قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار سيزدهم:

دوستان و سرسپردگان شيطان در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)

 

اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذوهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً، فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ، وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ. فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَي لِسَانِهِ؛(1) آنان شيطان را تکيه‌گاه و معيار کار خود گرفتند و شيطان نيز ايشان را شرکای خود قرار داد و در سينه‌هاشان لانه کرد و تخم ‌گذاشت و جوجه‌هاي خود را در دامانشان پرورش داد. با چشم‌هاي آنان نگريست و با زبان‌هاي آنان سخن گفت. پس با ياري آنها بر مرکب گمراهي سوار شد و خطاهاي زشت را برايشان آراست؛ مانند رفتار کسي که شيطان او را در سلطة خود سهمي داده است و زبان او را ابزار ياوه‌سرايي خود ساخته است.


1. نهج البلاغه، خطبة 7.

نگاهي دوباره به ساختار نهج‌البلاغه

مرحوم سيد رضي با هدف گردآوري عالي‌ترين و برجسته‌ترين لايه‌هاي ادبي و بلاغي کلمات امام علي(عليه السلام) بخش‌هايي از خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌هاي ايشان را برگزيده است، و در نتيجه بسياري از جلوه‌هاي مشعشع و نوراني کلمات امير مؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغه گرد نيامده است. ايشان در مواردي خطبه‌اي را با عنوان و شمارة مستقلي تدوين کرده است، اما پس از مراجعه به مصادر نهج البلاغه روشن مي‌شود که گاه آنچه ايشان به منزلة ‌خطبه‌اي مستقل و در ظاهر کامل ارائه کرده، تنها بخشي از يک خطبه است؛ نظير خطبة 87 نهج البلاغه که بخشي از خطبة اصلي ذکر شده در مصادر و منابع نهج البلاغه را تشکيل مي‌دهد.

ايشان همچنين در مواردي با پراکندن اجزا و عناصر يک خطبه، به گزينش عناوين و شماره‌هايي مستقل براي هريک از آنها پرداخته است. با توجه به کاستي‌هايي که در تدوين نهج ‌البلاغه به چشم مي‌آيد، که ناشي از عدم دسترسي سيد رضي به پاره‌اي منابع و مصادر، يا برخاسته از شيوة ايشان در تدوين و گزينش مطالب بوده، و نيز با توجه به اينکه کشف عناصر اصلي خطبه‌ها، حکمت‌ها و نامه‌هاي نهج البلاغه و ارتباط‌هاي آنها با يکديگر براي محققان و اهل تتبع ضروري است، از ديرباز برخي علما و پژوهشگران نهج البلاغه با مراجعه به مصادر آن درصدد برآمدند که ساختار اصلي خطبه‌ها، حکمت‌ها و نامه‌هاي اين کتاب و ارتباط‌هاي آنها را کشف کنند، و در نتيجه به تجديد نظر در ساختار فعلي آن پرداختند. فاضل گران‌قدر، جناب آقاي سيدصادق موسوي شيرازي از جمله کساني است که با تتبع و تحقيق گسترده، فراگير و ستودني در مصادر و منابع نهج البلاغه به تدوين کتاب تمام نهج البلاغه(1) پرداخت و در آن به گردآوري اجزاي حذف شدة


1. اين کتاب در تاريخ 1418 ق، در تهران و به همت مؤسسة الامام صاحب‌ الزمان چاپ شده است.

برخي خطبه‌ها و نيز تلفيق خطبه‌ها، حکمت‌ها و نامه‌هايي پرداخته که در اصل زيرمجموعة يک خطبه بوده‌اند، اما در نهج‌‌البلاغة موجود با شماره‌ها و عناوين متفاوت و مستقل گرد آمده‌اند. در اين کتاب خطبة هفدهم، هفتم و هشتم به ترتيب از عناصر و اجزاي خطبه مفصلي که خطبه‌ها و چندين حکمت ديگر را نيز دربر مي‌گيرد، به شمار مي‌آيند، و با توجه به اينکه اين‌ چينش و نظر‌دهي متناسب و هماهنگ با سياق آن خطبه‌ها و ناشي از ارتباط آنها با يکديگر است، ما نيز آن را در بحث خود در نظر آورده، پس از خطبة هفدهم، به بررسي و شرح خطبة هفتم و پس از آن به بررسي خطبة هجدهم مي‌پردازيم.

