قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

گفتار دوم

(جلوه‌هاي رضوان الهي و مناجات خدا با انسان)

مناجات خدا با بندگان خويش

الف) مناجات خدا با انبيا

در جلسه پيشين در ارتباط با مناجات انسان با خدا، اين پرسش را مطرح کرديم که چرا با توجه به اينکه عالي‌ترين توفيق‌ها و فرصت‌ها براي انسان در مناجات و گفت‌وگوي خصوصي با خداوند و بهره‌مند گشتن از لذت مناجات با اوست، کساني انگيزه و ميلي براي مناجات با خدا ندارند و اساساً چه عاملي باعث حرمان از مناجات با خدا مي‌گردد؟ در پاسخ گفتيم: از روايات استفاده مي‌شود که اساسي‌ترين عامل حرمان از مناجات و رازگويي با خدا و عدم درک لذت گفت‌وگوي با خدا، تعلق و وابستگي به دنيا و لذت‌هاي آن است. پس راه نايل آمدن به شرف و افتخار درک لذت مناجات با معبود، گسستن از تعلقات دنيوي و عدم دل‌بستگي به لذت‌هاي فاني دنياست. اينک وقت آن رسيده که به مسئله مناجات خدا با انسان‌هاي برگزيده و بندگان مخلِص خود بپردازيم.

از روايات فراواني استفاده مي‌شود که خداوند با برخي از بندگانش مناجات و رازگويي مي‌کند. بي‌شک انبياي الاهي در مرتبه نخستِ کساني هستند که خداوند به مناجات با آنها مي‌پردازد و برخي از وحي‌هاي او به آنها، مناجات به‌حساب مي‌آيند.

دراين‌بين، حضرت موسي بن عمران(عليه السلام) که به صفت کليم‌الله و هم‌سخن خدا اختصاص يافته کراراً‌ مخاطب نجواهاي الاهي بوده است. آن حضرت که فراوان براي عبادت خدا به کوه طور مي‌رفت و روزهاي متوالي و گاهي چهل روز در آنجا به عبادت و گفت‌وگوي با خدا مي‌پرداخت، بهره فراواني از مناجات الاهي داشت که برخي از آنها در احاديث قدسي مربوط به آن حضرت گرد آمده‌اند، و در قرآن نيز خداوند درباره توقف چهل روزه آن حضرت در کوه طور جهت عبادت و مناجات متقابل بين او و خداوند، مي‌فرمايد: وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَه وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَه؛(1) «و با موسي سي شب وعده نهاديم و آن را به ده شب ديگر کامل کرديم، پس هنگام وعده پروردگارش به چهل شب تمام شد».

ب) مناجات خداوند با غيرانبيا

اما گفت‌وگوي خداوند با غيرانبيا را به دو صورت مي‌توان تصوير کرد: صورت اول که با مسامحه مناجات خدا با انسان در آن فرض مي‌شود، گفت‌وگوي خدا با همه انسان‌ها‌ست، با اين توضيح که خداوند به همه انسان‌ها عقل داده و عقل، حقايقي را درک مي‌کند و انسان را به برخي از خوبي‌ها و بدي‌ها هدايت مي‌کند و بر اساس درکي که دارد، احکامي را متوجه انسان مي‌کند. انسان را به کارهايي فرمان مي‌دهد و از کارهايي باز مي‌دارد و درواقع خداوند به‌وسيله عقل با انسان سخن مي‌گويد و تشخيص و دريافت‌هاي فطري عقل، راهنمايي‌هاي الاهي است که از طريق عقل در اختيار انسان قرار مي‌گيرد. اين نحو گفت‌وگوي الاهي براي همه عقلا حاصل است و اختصاص به افراد خاصي ندارد. اما صورت دوم که از روايات استفاده مي‌شود، مناجات و گفت‌وگوي خداوند با بندگان خاص و نمونه است که به جهت شايستگي‌ها و


1. اعراف (7)، 142.

