- جلسه اول: مفهوم صبر
- جلسه دوم: «صبر»؛ جوهره انسانيت
- جلسه سوم: صبر در قرآن
- جلسه چهارم: شيوههاي پرورش روحيه صبر
- جلسه پنجم: صبر، تمرين تقويت اراده
- جلسه ششم: صبر محک خلوص ایمان
- جلسه هفتم: شبهات شیطانی
- جلسه هشتم: صبر، روح عبادات
- جلسه نهم: ايمان، شرط نجات
- جلسه دهم: پیامبر صلوات الله علیه، مأمور به صبر
- جلسه يازدهم: پايداري با خداجويان
- جلسه دوازدهم: انبياء پيشين، الگوهايي براي صبر
- جلسه سيزدهم: امام حسن (عليهالسلام)، اسوه صبر
- جلسه چهاردهم:پيامبر(ص)، نماد شكيبايي
- جلسه پانزدهم: نگاهي به «صبرنامه» علي(ع)
- جلسه شانزدهم: صبر، پلكان رشد و تعالي
- جلسه هفدهم: ملاك برتري اعمال
- جلسه هجدهم: والاترين صبر
- جلسه نوزدهم: ولايت، متمم توحيد
- جلسه بيستم: صبر و احكام تكليفي
- جلسه بيست و يكم: صبر و شكيبايي، يا دعا و تضرع
- جلسه بيست و دوم: خويشتنداري، يا برخورد با خطاكار
- جلسه بيست و سوم: صبر و تقيه
- جلسه بيست و چهارم: صبر در برابر حرف مردم
- جلسه بيست و پنجم: راهي براي كسب ملكه صبر
- جلسه بيست و ششم: تشويق به صبر در روايات
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برايشنيدنصدايجلسهكليككنيد | 14.19 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 12/05/92، مطابق با بيست و پنجم رمضان 1434 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
صبر در برابر حرف مردم
در جلسات گذشته گفته شد علمای اخلاق بر اساس مضامين روایات، صبر را به سه قسم تقسيم كردهاند: صبر بر طاعت؛ صبر از معصیت؛ و صبر بر بلا. اما در رفتارهاي انسان و يا انگيزههاي وي براي انجام يك رفتار مواردي را ميتوان يافت كه در آنها زمینهء دو یا سه نوع صبر فراهم است يا به نحوي با انواع صبر ارتباط پيدا ميكند. شب گذشته به موضوع تقيه پرداختيم كه اصل تشریع آن برای خلاص كردن انسان از گرفتاري و مشكلاتي بود كه صبر بر آنها برايش دشوار است؛ اما گاهی عمل کردن به دستور تقیه و رعایت مصالحی که بر آن مترتب میشود، زمینه تکلیف جدیدی را فراهم میکند که لازمه آن صبر بر طاعت است. فردي را در نظر بگيريد كه در ميان گروهي از مخالفين زندگي ميكند و ناچار است برای حفظ جان خود و يا تأمين مصالح مسلمین از انجام رفتارهايي كه عقايد او را ظاهر ميكند، خودداري كند. چنين كسي بايد بر خلاف عقايدش رفتار كند و اين امر نيازمند صبر و تحمل است. در اينجا تقیه كه ابتدائاً برای دفع بلايي كه مستلزم صبر است، تشریع شده، خودش زمینهای را براي صبر بر طاعت فراهم میکند.
