قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار چهارم:

جلوه حيات انساني در دوستان خدا

 

نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلاَ وَ سَلَكَ سَبِيلاً جَدَداً؛ با ديدة بصيرت بنگرد؛ پس بينش و بينايي يابد. به ياد خدا باشد و همواره بر آن بيفزايد؛ و از آب شيرين وگواراي دانش و حق نوشد که راه آبشخورهاي آن ‌چونان اويي را هموار است و از آن آب سيراب مي‌شود و گام در راهي روشن مي‌نهد.

 

بصيرت دوستان خدا

در گفتارهاي پيشين به برخي از ويژگي‌هايي که امير مؤمنان(عليه السلام) براي دوستان برگزيدة خداوند برشمرده‌اند، پرداختيم. در ادامة آن ويژگي‌ها، حضرت با عبارت نَظَرَ فَأَبْصَرَ، نگاه و تفکر در ملک و ملکوت و يافتن بصيرت دربارة باطن و حقيقت اشيا را از جملة ويژگي‌هاي دوستان خدا برمي‌شمارند. شايد با نگاهي سطحي و ابتدايي، اين گمان به

ذهن آيد که چون واژة «نظر» به معناي ديدن و نگاه کردن است، واژة «فأبصر» پس از آن زايد است. اما بايد توجه داشت که «فَأبصر» به نگاه فيزيکي و ظاهري که در آن نمود‌هاي اجزاي هستي مشاهده مي‌شوند معطوف نيست، بلکه منظور از آن، نگاه بصيرتي است که پس از برافروخته شدن نور هدايت در دل سالک پديد مي‌آيد؛ نوري که همة حواس را در اختيار مي‌گيرد و همة حواس از مسير آن نور به جريان مي‌افتند؛ نوري که گوش را از شنيدن هر سخني جز سخن حق باز مي‌دارد و چشم را از مشاهدة حرام، بلکه نگاه سطحي به جلوه‌هاي هستي که همچون لمس کوران بر سطح جسم است منع مي‌کند و نگاه انسان را به درک حقيقت و باطن اشيا ‌و مشاهده شکوه و جلال هستي معطوف مي‌دارد.

از آموزه‌هاي قرآن و روايات چنين برمي‌آيد که انسان جز چشم ظاهري، چشم ديگري نيز دارد. همچنان‌که غير از گوش ظاهري گوش ديگري نيز دارد که بِدان حقايق را مي‌شنود و به آنها هدايت مي‌شود. انسان در برخورداري از چشم و گوش ظاهري با ديگر حيوانات مشترک است؛ به گونه‌اي که حتي اين دو عضو در برخي حيوانات از انسان قوي‌تر است. مثلاً چشم عقاب از چشم انسان بسيار تيزبين‌تر است و آن حيوان از فاصله‌هاي دور شکار را به وضوح مي‌بيند، که اين‌گونه ديدن براي ما ممکن نيست. يا برخي از حيوانات صداهاي با فرکانس‌هاي بسيار پايين يا بالا را که شنيدنش براي ما ممکن نيست مي‌شنوند. انسان همچنين حيات حيواني دارد که منشأ رشد، رفتار و حرکات و گسترش نسل است و از اين جهت نيز با ديگر حيوانات مشترک است. پس داشتن حيات حيواني و اعضا و جوارح و آثاري که بر آنها مترتب مي‌شود، امتيازي براي انسان به شمار نمي‌آيد؛ زيرا برخي حيوانات در اين جهات از انسان برترند. ملاک امتياز انسان برخورداري از حيات انساني است که خداوند بندگان لايق و مؤمن خويش را از آن برخوردار ساخته و آنان با داشتن اين حيات مبارک و الاهي، همة استعدا‌دها و

توانمندي‌هاي خود را در مسير هدايت، انجام وظايف و عمل به خواست خداوند به کار مي‌گيرند. با برخورداري از اين حيات، که نُمود حيات برين، شرافت انسان، و بلکه مقام خلافت انسان از سوي خداست، انسان از چشم و گوش باطن، که با آنها درک حقايق و معارف الاهي ممکن مي‌شود، بهره‌مند مي‌گردد.

