- جلسه اول: نماز جلوهاى از معرفت خدا
- جلسه دوم: راهكار درك عظمت خداوند
- جلسه سوم: جستارى در بحث توحيد
- جلسه چهارم: جستارى در بحث نبوت
- جلسه پنجم: جايگاه و ويژگى هاى نماز
- جلسه ششم: راهكار توجه قلبى به خدا در نماز
- جلسه هفتم: جستارى در مراتب نيت و عبادت خدا
- جلسه هشتم: سازوكارهاى تحصيل اخلاص و قصد قربت در نماز
- جلسه نهم: جايگاه قرآن در نماز
- جلسه دهم: قلمروشناسى معرفت خداوند
- جلسه يازدهم: مقام حمد و ستايش خداوند
- جلسه دوازدهم: ربوبيت الهى و تدبير جهان
- جلسه سيزدهم: تجلى رحمت الهى در آفرينش و تدبير جهان
- جلسه چهاردهم: تجلّى عبوديت در نماز (1)
- جلسه پانزدهم: تجلّى عبوديت در نماز (2)
- جلسه شانزدهم: جايگاه هدايت در نماز (1)
- جلسه هفدهم: جايگاه هدايت در نماز (2)
- جلسه هجدهم: جايگاه هدايت در نماز (3)
- جلسه نوزدهم: جايگاه هدايت در نماز (4)
- جلسه بيستم: جايگاه نعمت الهى در نماز
- جلسه بيست و يكم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (1)
- جلسه بيست و دوم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (2)
- جلسه بيست و سوم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (3)
- معرفی
جلسه دوازدهم
ربوبيت الهى و تدبير جهان
صفت ربوبيت خدا و دليل ذكر آن در سوره حمد
درباره آيه «الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِينَ» مطالبى را درباره ستايش خداوند بيان كرديم. اكنون در ادامه بحث، به صفت «رَبِّ الْعالَمِينَ» كه براى «الله» ذكر شده مىپردازيم. توجه به اين نكته لازم است كه در مقام عبادت، توجه دادن بنده به صفت هاى الهى باعث شناخت بيشتر او از معبود و بجا آوردن عبادت شايسته مىشود؛ و در انتخاب ويژگى هاى خاص ـ از جمله صفاتى كه در سوره حمد براى خداوند ذكر شده ـ حكمت هايى نهفته است كه بعضى از آنها براى ما قابل فهم مىباشد. اكنون اين سؤال مطرح مىشود كه چرا خداوند در اين سوره خود را با صفتى چون «رب» كه از صفات افعالى است توصيف مىكند؟ اگر فيلسوف يا متكلمى مىخواست خداوند را توصيف كند، شايد صفات ذاتى خداوند را بر صفات افعالى و اضافى او مقدم مىداشت و او را با علم، قدرت و حيات كه محور صفات ذاتى خداوند هستند، مىستود و مىگفت: «الحمد لله الحىّ العليم القدير». يا اگر عارفى مىخواست خداوند را با صفات جمال و جلال توصيف كند، ترتيبى كه از نظر او بين آنها وجود دارد رعايت مىكرد. اما صفت هايى كه در سوره حمد براى خداوند ذكر شده، به دليل ويژگى هاى خاصى كه دارند انتخاب شدهاند و بى شك اين انتخاب، با توصيف خداوند از سوى يك فيلسوف و يا متكلم متمايز است.