یکی از مواردی که زمینه براي انواع صبر در آن پیدا میشود زماني است که شخص با کسانی مواجه باشد که مخالف عقيده او هستند، احكام شرعي را درست رعايت نميكنند و با توهين و تمسخر او يا انجام رفتارهايي بر خلاف عقايدش او را ميآزارند و او چارهاي جز تحمل آنها ندارد. چنين كسي در ميان اطرافيان خود هميشه احساس غربت و تنهايي ميكند و در زندگی با موانع و مشكلات فراواني روبرو است. در چنين شرايطي يا شخص باید بر خلاف عقيده و تكليف خود، به گونهاي رفتار کند که ديگران ميپسندند، تا بتواند به راحتی در كنار اطرافيان خود زندگی کند؛ یا باید ناملايمات ناشي از حفظ عقايد و پافشاري بر تكاليفش را بپذیرد. به عنوان مثال كسي را فرض كنيد كه مجبور است براي انجام كاري به ادارهاي مراجعه كند كه در آن زن و مرد نامحرم در كنار هم مشغول به كار هستند؛ ولي احكام شرعي را رعايت نميكنند و رفتار آنها با يكديگر تفاوتي با زن و شوهر ندارد. در چنين موقعيتي کسی كه مقیّد به رعايت احكام شرعي باشد، بايد چه کند؟ از عقيده خود دست بردارد و همرنگ آنها بشود؟ يا تمسخر و توهين آنها را تحمل كند؟ پيش از پیروزی انقلاب گاهي شرایط خاصی براي افراد متدین پيش ميآمد كه نمیتوانستند با فضای حاکم بر جامعه کنار بیایند و مجبور بودند از جامعه كنارهگيري كنند.
در چنين شرايطي افراد ضعيفالنفس سعی میکنند براي فرار از مشکلات ناشي از اين امر، با دیگران همرنگ شوند. طبعيت آدمیزاد اينگونه است كه جدا بودن از جمع و قطع ارتباط با ديگران را نميپسندد و دوست دارد رضایت اطرافيان را جلب کند. گاهی نيز علاوه بر اين، در پي به دست آوردن پست و مقام يا درآمدي است که متوقف بر كسب حمايت ديگران است و براي جلب نظر مردم باید بهگونهاي رفتار کند که آنها بپسندند. در اين صورت لازم است در مواردي احکام شرعی را درست رعایت نکند؛ يا در انجام آنها مسامحه کند؛ حتي ممكن است کار به جایی برسد که در درست بودن عقايد و وظايف خود نيز ترديد كند.
تحمل چنين موقعيتي كه در آن اطرافيان از شخص انتظار رفتاري بر خلاف عقيد و وظيفهاش را دارند، براي برخي افراد خيلي دشوار است. در این شرايط صبر بر انجام وظیفه به یک معنا صبر بر طاعت است؛ و از جهت تحمل جفا و بیمهری دیگران صبر بر بلاست؛ علاوه بر اينكه چون شخص از ارتكاب معصیت نيز خودداری ميکند، صبر از معصیت هم هست.
چنين شرايطي به یک معنا عامالبلوا است و در هر جامعهای ممكن است پیش آید. از همينرو در روایات شریفه مورد عنایت بوده است؛ به خصوص در زمان صادقین سلامالله علیهما كه تعامل شیعه و سنی بيشتر مطرح بوده، توصيه به خوشرفتاری و مهربانی با برادران اهل تسنن و تحمل جفای ايشان را در روايات ائمه عليهمالسلام فراوان ميتوان يافت. همچنانكه اين وضعيت بين شيعيان نيز وجود داشته و شايد كساني هنوز نمونههايي از زخم زبان زدنها، ملامت كردنها و تمسخر متدينين از طرف ديگران به خاطر مراعات بعضی از احكام شرعي در چند دهه گذشته را به خاطر داشته باشند.
عوامل مختلف اجتماعی وجود دارد كه ممكن است انسان را وادار کند به این که بر خلاف وظیفهاش، و بر خلاف خواست خدا رفتار کند. از همينرو اهلبيت عليهم صلواتالله هميشه سعی کردند شیعیان را بهگونهای تربیت کنند که نسبت به چنين عواملي بیاعتنا باشند و بكوشند تا جایی که به دین و مذهبشان لطمه نمیزند، مستقل فکر کنند. البته رعايت مصالح اجتماعی، باب دیگری است كه تکلیف واجب ديگری را اقتضا ميكند. با توجه به همين مساله روایات فراواني در خصوص تكليف انسان در صورت دوران امر بین جلب رضای خدا، یا كسب رضایت مردم از ائمه عليهمالسلام صادر شده که در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره ميكنيم.
