- پيش گفتار
- درساول:دوستان واقعى اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدوم:محاسبه نفس (1)
- درسسوم:محاسبه نفس (2)
- درسچهارم:نگاه مؤمن به دنيا
- درسپنجم:دعوت به اهل بيت(عليهم السلام) با رفتار و گفتار
- درسششم:نشانههاى ايمان و مؤمن حقيقى
- درسهفتم:رابطه ابزار انگارى دين و جهل دينى
- درسهشتم:ثمرات استقامت در دين دارى
- درسنهم:شرط نجات بخش بودن ولايت اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدهم:خوف و رجا
- درسيازدهم:شادى از ديدگاه اسلام
- درسدوازدهم:دامهاى شيطانى
- درسسيزدهم:برحذر بودن از چند كاستى اخلاقى
- درسچهاردهم:پاداشهايى بزرگ براى شيعيان واقعى
- درسپانزدهم:شيعه از منظر امام صادق(عليه السلام)
- درسشانزدهم:گناه مغفور و نيكى مقبول
- درسهفدهم:راه رسيدن به جوار الهى
- درسهجدهم:چند نكته و سفارش اخلاقى
- درسنوزدهم:عاقل، برحذر از تملق جاهل
- درسبيستم:رابطه مؤمن با دنيا و ماديات
- درسبيستويكم:رابطه مؤمن با مؤمنان ديگر
- درسبيستودوم:پندهايى براى خردورزان
- درسبيستوسوم:سفارشهاى عيسى بن مريم(عليه السلام) به حواريون
- درسبيستوچهارم:اخلاق سالكان
- درسبيستوپنجم:خدا و آخرت، غايت افعال مؤمن
- درس بيستوششم:نماز مقبول و آثار آن
- درسبيستوهفتم:بحثى پيرامون حيا
- درسبيستوهشتم:محبت اهل بيت(عليهم السلام) پايه م ،حكم اسلام
درس نوزدهم
عاقل، برحذر از تملق جاهل
ـ ضرورت آگاهى افراد از انعكاس رفتار و گفتارشان در جامعه
ـ لزوم هوشيارى و مقاومت در برابر سخنان تملقآميز
ـ تقويت روحيه انتقادپذيرى
ـ پرهيز از عُجب و تكبر
عاقل، برحذر از تملق جاهل
و لاتَغْتَرَّ بَقَوْلِ الجاهلِ ولابِمَدْحِهِ فَتَكَبَّرَ و تَجَبَّرَ و تُعْجِبَ بِعَمَلِكَ فَاِنَّ اَفْضَلَ الْعَمَلِ الْعِبادةُ و التَّواضُعُ.
ضرورت آگاهى افراد از انعكاس رفتار و گفتارشان در جامعه
ما براى رفع نيازهاى فردى و اجتماعى خود نيازمند برقرارى ارتباط با ديگران و استفاده از تجربيات و امكانات آنها هستيم. بيشترين عاملى كه در زندگى فردى، اجتماعى، دنيايى و اخروى ما مؤثر است چيزهايى است كه از ديگران آموختهايم و اگر اين ارتباط به شكل صحيحى انجام گيرد، به گونهاى كه واقعيات را بر انسان مكشوف سازد، مىتوانيم از آن براى اهداف دنيوى و اخروى خود بهره ببريم، اما اگر اين ارتباط سالم نباشد، مىتواند آفاتى به دنبال داشته باشد؛ مثلا بعضى از سخنانى كه ديگران به ما مىگويند نه تنها واقعيات را بر ما روشن نمىسازد بلكه ممكن است ما را به اشتباه بيندازد. اين درست عكسِ هدفى است كه ما از «تعامل با ديگران» تعقيب مىكنيم. براى مثال دروغ گفتن ديگران مىتواند موجب تيرگى روابط و نيز فريب خوردن انسان گردد.