در آيه مورد بحث، نخست اسم «الله» آمده است و البته در مقام معرفى خداوند بايد اين اسم خاص ذكر شود ـ چنان كه در جاى جاى قرآن و كلام انبياى الهى نيز اين اسم آمده ـ چون ما راهى به سوى شناخت ذات خداوند نداريم؛ اما
با لفظ «الله» كه اسم براى ذاتى است كه همه صفت هاى كمالى را دارد، مىتوانيم به خداوندى اشاره كنيم كه عقلا براى ما ثابت شده كه همه ويژگى هاى كمالى را دارد، و لفظ «الله» معرِف همين ويژگى خداوند است؛ آن گاه «الله» با صفت رب كه از صفات افعالى خداوند است، توصيف شده است. شايد اگر ما مىخواستيم يكى از صفات فعل خداوند را براى اين موقعيت انتخاب كنيم، قبل از هر صفتى «خالقيت» را ذكر مىكرديم؛ چون صفت خالقيت، بر ساير صفات فعل خداوند مقدم است. اكنون اين سؤال مطرح مىشود كه چرا خداوند قبل از هر صفتى، صفت رب را ذكر كرده است؟ قبل از پاسخ به سؤال مذكور اشارهاى به معناى رب خواهيم داشت:
توضيح لغوى كلمه «رب»
ما در فارسى كلمهاى نداريم كه معادل كلمه «رب» باشد و بتواند به خوبى معناى آن را برساند؛ از اين رو براى بيان معناى رب چند صفت را ذكر مىكنند و به وسيله آنها معناى رب را آشكار مىسازند. بر اين اساس در تفسير رب گفته مىشود كه او صاحب اختيار موجودات است و اداره موجودات را بر عهده دارد. همچنين تصرف مطلق در موجودات از آنِ اوست و كسى نمىتواند مانع و مزاحم تصرفات وى شود. برخى كوشيدهاند كه واژه «پروردگار» را معادل فارسى كلمه رب قرار دهند، با اين توجيه كه رب به حسب اشتقاق كبير1 با ماده
1. اشتقاق، بنا بر مشهور سه گونه است: 1. اشتقاق صغير: اشتقاقى كه مشتق و مشتق منه، هم در تمام حروف اصلى مشترك باشند و هم در ترتيب بين حروف؛ 2. اشتقاق كبير: اشتقاقى كه مشتق و مشتق منه، در تمام حروف اصلى مانند هم بوده؛ ولى در ترتيب مغايرت داشته باشند؛ مانند جذب و جبذ؛ 3. اشتقاق اكبر: اشتقاقى كه در آن، مشتق و مشتق منه در بيشتر حروف اصلى مشترك و در بعضى از حروف اصلى متفاوت باشند؛ مانند قصم و خصم. (ر.ك: روششناسى تفسير قرآن، زير نظر محمود رجبى، انتشارات سمت، چ 1، 1379.) بر اساس اين تقسيم، اشتقاق در بيان حضرت استاد، اشتقاق اكبر است.
«ربو» هم ريشه است و معناى «تربيت و پروردن» در آن لحاظ شده است؛ ولى اگر بپذيريم كه رب با «ربو» مناسبت دارد و معناى تربيت در آن اشراب شده، عين معناى «مربّى» نيست و ترجمه «پروردگار» براى آن ترجمهاى دقيق و كامل نمىباشد.
گونه هاى اعتقاد به ربوبيت غير خدا
همه كسانى كه به وجود «الله» قائل بودند، توحيد در خالقيت را قبول داشتند و كسى يافت نمىشود كه به وجود الله معتقد باشد؛ اما خدا را خالق جهان نداند يا شريكى براى خدا در خالقيّت قرار دهد؛ اما بسيارى از كسانى كه به وجود الله معتقد بودند و توحيد در خالقيت را باور داشتند، توحيد در ربوبيت را انكار مىكردند و ربوبيت خدا براى عالم را قبول نداشتند و معتقد بودند كه خدا عالم ماده را آفريده؛ ولى تدبير امور عالم و دگرگونى هايى كه در ماده و طبيعت پديد مىآيد، از عهده او خارج است. به طور كلى كسانى را كه ربوبيتى براى غير خدا قائل بودند، مىتوان به چهار دسته تقسيم كرد:
دسته اول: معتقد بودند كه هر نوع و گروهى از مخلوقات، ربّى دارند كه آن رب صاحب اختيار آن نوع و گروه است و با استقلال تمام و بدون ارتباط با الله، به تدبير و اداره نوعى خاص مىپردازد.
