- جلسه اول؛ غفلت؛ ريشه همه مفاسد
- جلسه دوم؛ غفلت از انسانيت خود
- جلسه سوم؛ يادها و يادآوران: عوامل غفلتزدايي
- جلسه چهارم؛ آثار غفلت از خود در قرآن
- جلسه پنجم؛گامهاي خروج از غفلت و جهل
- جلسه ششم؛ اولويتهاي انتخاب علم
- جلسه هفتم؛ طرحي براي شناخت اولويتهاي علوم
- جلسه هشتم؛ فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
- جلسه نهم؛ نقش موضوع، نيت، و عمل در ارزش علم
- جلسه دهم؛ چند نکته درباره ارزش تحصيل علم
- جلسه يازدهم؛ اولويتهاي علمآموزي
- جلسه دوازدهم؛ معيار ارزشگذاري علوم
- جلسه سيزدهم؛ پيوستار علوم و حدود واجب آن
- جلسه چهاردهم؛ علم، آگاهي، و انديشه
- جلسه پانزدهم؛ ويژگيهاي روش قرآن در تبيين معارف
- جلسه شانزدهم؛ روشهای قرآن برای تعلیم و هدایت مردم
- جلسه هفدهم؛ خداشناسی همزاد انسانشناسی
- جلسه هجدهم؛ ويژگيهاي خواستهاي انسان
- جلسه نوزدهم؛ علم و اراده؛ ملاک برتري انسان
- جلسه بیستم؛ تدبير اميال و اراده
- جلسه بیستویکم؛ هدف از تهذیب نفس
- جلسه بیستودوم؛ پلّه پلّه تا خدا
- جلسه بیستوسوم؛ عوامل و موانع سلوک
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برايدريافتفايلصوتياينجاراکليککنيد | 5.24 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 3/10/93، مطابق با اول ربيعالاول 1436 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
(10)
چند نکته درباره ارزش تحصيل علم
اشاره
بدون شک علم، مطلوب فطري انسان است و بهترين شاهد آن نیز اين است که اگر به کسي جاهل بگويند، ناراحت ميشود، اما صرف اينکه انسان فطرتا چيزي را بخواهد، دلالت بر مطلوبیت و ارزش آن بهطور کامل ندارد. انسان سالم هنگام گرسنگي غذا ميخواهد و در سنين جواني نياز جنسي دارد. فطرت انسان طالب ارضاي اين غرايز و دیگر خواستههاي فطري اوست، اما ارضای این خواستهها به هر صورتي و در هر جا مطلوب نیست. علم نیز خواسته فطري انسان است، اما این دليل نميشود که هر چه نام علم دارد، مطلوبيت واقعي هم داشته باشد.
معيار برتري تحصيل يک علم
درباره معيارهاي برتري تحصيل برخي از علوم سه نکته را بايد در نظر گرفت. يکي اين که آن علم هم براي خود انسان مفيد باشد و هم براي ديگران. اگرچه دانايي، فضليتی فردي است، اما بدون شک بُعد اجتماعي نیز دارد. آموزش دادن به ديگران و تأثيري که علم در جامعه دارد، بعد اجتماعي آن است. بنابراین انسان باید در انتخاب علم ببيند آن علم چه فايدهاي برای خود او و سپس براي جامعه دارد؛ اگر چيزي باشد که هيچ فايدهاي نه براي خودش و نه براي ديگران نداشته باشد، طبعا ارزشي نیز نخواهد داشت. براساس اين مقدمه هر چيزي که منافعش براي خود انسان و براي ديگران بيشتر باشد، ارزش بيشتري دارد.
ارزش علوم رفتاري
نکته ديگر اينکه بسياري از علمها مستقيما ابزار و مقدمه عملاند؛ گاهي نیز به همين عنوان، علوم عملی و علوم رفتاری ناميده ميشوند. عالمان چنین علومی میبایست اعمال، رفتار و اخلاق خود را با این علوم تنظيم کنند. در غیر اینصورت با اینکه آن علم، علم خوب و مفيدی است اما او از آن استفاده نکرده و به آن عمل نکرده است. تحصیل چنین علمی اگر از اول به همين نيت عدم عمل باشد، ارزشي نخواهد داشت.
