- جلسه اول؛ غفلت؛ ريشه همه مفاسد
- جلسه دوم؛ غفلت از انسانيت خود
- جلسه سوم؛ يادها و يادآوران: عوامل غفلتزدايي
- جلسه چهارم؛ آثار غفلت از خود در قرآن
- جلسه پنجم؛گامهاي خروج از غفلت و جهل
- جلسه ششم؛ اولويتهاي انتخاب علم
- جلسه هفتم؛ طرحي براي شناخت اولويتهاي علوم
- جلسه هشتم؛ فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
- جلسه نهم؛ نقش موضوع، نيت، و عمل در ارزش علم
- جلسه دهم؛ چند نکته درباره ارزش تحصيل علم
- جلسه يازدهم؛ اولويتهاي علمآموزي
- جلسه دوازدهم؛ معيار ارزشگذاري علوم
- جلسه سيزدهم؛ پيوستار علوم و حدود واجب آن
- جلسه چهاردهم؛ علم، آگاهي، و انديشه
- جلسه پانزدهم؛ ويژگيهاي روش قرآن در تبيين معارف
- جلسه شانزدهم؛ روشهای قرآن برای تعلیم و هدایت مردم
- جلسه هفدهم؛ خداشناسی همزاد انسانشناسی
- جلسه هجدهم؛ ويژگيهاي خواستهاي انسان
- جلسه نوزدهم؛ علم و اراده؛ ملاک برتري انسان
- جلسه بیستم؛ تدبير اميال و اراده
- جلسه بیستویکم؛ هدف از تهذیب نفس
- جلسه بیستودوم؛ پلّه پلّه تا خدا
- جلسه بیستوسوم؛ عوامل و موانع سلوک
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برايدريافتصوتاينجاراکليککنيد | 5.99 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 19/9/93، مطابق با هفدهم صفر 1436 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
(9)
نقش موضوع، نيت، و عمل در ارزش علم
اشاره
در جلسات گذشته درباره فضليت علم صحبت کرديم و گفتیم فطرت انسان خواستار آگاه بودن و دانستن است و علم در همه اديان، اقوام و مکاتب عالم جايگاه برجستهاي دارد، ولی این سخن بدين معنا نيست که همه دانستنيها در يک سطح از ارزش باشند؛ بلکه براساس دلائل عقلي ميتوانيم اثبات کنيم که ارزش علوم مختلف براساس تأثیری که در سعادت ابدی انسان دارد، متفاوت است.
عامل ديگري که در همه امور ارزشمند ديني و از جمله علم مطرح است، نيت است. در جلسه گذشته عرض کردم که روايات بسیاری هم درباره اصل فضليت علم و هم درباره درجات علوم و ارزشهاي آنها و هم درباره نيت و ساير مسائلي که مربوط به علم و عالم است وجود دارد که مجموعه آنها کتابهاي بزرگي را تشکيل داده است. ضمنا اشاره کردم که از افتخارات مذهب شيعه اين است که حتي در قديمیترين مجموعههاي روايي شيعه، اولين باب مربوط به عقل و علم است و اين نشانه آن است که بزرگان ما که در مکتب اهل بيت تربيت شده بودند، ميدانستند که در هر زمينهاي بخواهند کار کنند، ابتدا بايد بدانند که چه علمي ارزش دارد و از چه راهي بايد آن را کسب کرد و چه وظايفي بر عهده عالم ميآيد. در جلسه گذشته به عنوان نمونه چند روایت از هر باب را بررسی کردیم و به دنبال آن امشب نیز چند روایت خدمت عزيزان قرائت میکنيم.