از سیدالشهدا عليهالسلام نقل شده كه فرمود: «فَإِنَّ مَنْ طَلَبَ رِضَا اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاس»1؛ يعني اگر کسی به گونهاي رفتار کند که خدا راضی باشد، هر چند مردم از او ناراضی باشند، خداوند تقدیری برایش پیش میآورد که از شر مردم در امان بماند؛ اما اگر کسی بخواهد در جامعه محبوب باشد و به اين خاطر رفتاري را انجام دهد كه خدا از آن راضی نباشد، خدا هم كار او را به مردم وا میگذارد. رسول اكرم صلیالله علیهوآله نيز در اين زمينه ميفرمايد: «مَنْ طَلَبَ رِضَا مَخْلُوقٍ بِسَخَطِ الْخَالِقِ سَلَّطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ ذَلِكَ الْمَخْلُوق»2؛ يعني اگر کسی براي جلب رضايت يك مخلوق، ابایی از خشم خدا نداشته باشد، خدا آن مخلوق را بر او مسلط میکند. امام رضا علیهالسلام نيز از پيامبر اكرم صلواتالله عليه نقل ميفرمايد: «مَنْ أَرْضَى سُلْطَاناً بِمَا يُسْخِطُ اللَّهُ خَرَجَ عَنْ دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»3؛ يعني اگر کسی به خاطر رضایت سلطان یا حاکم رضایت خدا را رعایت نکند، از دین خدا خارج شده است و ایمان واقعي ندارد. چون اصل ایمان یعنی پرستش خدا؛ لازمه اين امر اطاعت از او است؛ پس كسي كه نسبت به اطاعت از خدا بیاعتنا باشد، زمینه خروج از دین خدا برایش فراهم شده است. آنچه در اين روايات مطرح شده، به دنبال رضایت و خوشآمد مردم بودن، و در پي كسب جايگاه و موقعيت نزد مردم بر آمدن، بدون در نظر داشتن رضایت خدا است.
در دسته ديگري از روايات به موضوع زخم زبانها، تمسخرها، و ناسزاهاي ديگران پرداخته شده كه به چند نمونه از آنها اشاره ميكنيم. یکی از اصحاب امام صادق عليهالسلام به نام علقمه، خدمت امام رسيد و از بدگويي، تمسخر و زخم زبان مردم شکایت کرد. امام صادق صلواتالله عليه در پاسخ فرمودند: «إِنَ رِضَا النَّاسِ لَا يُمْلَكُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لَا تُضْبَطُ وَ كَيْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ يَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللَّهِ عليهمالسلام»4؛ يعني بدان! نميتواني رضایت همه مردم را به دست بياوري. هميشه عدهای رفتار تو را میپسندند و عده دیگري از تو ناراضیاند؛ بر خلاف تصور كساني كه گمان ميكنند با رفتار منافقانه و عمل كردن متناسب با سليقه همه افراد، ميتوانند نظر همه را جلب كنند. البته ممكن است چند صباحی بتوانند با اين شيوه چهره موجهي براي خود درست كنند؛ اما سرانجام مردم میفهمند رفتارشان اصالت نداشته است. رضايت همه مردم را نميتوان به دست آورد؛ همچنانكه زبانهايشان هم قابل کنترل نيست. اغلب مردم در بند اینكه حرفهايشان مضبوط و حسابشده باشد، نيستند. امام صادق عليهالسلام در ادامه فرمود: شما میخواهید از زخم زبان مردم در امان بمانید؟! در حاليکه انبیا و اولیای خدا هم چنین مصونیتی نداشتند. مردم درباره انبیا هم سخنان ناشايست میگفتند؛ به آنها تهمت میزدند و مسخرهشان میکردند؛ حتي افترائات زشتي را به بعضي از انبیا نسبت ميدادند. خداوند در قرآن ميفرمايد: «لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا»5؛ اين آيه حاكي از آن است كه تهمت بزرگي به حضرت موسي زده بودند. یعنی حتی زمینه چنين اتهاماتي برای پیغمبر ما هم فراهم بوده است.