تأثير نيت در ارزش تحصيل علم
نکته دیگر اينکه تحصيل علم براساس نيتهاي مختلف، ارزشهاي مختلفي دارد. تحصيل يک علم در شرايط فردي و اجتماعي مساوی، اگر به يک نيت انجام بگيرد، يک ارزش دارد و اگر به نيت ديگري انجام بگیرد، ارزش ديگري دارد و حتي گاهي ارزش منفي پيدا ميکند. توجه به اين سه نکته باعث میشود که انسان در مقام قضاوت و ارزشگذاري، هم خود دچار اشتباه نشود و هم ديگران را به اشتباه نياندازد.
عنوان اولي و عنوان ثانوي
نکته ديگر اینکه ممکن است چيزي به عنوان اولي حکمي داشته باشد، اما به عناوين ثانوي حکم ديگري پيدا کند. همه ما ميدانيم راست گفتن خوب است و دروغ گفتن بد، اما گاهي همین راستگفتن حرام ميشود. مثلا وقتی راستگفتن جان مؤمن بيگناهي را به خطر بيندازد، نبايد راست گفت. اين مسأله منافاتي ندارد با اینکه دروغ گفتن في حد نفسه ارزش منفي دارد. دلیل این امر نیز آن است که اين عناوين از عناوين انتزاعي هستند و منظور از بدی و خوبی در آنها جِرم خارجي آنها نيست. مثلا وجود خارجی راست گفتن همان تکان دادن لبها و خروج هوا از دهان و صادر شدن لفظ است و از این جهت با دروغ گفتن هيچ تفاوتي ندارد. اما وقتی اين کلام را با واقعيت بسنجيم، درصورت موافقت با واقع میگوييم راست است، و درصورت عدم موافقت ميگوييم دروغ است. اين عناوين عينيت ندارد و عقل است که اينها را لحاظ ميکند.
گاهي بر يک عمل خارجي دو عنوان بار ميشود. در چنین مواردی دو حيثيت وجود دارد. مثل همين دروغ گفتن که از یک حیث مخاطب را از واقعيت دور میکند، و از حیث ديگر در شرايطي، باعث نجات يک مومن ميشود. حسن اين عنوان ثانوي در واقع براي نجات مؤمن است، و بالعرض بر اين کلام صدق کرده است. بهعبارت دیگر اين سخن گفتن خارجي مصداق دو عنوان شده است که يکي بر دیگری ترجيح دارد. لذا در اينجا ميگوييم واجب است دروغ بگويد، وگرنه دروغ گفتن قبح خودش را دارد و نجات مؤمن نیز حسن خودش را دارد. اين دو بر یک مورد تطابق پيدا کرده است و وقتي ما قضاوت ميکنيم، یک طرف را رجحان ميدهيم و به آن لحاظ ميگوييم خوب يا بد است.
گاهي بر کاري که به خوديخود ارزشي مشخص (مثلا يک يا دو درجه) دارد، عنواني مترتب ميشود و باعث ميشود که درجه آن کار بسيار بالا برود. مثلا کاري استحباب دارد، ولي ممکن است در شرايطي وجوب پيدا کند، آن هم نه وجوب ساده، بلكه واجب مهم ضروري شود. براي اين نوع احكام مصاديق بسياري ميتوان ذکر کرد. مثلا ظاهر دو رکعت نماز نافله با نماز صبح تفاوتي نميکند. اما اگر اين دو رکعت به عنوان نافله صبح باشد، يک ارزش دارد و اگر به عنوان نماز صبح باشد، ارزش ديگري دارد. اين ارزش بسته به اين است که فرد آن را به چه نيتي انجام ميدهد، وگرنه ممکن است نماز نافله صبح کسي با نماز صبحش هيچ تفاوتي نکند؛ ولي اين نافله است و آن فريضه است. نيت در اينجا اثر تعيين كننده دارد.