ظرفيت‌هايي که آنان در خود پديد‌ آورده‌اند، خداوند آنان را براي خلوت خويش و نجواي عاشقانه‌ برگزيده است. بي‌ترديد اين دسته از بندگان خاص که خداوند آنان را براي نجوا و گفت‌وگوهاي خصوصي خويش برگزيده، داراي مراتب هستند و هرکدام از آنها به تناسب درجه و مرتبه‌اي که در پيشگاه خداوند دارد، به خداوند مقرب‌تر و بهره بيشتري از گفت‌وگوي با خداوند دارد.

امير مؤمنان(عليه السلام) در خطبه خود که مشتمل بر معارف ناب و ارزشمندي است و پس از تلاوت آيه رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَه وَلَا بَيْعٌ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاه وَإِيتَاء الزَّکاه؛(1) «مرداني که نه تجارت و نه دادوستدي آنان را از ياد خدا و بر‌پا داشتن نماز و دادن زکات، به خود مشغول نمي‌دارد»، مي‌فرمايند:

وَمَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِي الْبُرْهَه بَعْدَ الْبُرْهَه وَفِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِکرِهِمْ وَکلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ؛(2) «همواره خداوند که نعمت‌هاي او گران‌قدر است، در طول تاريخ و در دوران‌هاي گوناگون و در دوران جدايي از رسالت [تا آمدن پيامبري پس از پيامبر ديگر] بندگاني داشته که با آنان در گوش جانشان نجوا مي‌کرده و در درون عقلشان با آنان سخن مي‌گفته است».

بر اساس سخن امير مؤمنان(عليه السلام) خداوند از درون عقل بندگان خاص خود با ايشان نجوا و گفت‌وگو مي‌کند. عموم مردم گرچه از عقل بر‌خوردارند و مسائل و حقايقي را به‌وسيله آن درک مي‌کنند و درواقع خداوند آنها را به‌وسيله عقل به دريافت‌هاي عقلاني راهنمايي مي‌کند، اما از الهامات الاهي و اشراقات رباني بهره‌اي ندارند. براي توضيح نحوه گفت‌وگوي خصوصي خداوند از راه عقل بندگان خاص خود، بايسته گفتن است


1. نور (24)، 37.

2. نهج البلاغه، خطبه222.

که همه ما در پرتو نيروي عقل خداداد، در ذهن خود، توانايي تنظيم يک سري مقدمات و استنتاج از آنها را داريم. اما در همه موارد تنظيم مقدمات ذهني و استنتاج از آنها براي همه افراد مقدور نمي‌باشد و گاهي برخي با ترتيب مقدماتي که براي ديگران نيز معلوم هستند، استدلالي را تنظيم و شکل مي‌دهند که از ديگران ساخته نيست و آن استدلال و نتيجه‌اي که آنان به دست آورده‌اند مورد تصديق همگان قرار مي‌گيرد. اين ازآن‌روست که تنظيم مقدمات ذهني از راه‌‌هاي مشخص و معهود و با استفاده از اندوخته‌هاي پيشين و مثلاً تداعي معاني انجام مي‌پذيرد و در فرايند مشخصي به کسب نتيجه منجر مي‌گردد. اما گاهي ذهن انسان از تنظيم مقدمات و کسب نتيجه از آنها باز مي‌ماند و ناگهان، بدون آمادگي قبلي نکته‌اي به ذهن انسان راه مي‌يابد و راه را براي استدلال و کسب نتيجه‌اي علمي هموار مي‌سازد.