دسته دوم: براى هر شأنى از شئون موجودات ربى قائل بودند؛ مثلاً براى هر يك از رزق و روزى، مرگ، تداوم حيات، عشق و محبت ربّ خاصى معرفى
مى كردند كه مستقلا به تدبير همان شأنى مىپردازد كه بر عهده او است. بر اساس اين عقيده چون انسان داراى شئون فراوانى است، ارباب فراوانى نيز دارد كه هر يك از ايشان شأنى از شئون او را تدبير مىكنند.
دسته سوم: كسانى كه عقيده آنان از دو دسته قبل به توحيد نزديكتر بود، و معتقد بودند خداوند همچنان كه عالم را آفريد، اربابانى نيز قرار داد و اداره هر يك از بخش هاى عالم را به يكى از آنان سپرد و به وى اجازه تصرف و تدبير در آن بخش را واگذار كرد؛ نظير مدير كل يك اداره كه براى هر يك ازبخش هاى اداره خود مسؤولى مىگمارد و اداره آن بخش را به او وامى گذارد. مبتنى بر همين اعتقاد، برخى از اعراب معتقد بودند كه فرشتگان دختران خدا هستند و خداوند به سبب علاقهاى كه به آنان دارد و ارزشى كه برايشان قائل است، تدبير مجموعهاى از عالم را به هر يك از دختران خود سپرده. قرآن در اين باره مىگويد: «إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآْخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الأُْنْثى؛1كسانى كه به جهان آخرت ايمان ندارند، فرشتگان را دختر مىنامند».
با توجه به چنين اعتقادى، آنها به ملائك تقرّب مىجستند و آنان را مىپرستيدند و مجسمه ها و بت هايى را به عنوان نُمادى از فرشتگان عبادت مىكردند و براى آنها هديه و قربانى مىفرستادند و عبادت آنان بدين منظور بود كه از اين طريق نظر فرشتگان را به سوى خود جلب كنند و آنان كه مورد محبت خدا هستند نزد خدا برايشان وساطت كنند تا آنچه مىخواهند، برآورده شود. خداوند از زبان آنان مىفرمايد: «وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى...؛2 و كسانى كه به جاى او دوستانى براى
1. نجم (53)، 27.
2. زمر (39)، 3.
خود گرفتهاند [به اين بهانه كه]ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند، نمىپرستيم».
اين گروه نيز مشرك بودند؛ چون ملائك را شريك خدا در ربوبيت قرار مىدادند و به پندار باطل خود مىكوشيدند كه رضايت آنها را جلب كنند تا آنان واسطه تقرب و پذيرش آنها از سوى خداوند شوند. برخى همين اعتقاد را درباره جنيان نيز داشتند و به جز فرشتگان، براى جنيان نيز ربوبيت قائل بودند؛ چنان كه برخى درباره ارواح نيز چنين اعتقادى داشتند. در كل، همه اين افراد در اين عقيده مشترك بودند كه جز خدا نيز، كسانى هستند كه مستقلا ربوبيت دارند و به تدبير شئون موجودات و اداره آنها مىپردازند و به واسطه جايگاه و اعتبارى كه نزد خدا دارند، مىتوانند كسانى را به سعادت برسانند يا به عذاب گرفتار كنند.
دسته چهارم: افلاطون و طرفداران او به مُثُل (جمع مثال) و عقول عرْضى معتقد بودند كه بين آنها رابطه عليت و معلوليت نيست؛ اما هر يك از عقول عرضى، در ازاى يك نوع مادى قرار دارد كه آن نوع را مىپروراند و به تدبير امور آن مىپردازد. در واقع، عقول عرضى، انواع موجودات در عالم طبيعت را اداره و تدبير مىكنند؛ از اين رو به آنها «ارباب انواع» گفته مىشود. هر يك ازاين عقول، فرد مجردى از يك نوع مادى است و هر نوع مادى داراى يك فرد غير مادى است كه همه كمالات آن نوع را بالفعل دارد. اين موجود مجرّد با اهتمام و عنايتى كه به افراد مادّى نوع خود دارد، به تدبير آنها مىپردازد.