بهياد ميآورم که در زماني بزرگي ميگفت: همه علوم ارزشمند است و براي اين سخن به روايت اطلبوا العلم ولو بالصين[1] استناد ميکرد. ميگفت: در زمان پيغمبر اکرم که در چين علوم ديني نبود، همين علوم کشاورزي و صنعت بود. بنابراين از ولو بالصين روشن ميشود که تفاوتي بين تحصيل علوم مختلف نيست! و اينگونه از روايت اطلاق ميگرفت، ولي همه ميدانيم که کلام زماني اطلاق دارد که در مقام بيان باشد. وقتي گوينده فقط در مقام اجمالگويي است و فقط ميخواهد اصل مطلب را بگويد و در مقام بيان حدود و شرايط آن نيست، کلامش اطلاقي ندارد؛ بهخصوص وقتي در ديگر روايات، تفصيل اين مطالب ذکر شده است، ديگر جاي اين نيست که انسان مسامحه، و به اطلاقات تمسک کند.
توجه به تزاحمات
نکته ديگري که ذکر آن در اينجا مناسب است، توجه به تزاحمات است. هنگاميکه دانستيم علم خود فضليت است، اين پرسش مطرح ميشود که اگر تحصيل علم در مقام عمل با بعضي از فضليتهاي ديگر تزاحم داشته باشد، چه کنيم؟ وقت انسان محدود است؛ آيا اين وقت را فقط صرف تحصيل علم کند يا به فضليتهاي ديگري همانند خدمت به فقرا و کارهاي خوب ديگر بپردازد؟ از کجا بفهميم که کدام ارزش بيشتري دارند؟ البته براساس همان نکتهاي که عرض کرديم بايد ببينيم هرکدام چه نفعي براي خود فرد و جامعه دارد، اما تشخيص اين نفع نيز کار آساني نيست و بسياري از اوقات انسان اشتباه ميکند. به هر حال در روايات به اين نکتهها توجه داده شده است؛ البته بايد همه روايات را ديد، درباره آنها انديشيد و آنها را با هم جمع کرد. متد فقاهت فقط به فقه و رساله عمليه اختصاص ندارد. براي فهم روايات در مسائل اخلاقي نيز بايد اين کار انجام بگيرد. فهم کتاب و سنت بايد با متد علمي انجام شود؛ يعني بايد عام و خاص، مطلق و مقيد و مجمل و مبينش را در نظر گرفت و آنگاه ديد که در مقام ترجيح، کدام مهمتر است؛ تحصيل علم يا کارهاي ديگر.
مثلا در ايام تبليغ (مثل دهه اول محرم يا ماه مبارک رمضان)، برخي از افرادي که ميخواهند به تبليغ بروند ميپرسند مثلا ما عقبافتادگي درسي داريم؛ عذري داشتيم و درسمان را کم خوانديم؛ و حال ميخواهيم به تبليغ برويم. آيا تحصيل علم اولي است يا تبليغ دين؟ براي پاسخ به اين سؤال گاهي وقت يکي موسَّع و ديگري مضيّق است. در اينجا روشن است که ميگوييم تحصيل علم را در روزهاي ديگر سال ميتوان جبران کرد، اما ايام تبليغ همين ده روز است و اگر از دست برود ديگر زمينهاي براي تبليغ نيست. اين خود يک مرجح است، ولي گاهي وقت تحصيل علم هم مضيق است. مثلا درسي است که ديگر جبراني ندارد و اگر فرد در اين ايام به دنبال تحصيل آن نرود از دستش رفته است. در اينجا بايد چه کار کرد؟ جا دارد که ما در متون ديني بيشتر دقت کنيم و براساس ادله و مباني عقلي بيشتر بيانديشيم. خداوند به انسان عقل داده است که با آن بفهمد. او قرآن و سنت را در اختيار انسان قرار داده است که بخواند، فکر و تدبر کند، دريابد و عمل کند. قرآن براي اين نازل نشده که فقط خوانده يا حفظ شود؛ تجويد، صوت، قرائت، حفظ و... همه ابزارهايي براي استفاده بهتر و بيشتر از قرآن است. بايد هم عقل را به کار گرفت و هم در آيات و روايات بيشتر دقت کرد تا به نتيجه رسيد.