به‌هرروي، خداوند از طريق الهامات، خطورات و اشراقات خود با بندگان خاص خود سخن مي‌گويد و اين الهامات و خطورات در قالب دريافت‌هاي ويژه معنوي، علمي و عقلاني در اختيار آنان قرار مي‌گيرند و رمز بهره‌برداري و دريافت اين ويژگي‌هاي معنوي و علمي که از راه‌هاي عادي به دست نمي‌آيند، يادکرد دايمي خدا و توجه خاضعانه، خالصانه و بي‌شائبه به معبود است. اين معنا، يعني توفيق برخورداري از عنايت خاص الاهي و گفت‌وگوي عاشقانه معبود در مناجات شعبانيه نيز به روشني تبيين گرديده است. آنجا که امير مؤمنان(عليه السلام) مي‌فرمايند: الاهي وَاجْعَلْني مِمَّنْ نادَيْتَه فأجابَک ولاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِک فَناجَيْتَهُ سِرًّا وَعَمِلَ لَک جَهْراً؛(1) «خدايا، مرا در شمار کساني قرار ده که چون ايشان را ندا دادي تو را اجابت مي‌کنند و وقتي به آنان توجه کردي از تجلّي جلال و عظمتت مدهوش مي‌گردند. پس تو در باطن با ايشان راز مي‌گويي و آشکارا به کار تو مشغول مي‌گردد».


1. مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.

بازتاب مناجات خدا با انسان و تجلي عظمت او ‌

در فراز مزبور از مناجات شعبانيه، آمده است که خداوند بندگان خود را ندا مي‌کند. «ندا» در جايي به کار مي‌رود که دو نفر از هم دور باشند و از راه دور همديگر را صدا زنند. پس با لحاظ فاصله بين خدا و بندگان، خداوند با تعابيري چون يا أَيُّهَا النّاسُ و يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا بندگان خود را فرا‌ مي‌خواند و آنان را به اطاعت خويش دعوت مي‌کند. در اين صورت وقتي مخاطبان به نداي الاهي لبيک گفتند و درصدد انجام دستورات الاهي برآمدند، عنايت و نظر خاص خداوند شامل آنان مي‌گردد و آنان در مسير بندگي خدا به مراتب عالي‌تري راه مي‌يابند. معصوم(عليه السلام) مي‌فرمايد: خدايا، مرا در شمار کساني قرار بده که آنان را ندا دادي و به‌سوي خود دعوت کردي، آنان نيز نداي تو را لبيک گفتند و در نتيجه، مشمول عنايت و توجه خاص تو گرديدند و لايق بار يافتن به محضر تو شدند و تجلي جلال و عظمت تو و درک حضور تو آنان را مدهوش و ازخودبي‌خود کرد. همه ما مي‌دانيم که خدا ناظر ماست و ما در محضر او هستيم و او به ما نگاه مي‌کند، اما تفاوت بسياري وجود دارد بين اينکه انسان احساس کند کسي از دور و يا از وراي چندين حجاب به او نظر مي‌کند، يا اينکه احساس کند کسي در کنار اوست و چشم در چشم او دوخته است. اگر اين معرفت در انسان پديد آيد که درک کند خداوند عنايت و نظر خاصي به او دارد، از عظمت درک توجه الاهي و لذت بار يافتن به محضر الاهي مدهوش مي‌گردد. چنان‌که حضرت موسي(عليه السلام) بر اثر تجلي پروردگار مدهوش گشت و خداوند درباره او فرمود:

وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَکلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْک قَالَ لَن تَرَانِي وَلَـکنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَک تُبْتُ إِلَيْک وَأَنَاْ أَوَّلُ

الْمُؤْمِنِينَ؛(1) «‌و چون موسي به وعده‌گاه آمد و پروردگارش با او سخن گفت،‌ گفت: پروردگارا، خود را به من بنماي تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهي ديد وليکن به اين کوه بنگر، پس اگر در جاي خود قرار و آرام داشت مرا خواهي ديد. و چون پروردگارش بر آن کوه تجلّي کرد، آن را خُرد و پراکنده ساخت و موسي مدهوش بيفتاد؛ و چون به خود آمد، گفت: [بارخدايا،] تو پاک و منزّهي [از اينکه با چشم ديده شوي] به تو بازگشتم و من نخستين باوردارنده‌ام».