معتقدان به اين نظريه هم به نوعى براى غير خدا ربوبيت قائل هستند؛ اما روشن نيست كه اين عقيده از قبيل عقايد شرك آميز كسانى باشد كه براى غير خدا ربوبيت استقلالى قائل هستند. پس نمىتوان آنان را منكر توحيد در ربوبيت
دانست، بلكه بر اساس برخى از تقريرهايى كه از نظريه آنها شده، به دست مىآيد كه عقيده آنان در باب ارباب انواع، نظير عقيده ما درباره فرشتگان است.
ما معتقديم كه خداوند براى اداره عالم، واسطه هايى دارد كه به اذن خدا به تدبير امور عالم مىپردازند؛ مثلاً خداوند حضرت ميكائيل را مسؤول زنده كردن و دميدن روح در موجودات زنده قرار داده، يا حضرت جبرئيل، امين وحى خدا و مسؤول رساندن وحى به پيامبران بوده است. به ساير فرشتگان نيز در تدبير عالم وظايفى سپرده شده. خداوند در سوره نازعات به فرشتگانى كه تدبير برخى از امور و حوادث را بر عهده دارند، قسم مىخورد؛ از جمله در آيه 5 به فرشتگانى اشاره مىكند كه تدبير امور انسان ها را بر عهده دارند و مىفرمايد: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً».
حال اگر افلاطونيان همان مقام تدبيرى را كه ما براى فرشتگان قائل هستيم براى ارباب انواع و عقول عرضى قائل بودهاند، نه فقط نظر آنها با توحيد منافاتى ندارد، بلكه به يك معنا از لوازم توحيد نيز به حساب مىآيد؛ اما اگر آنان معتقد بودهاند كه عقول عرضى خودسرانه و با استقلال تمام و بدون اذن و اراده الهى به تدبير انواع مىپردازند، عقيده آنها شرك آميز است و آنان نيز در شمار كسانى به شمار مىروند كه گرفتار شرك شده و انديشه هاى شرك آميز را تبليغ مىكردهاند.
تجلى توحيد خالص در سوره حمد
با توجه به آنچه گفته شد، لازم است در مقام پرستش خداوند، بر اعتقاد خالص و صحيح به توحيد تأكيد گردد، و چون ذكر همه صفات و اسماى الهى در نماز دشوار است، خداوند سوره حمد را براى نماز برگزيد كه به جهت كوتاه بودن،
خواندن آن در هر نماز آسان است و زمان اندكى مىطلبد. در اين سوره چند صفت جامع و بارز خداوند ذكر شده كه توحيد كامل به خداوند را بيان مىكند و توجه به آنها بنده را از عقايد شرك آميز بازمى دارد. در سوره حمد پس از توجه به اصل وجود الله، صفت ربوبيت خدا آمده؛ اما صفت خالقيت خدا ذكر نشده؛ چون اولا كسانى كه به وجود الله معتقدند، توحيد در خالقيت را قبول دارند و قائلان به شرك در خالقيت بسيار اندك مىباشند؛ از اين رو فرعون گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الأَْعْلى؛1 منم خداوندگار برتر شما». و نگفت: «انا خالقكم الاعلى»؛ چون او خالقيت خدا را قبول داشت و خود را خالق نمىدانست؛ بلكه خود را صاحب اختيار مردم مىدانست. علاوه بر آن توجه به صفت ربوبيت، بر صفت خالقيت خدا نيز دلالت التزامى دارد.
عمده انحراف، در مسأله ربوبيت خداست و كسانى براى غير خدا ربوبيت قائل بودند و به اربابى اعتقاد داشتند كه به تدبير و اداره شئون عالم مىپردازند؛ به همين دليل در مقام عبادت بيش از هر چيز بايد به ربوبيت خدا توجه داشته باشيم و باور كنيم كه تنها خداوند است كه به تدبير و اداره جهان خلقت و از جمله امور انسان مىپردازد و او صاحب اختيار ما و همه جهانيان است. پس ذكر صفت ربوبيت خدا، براى نفى اعتقاد به اربابى جز خدا و شرك در ربوبيت است؛ از اين رو در جاى جاى كلمات خداوند و سخنان پيامبران الهى بر ربوبيت خدا و نفى ربوبيت غير خدا تأكيد شده است؛ چنان كه حضرت يوسف(عليه السلام) به زندانيان مشرك گفت:«يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ؛2اى دو رفيق زندانيم، آيا ربّهاى پراكنده بهترند يا خداى يگانه مقتدر»؟
1. نازعات (79)، 24.
