام گذشته است، براى اسلام چه باقى مىماند؟! پس ما طرفدار چه چيزِ اسلام هستيم؟! آيا حقيقت و محتواى اسلام را طالبيم يا تنها در پى نام آن هستيم؟!
حقيقت اين است كه عدهاى جز نام اسلام چيز ديگرى نمىخواهند. البته آن نام را هم براى فريب من و شما مىخواهند. ما بايد از دادگاه ويژه روحانيت گله كنيم كه در نظام جمهورى اسلامى كه براى آن صدها هزار شهيد براى دين اسلام فدا گشتهاند، به افرادى اجازه داده شده است كه از لباس روحانيت سوء استفاده كنند و اين سخنان كفرآميز را مطرح سازند كه امروزه تشخيص حقانيت و بطلان اين دين يا آن دين غير ممكن است!! گوينده اين سخن كسى است كه به جاى رفتن به حج و عمره براى تصفيه روح خويش به دير مسيحيان اتريش مىرود. آنگاه شخصيتهاى مسؤول كشور به چنين كسى احترام گذاشته و وى را تأييد مىكنند!! چه بگوييم غير از إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ؟!
5. مشكل تعدد قرائتها در زمان امام زمان(عليه السلام)
امروز روز ميلاد فرخنده امام زمان(عليه السلام) است. ضرورى بود كه ما در اين باب سخن بگوييم، اما چگونه سخن بگوييم؟! آرزوى ما اين است كه خداى متعال در ظهور آن حضرت تعجيل كند تا آن بزرگوار اين مشكلات را حل كند. مسأله تعدد قرائتها براى امام زمان(عليه السلام)هم مشكل و بلاى بزرگى خواهد بود. به اين مناسبت يك روايت از كتابى به نام «الغيبه» بيان مىكنم. نويسنده اين كتاب نعمانى يكى از علماى بزرگ شيعه است كه در زمان قديم مىزيسته است. اين كتاب حكم كتاب مرجع را دارد و كتابها و مجموعههاى روايى ديگر كه در احوالات امام زمان(عليه السلام) نوشته شده است، از اين كتاب نقل روايت مىكنند.
عن فضيلِ بن يَسار سمعتُ أباعبداللّه(عليه السلام) يَقولُ: إنَّ قائِمَنا إِذا قام استَقبلَ مِن جَهَلَةِ النّاسِ أشَدَّ مِمَّا
اسْتَقبَلَهُ رَسولُ اللّه(صلى الله عليه وآله) مِن جُهّالِ الجاهلية، قلتُ: وَ كَيف ذاك؟ قال: إنّ رسولَ اللّهِ أَتَى النّاسَ وَ هم يَعْبُدونَ الْحِجارةَ والصُّخورَ والعيدانَ و الْخُشُبَ المنحوتة، و إنّ قائِمَنا إذا قامَ أَتَى النّاسَ وَ كُلُّهُم يَتَأوَّلُ عَليه كتابَ اللّهِ و يَحْتَجُّ عَلَيْهِ بِه(1)= فضيل بن يسار از امام صادق(عليه السلام) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: زمانى كه قائم ما حضرت مهدى(عليه السلام) قيام مىكند با مشكلاتى از طرف مردم جاهلْ مواجه مىشود كه به مراتب سختتر و شديدتر از مشكلاتى است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با آنها روبهرو گشت. فضيل با تعجّب از امام صادق(عليه السلام)پرسيد: چگونه اين قضيه اتفاق مىافتد؟ حضرت فرمود: پيامبر اكرم(عليه السلام) به سوى مردم آمد در حالى كه مردم سنگها و صخرهها و چوبهاى تراشيده شده را پرستش مىكردند، ولى زمانى كه قائم ما قيام كند به سوى مردمى مىآيد كه همه آنان عليه آن حضرت كتاب خدا را تأويل كرده و با تمسك به آيات آن بر عليه آن حضرت احتجاج و استدلال مىكنند!!