نشانههاي عالم
روایت اول از نصیحتهای لقمان به فرزندش است که مرحوم صدوق در کتاب خصال آنرا از امام صادق صلواتاللهعليه نقل کرده است: وَلِلْعَالِمِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ: الْعِلْمُ بِاللَّهِ وَبِمَا يُحِبُ وَبِمَا يَكْرَهُ؛[1] عالمي که مطلوب و ارزشمند است، سه علامت دارد. اول اینکه خدا را بشناسد. دوم ببيند خدا چه چيزي را دوست دارد، و سوم ببيند که خدا چه چيزي را دوست ندارد. اين سه علم، ضروريترين علمهايي است که ما بايد آنها را کسب کنيم. علوم دیگر به تعبير برخی از روايات، علوم لازم نيستند بلکه فضل است، و هرچند اگر انسان آنها را داشته باشد خوب است ولي اگر نداشته باشد نیز ضرري نميکند.
در روايت ديگري امام صادق علیهالسلام چهار چيز را به عنوان علم مهم ذکر فرمودهاند؛ وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلِّهِمِّ فِي أَرْبَعٍ: أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَالثَّانِيَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ؛[2] علم همه انسانها را بررسي کردم و محور آنها را چهار چيز يافتم. اول؛ شناخت خداست. دوم؛ بدانی که خدا براي تو چه کارهايي انجام داده است. يعني نعمتهاي خدا را بشناسي. چه نعمتهايي که در وجود تو قرار داده و چه نعمتهايي که در بيرون از وجود توست. شناخت نعمتها باعث ميشود که انسان درصدد شکر نعمتها برآيد و قدر نعمتهاي خدا را بداند. وَالثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ؛ پس از آنکه نعمتها را شناختي، باید بدانی که خداوند چه چيزي از تو ميخواهد. البته هر چه بخواهد براي نفع توست و او نیازی به اعمال تو ندارد، ولي باید بداني که خدايي که تو را خلق کرده است، اين امتيازات و نعمتها را به تو داده است که چه کني؟
تا اينجای روایت تقريبا بر روايت ديگر نیز تطبيق ميکند، اما این روایت يک جمله اضافه دارد که نکته مهمي است و آن این است که أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ؛ گاهي انسان بهدنبال تحصيل علم ميرود و چيزهايي را که خداوند از او ميخواهد ياد ميگيرد، اما در مقام تطبيق، غفلتهايي ميکند يا کساني مغالطه ميکنند و شبهههايي را به او القا ميکنند. بنابراين غير از اين که ما بايد دين را بشناسيم، بايد بدانيم چه چيزي موجب اين ميشود که ما از دين جدا شويم. بايد مرزها را خوب بشناسيم. مثلا عبادت خدا خيلي خوب است، اما کساني به بهانه عبادت خدا راههايي را پيشنهاد ميکنند و چيزهايي ميگويند که مبغوض خداست. وقتي انسان نداند که اينها او را از راه خدا دور ميکند، تصور ميکند که اين هم بندگي خداست. نمونههايش هميشه فراوان بوده است، اما در اين زمان نمونههاي بارزي داريم که عدهاي به بهانه اينکه کساني کاري که به نظر آنها خلاف اسلام است انجام دادهاند، ميگويند اينها کافر شده و قتلشان واجب است. اين براي اين است که مرز دين را درست نميشناسند و نميدانند که چه چيزي باعث ميشود انسان ديندار شود و چه چيزي باعث ميشود از دين خارج شود.