2. يوسف (12)، 39.
بررسى ادبى واژه «عالمين»
واژه «عالمين» جمع «عالم» است. البته عالم اسم جمع است و از جنس خود مفردى ندارد و به گروهى از خردمندان گفته مىشود؛ امّا در زبان عامه مردم، عالم بر همه پديده ها و موجودات ـ از جاندار گرفته تا بى جان، انسان و پديده هاى ديگر ـ اطلاق مىشود. در آيه شريفه «الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِينَ» نيز، عالم به همين معناست.1
برخى گفتهاند «عالمين» جمع حقيقى نيست و اسم جمع است و برخلاف قاعده، وزن جمع سالم را دارد؛ چون مفردى ندارد و نمىتواند جمع «عالَم» باشد؛ چون عالَم بر ماسوى الله اطلاق مىشود؛ چرا كه از «علامت» مشتق گرديده كه به معناى دلالت كننده بر صانع است، و عالمون به صيغه جمع، فقط بر عقلا بايد اطلاق شود، و محال است كه جمع عالَم باشد؛ زيرا جمع نمىتواند اخص از مفرد باشد.2
راغب اصفهانى مىگويد: عالم در اصل اسم چيزى است كه به وسيله آن نشان مىكنند؛ مثل: مُهر و خاتَم... و چون آلت و نشانه است، بر وزن اسم آلت آمده؛ پس عالَم و جهان ابزار و آلتى است كه بر ايجاد كننده و صانعش دلالت دارد. از آن رو عالم جمع بسته مىشود كه هر نوعى براى خود عالمى به حساب مىآيد و گفته مىشود: عالم انسان، عالم آب و عالم آتش. در روايت آمده است: «إِنَّ للهِ بِضْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عالَم؛ خدا را چندين ده هزار عالم است»؛ اما جمع سالم عالم با «ون» و «ين» است [و گفته مىشود عالمون و عالمين] چرا كه مردم نيز در ضمن آن جمع قرار دارند و انسان وقتى غير انسان را در لفظ با خود شركت دهد، حكم خود را بر آن غالب مىگرداند.3
1. طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 94.
2. السمين الحلبى، الدُر المصون فى علوم الكتاب المكنون، ج 1، ص 46.
3. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده «علم»، صص 581 ـ 582.
در هر صورت عالمين به مجموعه موجودات باشعور اختصاص ندارد، و چون «عوالم» همه مجموعه ها و موجودات ممكن را شامل مىشود در مقام بيان ربوبيت الهى، مناسب است كه عالمين بر همه موجودات و ممكنات اطلاق گردد تا ربوبيت مطلق خداوند بر گستره عوالم هستى استفاده شود، نه اينكه تنها بر انسان، جن و ملك اطلاق شود تا تنها محدودهاى از تدبير و ربوبيت الهى بيان گردد.
عظمت جهان آفرينش
روشن شد كه به هر مجموعهاى از موجوداتْ، عالَم مىگويند؛ اما ملاكى كه باعث مىشود افراد هر مجموعه گرد هم آيند و از مجموعه ديگر متمايز شوند، براى ما روشن نيست؛ چنان كه درباره «امّت» نيز ملاك مشخصى براى اطلاق امّت براى هر گروهى از انسان ها نمىشناسيم و ممكن است كه چنين اطلاقى ـ چه در مورد «امّت» و چه در مورد «عالم» ـ اعتبارى و قراردادى باشد و در جايى كه كسى گروهى از انسان ها را يك امّت مىنامد، ديگرى آنها را چند امّت بشمارد و بالعكس، و هر يكْ تفاوت نگرش خود را به قرارداد و اعتبار خاصى مستند كند. در هر صورت براى هر مجموعه و نظامى از موجودات، عنوان عالم اطلاق شده است.