فضيل بن يسار از اصحاب امام صادق(عليه السلام) است كه اين روايت را از آن بزرگوار نقل مىكند. حضرت مىفرمايد: زمانى كه قائم ما قيام مىكند از جهل، نادانى و نابخردى مردم آنچنان با سختىها مواجه مىگردد كه حتى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با اين مشكلات روبهرو نگشت. حديث معروفى وجود دارد كه شيعه و سنّى آن را نقل كردهاند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: ما اُوذِىَ نبىٌّ مثلَ ما اُوذيت(2)= هيچ پيامبرى همانند من اذيت نشد. امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد آزار و اذيتى كه امام زمان(عليه السلام) از دست مردم زمان خويش خواهد كشيد، بيش از آزارى است كه پيغمبر از كفار تحمّل كرد! اين مطلب براى فضيل عجيب مىنمايد و تصور آن برايش سخت است؛ از اين رو با تعجب از امام صادق(عليه السلام)مىپرسد: چگونه چنين امرى واقع مىشود؟! آن حضرت در پاسخ مىفرمايد: آنگاه كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مبعوث گشت، مردم سنگ و چوبهاى تراشيده را مىپرستيدند. سخن گفتن با مردم زمان جاهليت مبنى بر غير قابل پرستش بودن سنگ، چوب و بتهاى ديگر مشكل نبود؛ چون هر عاقلى با اندكى تأمل درمىيابد سنگ و چوبى كه به دست خويش تراشيده است، نمىتواند خدا باشد. در عمل هم ممكن است بت را امتحان كند و از او درخواست كمك و يارى كند تا عجز و ناتوانى بتها روشن گردد. بنابراين براى نبى مكرّم اسلام، اثبات حقانيت خويش و بطلان بتپرستى و مذاهب خرافى چندان مشكل نبود؛ اما آنگاه كه امام زمان(عليه السلام)ظهور فرمايد با مردمى روبهرو خواهد شد كه بسيارى از
1. نعمانى، كتاب الغيبه، ص 296؛ بحارالانوار، ج 52، باب 27، ح 131.
2. بحارالانوار، ج 39، باب 73، ح 15.
آنان خود را عالِم به قرآن مىدانند و آن را به رأى و ديدگاه خويش تفسير مىكنند و مىگويند: قرائت ما از قرآن اين است نه آنچه تو مىگويى!! اگر آن حضرت براى ايشان از قرآن استدلال كند در پاسخ مىگويند: اين قرائت شما است و قرائت ما غير از اين است! بسيارى از مردم قرآن را تأويل كرده و قرائت جديدى براى آن عرضه مىكنند. آنان به اين امر اكتفا نمىكنند، بلكه با امام زمان(عليه السلام)به بحث و مجادله مىپردازند و مىگويند: سخن تو و قرائت تو درست نيست، بلكه تنها قرائت ما صحيح است! ممكن است امام زمان(عليه السلام) براى ايشان هزار دليل اقامه كند و طبق ضوابط، ملاكها و قواعد لغت و عرف، معانى الفاظ قرآن را به آنان گوشزد نمايد؛ اما آنان در مقابل خواهند گفت: تو مىگويى قرآن ما را به نماز، روزه، حج، جهاد، اجراى احكام جزايى، قطع دست دزد و مجازات محارب امر كرده است؟ اينها قرائت تو از قرآن است امّا قرائت ما اين است كه خدا بشر را آفريد و كار انسان را به خودش واگذاشت و به او گفت: تمدن و فرهنگ تو را قبول دارم، هر تمدنى مىخواهى ايجاد كن و هر فرهنگى مىخواهى بپذير! امام زمان(عليه السلام) با اينان چگونه استدلال كند؟! هرگاه به آيهاى استدلال و استناد جويد در پاسخ خواهند گفت: اين قرائت شما است و قرائت ما غير از اين است! بنابراين، راه بحث و استدلال مسدود مىگردد. اين خون دلى است كه امام زمان(عليه السلام) از دست عالِم نماهاى زمان خويش خواهد خورد، و اين مصيبت از خون دلى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)از مشركان زمان خويش خورد بالاتر است.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org