آري، کسي که سرسپرده فرمان خداست و با همه وجود تسليم خداوند است، خداوند نظر خاصي به او مي‌افکند و وقتي او عنايت و توجه خاص معبود خويش را دريافت از شدت انبساط خاطر مدهوش و ازخود‌بي‌خود مي‌گردد. در اين مرحله که او لايق درک مقام جلال و عظمت الاهي گشت و در پرتو اين معرفت، ما سوي‌الله را فراموش کرد، خداوند به رازگويي و نجواي با او مي‌پردازد. او نيز با همه وجود درصدد حفظ رازها و نجواهاي الاهي برمي‌آيد و آنها را از کف نمي‌دهد و به افشاي زواياي خلوت خويش با معبود نمي‌پردازد، اما جلوه‌هاي نجواها و تعاليم خاص الاهي را در رفتارش ظاهر مي‌سازد و به آنها نمود عيني مي‌بخشد.

گفت‌وگوي خداوند با بنده محبوب خود در بهشت

در حديث معراج که حاوي نجواها و سخنان خداوند با عزيزترين بنده و محبوب خويش، پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) است، خداوند درباره مقام و شأن مخاطبان خويش و کساني که از نظر و عنايت خاص الاهي، در بهشت، بهره‌مند شده‌اند مي‌فرمايد:

يا أحمد إنّ في الجنه قصراً مِنْ لُؤلُؤٍ فَوْقَ لُؤلُؤٍ ودُرّه فوقَ درّه لَيِسَ فيها قصمٌ


1. اعراف (7)، 143.

ولا وصلٌ فيها الخواصُّ أَنظُرُ إلَيْهِمْ کلَّ يَوْمٍ سَبْعينَ مَرّه وأُکلِّمُهُمْ کلَّما نَظَرْتُ إلَيْهِمْ وأَزيدُ في مُلْکهِمْ سَبعينَ ضِعْفاً. وإذا تَلَذَّذَ أهلُ الجنّه بِالطّعامِ وَالشَّرابِ تَلَذَّذُوا اُولئک بِذِکْري وَکَلامي وَحَديثي؛(1) «اي احمد، در بهشت قصري است که از لؤلؤ و دُر و مرواريد ساخته شده و آنها روي هم انباشته شده‌اند و شکستگي و گره‌اي ندارند. در اين قصر خاصان درگاه من به سر مي‌برند و هر روز هفتاد بار به آنها مي‌نگرم و به وسعت و گستره ملکشان هفتاد برابر مي‌افزايم، و آن‌گاه که اهل بهشت از طعام و شراب بهشتي لذت مي‌برند، آنان از ياد و کلام من لذت مي‌برند».

شکي نيست که حقايق جهان آخرت با حقايق اين عالم متفاوت مي‌باشند و ازاين‌‌رو ما نمي‌توانيم از حقايق آن جهان تصوير دقيق و روشني داشته باشيم و تصورات، ادراکات و تخيلات ما نمي‌توانند ما را به حقيقت آن جهان واقف سازند. به‌تعبيرديگر، ما مي‌توانيم از طريق حواس پنج‌گانه خود با برخي از موجودات اين جهان ارتباط برقرار کنيم و تصوري از رنگ‌ها، شکل‌ها و خواص آنها به دست آوريم. اما نمي‌توانيم حقايق آن جهان را احساس کنيم، چون حقايق آن عالم دور از دسترس است و حواس ما را به قلمرو آنها راهي نيست. بااين‌وجود ويژگي‌ها و خصوصياتي که از جهان آخرت در روايات و آيات بيان شده، تنها نماي مبهمي از آن عالم را براي ما ترسيم مي‌کنند و از شباهت‌هاي محدودي که آن عالم با جهان ما دارد و از مقايسه نعمت‌هاي آن عالم با جهان خاکي، تصوير مبهمي از آن عالم به دست مي‌آوريم.