در اين روايت امام عليهالسلام بعد از ذكر بعضي از تهمتهاي ناروا به پيامبران گذشته، ميفرمايد: «أَ لَمْ يَنْسُبُوا نَبِيَّنَا مُحَمَّداً صلواتالله عليه إِلَى أَنَّهُ شَاعِرٌ مَجْنُون»؛ آیا نسبت شاعر و مجنون بودن به پیغمبر ما ندادند؟! البته منظور مشركان از شاعر، ادیب هنرمند و خوشسخني كه سخنانش فصيح و بليغ است، نبود؛ مقصود آنها كسي بود كه حرفهايش پوچ و بيارزش است. امام صادق عليهالسلام به علقمه ميفرمايد: در جايي كه چنین نسبتهایی به پیغمبر اسلام دادند، توقع دارید که شما از شرّ زبان مردم در امان باشيد و آماج ناسزاها و افترائات قرار نگيريد؟!
اميرالمؤمنين در یکی از وصیتهای خود به امام حسن عليهما السلام به خوبي به اين مساله پرداخته و فرمودهاند: «إِنْ كُنْتَ عَالِماً عَابُوكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَاهِلًا لَمْ يُرْشِدُوكَ وَ إِنْ طَلَبْتَ الْعِلْمَ قَالُوا مُتَكَلِّفٌ مُتَعَمِّقٌ وَ إِنْ تَرَكْتَ طَلَبَ الْعِلْمِ قَالُوا عَاجِزٌ غَبِيٌ وَ إِنْ تَحَقَّقْتَ لِعِبَادَةِ رَبِّكَ قَالُوا مُتَصَنِّعٌ مُرَاءٍ وَ إِنْ لَزِمْتَ الصَّمْتَ قَالُوا أَلْكَنُ- وَ إِنْ نَطَقْتَ قَالُوا مِهْذَارٌ وَ إِنْ أَنْفَقْتَ قَالُوا مُسْرِفٌ وَ إِنِ اقْتَصَدْتَ قَالُوا بَخِيلٌ وَ إِنِ احْتَجْتَ إِلَى مَا فِي أَيْدِيهِمْ صَارَمُوكَ وَ ذَمُّوكَ وَ إِنْ لَمْ تَعْتَدَّ بِهِمْ كَفَّرُوكَ فَهَذِهِ صِفَةُ أَهْلِ زَمَانِك»6؛ حضرت امير عليهالسلام بعد از توصيه فرزند خود به بياعتنايي نسبت به حرف مردم، ميفرمايد: تو چه توقعی از مردم داری؟! مردم اینگونهاند كه اگر تو انسان عالمی باشی، به تو حسد میبرند و براي اينكه تو را از چشم ديگران بیاندازند، درصدد عیبجویی و خردهگیری از تو برمیآیند؛ و اگر مطلبي را ندانی و بخواهی از دیگران استفاده کنی، همت ندارند که تو را راهنمایی و ارشاد کنند. اگر به دنبال دقایق و ظرايف علمی باشي، طعنه ميزنند كه آدم بیکاری است كه در پي چنين مسايلي است؛ و اگر طلب علم را رها کنی، تو را کودن و کماستعداد ميخوانند. اگر نسبت به انجام عبادات اهتمام داشته باشی، میگویند: این، آدمِ ظاهرساز و ریاکاری است. اگر سکوت پيشه کنی، میگویند: لال است؛ و اگر صحبت کنی، میگویند: چه قدر پرحرف است. اگر پول خرج کنی، میگویند: آدم ولخرجی است، و اگر اقتصاد داشته باشی، تو را بخيل مينامند. اگر به پولشان نياز داشته باشی و از آنها درخواست کمک کني، رابطهشان را با تو قطع میکنند؛ و اگر نسبت به آنها بیاعتنا باشی، حتي ممكن است تو را كافر و خارج از دين معرفي كنند! امیرالمؤمنین به امام حسن عليهماالسلام میفرماید: مردم اینچنيناند.