عقوبت عالمان بيعمل
در روايت ديگري از پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله نقل شده که فرمودند: خداوند به يکي از انبيا اينگونه وحي کرد که قُلْ لِلَّذِينَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ الدِّينِ وَيَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ الْعَمَلِ وَيَطْلُبُونَ الدُّنْيَا لِغَيْرِ الْآخِرَةِ- يَلْبَسُونَ لِلنَّاسِ مُسُوكَ الْكِبَاشِ وَقُلُوبُهُمْ كَقُلُوبِ الذِّئَابِ؛[3] خداوند ابتدا عدهاي را معرفي ميکند. سپس به پيامبر خود ميگويد به اينگونه افراد اين پيغام مرا برسان! آنها چه کساني هستند؟ اولين ويژگي آنها اين است که يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ الدِّينِ؛ درس ميخوانند، تفقه ميکنند، اما منظورشان خدمت به دين نيست، منظورشان اين است که عنوان دنيوي پيدا کنند و از اين راه منافع دنيا نصيبشان شود. وَيَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ الْعَمَلِ؛ ويژگي ديگر آنها اين است که درس ميخوانند براي اينکه چيزهايي ياد بگيرند تا براي ديگران بگويند ولي براي عمل خودشان درس نميخوانند. وَيَطْلُبُونَ الدُّنْيَا لِغَيْرِ الْآخِرَةِ؛ در اين دنيا همه انسانها ناچارند که از امور دنيا استفاده کنند و از نعمتهاي دنيا بهرهمند شوند و نيازهاي خود را تأمين کنند، بعضي اينها را ميخواهند تا بتوانند به مصالح اخروي و نعمتهاي ابدي برسند؛ يعني دنيا وسيله است براي اينکه بتوانند سعادت اخروي را کسب کنند، ولي کساني هستند که خود دنيا برايشان هدف است. خدا ميفرمايد: اينان گرگاني در لباس ميش هستند. أَلْسِنَتُهُمْ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ وَأَعْمَالُهُمْ أَمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ؛ زبانهايشان از عسل شيرينتر است و حرفهاي زيبا ميزنند، اما کارهايشان از صبر تلختر است. صبر نام درختي است که از عصاره آن براي ساخت دارو استفاده ميکنند و مسکّن بسيار تلخي است. ميفرمايد به چنين کساني اين پيغام مرا برسان! بگو! إِيَّايَ يُخَادِعُونَ وَبِي يَسْتَهْزِءُونَ؛ آيا مرا فريب ميدهند و مرا مسخره ميکنند؟! لَأُتِيحَنَّ لَهُمْ فِتْنَةً تَذَرُ الْحَكِيمَ حَيْرَانا؛ آنها را به فتنهاي مبتلا ميکنم که حکيمترين انسانها در مقابل آن حيران بمانند! اين عقوبتي است که چنين اشخاصي در دنيا به آن مبتلا ميشوند. کسانيکه دنبال متاع دين ميروند ولي مقصودشان دنياست.
روايت ديگر را مرحوم شهيد در منية المريد از پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله نقل کرده است که فرمودند: مَا ازْدَادَ عَبْدٌ عِلْماً فَازْدَادَ فِي الدُّنْيَا رَغْبَةً إِلَّا ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ بُعْدا؛[4] اگر کسي علمي را تحصيل کرد، ولي به دنبال افزايش علم، رغبت و علاقهاش به دنيا افزوده شد، بداند که هر قدمي براي تحصيل علم برميدارد، باعث دوري او از خدا ميشود؛ هر چه علمش بيشتر ميشود، از خدا دورتر ميشود. بنابراين هر علمي آن ارزش مطلوب را ندارد، بلکه براي ارزشمند شدن علم دو چيز شرط است؛ هم علم بايد علم صحيحي باشد و حسن فعلي داشته باشد، و هم تحصيل علم بايد به نيت کسب رضاي خدا باشد. باز در روايت ديگري آمده است؛ كُلُّ عِلْمٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهِ؛[5] اگر علم بياموزد ولي خودش به آن علم عمل نکند، اين علم وبال او ميشود.
عاقبت کسب علم براي يافتن موقعيت اجتماعي
از امام باقر سلاماللهعليه نيز روايت شده است که فرمودند: مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِيُبَاهِيَ بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ يُمَارِيَ بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ يَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ؛[6] اين روايت اهميت نيت را بيان ميکند. نميفرمايد علم بدي است. نه همان علم خوب و مطلوب (بلکه علم واجب) را اگر کسي ياد بگيرد، لِيُبَاهِيَ بِهِ الْعُلَمَاءَ؛ به نيت مفاخره و مباهات با علما؛ أَوْ يُمَارِيَ بِهِ السُّفَهَاءَ؛ بخواهد باب مناظره را باز کند و اين و آن را بکوبد تا بگويند اين آدم خيلي حرّاف و سخندان است؛ و يا اين علم را وسيلهاي قرار بدهد که توجه مردم را به خودش جلب کند، چنين کسي از هماکنون جايگاه خودش را در آتش تعيين کرده است. اين شايد کوبندهترين حديثي باشد که تأثير نيت را در تعيين ارزش رفتار انسان بيان ميکند.