ما همانطور كه احتياج داريم واقعيتهاى خارجى را بشناسيم و از حوادثى كه پيرامون ما رخ مىدهد آگاه شويم، بايد از موقعيت خودمان در اجتماع نيز آگاه باشيم و بدانيم حركاتى كه انجام مىدهيم و سخنانى كه مىگوييم چه تأثير و يا عكسالعملى در جامعه دارد. اين كار موجب مىشود تا ما به اشتباه خود پى ببريم و آن را تصحيح كنيم و اگر لغزشى مرتكب شدهايم آن را جبران نماييم. اگر انسان نداند كه رفتار و گفتارش در ديگران چه تأثيرى دارد، نمىتواند در آينده وظايف خود را به درستى انجام دهد. مخصوصاً اين مسأله براى كسانى كه در جامعه از موقعيت اجتماعى ممتازى برخوردارند اهميت بيشتر دارد؛ زيرا چشمها به آنها دوخته شده و كوچكترين رفتار و حركت آنها زير نظر است. بنابراين حتماً بايد از بازتاب
گفتار و رفتارشان در جامعه آگاه باشند؛ يعنى اولا، بدانند برداشت مردم از اين گفتار و رفتار مثبت بوده يا منفى؛ ثانياً، آيا نفعى براى مردم به دنبال داشته است يا خير؛ ثالثاً، آيا خودشان در اين زمينه مرتكب اشتباهى نشدهاند؟
تنظيم صحيح روابط و تعامل با ديگران، در گرو شناخت و پاسخ صحيح به سؤالات مذكور است. توجه به اين نكات خصوصاً براى مبلّغان دينى بسيار مهم است. بزرگان سفارش مىكنند كه سخنرانان بايد نوار سخنرانى خود را گوش كنند تا متوجه اشتباه خود شوند و درصدد رفع آن برآيند. به هر حال، در تعامل با ديگران، يكى از نكاتى كه بايد توجه داشته باشيم اين است كه در تعريف و تمجيد ديگران از ما معلوم نيست هميشه قضاوت واقعى افراد درباره ما همان چيزى باشد كه به زبان و ظاهر بيان مىكنند. افراد ممكن است به انگيزههاى مختلف، واقعيت آنچه را كه از ما در دل دارند بيان نكنند.
يكى از شايعترين انگيزههايى كه ممكن است كسانى درصدد برآيند رفتار ما را درست منعكس نكنند اين است كه مىخواهند به هر دليلى خودشان را نزد ما عزيز كنند؛ مثل شاگردى كه مىخواهد خود را نزد استاد عزيز كند، يا كارمندى كه مىخواهد نزد كارفرما خودشيرينى كند. هر كسى خود را دوست دارد و اگر متوجه شود كار خوبى كرده لذت مىبرد. آنهايى كه مؤمن هستند، مىگويند: «الحمدلله» خدا توفيق داد اين كار خوب را انجام داديم. در اين ميان كسانى از اين غريزه خوددوستى سوء استفاده مىكنند و با پنهان كردن واقعيات، به گونهاى سخن مىگويند كه انسان خوشش بيايد. نمونه بارز آن، تملقگويى افراد نسبت به كسانى است كه از موقعيتهاى اجتماعى بالايى برخوردارند. انگيزه افراد متملق اين است كه شخصِ داراى موقعيت ممتاز اجتماعى را تحت تأثير قرار دهند و از طريق وى به منافع و مطامعى كه در نظر دارند، برسند. اين يكى از راههاى شيطانى است كه در ميان انسانها وجود دارد. البته بعضى از انسانها احتياج به راهنمايى شيطان ندارند بلكه خودشان شيطانند و گاهى حتى شيطان را هم درس مىدهند! اين افراد براى اينكه خودشان را عزيز كنند بىجهت از كسى تعريف مىكنند تا طرفِ مقابل خوشش بيايد و نزد او موقعيتى پيدا كنند. اين تعريف و تمجيدها براى اشخاص ساده كه مسؤوليتهاى آنچنان مهم و بالايى ندارند چندان مهم نيست، اما براى كسانى كه موقعيتهاى اجتماعى حساس دارند بسيار خطرناك است. مسؤولان جامعه بايد از انعكاس گفتار و رفتار خود در ميان مردم آگاه باشند. اگر آنها مرتكب
اشتباهى شدند ولى اطرافيانشان چنين وانمود كردند كه كار شما هيچ ايرادى نداشته و مردم از شما راضى هستند، موجب مىشود كه آن مسؤول فريب بخورد.چنين فردى اگر دنياپرست است، دنيايش به خطر مىافتد؛ زيرا دير يا زود اقبال مردم نسبت به او كم مىشود و محبوبيت خود را از دست مىدهد؛ اگر هم براى خدا كار مىكند، نمىتواند اشتباهاتش را تصحيح كند.