 

زندگان و مردگان حقيقي از منظر قرآن

با توجه به اينکه ملاک انسانيت، برخورداري از حيات انساني و رهيافت‌هاي اين حيات نوراني است، در آموزه‌هاي ديني کساني که عَلَم طغيان و سرکشي بر‌افراشته و در حيله‌گري گوي سبقت از روباه ربوده‌اند و در ددمنشي و تجاوز به حريم ديگران و آزار آنان از هر درنده‌اي، درنده‌خوتر شده‌اند و به شيطنت، فتنه‌انگيزي و وسوسه‌گري بين بندگان خدا مشغول‌اند، مُرده به شمار مي‌آيند؛ گرچه از حيات ظاهري و حيواني برخوردارند. از منظر قرآن، اين افراد، که از آنچه پيرامونشان مي‌گذرد عبرت نمي‌گيرند و حقايق را نمي‌بينند و نمي‌شنوند و در غفلت به سر مي‌برند، کور و کرند:

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛(1) و هر آينه بسياري از پريان و آدميان را برای دوزخ بيافريديم [زيرا] دل‌هايي دارند که با آن [حق را] در نمي‌يابند و چشم‌هايي دارند که با آن [حق را] نمي‌بينند و گوش‌هايي دارند که با آن [حق را] نمي‌شنوند. اينان بسان چارپايان‌اند، بلکه گمراه‌ترند، آنان همان غافلان‌اند.

پس انسان افزون بر حيات حيواني، داراي حيات انساني است که مقوماتي خاص خود دارد، و اين حيات، مرگي متناسب با خويش دارد. قرآن در برخي آيات به اين


1 . اعراف (7)، 179.

مرگ اشاره مي‌کند و کساني را که حيات حيواني دارند، اما از فضائل انساني، تفکر و تعقل در حقايق و ديگر مقومات حيات انساني بي‌بهره‌اند، مرده مي‌خواند. براي نمونه، در آيه‌اي مي‌فرمايد:

فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ؛(1) تو مردگان (کافران مرده‌دل) را شنوا نمي‌گرداني و اين دعوت را به کران نتواني شنو‌اند، آن‌گاه که پشت‌ کرده برگردند.

در آية ديگر دربارة تفاوت اساسي انسانِ بي‌بهره‌ از حيات انساني و انسان برخوردار از آن، و ثمرة حيات انساني در زندگي مي‌فرمايد:

أَوَ مَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛(2) آيا کسي که مرده[دل و گمراه] بود و [به نور ايمان] زنده‌اش گردانيديم و به او نوري (بينش و معرفت) داديم که بدان در ميان مردم راه برود، چون کسي است که گويي گرفتار در تاريکي‌هاست و از آن بيرون‌شدني نيست. اين‌گونه براي کافران آنچه انجام مي‌دادند آرايش يافته است.

از ديدگاه قرآن کساني که حيات انساني دارند از هدايت الاهي انبيا بهره‌مند مي‌شوند، و کساني که از اين حيات بي‌بهره، و به تعبير ديگر دل‌مرده‌اند، نمي‌توانند از هدايت الاهي و نورانيت قرآن، به مثابة تجلي تام اين هدايت، بهره‌ برند. خداوند دربارة نقش هدايت قرآن و کسي که سزاوار بهره‌مندي از اين هدايت است مي‌فرمايد:

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ * لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ؛(3) اين


1. روم (30)، 52.

2. انعام (6)، 122.

3. يس (36)، 69 70.

[کتاب] نيست مگر پندی و قرآني روشن و روشنگر، تا هر‌که را [دلي] زنده‌ است بيم دهد و گفتار [خدا] دربارة کافران محقق شود.

از منظر قرآن، دل‌مردگان و بي‌بهره‌گان از حيات انساني کساني‌اند که روزنه‌هاي فهم و تعقل حقيقت و شناخت مسير کمال و سعادت به رويشان بسته شده است؛ زيرا آنان به جاي خالق و پروردگار عالم، هواي خود را معبود خويش ساخته‌اند و تنها در‌صدد تأمين خواسته‌هاي دل برآمده‌اند:

أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً * أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً؛(1) آيا کسي که هواي [نفس] خود را معبود خويش گرفت ديدي؟ پس آيا تو بر او گماشته و کارگذاري؟ يا مي‌پنداري که بيشترشان [حق را] مي‌شنوند يا درمي‌يابند؟ آنها جز مانند چهارپايان نيستند بلکه گمراه‌ترند.