يکي از ويژگي‌هايي که خداوند براي بهشتيان در اين حديث ذکر مي‌کند که درک آن براي ما ممکن نيست، اين است که آنان در بهشت کاخي دارند که هر طبقه آن از گوهر (لؤلؤ) يک‌پارچه ساخته شده است و اين گوهر بي‌اندازه شفاف است و هيچ لکه


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج77، باب2، ص23، ح6 .

و گره‌اي بر روي آن مشاهده نمي‌شود و بندبند نمي‌باشد. همه بهشتيان از چنين قصري برخوردار نمي‌باشند، بلکه بندگان خاص بهشتي خدا که به عالي‌ترين مراتب معرفت و قرب الي الله نايل آمده‌اند از چنين نعمتي برخوردار مي‌گردند. شايد دليل برخورداري از آن قصر يک‌پارچه، وجود ايمان خالص و خالي از شائبه شرک، ترديد و ريا باشد.

در ادامه خداوند مي‌فرمايد که من هر روز هفتاد بار به آنها نظر مي‌کنم و با آنان سخن مي‌گويم. نظر خداوند به انسان عالي‌ترين نعمت الاهي و نياز فطري هر انساني است و بدترين عذاب انسان، حرمان از توجه و نظر خداوند است. چنان‌که بالاترين نياز بچه توجه پدر و مادر است و بي‌اعتنايي و قهر آنان عذاب بزرگي براي اوست. رفتارها، شيرين‌کاري‌ها و حرف زدن بچه براي جلب توجه پدر و مادر است. ما در دنيا به‌دليل توجه به امور دنيوي و نيازهاي مادي، نمي‌توانيم به‌درستي نياز واقعي به توجه و نظر الاهي را درک کنيم و اشتغالات مادي ما را از درک چنين نيازي باز مي‌دارند، اما در عالم آخرت که نيازهاي پنداري و پوچ دنيوي رخت برمي‌بندند و نيازهاي واقعي و ابدي انسان رخ مي‌نمايانند، ما عظمت و شکوه بي‌نهايت نياز به عنايت، توجه و نظر خداوند را درک مي‌کنيم و در مقابل درمي‌يابيم که حرمان از نظر و توجه خداوند بالاترين عذاب الاهي است که به‌مراتب از عذاب جهنم و سوختن در آتش آن سخت‌تر مي‌باشد. ازاين‌روي خداوند در ترسيم عذاب شديد و سخت پيمان‌شکنان مي‌فرمايد: وَلاَ يُکلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَه وَلاَ يُزَکيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛(1) «و خدا در روز رستاخيز با آنان سخن نگويد و به آنها ننگرد و [از آلودگي گناهان] پاکشان نسازد و ايشان را عذابي است دردناک».

در بهشت هر نوع نعمتي که بهشتيان آرزو کنند در اختيار آنها قرار مي‌گيرد و آنان از خوردني‌ها و نوشيدني‌هاي بي‌شمار بهره‌مندند و پيوسته از الطاف و تفضلات الاهي


1. آل عمران (3)، 77.

سرشار هستند و لذت مي‌برند، اما بندگان برگزيده خدا در بهشت که عظمت توجه و نظر خداوند و سخن گفتن با او را درک کرده‌اند و حرمان از آن را بزرگ‌ترين عذاب الاهي به‌حساب مي‌آورند، در هنگامه‌اي که اهل بهشت به طعام و شراب بهشتي دل‌خوشند و از آنها لذت مي‌برند، آنان از سخن گفتن با خدا لذت مي‌برند و به‌قدري از هم‌سخني با خدا لذت مي‌برند که ساير لذت‌هاي بهشتي را فراموش مي‌کنند. آنان در دنيا نيز به مرتبه‌اي از تقرب الي الله رسيده‌اند که بي‌درنگ دعاي آنان به عرش مي‌رود و پذيرفته مي‌شود. چنان‌که آنان شيفته و شيداي شنيدن سخن خداوند هستند، خداوند نيز سخت علاقه‌مند شنيدن سخن آنان است. خداوند خود دراين‌باره مي‌فرمايد: يُحِبُّ الربُّ أن يَسْمَعَ کلامَهُمْ کما تُحِبُّ الوالِدَه وَلَدَها؛(1) «خداوند دوست مي‌دارد سخن آنان را بشنود، آن‌سان که مادر طفل خود را دوست مي‌دارد».