آنچه در اينجا براى ما مهم است و توجه به آن ارزش و كيفيت نماز را بالا مىبرد، درك اين معنا مىباشد كه خداوند، پروردگار عالميان است و تدبير همه موجودات را به عهده دارد. هريك از ما ـ هر چند اندك ـ درباره منظومه شمسى و سياراتى كه در اين منظومه بر گرد خورشيد در حركتند و اقمار سيارگان و جاذبه و ارتباطات و نظم دقيق حاكم بر اين منظومه، اطلاعاتى
دارد؛ اما از تدبير دقيق و حساب شده خداوند بر اين منظومه آگاهى كافى نداريم؛ تدبيرى كه به مقتضاى آن هر يك از سيارات در فاصلهاى مشخص از يكديگر در حركتند و هيچگاه از مسير خود منحرف نمىشوند؛ چون در آن صورت تصادمى رخ مىداد كه نظام منظومه شمسى را به هم مىريخت. علاوه بر منظومه ما، هزاران منظومه ديگر نيز وجود دارند كه خورشيد برخى از آنها صدها برابر از خورشيد منظومه ما بزرگتر است. حتى دانشمندان از ميليون ها كهكشان خبر مىدهند كه عظمت هر يك از آنها براى ما قابل تصور نيست.
وقتى گوشهاى از عظمت و گستردگى تدبير الهى براى ما هويدا مىشود، كه بدانيم طبق محاسبات دقيق علمى، فاصله زمين با بعضى از ستارگان سيصد ميليارد سال نورى است! حال با توجه به اينكه نور در هر ثانيه سيصد هزار كيلومتر مسافت را مىپيمايد، حساب كنيد اين فاصله در يك دقيقه، يك ساعت و يك سال چقدر خواهد بود؟ چه رسد كه اين محاسبه بر اساس سال نورى انجام گيرد و بخواهيم مسافتى كه طى هزار سال نورى يا يك ميليارد سال نورى طى مىشود، به دست آوريم! آرى، انسان وقتى عظمت دستگاه آفرينش را كه تاكنون دانش بشرى پرده از بخشى از آن برداشته مىنگرد و به تدبير و ربوبيت الهى كه حاكى از قدرت و علم بى نهايت است واقف مىگردد، مات و متحير مىماند و بى اختيار و با همه وجود در برابر خداوند احساس ذلّت و حقارت مىكند و سر تعظيم فرود مىآورد. قرآن مىفرمايد: «الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوات طِباقاً ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُت فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُور * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ
هُوَ حَسِيرٌ؛1 همان كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد. در آفرينش آن [خداى]بخشايش گر هيچ گونه تفاوت [و كاستى]نمى بينى. باز بنگر، آيا خلل [و نقصانى]مى بينى؟ باز دو باره بنگر تا نگاهت زبون و درمانده به سويت بازگردد».
به راستى آيا تدبير و اداره زمين با گستردگى، عظمت و زيبايى هايى كه دارد، انسان را به تعجب وانمى دارد؟ در همين كره زمين ديدنى هايى وجود دارد كه انسان از ديدن آنها مات و مبهوت مىشود. به عنوان نمونه، يكى از ديدنى هاى شگفت آور كره زمين، آبشار «نياگارا»ست كه در بستر رود عظيم «سن لوران» در كانادا و آمريكا ايجاد شده است. اين آبشار 47 متر ارتفاع و سه هزار متر پهنا دارد.