 

چرايي فروتر بودن گمراهان از چارپايان از منظر قرآن

خداوند از آن روي گمراهان را از حيوانات پست‌تر مي‌خواند که حيوان هيچ‌گاه به خود زيان نمي‌رساند، و از خوردن غذا يا علفي که براي او ضرر دارد خودداري مي‌کند. حتي برخي از حيوانات وقتي بيمار مي‌شوند، به حکم غريزه با خوردن بعضي از گياهان خود را مداوا مي‌کنند. اما انسانِ گمراه با انحراف از مسير حق و آلوده و بيمار ساختن قلب خويش، به خود زيان مي‌رساند. همچنين حيوان در چارچوب غرايز خدادادي‌اش گام برمي‌دارد و از آن تخطي نمي‌کند. اما انسان از عقل و نيروهايي برخوردار است که او را به سوي مطلوب و کمال خاصش هدايت مي‌کنند، و چون از حکم عقل و فطرت که او را به سوي کمال فرا مي‌خوانند سر پيچد و از امکاناتي که سعادت ابدي او را تأمين


1 . فرقان (25)، 43 44.

مي‌سازند بهره‌ نگيرد، از حيوان پست‌تر مي‌شود. از مرحوم شيخ غلام‌رضا يزدي که يکي از روحانيان پارسا و روشن‌ضمير يزد بود، نکته‌هاي جالب و آموزنده‌اي نقل مي‌کنند؛ از جمله اينکه روزي براي شرکت در مجلسي سوار الاغ مي‌شود. در بين راه الاغ در گل فرو مي‌رود و زمين مي‌خورد و در نتيجه مرحوم شيخ غلام‌رضا نيز بر زمين مي‌افتد و لباس و بدنش کثيف مي‌شود و مردم ايشان را به خانه مي‌برند و شيخ بدن خود را مي‌شويد و لباسش را عوض مي‌کند. ايشان مي‌گويد: يک سال بعد وقتي با همان الاغ از آن مسير مي‌گذشتم، حيوان در بين راه ايستاد، و هرچه کوشيدم حرکت نکرد. من متحير ماندم که چرا الاغ حرکت نمي‌کند. يادم آمد که سال قبل در همين محل الاغ در گل فرو رفت و حال به حکم غريزه از اينكه دوباره در گل فرو رود از حرکت خودداري مي‌کند. پس آن مرحوم به مخاطبان خويش مي‌گويد آيا هدايت الاغ بيشتر است که حاضر نمي‌شود براي بار دوم در گل فرو رود يا ما که مرتب در زندگي خود فريب مي‌خوريم و زيان مي‌بينيم، اما باز همان راه انحرافي را طي مي‌کنيم؟

اگر خداوند از حيات انساني سخن مي‌گويد و برخي افرادي را که از حيات حيواني برخوردارند، اما چون گمراه‌ و از حيات انساني بي‌بهره‌اند، مرده و در مواردي کور و کر معرفي مي‌کند، نبايد اين سخنان را تخيلي و شعرگونه پنداشت؛ بلکه اينها واقعيت‌هايي انکار‌ناپذير، و براي افراد خودساخته و داراي معرفت، قابل فهم و درک‌اند. مگر جز اين است که حقايق و واقعيت‌هايي وجود دارند که برخي درک نمي‌کنند و نمي‌بينند؟ اين از آن‌ روست که آنان خود را در حصار محسوسات گرفتار ساخته‌اند و آنچه با چشم و گوش سر قابل شنيدن و ديدن است درمي‌يابند، ولي بر چشم و گوش دلشان حجاب افکنده شده و از شنيدن و ديدن واقعيت‌ها و حقايقِ وراي حجاب‌هاي ظلماني و ظاهري عاجزند. براي تقريب به ذهن مي‌توان از يک مثال مادّي بهره برد. شعاع ديد انسان‌ها محدود است و آنان از فاصله‌اي مشخص، ظاهر اشيا و اشخاص را مشاهده

مي‌کنند. اما بر اساس آنچه گفته‌اند و در برخي کتاب‌ها آمده است، افراد بسيار نادري هستند که قدرت مشاهدة درون اشيا و درون بدن ديگران را نيز دارند. حتي برخي افراد که براي عکس‌برداري از اندام‌هاي دروني خود به راديولوژي مراجعه مي‌کنند، براي حصول اطمينان به آنان مراجعه مي‌کنند تا آن عکس‌ها را تأييد يا رد کنند. تصور کنيد خداوند چه نور مادي‌اي در چشمان اين افراد قرار داده که مي‌توانند درون ديگران را ببينند، و از ظاهر بدن به درون آن نفوذ کنند.