 

سرسپردگي عالم‌نمايان خودپرست به شيطان

اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَوهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ فِي حُجُورِهِمْ.

جملة فباض و فرّخ (لانه کرد و تخم گذارد)، و جملة دَبّ فِي حجورِهِم (در دامنشان به جنب‌و‌جوش و فعاليت پرداخت) دو ضرب‌المثل و تعبير کنايي در ادبيات و زبان عرب‌اند. تعبير کنايي اول دربارة کسي به کار مي‌رود که جايي را تصاحب مي‌کند و از آن بيرون نمي‌رود؛ نظير پرنده‌اي که در جايي لانه مي‌سازد و تخم مي‌گذارد و تا جوجه‌هايش از تخم در نيايند و بالغ نشوند آنجا را رها نمي‌کند. تعبير کنايي دوم دربارة کسي به کار مي‌رود که جايي را براي فعاليت، جولان و رشد و نماي خود و وابستگانش برمي‌گزيند، نظير کودکي که در دامان مادر به جنب‌وجوش و فعاليت مي‌پردازد و در آن پرورش مي‌يابد.

بر اساس سخن حضرت، عالم‌نمايان خودپرست به جاي پيروي از خداوند و دستورات حيات‌بخش او، از شيطان پيروي کردند و خواسته‌هاي او را معيار و ملاک رفتار خود قرار دادند و بر اثر تمايل به رياست، لذت‌ها و شهوات دنيوي بر وي تکيه

کردند و در نتيجه، شيطان نيز جان و دل آنان را دامگه و آشيانة خويش قرار داد و به پرورش و شکل‌دهي انديشه‌ها و رفتار آنان پرداخت. اکنون اين پرسش مطرح مي‌شود که شيطان چگونه با انسان ارتباط برقرار مي‌کند و او را شريک خود مي‌سازد و از مسير انديشه‌ها و رفتار او اهداف و خواسته‌هاي خود را محقق مي‌سازد؟ آيا شيطان بدون مقدمه و وجود زمينة قبلي کسي را براي خود برمي‌گزيند و بر او مسلط مي‌شود و زمام اختيارش را به دست مي‌گيرد، و او چاره‌اي جز اطاعت ندارد؟ يا آنکه به‌ تدريج و از مسير خاصي عواملي در انسان شکل مي‌گيرند و تقويت مي‌شوند که سرانجام به تسلط شيطان بر انسان مي‌انجامند؟ به تعبير ديگر، سلطة شيطان و سقوط انسان، بر اثر عاملي جبري رخ نمي‌دهد، بلکه کار شيطان از فريب دادن انسان و آراستن خطاها و گناهان او تجاوز نمي‌کند و شيطان هرگز نمي‌تواند قدرت اختيار و انتخاب را از انسان باز گيرد. خداوند سه عامل مهم و اثرگذار عقل، فطرت و پيامبران را فراروي انسان نهاد که راه سعادت و هدايت را به ما مي‌نمايانند، و با وجود آنها، شيطان مجالي براي گمراه کردن انسان نمي‌يابد. اما وقتي انسان اين عوامل هدايت‌بخش را در درون خود خنثا و بي‌اثر ساخت، به اختيار خود طوق بندگي شيطان را بر گردن مي‌نهد و آن موجود پليد و رهزن طريق سعادت و خوشبختي را بر تفکر و رفتار خويش حاکم مي‌سازد. اين همان پاسخي است که شيطان در قيامت به دوزخياني مي‌دهد که او را سرزنش مي‌کنند:

وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛(1) و چون کار [حسابرسي در رستاخيز] فرا رسيد، شيطان [به


1. ابراهيم (14)، 22.

دوزخيان] گويد:«در حقيقت خدا به شما وعده‌ داد، وعدة راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هيچ تسلطي نبود، جز اينکه شما را خواندم و مرا پاسخ داديد. پس مرا سرزنش نکنيد و خود را سرزنش کنيد، نه من فريادرس شمايم و نه شما فريادرس من؛ من به اينکه پيش از اين (يعني در دنيا) مرا (با خدا) شريک مي‌گرفتيد باور ندارم. همانا ستمکاران را عذابي است دردناک.