روايت ديگر از مواعظ حضرت عيسي علينبيناوآلهوعليهالسلام به حواريينش است. معمولا براي موعظه از دو راه انذار و تبشير استفاده ميشود. در تربيت نيز به حسب شرايط مختلف، گاهي مربي بيشتر روي نقطههاي ضعف مستمعان تکيه ميکند و آنها را ملامت و توبيخ ميکند، و گاهي برعکس آنها را تشويق ميکند تا به انجام کار خوب بيشتر مايل شوند. هر دو روش بهجاي خود صحيح است. در اينجا نيز حضرت عيسي سلاماللهعليه از روش توبيخ استفاده کرده، ميفرمايد: تَعْمَلُونَ لِلدُّنْيَا وَأَنْتُمْ تُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ عَمَلٍ؛[7] شما ميبينيد که در دنيا گاهي بدون هيچ تلاشي روزي داده ميشويد. از همان ابتدا که متولد ميشويم بدون اينکه خود تلاشي کنيم روزي ميخوريم. خداوند روزي ما را در سينه مادر قرار ميدهد. بعد از آن نيز همينگونه است. بسياري از منافعي که نصيب انسان ميشود و روزيهاي عامي که از آنها استفاده ميکنيم مثل هوا، نور خورشيد و آب دريا و رودخانهها همه مجاني است. تازه براي آنچه بايد تلاش کنيم نيز قدرت، توفيق و وسايلش را خداوند فراهم ميکند و بالاخره اينطور نيست که اگر کسي کار نکند حتما از گرسنگي بميرد. بنابراين روزي دنيا فقط در گرو عمل نيست؛ البته عمل بيتأثير نيست و اثر خودش را دارد، اما اين طور نيست که اگر يک کسي کاري نکرد از گرسنگي حتما بميرد. حضرت عيسى ميفرمايد: شما هر چه تلاش داريد براي همين روزي دنيا انجام ميدهيد و با اين که روزيتان در گرو عملتان نيست، اما هر چه نيرو داريد صرف کسب همين دنيا ميکنيد. وَلَا تَعْمَلُونَ لِلْآخِرَةِ وَأَنْتُمْ لَا تُرْزَقُونَ فِيهَا إِلَّا بِالْعَمَل؛ ولي ميدانيد که يک زندگي ابدي در پيش داريد که روزي آنجا را فقط با عمل به شما ميدهند، ولي براي آنجا کار نميکنيد. اين چه عقلي است که شما داريد؟! وَيْلَكُمْ عُلَمَاءَ سَوْءٍ؛ الْأَجْرَ تَأْخُذُونَ وَ الْعَمَلَ تُضَيِّعُونَ؛ اي عالمان بد واي بر شما! شما مزد را ميگيريد، اما عملش را انجام نميدهيد. يُوشكُ رَبُّ الْعَمَلِ أَنْ يطلب عَمَلهُ؛ به زودي صاحب کار از شما کارش را مطالبه خواهد کرد، و از اين فضاي بازي که براي کارکردن داريد، به جايگاه تنگ قبر منتقل ميشويد که در آن جا هيچ کاري از شما ساخته نيست. چرا فرصت را غنيمت نميشماريد و تا فرصت داريد کاري براي صاحب کارتان انجام نميدهيد؟ در انتهاي روايت نيز ميفرمايد: كَيْفَ يَكُونُ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ مَنْ يَطْلُبُ الْكَلَامَ لِيُخْبِرَ بِهِ وَلَا يَطْلُبُ لِيَعْمَلَ بِه؛ چگونه ميتوان کسي را از اهل علم شمرد که درس ميخواند تا به ديگران بگويد، اما ياد نميگيرد که خود عمل کند؟!