عظمت و شگفتى هايى در كوه ها و مخصوصاً درياها وجود دارد كه وقتى صحنه هايى از حيات و زندگى در اعماق درياها و اقيانوس ها به نمايش در مىآيد، انسان از عظمت، ظرافت، زيبايى و گوناگونى موجودات دريايى شگفت زده مىشود. موجوداتى كه برخى از آنها به اندازهاى كوچك هستند كه تنها از يك سلول تشكيل يافتهاند؛ اما در عين حال داراى حيات و كنش و واكنش هستند. برخى از آنها نيز چون نهنگ، عظيم ترين موجود زنده مىباشد. بجاست كه ما فرزندانمان را به مشاهده فيلم هايى كه جاذبه ها و جلوه هاى شگفت آور حيات حيوانات زمينى و دريايى را به نمايش درمى آورند، تشويق كنيم و از اين طريق آنان را به عظمت خالق هستى توجه دهيم تا بدانند كه زمين با كوه هاى سر به فلك كشيده، درياها و اقيانوس هاى عظيمش، در برابر كل نظام خلقت، قطرهاى بيش به حساب نمىآيد.
1. ملك (67)، 3ـ4.
تدبير خداوند در گستره هستى
خداوند شئون همه موجودات، از جمله انسان را اداره مىكند. هر كس هر كجا و در هر شرايطى قرار دارد، اگر خدا را صدا بزند، خداوند حاضر است و به او پاسخ مىگويد و به تفصيل درخواست همه را مىداند. چنان نيست كه او از خواست عدهاى آگاه شود و از خواست ديگران بى خبر بماند. اگر هم زمان همه افراد بشر از او درخواست كنند، او حاجت تك تك آنان را مىداند. و نيز بر آنچه در ذهن و دل هر يك از انسان ها مىگذرد، آگاه است؛ چون هيچ گونه محدوديتى در علم، آگاهى و حضور خداوند نيست؛ چنان كه در دعا مىخوانيم: «يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْع، يا مَنْ لا يُغْلِطُهُ السَّائِلُونَ، يا مَنْ لا يُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّينَ؛1اى كسى كه هر صدايى او را از شنيدن صداى ديگر باز ندارد،اى آنكه حاجت مندان او را به اشتباه نيفكنند (حاجت آنان بر او اشتباه نشود.)اى آنكه اصرار نيازمندان او را ملول نسازد». در هنگام عبادت وقتى در مقابل چنين خدايى مىايستيم كه بر همه هستى احاطه دارد و هيچ چيز از دايره تدبير و اداره او خارج نيست و او همه هستى را با يك اراده آفريده، آيا جملهاى مناسبتر از «الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِينَ» هست كه بر زبان آوريم؟ يعنى خدايى كه همه عالم در اختيار اوست و حتى شيطان هايى كه در دنيا باعث انحراف ديگران مىشوند، مقهور قدرت و اراده خدا هستند و اوست كه به آنها مهلت مىدهد و سرانجام روزى آنها را به آتش خشم و غضب خود گرفتار مىكند. اوست كه مىداند دعاى چه كسى بايد به اجابت برسد و چه كسانى بر اثر فسادى كه به دست خويش
1. شيخ مفيد، الامالى، ص 91.
گستردهاند، مستحق بلا و مجازات هستند. اگر همه به ربوبيت مطلق الهى توجه داشتند و تسليم امر پروردگار بودند و تنها در آستان او سر تعظيم فرود مىآوردند، ممكن نبود كه طغيان و فساد در زمين بر پا شود و رحمت، محبت و بركت از مردم گرفته شود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَ الأَْرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ؛1 و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمين برايشان مىگشوديم، ولى تكذيب كردند؛ پس به [كيفر]دستاوردشان [گريبان] آنان را گرفتيم».
وقتى انسان ها آيات الهى را تكذيب كردند و پرچم فساد و تباهى برافراشتند و قدرت مندان حقوق ضعيفان را پايمال كردند، فساد عالم گير مىشود و نادانى ها و پيروى از هوى و هوس، رشد و كمال را از انسان ها مىگيرد و جهل و ناآگاهى را به جاى آن مىنشاند: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛2 تباهى در خشكى و دريا به سبب آنچه دست هاى مردم كرده پديد آمد تا [خداى جزاى] برخى از آنچه را كردهاند به آنها بچشاند؛ باشد كه بازگردند».
1. اعراف (7)، 96.
2. روم (30)، 41.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org