فضيلت علم از نگاه روايات
در جلسات گذشته به بعضي روايات درباره فضيلت علم اشاره کرديم و نکتههايي از آنها استفاده کرديم. در اين جلسه نيز از چند روايت بهره ميگيريم. امام حسن عسگري از امام صادق صلواتاللهعليهما نقل ميکند که فرمودند: عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِي الثَّغْرِ الَّذِي يَلِي إِبْلِيسَ وَعَفَارِيتَهُ يَمْنَعُوهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَعَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ وَشِيعَتُهُ النَّوَاصِبُ؛[2] مرابط به معنای مرزبان است. این روایت میفرمايد: علماي شيعه مرزبان هستند؛ البته جاي مرزباني آنها مرز خاصي است و مرزهاي معروف جغرافيايي نيست. آن مرز، مرزي است که بين مؤمنان و ابليس و ياران اوست. اين مرزبانان مانع حمله شياطين به ضعفاي شيعه ميشوند. ضعفاي شيعه کساني هستند که معرفت و ايمانشان قوي نيست. وقتي شيطان به آنها حمله و شبهاتي به آنها القا ميکند، زود ايمانشان را از دست ميدهند و تحت تأثير شيطان واقع شده و به گناه آلوده ميشوند. علماي شيعه آنجا ايستادهاند تا شياطين به شيعيان حمله نکنند. أَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَالتُّرْكَ وَالْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ ؛ در آن زمان دشمن مسلمانها طوايفي از روم، ترک و خزر بودند که اطراف کشورهاي اسلامي قرار گرفته و غيرمسلمان بودند. روايت ميفرمايد: کسي که شيعيان ما را از دست نواصب و شياطين نجات بدهد، يک ميليون مرتبه بالاتر از کسي است که در معرکه جهاد برود و مسلمانها را از دست کفار نجات دهد. لِأَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ؛ اگر اين دو عمل جهادي را با هم مقايسه کنيد، يکي جهاد علمي است که مانع کافر شدن مسلمانان ميشود و ديگري جهادي است که باعث ميشود کشورشان در اختيار کفار قرار نگيرد. ارزش دين چقدر بيشتر از زمين و شکم است؟! طبق اين روايت يک ميليون مرتبه تفاوت دارد. کسي که دين مردم را حفظ کند، يک ميليون مرتبه ثوابش بيش از کسي است که بدنها، زمينها و اموال مردم را حفظ ميکند.
در روايت ديگري امام حسن عسگري از موسيبنجعفر صلواتاللهعليهم نقل ميکنند که فرمودند: فَقِيهٌ وَاحِدٌ يُنْقِذُ يَتِيماً مِنْ أَيْتَامِنَا الْمُنْقَطِعِينَ عَنَّا وَعَنْ مُشَاهَدَتِنَا بِتَعْلِيمِ مَا هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَيْهِ أَشَدُّ عَلَى إِبْلِيسَ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ؛[3] در اين روايت عالم با عابد مقايسه شده است. در اين مقايسه ميتوان اينگونه استدلال کرد و گفت: مگر شما نگفتيد که علم را براي عمل بخوانيد؛ عبادت عمل است و ما عبادت ميکنيم که عمل باشد. اما اين روايت وقتي را که صرف عبادت ميشود با وقتي که صرف آموختن يا آموزش علم ميشود، مقايسه ميکند و ميگويد اگر عالمي به امور يتيمي از ايتام ما؛ يعني کساني که جاهل هستند و علوم ما به آنها نرسيده است، رسيدگي کند و چيزي را که لازم دارند، بياموزد، از هزار عابد برتر است. لِأَنَّ الْعَابِدَ هَمُّهُ ذَاتُ نَفْسِهِ فَقَطْ وهَذَا هَمُّهُ مَعَ ذَاتِ نَفْسِهِ ذَاتُ عِبَادِ اللَّهِ وَإِمَائِه لِيُنْقِذَهُمْ مِنْ يَدِ إِبْلِيسَ وَمَرَدَتِهِ؛ عابد فقط به فکر خودش است؛ نماز بخوانم تا ثواب ببرم و به بهشت بروم. اما دل عالم براي ديگران نيز ميسوزد. خودش وظيفهاش را انجام ميدهد و باعث ميشود که ديگران هم از آتش جهنم نجات پيدا کنند. در نسخهاي از روايت اين عبارت وجود دارد كه فَلِذَلِكَ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ أَلْفِ الف عَابِدٍ چنين کسي پيش خدا از يک ميليون عابد عزيزتر است. بر اساس اين روايت روشن ميشود که ارزش عالم به چيست و چه علمي ارزشمند است. علمي ارزشمند است که بتواند انسان را از ابليس نجات دهد.