 

راهنمايي‌هاي انبيا و اوليا؛ بسترساز هدايت باطني و دروني

خداوند به انسان گوش و چشم باطن داده است، اما اين اعضا در ساية هدايت انبيا و پيروي از دستورات الهي فعال مي‌شوند و مي‌توانند آنچه وراي حجاب ماديات است ببينند و بشنوند، و در غير اين صورت کور و کر مي‌شوند. چنان‌كه ما چشم داريم، اما در صورتي که اين عضو سالم و آفت‌زده نباشد مي‌توانيم با آن ببينيم. همچنين چشم ما در تاريکي محض چيزي را نمي‌بيند؛ زيرا براي ديدن، افزون بر آنکه چشم بايد سالم باشد، بايد نوري به شيء مرئي و مورد مشاهده بتابد تا امکان ديدن فراهم آيد. در مشاهده‌هاي باطني و معنوي نيز نخست انسان بايد چشم دل داشته باشد، که خداوند استعداد برخورداري از آن را در همة انسان‌ها نهاده است، و چون برخي از اين استعداد استفاده نمي‌کنند، چشم دلشان کور مي‌شود. سپس، بايد نور هدايت بيروني از جانب خداوند و توسط فرستادگان او بر محيط حقايق و معارف باطني و معنوي بتابد تا در پرتو آن، امکان مشاهدة معنوي براي چشم دل فراهم آيد. از اين روي، در جملات آغازين اين خطبه، حضرت دربارة خداباوران و خداترسان مي‌فرمايند چراغ هدايت در دلشان روشن مي‌شود و در پرتو آن، پرده‌ها و حجاب‌هاي ظلماني کنار مي‌روند و چشم دل آنان به حقايقي که براي کوردلان ناپيداست روشن مي‌گردد و آنان چيزهايي را مي‌بينند که خيل بي‌شمار گمراهان نمي‌بينند.

ما را به مقام انبيا و اولياي خاص خدا که به تمام اسرار و حقايق عالم آگاه‌اند، راهي نيست، و توقع رسيدن به مراتب آنان را نيز نبايد داشته باشيم؛ اما دست‌کم بکوشيم فروتر از چهارپايان نشويم و از مرتبة حيواني فراتر رويم و به مقام انسان گام نهيم و نگذاريم نور فطرتمان خاموش گردد. بکوشيم تا عنايت الاهي را به خويش جلب کنيم و در ساية محبت او، از فريفتگي به جنبه‌هاي مادي حيات بپرهيزيم و نگاهمان را به عمق و باطن آنچه پيرامونمان است معطوف سازيم. نگاهمان انساني، الاهي و منشأ فهم و درک هدفي باشد که براي آن آفريده شده‌ايم و نيز در پي فهم ارتباط با خويش و ارتباطمان با خدا و ارتباطمان با آنچه گرداگرد ما وجود دارد باشيم. با چنين تصويري از زندگي و چنين برنامه‌اي براي آن، به کمال مقصود، سعادت و رضوان الاهي نايل مي‌آييم، و در غير اين صورت مشمول اين فرمودة خداوند مي‌شويم که فرمود:

فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى؛(1) پس از هرکس که از ياد ما روي مي‌گرداند و جز زندگي اين جهان را نمي‌خواهد روي بگردان. اين است منتهاي دستيابي آنان به دانش. همانا پروردگار تو داناتر است به آن‌کس که از راه او گمراه شده و هم او داناتر است به آنکه راه‌يافته است.

 

فرجام پيروي از هواي نفس

آنچه فطرت انسان را پايمال خويش مي‌سازد و چون پرده‌اي بر چشم و گوش دل‌ قرار مي‌گيرد و مانع هدايت آدمي و در نتيجه رسيدن او به کمال مي‌شود، پيروي از هواي نفس و رفتن در پي اميال و خواهش دل است. خداوند در اين‌باره مي‌فرمايد:


1 . نجم (53)، 29، 30.

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؛(1) آيا ديدي کسي را که هواي نفس خويش را معبود خود قرار داد و خدا از روی دانش گمراهش کرد و بر گوش و دلش مُهر نهاد و بر چشمش پرده افکند؟ پس کيست که او را پس از [فرو گذاشتنِ] خدا راه نمايد؟ آيا پند نمي‌گيريد؟

مرحوم علامه طباطبايي(رحمه الله) در تفسير اين آيه مي‌فرمايند:

تقديم داشتن واژة «الهه» بر واژة «هواه»، در جملة مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاه گوياي اين است که آن شخص مي‌دانسته اله و خدايي دارد که بايد او را بپرستد. اما او به جاي خداوند سبحان، هواي خود را مي‌پرستد... . پس چنين کسي دانسته به خداي سبحان کافر گشته است. از اين روي، به دنبال آن جمله، خداوند فرمود: «و خدا از روي دانش گمراهش کرد... .