 

مراتب سه‌گانه انسان‌ها

براي شناخت بهتر ارتباط شيطان با انسان و شرکت او در شئون زندگي او به دسته‌بندي سه‌گانة انسان‌ها از منظر قرآن مي‌پردازيم:

 

الف) مرتبة مخلَصين

دستة اولِ انسان‌ها از منظر قرآن، «مخلَصين» و به تعبير ديگر «معصومان» هستند که شيطان از آنان نااميد است و در گمراه ساختن ايشان طمعي ندارد. قرآن از قول شيطان دربارة اين گروه مي‌فرمايد:

قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ؛(1) گفت: «پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختي من [هم گناهانشان را] در زمين در نظرشان مي‌آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت؛ مگر آن بندگانت از ميان آنان را که پاک و ويژه و برگزيدة تو باشند.

معصوم کسي است که انديشه و رفتارش از نقص و عيب پاک است، و در مرتبة کاملش خطا و سهو نيز از او سر نمي‌زند و همة شئون زندگي‌اش خالص براي خداست


1. حجر (15)، 39، 40.

و شيطان هيچ طمع و اميدي در آلوده ساختن او ندارد. اگر هم در مواردي شيطان درصدد اغفال معصومان برآمده تيرش به سنگ خورده و نتيجه‌اي نگرفته است؛ نظير ماجراي حضرت يوسف(عليه السلام) که شيطان نتوانست ايشان را گرفتار وسوسة خود سازد و آن حضرت توانست از دام مکر شيطان و زليخا به سلامت برهد و دامن خويش را از گناه و پليدي پاک نگهدارد:

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَولا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ؛(1) و در حقيقت [آن زن] آهنگ وي کرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مي‌کرد. چنين [کرديم] تا بدي و زشتکاري را از او بازگيريم؛ چراکه او از بندگان مخلَص ما بود.

چنان نيست که معصوم مجبور به ترک گناه باشد،‌ بلکه با اراده و اختيار خويش و به سبب آگاهي از فرجام گناه و پليدي آن، فکر گناه را به دل راه نمي‌دهد؛ چه رسد که بدان دست يازد. نظير انسان عاقل که مشاهده و بوي بد مدفوع او را مي‌آزارد و حتي به ذهن خود خطور نمي‌دهد که از آن استفاده کند. زشتي گناه براي معصوم به قدري هويداست که ممکن نيست حتي انديشه انجام آن را در سر بپرورد.

 

ب) مرتبه متقين

دستة دوم متقين‌اند که گرچه به لحاظ مرتبه از معصومان و اولياي خدا فروترند، به جهت تربيت يافتن در نزد انبيا و اوليا و تأسي به آنان و عمل به دستورات خداوند، به مقام تقوا نايل آمده‌ و از گناهان پرهيز مي‌کنند. شيطان به فريفتن اين گروه طمع دارد، اما چون آنان اهل ذکر و تذکرند و مي‌کوشند عوامل غفلت و دوري از خداوند را از


1. يوسف (12)، 24.

خود دور سازند، شيطان نمي‌تواند بر اينان تسلط پيدا کند. شيطان همواره اين گروه را زير نظر دارد تا راه نفوذي در آنان بيابد و گاهي موفق مي‌شود تا ارتباط ضعيفي با آنان برقرار کند، اما آن گروه خداترس و پرهيزکار مکر شيطان را درمي‌يابند و خود را از دام او مي‌رهانند:

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ؛(1) کساني که پرهيزکاري کردند چون وسوسه‌اي از شيطان به آنان رسد [خداي را] ياد کنند، پس به‌ناگاه بينا شوند.

متقين نيز در يک رتبه نيستند و مراتب فراوان دارند. کساني همچون سلمان و ابوذر در عالي‌ترين مراتب‌اند، اما حد مشترک آنان اين است که شيطان رفيق و قرينشان نيست و نمي‌تواند بر آنان سلطه يابد، و اگر آنها را وسوسه کرد يا اگر به ندرت مرتکب گناهي شدند، توبه مي‌کنند و به خدا پناه مي‌برند و خداوند آنان را از شر شيطان حفظ مي‌کند.