در اين زمينه روایات فراواني وجود دارد كه در اينجا به ذكر نمونههایي از آنها بسنده كرديم؛ مضاميني كه با زندگی روزمره ما سر و کار دارد. اگر كسي بخواهد رفتارش در جامعه به صورتي باشد كه همه مردم از او تعریف کنند، باید بداند اين امر خواب و خیالی بيش نيست؛ چنين كسي باید منافقانه رفتار کند، تا مردم از خصوصيات عقايد و رفتارش مطلع نشوند؛ و چه بسا در اين ميان ناچار شود در انجام تکالیفش کوتاهی کند، يا رفتار يا گفتاري از او صادر شود كه مرضیّ خدا نیست. چنين كسي در واقع معبودش مردماند، نه خدا؛ همانند كسي كه قرآن در باره او ميفرمايد: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؟»7 اين همان فرهنگ رايج لیبرال غربی است كه در همه دنیا نفوذ کرده و کمابیش در فرهنگ ما هم وارد شده است. آيا درست است کسی بگوید: وظیفه ما این است که ببینیم مردم چه میخواهند، و بر اساس همان رفتار کنیم؟ پس نقش خدا در اين ميان چيست؟ آيا اين فرهنگ با آموزههاي اسلام و تربيت اولیای دین سازگار است ؟ مگر اهلبيت عليهمالسلام در گام اول چيزي جز رضاي خدا برايشان مطرح بود؟
این مسالهاي جدی است. ريشه اين مساله به سکولاریسم باز میگردد كه متأسفانه در اثر نفوذ فرهنگ غربی در جامعه ما هم وارد شده است؛ یعنی جاي خدا در مسجد و معبد است؛ ما در آنجا بايد کاری کنیم که خدا راضی باشد؛ قرائت نمازمان درست باشد؛ تسبیح در دست بگیريم و ذکر بگویيم و كارهايي از اين قبيل. اما هر چه غير از آن باشد، به خدا ربطي ندارد!
ما بايد تكليفمان را روشن کنیم؛ آيا واقعاً تابع خدا هستیم، یا تابع خلق خداییم؟ آيا رأي و نظر اكثريت براي ما مهمتر است يا شرع و احکام دین؟ اگر قرار بود نظر مردم مقدم باشد، امیرالمؤمنین عليهالسلام نباید با قاسطين و ناكثين و مارقين ميجنگيد؛ چون اكثر مردم نمیخواستند سختيها و مشكلات جنگ را بپذيرند. اگر جز اين بود چرا علي در سخنرانيهاي تند و آتشين خود از مردم گله میکرد و آنها را «اشباح الرجال» ميخواند؟ كار مخالفت مردم با علی به جايي رسيد كه فرمود: «لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَنِي بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ فَأَخَذَ مِنِّي عَشَرَةَ مِنْكُمْ وَ أَعْطَانِي رَجُلًا مِنْهُم8؛ به خدا سوگند، دوست دارم معاويه با من معامله کند و ده تن از شما را از من بگیرد و یکی از اصحاب خودش را به من بدهد.» چرا؟ چون ياران معاويه بر باطل خودشان استوارند؛ ولي شما در حق خودتان سست هستید. ائمه اطهار صلواتالله علیهم اجمعین ميخواستند ما را بهگونهاي تربیت کنند که ما در دین، عقیده و رفتارمان محکم و استوار باشیم و به هر بادی به این سو و آن سو نرویم.
اگر قرار بود نظر اکثریت مردم و پسند جامعه دنبالهروي شود، همه انبیا بايد از همان ابتدا دعوت خود را تعطيل ميكردند. مگر در طول نهصد و پنجاه سال رسالت حضرت نوح، جز عدهاي قلیل به او پيوستند؟ قرآن را ملاحظه كنيد! بعد از بيان داستان هر يك از انبیا در سوره شعراء ميفرمايد: «وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ»9. در آيات متعددي نيز ميفرمايد: «وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»10.
«وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ»11؛ خداوند به پیغمبر میفرماید: اگر از اکثریت مردم روی زمین رأیگیری کنی و بخواهی به آنچه آنها ميگويند عمل کنی، تو را از راه خدا گمراه میکنند؛ چون آنها از ظن و گمانِ خود پيروي ميكنند و به دنبال حرف منطقی و عقلانی که دلیل قطعی داشته باشد، نیستند. انبیا آمدند تا مردم را عاقل و حکيم تربيت كنند؛ تا در رفتار و گفتارشان مثل کوه ثابت بمانند؛ تا مصداق «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا يَزُولُ عَنْ دِينِه»12 بشوند.
اگر قرار باشد بر اساس فرهنگ لیبرال جهانی تابع اکثریت باشيم، حق و باطلی باقي نخواهد ماند؛ همچنانكه بسیاری از مکاتب فلسفه ارزشها عقیدهشان این است که اصلاً حق و باطلی وجود ندارد؛ حق همان است که اكثريت مردم میخواهند؛ حکومت مشروع همان است که مردم با آن موافقاند؛ مشروعیت به رأی مردم است و ... اگر هم كسي از خدا و نقش او در مشروعيت حكومت و تعیین حاكم صحبت كند، مسخرهاش میكنند!
انبیا آمدند تا به مردم بگویند تابع عقل و منطق باشید و هر جا كه عقل و منطق جوابگو نبود، ببینید خدا چه ميگويد. اگر بنا باشد ما به اين مسايل توجه نكنيم، روزي چشم باز ميكنيم و ميبينيم از خدا، دين، ايمان، قرآن و ائمه خبري نيست و ما با کفار تفاوتي نداريم. از همينرو باید از ابتدا مراقب باشیم، مسائل دینی و اعتقادی را جدی بگیریم؛ توجه داشته باشيم كه حق و باطل با حرف مردم درست نمیشود؛ ما باید ملاکمان قرآن باشد؛ اگر کلام خدا چيزي را حق دانست، همان است؛ حتي اگر همه مردم آن را باطل بدانند؛ و اگر خدا چيزي را باطل معرفي كرد، باطل است؛ حتي اگر همه مردم بگویند حق است.
حدیثي به اين مضمون نقل شده كه اگر گوهری در دست داشته باشيد و همه مردم بگویند این گردو است، آيا به گفته مردم گوهر شما گردو ميشود؟! و اگر گردویی داشته باشيد و همه مردم بگويند عجب گوهر قیمتی! آيا به گفته مردم شما ثروتمند میشوید؟!
ما بيش از دو منبع برای شناخت نداریم: عقل؛ و شرع. تربیت دینی ما اقتضا میکند سعی کنیم از ابتداي نوجوانی به دنبال حرف اين و آن نباشيم؛ بلكه از طريق منطقي و معقول حق را بشناسيم و تابع آن باشیم؛ كار به خوشايند ديگران هم نداشته باشيم. البته معناي اين حرف در افتادن با مردم و ايجاد دشمني و كدورت نيست؛ ولي هر جا كه حق را شناختيم نبايد به خاطر حرف دیگران آن را زير پا بگذاريم. با مردم هم بايد رفتاري توأم با مهربانی، صمیمیت و محبت داشته باشيم؛ ارتباطی که ديگران را هم به سوي حق جذب کند؛ نه اينكه ما را هم تابع باطل كند. این نکتههایی است که اگر ما از اول آنها را رعایت کنیم، هم در دنیایمان موفق خواهیم بود و هم رضای خدا و سعادت آخرت را خواهیم داشت.
وفقنا الله و ایاکم ان شاءالله
1. بحارالانوار، ج 68، ص 208.
2. بحارالانوار، ج 74، ص 156.
3. عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 69.
4. بحارالانوار، ج 67، ص 2.
5. احزاب(33)، 69.
6. بحارالانوار، ج 74، ص 234.
7. جاثيه(54)، 23.
8. نهجالبلاغه، ص 142، خطبه 97.
9. شعراء(26)، 8؛ 67؛ 103؛ 121؛ 139؛ 158؛ 174؛ 190.
10. اعراف(7)، 187؛ يوسف(12)، 21؛ نحل(16)، 38 و....
11. انعام(6)، 116.
12. تفسير فرات الكوفي، ص 63.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org