اهميت ارشاد و تبليغ
اينها انواع نيتهايي است که براي ارزش دادن به تحصيل علم مؤثر است. اولا اينکه انسان علم را براي عمل کردن خودش تحصيل کند؛ البته يکي از اعمالي که بر ما واجب است، ارشاد و هدايت ديگران است. آن نيز در جاي خودش تشويق شده است. اين توبيخ مربوط به کساني است که فقط درس ميخوانند براي اين که چيزي ياد بگيرند و به ديگران عرضه کنند. اين اشتباه، ناداني و غفلت است؛ البته همانطور که اشاره کردم ما فقط براي عمل خودمان درس نميخوانيم. خداوند متعال بر اساس حکمت بالغه خود اين عالم را عالم اسباب و وسايل قرار داده است. او ميتوانست زندگي انسان را نيز همانند پرندگان بيافريند. همانگونه که پرندگان صبح گرسنه از لانه بيرون ميآيند و دانههايي پيدا ميکنند و شبهنگام سير به لانه برميگردند. خداوند ميتوانست انسانها را نيز اينگونه بيافريند که روزي هر کسي براي خودش فراهم باشد و از آن استفاده کند و ديگر نيازي به کار ديگران نداشته باشد، ولي حکمت او اقتضا ميکند تا انسانها به يکديگر نيازمند باشند تا زمينه امتحان براي همه فراهم شود. مگر نه اين است که خدا اين دنيا را براي آزمايش آفريده است؛ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً[8]. اگر بنا بود هر کسي روزي خودش را به راحتي همانند پرندهها از گياهان و دانههاي بيابان بهدست آورد، ديگر اين همه تلاش براي کسب، کار، ارتباطات اجتماعي، و حلال و حرام فراهم نميشد. ديگر امتحاني انجام نميگرفت و تکاملي نيز پيدا نميشد. کسانيکه براي خدا کار ميکنند و صبح تا شب عرق ميريزند، هر قدمي برميدارند عبادت است و بر کمالشان افزوده ميشود. اما اگر غذايشان حاضر و آماده بود، تلاشي نميکردند، ثوابي نميبردند، امتحاني نميشدند، و درجاتي هم به آنها داده نميشد. خداوند براي اينکه انسانها به رحمتهايي برسند که در سايه انتخاب خودشان پيدا ميشود، آنها را در اين عالم آفريد.
لازمه اين زندگي آن است که زندگي افراد چنان به هم مربوط، و خير و شرشان در هم تنيده باشد که زمينه انواع امتحانات فراهم شود. اگر کسي در اين زمينه بيانديشد واقعا از حکمت الهي مبهوت ميشود که چگونه اين عالم را براي انسانها آفريده است که هر لحظه انواعي از امتحانات براي انسان پيدا ميشود. در اين نظام، نعمت خدا از يکي به ديگري ميرسد؛ يکي بايد زراعت کند، يکي بايد صنعت داشته باشد، يکي بايد تجارت کند، يکي کارفرما و يکي کارگر باشد تا زمينه امتحانات گوناگون فراهم شود. عين اين مسأله در علم هم وجود دارد. خدا ميتوانست به هر کس هر چه لازم دارد، الهام کند؛ همانطور که خداوند به حيوانات هر چه را لازم دارند، الهام کرده است. حتى وقتي مريض ميشوند، ميدانند چه علفي بخورند تا خوب شوند. اما در چنين فرضي، زمينه امتحانات و انتخاب فراهم نميشد و انسان «انسان» نميشد. انسانيت انسان به همين است که سرنوشت خودش را با رفتار اختياري خودش بسازد. خداوند در مورد علم هم چنين مقرر داشته که هر کس ميخواهد علم بياموزد بايد درس بخواند؛ و اگر خدا به هر کسي هرچه لازم داشت الهام ميکرد، ديگر کمالي از اين راه که برود براي خدا تحصيل کند و زحمتهاي مختلفي را تحمل کند تا مستوجب رحمتهاي خاصي بشود، برايش فراهم نميشد؛ کمالي که ارزش يک ساعت تفکرش از شصت سال عبادت بالاتر بشود. بنابراين خداوند خواسته است که ديگران نيز علمشان به ما بستگي داشته باشد. بايد به ديگران تعليم بدهيم، ارشاد و امر به معروف و نهي از منکر کنيم.