البته علوم ديگر نيز سر جاي خودشان خوب هستند. همان علومي که ارزش کمي دارند گاهي به عنوان ثانوي ارزشمند ميشوند. همانطور که گاهي ارزش مباحات يا چيزهايي که مرتبه ضعيفي از فضليت را دارند، به خاطر يک عنوان ثانوي، خيلي بالا ميرود، ممکن است فضيلت عمل همين عالم که يک ميليون مرتبه از عبادت بالاتر است، در شرايطي به همين نسبت بالاتر برود؛ يعني يک ميليون به توان دو برسد و اين درجايي است که اگر اين عالم به هدايت مردم نپردازد، حتما مردم کافر شوند. در چنين شرايطي تبليغ دين و هدايت مردم بر اين فرد متعين شده است. در شرايط عادي هدايت و تبليغ، واجب کفايي است و هر عالمي به هدايت مردم بپردازد از ديگري کفايت ميکند، اما اگر وضعيت بهگونهاي شد که علمي در عالمي منحصر شد و فقط اوست که ميتواند اين کار را بکند؛ اين عالم اگر مردم را رها کند و به عبادت بپردازد نه تنها ثوابي نبرده، که گناه نيز براي خودش خريده است. در چنين شرايطي تبليغ دين و هدايت مردم براي او تعين پيدا کرده و واجب کفايي درباره او متعين شده است.
عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وُزِنَ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ بِدِمَاءِ الشُّهَدَاءِ فَيَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ؛[4] در روز قيامت يک ترازو ميگذارند و علمهاي عالمان را در کفهاي از آن و خونهاي شهدا را در کفه ديگر آن ميگذارند. کفه علم عالمان سنگينتر است و بر کفه ديگر رجحان پيدا ميکند. امام صادق عليهالسلام از پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله نقل ميکند که فرمودند: يَجِيءُ الرَّجُلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَهُ مِنَ الْحَسَنَاتِ كَالسَّحَابِ الرُّكَامِ أَوْ كَالْجِبَالِ الرَّوَاسِي؛[5] روز قيامت وقتي مؤمني را ميآورند ميبيند که ثوابهايي مثل کوههاي برافراشته يا ابرهاي فشرده برايش نوشتهاند. ميگويد: يَا رَبِّ أَنَّى لِي هَذَا وَلَمْ أَعْمَلْهَا؛ خدايا! من اينها را از کجا آوردم؟ من که اين کارها را نکرده بودم! من تکليف خودم را هم به زور انجام ميدادم. اين همه ثواب براي من از کجا پيدا شده است؟ به او ميگويند: هَذَا عِلْمُكَ الَّذِي عَلَّمْتَهُ النَّاسَ يَعْمَلُ بِهِ مَنْ بَعْدَكَ؛ اين علمي بوده که به مردم ياد دادي. مردم بعد از مرگ تو از آن استفاده کرده و به اين علم عمل کردند. هر کار خوبي که کردند ثوابي هم براي تو نوشته شده است. اين ثوابها در طول زمان روي هم انباشته و همانند اين کوهها شده است.