ايشان دربارة جمله دوم مي‌فرمايند: اين شخص با اضلال خداوند متعال گمراه شده و گمراه ساختن او به عنوان مجازات صورت گرفته است. براي اينکه او از هواي خود پيروي کرد و خدا او را گمراه کرد، با اينکه او عالم بود و مي‌دانست که راه را عوضي مي‌رود».(2)

در آية ديگري خداوند دربارة دنياپرستان و کساني که قلب خود را از ياد و توجه به خدا و آخرت برکنده و به لذت‌هاي دنيا و زندگي حيواني سپرده‌اند، مي‌فرمايد:

ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ؛(3) واگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان سازد؛ پس به زودي خواهند دانست.


1. جاثيه (45)، 23.

2. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 18، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، ص 279، 280.

3. حجر (15)، 3.

همچنين خداوند دربارة دل‌مشغولي‌ها و مرتبه و فرجام کافران و دنيا‌پرستان مي‌فرمايد:

وَالّذين کفروا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ؛(1) و کساني که کافر شدند [از دنيا] کام و بهره مي‌گيرند و همانند چارپايان مي‌خورند و آتش دوزخ جايگاهشان است.

براي گذر از مرز حيوانيت و رسيدن به مقام انساني، بايد فطرت خويش را زنده نگهداريم و نگذاريم هوس‌هاي حيواني دلمان را فرا گيرد تا هم فطرتمان را پايمال خويش سازد و هم عقلمان را سرکوب کند و قدرت تفکر و انديشه را از ما بستاند و در حد يک حيوان بلکه پست‌تر از آن تنزلمان دهد. کساني که فطرتشان زنده و پويا و انديشه و عقلشان بالنده و شکوفاست، و به تعبير ديگر، کساني که چشم و گوش دلشان فعال است و حجاب‌ها و پرده‌ها از آن برداشته شده، آنچه ديگران را برنمي‌انگيزاند، آنان را به انديشه و تفکر فرو مي‌برد و سبب عبرت‌آموزي آنان مي‌شود. آنان به آنچه مي‌شنوند و مي‌بينند توجه کامل دارند و از رخدادها عبرت مي‌گيرند و پيوسته دربارة اسرار آفرينش تفکر مي‌کنند. آنان چون در مراحل تکامل انساني گام برداشته‌اند و رفتار خويش را هشيارانه زير نظر دارند، از سرنوشت ديگران عبرت مي‌گيرند، و اگر لغزشي از آنان سر زد، مي‌کوشند که تکرار نشود و درصدد جبران آن برمي‌آيند. آنان با باور به ساختار حکيمانة نظام تکوين و تشريع و اهدافي که خالق حکيم براي آنان در نظر گرفته، مي‌کوشند از ياد خدا و تفکر در صنع او غافل نمانند و همواره اين نجوا را در دل و اين زمزمه را بر زبان دارند که:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛(2) همانا در آفرينش


1. محمد (47)، 12.

2. آل‌عمران (3)، 190، 191.

آسمان‌ها و زمين و آمدوشُدِ شب و روز خردمندان را نشانه‌هاست. آنان که ايستاده و نشسته و بر پهلو‌ها خفته خداي را ياد مي‌کنند و در آفرينش آسمان‌ها و زمين مي‌انديشند [و مي‌گويند:] پروردگارا، اين را به گزاف و بيهوده نيافريدي، تو پاکي [از اينکه کاري به گزاف و بيهوده انجام دهي] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه‌دار.

آنان که به زندگي حيواني خو گرفته‌‌اند و فقط به فکر خوردن و کام‌جويي و لذت ‌بردن هستند و حتي براي ارضاي هواي نفس و رسيدن به خواسته‌هاي خود به حقوق ديگران دست‌اندازي مي‌کنند، وقتي با مشکلات و تنگناها روبه‌رو شوند و حوادثي چون سيل و زلزله رخ دهد، از خداوند شکايت مي‌کنند؛ اما کساني که بر مدار انسانيت مي‌انديشند، اين حوادث بيشتر توجهشان را برمي‌انگيزد و با نگاهي عميق‌تر به اين حوادث و آنچه در عالم رخ مي‌دهد به حکيمانه بودن نظام آفرينش و هدفمندي آن و تدبير الاهي بيشتر پي مي‌برند.