لزوم هوشيارى و مقاومت در برابر سخنان تملقآميز
وظيفه انسان در مقابل اين خطرها چيست؟ به ديگر سخن، انسان چه كند تا از اين خطرها مصون باشد؟ چه بايد كرد تا كسانى مجال تملقگويى پيدا نكنند؟ از سوى ديگر، چه كنيم كه فريب تملقگويىها را نخوريم؟ اين كار مشكلى است؛ زيرا انسان حبّ ذات دارد و طبعاً خوشش نمىآيد از اينكه كسى از او انتقاد نمايد و مذمّتش كند. همه افراد، در ابتدا و ذاتاً اينگونه هستند، مگر كسانى كه درصدد خودسازى باشند؛ يعنى توجه داشته باشند به اينكه چنين روشى ممكن است آنها را به خطرهايى مبتلا كند. وقتى انسان متوجه باشد كه برخوردهاى متملّقانه، چاپلوسانه و ستايشگرانه ممكن است آفات زيانبارى براى وى داشته باشد، قطعاً تصميم مىگيرد كه در مقابل اينگونه رفتارهاى نابهنجار مقاومت كند؛ يعنى نسبت به تعريف و تمجيدى كه ديگران مىكنند سوء ظن پيدا كند. البته لازم نيست به خود آن شخص سوءظن پيدا كند، بلكه بايد نسبت به سخنان وى ترديد كند. چون ممكن است آن فرد دچار اشتباه يا مبالغه شده باشد. انسان بايد با ديده شك به آنچه در جهت نفع، مدح، تعريف، تمجيد و توجيه كارهاى او گفته مىشود نگاه كند، سپس با تحقيق درستى يا نادرستى آن را كشف كند.
نكته ديگر اينكه با فرد متملق بايد به گونهاى برخورد كرد كه ديگر انگيزه پيدا نكند روش خود را ادامه دهد. روايتى است از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه مىفرمايند:
اُحْثُوا فى وُجوهِ المَدّاحينَ التُّرابَ؛(1) به صورت كسانى كه مدح و ستايش شما را مىكنند خاك بپاشيد.
مجال به آنها ندهيد كه شما را مدح و ستايش كنند. آنچنان با آنها با تندى برخورد كنيد كه جرأت مدح شما را نداشته باشند.
1. بحارالانوار، ج 73، باب 134، روايت 1.
تقويت روحيه انتقادپذيرى
انسان بايد همواره به وسيله تلقين هم كه شده روحيه انتقادپذيرى را در خود تقويت كند و از ديگران بخواهد كه عيوبش را بازگو كنند. روايات بسيارى نيز در اين زمينه وارد شده است؛ از جمله روايتى از امام صادق(عليه السلام)كه مىفرمايد:
اَحَبُّ اِخْوانى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى اِلىَّ عُيوبى؛(1) محبوبترين برادرانم نزد من كسى است كه عيبهايم را به من هديه كند.
تعبير «هديه» براى «تذكر عيب» در اين روايت جالب توجه است. انسانهايى كه در مقام خودسازى و تهذيب نفس هستند، به ويژه آنهايى كه مسؤوليتهاى اجتماعى دارند، بايد ديگران را تشويق كنند كه عيوب و لغزشهايشان را گوشزد كنند و اين را هديهاى از سوى آنان بدانند. در اين صورت اولا، ديگران رغبت پيدا مىكنند كه اشتباهات آنها را گوشزد نمايند و ثانياً، خود انسان هم به آفت خودپسندى و خود بزرگبينى مبتلا نمىشود.
كسانى كه به دروغ در مقام مدح و تملق ديگران برمىآيند افرادى عاقل و خردمند نيستند. اينان اگر عاقل بودند، مىفهميدند كه با اين كار خود، علاوه بر آنكه بالاخره روزى رسوا مىگردند، در بسيارى از انحرافات و اشتباهاتى هم كه در جامعه رخ مىدهد شريك هستند؛ زيرا با اين كار خود ديگران را دچار اشتباه و خطا مىكنند. انسان عاقل و آزاده هيچگاه چنين كارى را انجام نمىدهد و صرفاً براى بهرهمندى از منافع مادى مرتكب اين همه جنايت و خيانت مادى و معنوى در حق ديگران نمىشود. انسانهاى فرومايه و پست هستند كه با تملّق و چاپلوسى مىخواهند خود را نزد ديگران عزيز كنند.
پرهيز از عُجب و تكبر
انسان بايد مراقب باشد كه تحت تأثير سخنان چاپلوسانه اشخاص متملق و نابخرد قرار نگيرد و مغرور نشود: لاتَغْتَرَّ بِقَولِ الجاهلِ و لا بِمَدحِهِ. اگر بخواهيم در برابر سخنان تملقآميز مصون باشيم، بايد ارادهاى قوى داشته باشيم و با تصميمى قاطع و آمادگى روحى و روانى لازم، در مقابل اينگونه سخنان مقاومت كنيم تا صفت رذيله عُجب و خودپسندى در ما شكل نگيرد. روحيه تكبّر بدترين آفتى است كه انسان را به ورطه سقوط و نابودى مىكشاند. واژه «تكبّر» و
1. همان، ج 74، باب 19، روايت 4.