در روايت پر مغز و سازندهاي پيغمبر اکرم صلىاللهعليهوآله خطاب به اميرمؤمنان در موقعيتي که ايشان را براي عمليات نظامي به يمن ميفرستادند، فرمودند: علي جان! من تو را براي اين که امور مردم را در آن جا اصلاح کني و فتنهها را بخواباني، ميفرستم، اما بدان لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ مِنْ مَشَارِقِهَا إِلَى مَغَارِبِهَا؛[9] اگر يک نفر را بتواني هدايت کني، براي تو از آن چه آفتاب بر آن ميتابد بهتر است. آفتاب بر چه چيزهايي ميتابد؟ همه کره زمين بهاضافه کرات ديگر منظومه شمسي. اگر يک نفر را هدايت کني براي تو بهتر از اين است که تمام کرات منظومه شمسي در اختيار تو باشد! اين اراده خداست. او خواسته است که علم نيز بهوسيله اسباب منتقل شود؛ همانطور که روزي جسماني به وسيله اسباب منتقل ميشود و ما وظيفه داريم اگر توانايي داريم، در راه خدا انفاق، و به ديگران رسيدگي کنيم.
بعضيها همين جاها از دين سوءاستفاده ميکردند. قرآن ميفرمايد وقتي به برخي ميگوييم که از اين نعمتهايي که خدا به شما داده انفاق کنيد، ميگويند: أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ؛[10] چرا ما به آنها غذا بدهيم؟! اگر خدا ميخواست اينها زنده بمانند، غذا بخورند و زندگي مرفهي داشته باشند خودش به آنها ميداد؛ عجب گمراههايي هستيد! شما نميدانيد خدا هر کس را بخواهد، خودش روزي ميدهد؟! در آيه 35 سوره نحل نيز خداوند از کساني ياد ميکند که وقتي به آنها ميگفتند که به خدا شرک نورزيد! ميگفتند: لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا؛ اگر خدا ميخواست ما اينها را عبادت نميکرديم. اينها مغالطاتي است که در خداشناسي هست. بله همه چيز به اراده خداست، اما او خواسته است که شما با اختيار خودتان عبادت کنيد. اين را نيز خدا خواسته است وگرنه اصلا آمدن انبيا و اديان و شرايع معنا نداشت. همانطور که ما وظيفه داريم نسبت به فقرا رسيدگي کنيم، نسبت به فقراي علم نيز وظيفه داريم. بايد به کسانيکه کمبودي در شناخت دارند (به تعبير روايات، ايتام آل محمد صلياللهعليهوآله) رسيدگي کنيم، اما اين وظيفه وقتي براي خود ما مفيد است که به نيت اطاعت خدا باشد نه براي خودنمايي و کسب منافع مادي و موقعيت اجتماعي. اگر نيت «لله» باشد البته آن ارزش را دارد؛ ارزش هدايت کردن يک نفر از همه نعمتهاي زمين بالاتر است. اين است که هم حسن فعلي ميخواهد و هم حسن فاعلي. هم بايد کار خوب باشد، هم بايد نيت من پاک باشد. هر قدر خالصتر ارزشش بيشتر.
وفقناالله واياکم انشاءالله.
[1]. الخصال، ج1، ص121.
[2]. امالي، ص651.
[3]. عدة الداعي و نجاح الساعي، ص79.
[4]. منيةالمريد، ص135.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان، ص141.
[8]. هود،7.
[9]. بحارالانوار، ج1، ص216.
[10]. يس، 47.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org