 

نعمت ذکر خدا و بهره‌مندي از معرفت او

حضرت پس از بيان بصيرت و بينش، به منزلة يکي از ويژگي‌هاي دوستان برگزيدة خدا، به ويژگي برجستة ديگري اشاره مي‌کنند و مي‌فرمايند: وَذَکَرَ فَاسْتَکْثَر. در اين جمله هم اصل ذکر و ياد خدا، و هم تکرار و تداوم آن، کانون نظر قرار گرفته است. در اين مقام دو دليل براي اهميت و نقش ذکر خداوند و تداوم آن برمي‌شماريم:

1. يکي از عواملي که موجب آشفتگي، دگرگوني و نابساماني زندگي و روان انسان مي‌شود، احساس پوچي، بي‌پناهي و نداشتن تکيه‌گاه است. ذکر و ياد خدا، باور به وجود خالق و تکيه‌گاه مستحکم و مطمئني را در انسان پديد مي‌آورد که مي‌توان در پناه آن به آرامش و اطمينان رسيد و بر همة خطرات و مشکلات فايق آمد. بر اين اساس خداوند مي‌فرمايد:

الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛(1) همان کساني که ايمان آورده‌اند و دل‌هايشان به ياد خدا آرام مي‌گيرد. آگاه باش که با ياد خدا دل‌ها آرامش مي‌يابد؛

2. از ديگر دليل‌هاي سفارش به ياد و ذکر خدا و تداوم بر آن، زدودن غفلت و دور داشتن انسان از رذايل و کاستي‌هاي اخلاقي، و در نتيجه، رسيدن به سعادت و خوشبختي است؛ زيرا اگر آدمي اهل ذکر نباشد يا به ذکر اندک بسنده کند، دچار غفلت مي‌شود و در غياب توجه به خداوند، وسوسه‌هاي شيطاني بر او هجوم مي‌برند. پس اگر انسان همواره به ياد خدا باشد و خود را در پيشگاه حضرت حق حاضر بيند، از غفلت و رفتاري که خلاف رضاي اوست دوري مي‌گزيند و نفسش از سرکشي باز مي‌ايستد.

بر اين اساس، خداوند نيز دربارة اهميت تکرار ذکر مي‌فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً؛(2) اي کساني که ايمان آورده‌ايد، خداي را بسيار ياد کنيد.

حضرت در ادامه مي‌فرمايند:

وَارْتَوي مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلاً وَسَلَکَ سَبِيلاً جَدَداً؛ و از آب شيرين و گواراي دانش و حق نوشد که راه آبشخورهاي آن چونان اويي را هموار است و از آن آب سيراب مي‌شود و گام در راهي روشن مي‌نهد.

فطرت هر انساني تشنة حقيقت، معرفت، شهود الاهي و محبت به معشوق است، و اين عطش تا رسيدن به مقصود و جوار معبود و آرامش ابدي در پناه او فرو نمي‌نشيند. عدم درک اين عطش به جهت سرکوب و تخدير شدن فطرت و روح بلند انساني و فرو غلطيدن در مرتبة حيواني است؛ مقامي که در آن فقط عطش شهوت قابل فهم و درک


1. رعد (13)، 28.

2. احزاب (33)، 41.

است. اما در درون انسان الاهي و ازخود‌رسته و به کمال پيوسته، عطش فطري معرفت و محبت الاهي زبانه مي‌کشد. چنين کسي وقتي گمشده‌اش را باز يافت و جام طهور محبت او را به دست گرفت، با نوشيدن هر جرعه، بخشي از حجاب‌هاي ظلماني و جسماني از پيش چشمانش برداشته مي‌شود و در نتيجه، عشقي پايدار و وصف‌ناپذير روحش را به اوج مي‌برد و حالتي روحاني بدو دست مي‌دهد که سکون و پايان نمي‌پذيرد. اينجاست که پي‌درپي و با عطش سيري‌ناپذير خود به نوش مدام از زمزم زلال و نامتناهي محبت محبوب مي‌پردازد و بر مراتب کمال و تقرب خويش به معشوق مي‌افزايد. البته رسيدن به اين مرحله و درک عطش عشق به معبود، بي‌تحملِ سختي‌ها و ناگواري‌ها و دست شستن از دلبستگي‌هاي دنيوي و لذت‌هاي حيواني، تحقق نمي‌يابد؛ اما رسيدن به کمال نهايي، مقصد ابدي، همة سختي‌ها و تلاش‌هاي مسير را براي سالکي که در آستان رضوان معبود قرار گرفته است، آسان و قابل تحمل مي‌سازد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org