«استكبار» از واژههاى كليدى قرآن است كه در موارد زيادى بر آن تأكيد شده است. قرآن از كسانى كه به مخالفت با پيامبران برخاستند، غالباً با تعبير «الذين استكبروا»، «يستكبرون»، «مستكبرين»، «متكبرين» و مانند آن ياد كرده است. قرآن حتى در مورد كسانى كه در امور عبادى مانند دعا كردن كوتاهى مىكنند نيز تعبير استكبار به كار برده است: إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ؛(1) منظور از «تكبّر از عبادت» در اين آيه، خوددارى كردن از دعا است؛ آن كسانى كه دعا نمىكنند در واقع از عبادت خدا استكبار كردهاند؛ يعنى عارشان مىآيد از اينكه پيش خدا گردن كج كنند. زبونى و پستى انسان به جايى مىرسد كه حاضر مىشود درِ خانه مخلوق خدا برود امّا در خانه خدا نرود! قرآن نمىفرمايد آنهايى كه از دعا كردن «خوددارى» مىكنند؛ يعنى واژه «يَسْتَنْكِفونَ» را به كار نمىبرد، بلكه مىفرمايد: اِنَّ الَّذينَ «يَسْتَكْبِرونَ» عَنْ عِبادَتى. آنچه كه شيطان را به مرتبه شيطانى رساند همين استكبار بود: «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ».(2)
استكبار از پذيرش حق، انسانهاى بسيارى را در طول تاريخ به انحطاط كشانده و به مرتبه اسفل السافلين سوق داده است. البته استكبارِ انسانى مانند فرعون به يكباره پيدا نمىشود، بلكه انسان آرام آرام به اين مفاسد كشيده مىشود. اگر انسان به موقع در مقام مبارزه با اين روح استكبارى برآيد، هيچگاه مبتلا به استكبار عن الحق نمىشود. اگر انسان حقشناس باشد و در مقابل خدمت ديگران تشكر كند، در برابر نعمتهاى خدا هم روح شكرگزارى پيدا خواهد كرد. خدا در قران سفارش مىكند كه شكر من و شكر پدر و مادر را به جا بياور: أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ؛(3) سرّ اينكه قرآن، شكر والدين را در كنار شكرِ خداوند قرار داده اين است كه انسان ارزش پدر و مادر را به آسانى مىتواند درك كند. هر كسى اندكى انصاف داشته باشد، مىبيند والدين، مخصوصاً مادر، چه خدماتى در حق او انجام دادهاند. اگر انسان درصدد حقشناسى از اين نعمت روشن برآمد، شكرگزار خدا هم خواهد بود؛ اما اگر نسبت به اين نعمت بىاعتنا باشد، شكر خدا را هم نخواهد گفت.
وقتى انسان روحيه ضد حقشناسى (استكبار) را در خودش تقويت كرد در حقيقت يك گام به جهنم نزديكتر شده است. گوش دادن به ستايش تملّقگويان، انسان را از آگاه شدن
1. غافر (4)، 60.
2. بقره (2)، 34.
3. لقمان (31)، 14.
نسبت به عيوب خويش غافل مىكند. اگر انسان از عيوب خود آگاه نباشد، خودپسند و متكبر مىشود و آنگاه كه متكبر شد، مسير كفر را مىپيمايد:
لا تَغْتَرَّ بِقَولِ الجاهلِ و لا بِمَدْحِهِ فَتَكبَّرَ و تَجَبَّرَ و تُعْجِبَ بِعَمَلِكَ فَاِنَّ اَفْضَلَ الْعَمَلِ الْعِبادَةُ و التَّواضُعُ؛ به گفتار شخص جاهل و نابخرد و نيز به ستايشگرى او مغرور نشو كه به تكبر و خود بزرگبينى و عُجب و خودپسندى دچار مىشوى. همانا بهترين اعمال عبادت و تواضع است.
آنچه با عبادت سازگار است فروتنى و تواضع است. اگر انسان تكبّر ورزد از تواضع محروم مىشود، اگر از تواضع محروم گشت، از عبادت محروم مىشود و اگر از عبادت محروم شد، در واقع از هدف خلقت خود محروم شده است: ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ.(1)نتيجه اينكه انسان هر قدر به تكبر نزديكتر شود از خدا دور مىشود و هر قدر روحيه تواضع در او تقويت شود به خدا نزديكتر مىگردد.
1. ذاريات (51)، 56.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org