مفاد جمله فوق از وجود تلازم و ارتباط وثيق بين محبت بنده نسبت به خدا و محبت خدا به بنده خويش حکايت مي‌کند و اين ارتباط دوسويه در تمام مظاهر و جلوه‌هاي محبت به خدا نمود و ظهور مي‌يابد و بر اين اساس خداوند در برخي از آيات قرآن از تلازم بين توجه و يادکرد بنده از خويش و توجه و ياد خود از بنده‌اش خبر مي‌دهد و مي‌فرمايد: فَاذْکرُونِي أَذْکرْکمْ...؛(2) «پس مرا ياد کنيد تا شما را ياد کنم».

فرجام نيک جست‌وجوي رضوان الاهي

در آيه ديگري از ره‌يافتگان به رضوان الاهي که خالصانه درصدد انجام تکاليف الاهي برآمدند و هدفي جز جلب رضايت معبود نداشتند و چنان‌که آنان از خدا راضي بودند، خداوند نيز از آنان راضي گشت، سخن مي‌گويد و مي‌فرمايد: رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ


1. محمدباقر مجلسي، همان، ص24.

2. بقره (2)، 152.

عَنْهُ ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛(1) «خدا از آنان [ره‌يافتگان به بهشت و رضوان الاهي] خشنود است و آنان از خدا خشنودند. اين است کاميابي و رستگاري بزرگ».

در آيه ديگر خداوند مي‌فرمايد: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه ارْجِعِي إِلَى رَبِّک رَاضِيَه مَّرْضِيَّه فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي؛(2) «اي جان آرام و اطمينان‌يافته، به‌سوي پروردگارت بازگرد، درحالي‌که تو از او خشنودي و او از تو خشنود است. پس در ميان بندگان [ويژه] من درآي، و در بهشتِ [ويژه] من درآي».

ما گاهي با انگيزه نيل به ثواب و بهشت، کارهاي نيک و شايسته انجام مي‌دهيم. اما بندگان خالص خداوند تنها براي رضايت خدا و از آن جهت که خداوند کاري را دوست مي‌دارد، آن را انجام مي‌دهند. حتي اگر خداوند به آنان پاداش ندهد، چون مي‌دانند که خداوند کاري را دوست مي‌دارد و با انجام آن به رضايت الاهي نايل مي‌گردند بدان اقدام مي‌کنند و چشمداشت به پاداش الاهي و يا ترس از عذاب خداوند محرک آنان نمي‌گردد.

شکي نيست کسي که به دنبال جلب رضايت خداست و هر کاري را براي خداوند انجام مي‌دهد، علاوه بر آنکه در آخرت از نعمت‌ها و مواهب جاودانه الاهي بهره‌مند مي‌گردد، خداوند در دنيا نيز به او پاداش مي‌دهد و او را به خصلت‌هاي ارزشمند و متعالي آراسته مي‌سازد. در حديث معراج خداوند درباره خصلت‌هاي سه‌گانه‌اي که به ره‌يافتگان به رضاي خويش عنايت مي‌کند مي‌فرمايد:

فَمَنْ عَمِلَ بِرِضائي أُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ: أُعَرِّفُهُ شکراً لا يُخالِطُهُ الْجَهْلُ وَذِکراً لا يُخالِطُهُ النِّسيانُ ومَحَبّه لا يُؤْثِرُ عَلى مَحَبّتي مَحَبّه الْمَخلوقين. فَإذا أَحَبَّني أحْبَبْتُهُ وأَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إلى جَلالي. فَلا أُخْفي عَلَيْهِ خاصَّه خَلْقي، فأُناجيهِ في


1. مائده (5)، 119.