مرحوم صدوق از امام صادق عليهالسلام نقل کرده است که فرمودند: لَا يَتَكَلَّمُ الرَّجُلُ بِكَلِمَةِ حَقٍّ فَأُخِذَ بِهَا إِلَّا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَخَذَ بِهَا وَلَا يَتَكَلَّمُ بِكَلِمَةِ ضَلَالٍ يُؤْخَذُ بِهَا إِلَّا كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُ مَنْ أَخَذَ بِهَا؛[6] اين روايت کمي دو پهلو است و مژدهاش خيلي زياد نيست. ميفرمايد اگر کسي سخني بگويد که باعث شود ديگران هدايت شوند تا روز قيامت هر کس از اين سخن استفاده کند، مثل اجر آن عملکننده را براي او نيز مينويسند. اما اين را هم بايد بدانيم که اگر يک کلمه گمراهکنندهاي نيز بگويد و ديگران گمراه بشوند، هر وزر و وبالي که آنها داشته باشند، براي او هم مينويسند. اينجاست که عالم بايد در سخن گفتن محتاط باشد و اين طور نباشد که هر چه به ذهناش آمد، بگويد. بايد ببينيم نتيجه اين کلام چه ميشود و در ديگران چه اثري ميگذارد. اگر سخن، کلام، نوشته، سخنراني، مقاله يا کتابي باعث گمراهي يک نفر بشود، هر گناهي که براي آن يک نفر مينويسند، براي نويسنده آن کتاب هم مينويسند. اگر يک ميليون نفر آن کتاب را تا روز قيامت بخوانند، برابر گناهي که براي يک ميليون نفر بوده، براي آن نويسنده نيز ثبت ميشود. آن وقت چه کسي ميتواند از پس اين عقوبتها بربيايد؟ در روايت ديگر از پيامبر صلياللهعليهوآله نقل شده که فرمودند: سَاعَةٌ مِنْ عَالِمٍ يَتَّكِي عَلَى فِرَاشِهِ يَنْظُرُ فِي عِلْمِهِ [في عمله] خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ الْعَابِدِ سَبْعِينَ عَاماً؛[7] اين روايت زيبايي خاصي دارد و عالمي را به تصوير ميکشد که در بستر خود تکيه داده و در حال فکر کردن است. ميفرمايد ثواب اين يک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت عابد بيشتر است.
عقوبت عالمان شيفته دنيا
در مقابل، برخی از روایات بعضي علما را معرفي ميکند که نه تنها بهرهاي از اين عبادتها ندارند؛ بلکه راهزن و دزد هستند و مردم را پرهيز ميدهد که نزديک اينها نرويد؛ أَوْحَى اللَّهُ- عَزَّوَجَلَّ- إِلى دَاوُدَ عَلىنبيناوآلهوعليهالسَّلَامُ: لَاتَجْعَلْ بَيْنِي وَبَيْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا؛ با عالمي که شيفته دنياست، کاري نداشته باش! او را بين من و خودت قرار نده! خیال نکن که براي تقرب به من ميتواني از اين عالم استفاده کني. فَيَصُدَّكَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي فَإِنَّ أُولئِكَ قُطَّاعُ طَرِيقِ عِبَادِيَ الْمُرِيدِينَ؛ اگر با اين عالم ارتباط برقرار کني، تو را از راه محبت من باز ميدارد و نميگذارد به راهي که من دوست دارم بروي. اينها راهزناني هستند که جلوي بندههايي که ميخواهند به راه حق بيايند، را ميگيرند. إِنَّ أَدْنى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِي مِنْ قُلُوبِهِمْ؛ کمترين عقوبت اين عالمان اين است که شيريني مناجاتم را از دلشان برميدارم. اينها ديگر لذتي از مناجات با من نميبرند. معلوم ميشود مناجات با خدا هم لذت دارد و اين عقوبت بزرگي است که خدا راهزنان را به آن مبتلا ميکند.
وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين.
[1]. منية المريد، ص103.
[2]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 343.
[3]. همان.
[4]. بحارالانوار، ج2، ص16.
[5]. همان، ص18.
[6]. ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، ص132.
[7]. عدة الداعي و نجاح الساعي، ص75.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org