2. فجر (89)، 27ـ30.

ظُلَمِ اللّيلِ وَنُورِ النَّهارِ حَتّى يَنْقَطِعَ حَديثُهُ مَعَ المَخْلوقينَ وَمُجالِسَتُهُ مَعَهُمْ؛(1) «هرکس به خواست و رضاي من عمل کند سه خصلت به او عطا مي‌کنم: به او سپاسگزاري و شکري مي‌آموزم که آميخته با جهل نباشد و ذکري که با فراموشي همراه نگردد، و محبتي به او مي‌دهم که با آن هيچ محبتي را بر محبت من ترجيح ندهد. پس آن‌گاه که او مرا دوست داشت، من نيز او را دوست مي‌دارم و چشم دلش را براي نظاره به جلالم مي‌گشايم. بندگان خاص و برگزيده‌ام را از او پنهان نمي‌کنم. در تاريکي شب و روشني روز با او مناجات مي‌کنم، تا از سخن گفتن با مردم و هم‌نشيني با آنان جدا شود».

شکر نعمت کاري پسنديده و وظيفه‌اي فطري و انساني است و هرکس بايد سپاسگزار کساني باشد که به او خدمت مي‌کنند. حال با توجه به اينکه خداوند متعال نعمت‌هاي بي‌شماري به ما ارزاني داشته، بايسته است که ما در مقام شکرگزاري او برآييم؛ گرچه ما از شمارش نعمت‌هاي الاهي و در نتيجه سپاسگزاري از همه نعمت‌هايي که به ما ارزاني شده عاجز و ناتوانيم:وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَه اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ؛(2) «و اگر نعمتهاي خدا را شماره کنيد، آن را نمي‌توانيد بشماريد. قطعاً خدا آمرزنده مهربان است».

ما از نعمت‌هايي که خداوند به ما عنايت کرده غافليم و حتي از شکر زباني نعمت‌هاي الاهي خودداري مي‌کنيم و گاهي چندين ساعت مي‌گذرد و به نعمت‌هايي که خداوند به ما عنايت کرده نمي‌انديشيم و توجه نداريم که در نعمت‌هاي خداوند غرق گشته‌ايم و وظيفه انساني ما شکرگزاري از آنهاست. درصورتي‌که هر قدر ما درصدد شکرگزاري و سپاسگزاري نعمت‌هاي خداوند برآييم، خداوند نعمت‌هاي


1. محمد‌باقرمجلسي، همان، ص28، 29.

2. نحل (16)، 18.

فزون‌تري به ما عنايت مي‌کند و تلاش خالصانه براي خدا و سپاسگزاري از او باعث فزوني يافتن عنايت و توجه خداوند به انسان و بهره‌مندي بيشتر او از نعمت‌هاي بي‌شمار مادي و معنوي مي‌گردد. با توجه به اينکه درک نعمت‌هاي خداوند و شکر آگاهانه از آنها کمال و مقام بزرگي است که خداوند به بنده خودش عنايت مي‌کند، اولين خصلتي که خداوند به بنده خالص خود که در جهت کسب رضاي معبود، گام برداشته عنايت مي‌کند، شناخت مقام حقيقي سپاسگزاري از خداست که همراه با آگاهي و باور است و عاري از جهل به عظمت نعمت‌هاي الاهي مي‌باشد. ما چون به همه نعمت‌هايي که خداوند به ما عطا کرده واقف نيستيم، شکرگزاري ما محدود است و در کنار آن ناسپاسي و ناشکري فراواني از ما سر مي‌زند. در همان حال که پي به نعمتي برده‌ايم و از آن شکرگزاري مي‌کنيم، از نعمت‌هاي فراوان ديگر غافليم و در نتيجه، شکرگزاري ما همراه با غفلت و جهل به ساير نعمت‌هاي خداست. اما خداوند چنان به ظرفيت وجودي بندگان خالص خود گسترش بخشيده و چنان معرفتي نسبت به خويش و نعمت‌هاي بي‌شمارش به آنها عنايت کرده، که همواره به نعمت‌هاي مادي و معنوي خدا توجه دارند و درصدد شکرگزاري آنها برمي‌آيند.

دومين خصلتي که خداوند به مؤمن ره‌يافته به رضوان خويش عنايت مي‌کند، توجه و يادکرد هميشگي خداست و آنان در اين دنيا پيوسته غرق ياد و توجه به خداوند هستند. براي ما بسيار دشوار است که به ياد خدا باشيم. حتي در شبانه‌روز که براي چند دقيقه به نماز مي‌ايستيم، يا به ظاهر مشغول گفتن ذکر مي‌گرديم، دلمان با خدا نيست و از ياد و توجه واقعي به او غافليم و هرچه تلاش مي‌کنيم نمي‌توانيم غفلت را از دلمان بزداييم و خالصانه خدا را ياد کنيم. برعکس، مؤمني که رهين لطف و عنايت خداوند گشته و دلش سرشار از عشق و محبت به خداست، نمي‌تواند خدا را فراموش کند و از کمند مهر او خارج گردد. خدا ياد و توجهي به او داده که خالي از نسيان و فراموشي است، ازاين‌روي او

هيچ‌گاه از ياد معبود غافل نمي‌گردد. او عاشق خداست و عاشق هيچ‌گاه معشوقش را فراموش نمي‌کند.

سومين خصلت و ويژ‌گي که خداوند به رضادهنده به خواست خود عنايت مي‌کند، اين است که نسبت به خود محبتي در دل او ايجاد مي‌کند که هيچ‌گاه محبت ديگري را بر محبت خدا ترجيح نمي‌دهد. شعاع محبت خدا سراسر دل او را فرا مي‌گيرد و جايي براي محبت به ديگران در دل او باقي نمي‌گذارد. درک محبت کامل به خداوند دشوار است و براي ما بسيار دشوار است تصور اينکه جز خدا کس و چيز ديگري را دوست نداشته باشيم، چه رسد که حقيقتاً خدا را دوست داشته باشيم و به غير او محبت نداشته باشيم. اين موهبت و مقام رفيع تنها براي دوستان و اولياي خداست که در وراي تعلقات و دل‌بستگي‌هاي حقيري که ديگران دارند، آنان به محبت اصيل و بي‌بديل الاهي دست يافته‌اند و عظمت و فراخناي بي‌نهايت آن، مانع دل سپردن آنان به محبت‌هاي حقير و محدود غيرالاهي مي‌گردد.

وقتي بنده مؤمن ره‌يافته به رضاي حق اين‌سان به معبود خويش محبت و عشق ورزيد، متقابلاً خداوند نيز او را دوست مي‌دارد و عاشق او مي‌گردد و چشم دلش را به تماشاي جلال و عظمت خويش وامي‌دارد و بر اثر تجلي جلال الاهي او مدهوش مي‌گردد. آن‌گاه خداوند بندگان برگزيده و خاص خود را که براي ديگران ناشناخته مانده‌اند به او مي‌شناساند و توفيق رفاقت و هم‌نشيني با آنها و استفاده از معارف، فضايل و کمالات آنها را به او عنايت مي‌کند. چنين بنده‌اي در عالي‌ترين درجه تعالي و عروج به کمال انساني، به مرتبه‌اي مي‌رسد که خداوند پيوسته به نجوا و گفت‌وگوي با او مي‌پردازد و چنان طعم و لذت گفت‌وگوي خويش را به دلش مي‌نشاند که ديگر رغبتي به گفت‌وگوي با انسان‌ها و هم‌نشيني با آنها را ندارد، مگر در مواردي که خداوند بخواهد و او را موظف و مکلف کند که با ديگران معاشرت کند و با آنان سخن گويد و درصدد رفع نيازهاي آنان برآيد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org