 

ج) مرتبه گناه‌کاران

دستة سوم از بندگان خدا کساني هستند که گناه و انحراف از مسير حق خصلت ثابت و پايدار آنان شده است. اين دسته وقتي دچار گناه و لغزشي مي‌شوند فوراً به ياد خدا نمي‌افتند و از کردار زشت خود توبه نمي‌کنند و در نتيجه شيطان چنان گناهان را در نظرشان مي‌آرايد که چون موجودي بي‌اراده و ‌اختيار، بيشتر به گناهان روي مي‌آورند و در نتيجه، ميل به گناه خصلت ثابت و ملکة آنان مي‌شود و هنگام انجام گناه از خداوند و عاقبت خويش غافل مي‌گردند. ويژگي برجستة اين گروه آن است که رفيق و


1. اعراف (7)، 201.

همنشين شيطان‌اند و او در همة شئون زندگي، افکار و رفتارشان نفوذ مي‌کند در حالي که دل‌هاشان از ياد خداوند تهي است:

وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ * وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ؛(1) و هرکه از يادکرد خداي رحمان روي برتابد، شيطاني بر او مي‌گماريم که وی را دمساز و همنشين باشد، و هر آينه آنها (شيطان‌ها) آنان را از راه بازدارند و برگردانند و آنان مي‌پندارند که راه‌يافتگان‌اند.

دل انسان يا جلوه‌گاه نور و ياد خدا مي‌شود و يا جولانگاه شيطان، و بر اساس نظامي که خداوند در حوزة رفتار اختياري انسان در نظر گرفته، اگر کسي خداوند را فراموش کرد و از او غافل شد، شيطان به او نزديک و بر وي چيره مي‌‌شود. پس شيطان بي‌سبب طوق بندگي‌اش را بر گردن کسي نمي‌اندازد، و وقتي کسي از دستورات خدا سرپيچيد و افتخار بندگي او را از دست داد، خداوند شيطان‌ها را سوي وي مي‌فرستد تا با او همنشين و رفيق شوند و از آن پس، سروکار او با شيطان است و در هر حال فکر او متوجه تمايلات شيطاني مي‌گردد. او در سرسپردگي شيطان تا آنجا پيش مي‌رود که کاملاً تحت سلطة او درمي‌آيد و زمام اختيار خويش را به دست او مي‌دهد، و بدين ترتيب نمي‌خواهد و نمي‌تواند خود را از دست شيطان نجات دهد و روزنه‌هاي حقيقت و نور کاملاً به روي او بسته مي‌شود. چنين کسي نه گوش براي شنيدن سخن حق دارد و نه چشمي براي ديدن حقايق و نه دلي که به انديشه در حقيقت بپردازد:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ؛(2) کساني که کافر شدند برايشان يکسان است که آنان را بيم دهي يا ندهي؛ آنان ايمان نمي‌آورند.


1 . زخرف (43)، 36، 37.

2 . بقره (2)، 6، 7.

خداوند بر دل‌هاشان و بر گوش‌هاشان مُهر نهاده و بر ديدگانشان پرده‌اي است و آنان را عذابي است بزرگ.

 

غفلت از خداوند بزرگ‌ترين کيفر الاهي

کساني که بر ارتکاب گناهان پاي مي‌فشارند و از طغيان و فساد باز نمي‌ايستند، به بدترين کيفر دنيايي خداوند گرفتار مي‌شوند و آن گمراهي و غفلت محض از حق و بسته شدن همة راه‌هاي هدايت و رهايي از دام شيطان است. گرفتاران به اين کيفر سنگين، نه ميلي به شنيدن سخن حق دارند و نه حال و مجالي براي عمل به آن. آنان همچون کسي هستند که با تصميم و اختيار خود شروع به دويدن از سرازيري دره‌اي مي‌کند، اما با فزوني گرفتن سرعت، مهار خويش از دست مي‌دهد و ناخواسته سقوط مي‌کند و از بين مي‌رود. کساني که در مسير شيطان حرکت مي‌کنند و شتابان به سوي تحقق بخشيدن به تمايلات و خواسته‌هاي شيطاني گام برمي‌دارند، به جايي مي‌رسند که شيطان مُهر بندگي خويش را بر پيشاني آنان مي‌زند و بر دل و ديگر عناصر وجودي آنان سلطه مي‌يابد و راه برگشت و رهايي از سقوط و انحطاط را به رويشان مي‌بندد. در نتيجه آنان در گمراهي و غفلت محض، به شقاوت و تيره‌روزي ابدي گرفتار مي‌آيند:

إِنَّهُ لَيْسىَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ؛(1) شيطان را بر کساني که ايمان دارند و بر پروردگارشان توکل مي‌کنند تسلطي نيست. تسلط او تنها بر کساني است که وي را دوست و سرپرست خود گرفته‌اند و بر کساني که به او (خدا) شرک مي‌ورزند.

شيطان نمي‌تواند بر کساني سلطه داشته باشد که به خدا ايمان و توکل دارند و طوق


1. نحل (16)، 99، 100.

بندگي پروردگار را بر گردن انداخته‌اند و تدبير امور زندگي خويش را به وي سپرده‌اند؛ بلکه بر کساني سلطه دارد که ولايت شيطان را پذيرفته باشند، پس تولي شيطان در نتيجة غفلت پايدار و ايجاد خصلت ثابت مفسده‌جويي و ارتکاب گناه حاصل مي‌شود، نه به صرف لغزشي که از انسان سر مي‌زند و در پي آن شخص پشيمان مي‌گردد و توبه مي‌کند. کسي ولايت شيطان را پذيرفته و زير پرچم او رفته و در نتيجه شيطان بر او سلطه يافته است که با همة وجود در پي انجام گناه است و از آن صرف‌نظر نمي‌کند. چنين کسي اگر به انجام گناه بزرگي چون رباخواري مبتلا شد، به هيچ وجه از کردار زشت خود پشيمان نمي‌گردد و با علاقه و پشتکار بدان ادامه مي‌دهد. او به مرتبه‌اي از انحطاط رسيده که نه عذاب الاهي و دوزخ بيمي در او پديد مي‌آورد و نه سخن از بهشت و سعادت ابدي براي او جاذبه‌اي دارد. او اصلاً در پي بهشت نيست و سخن از خدا، پيامبر، قيامت، مرگ، عذاب، ثواب و بهشت الاهي او را مي‌رنجاند و تنها کام‌جويي از لذت‌هاي دنيا و سخن از آنها برايش شيرين و جذاب است:

وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ؛(1) و چون خداوند به يگانگي ياد شود دل‌هاي کساني که به عالم آخرت ايمان ندارند منزجر مي‌گردد و چون کساني جز او ياد شوند ناگاه شادمان گردند.

 

سلطه شيطان بر انسان در تقابل با سلطه خداوند بر او

روشن شد که سلطة شيطان بر انسان يک‌باره و ‌بي‌مقدمه صورت نمي‌گيرد؛ بلکه بر اساس آنچه از قرآن و روايات برمي‌آيد، سلطة شيطان برآيند نظام و سلسلة اسباب و


1. زمر (39)، 45.

مسبباتي است و طي يک جريان و سير تکاملي منفي که از نقطه‌اي آغاز و به نقطه‌اي ختم مي‌شود، حاصل مي‌آيد. بر اين اساس، در آغاز شيطان بر انسان سلطه‌اي ندارد و آدمي با فطرت بيدار خويش خواهان کارهاي نيک، سعادت دنيوي و اخروي و دوستي خداست و از رفتار زشت و شرک و کفر برکنار است. اما بر اثر پيروي از هواي نفس و وسوسه‌هاي شيطان و معاشرت با دوستان بد، ميل به بدي در انسان پديد مي‌آيد و انجام دادن کارهاي زشت و نافرماني خدا، کار او را به جايي مي‌رساند که شيطان رفيق و همنشين هميشگي‌اش مي‌شود و بر همة شئون، انديشه‌ها و رفتارهاي او تسلط مي‌يابد:

فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ.

عالم‌نمايان خودپرست که اختيار خويش را به شيطان سپرده‌اند، در سرسپردگي به او بدان‌جا مي‌رسند که چشمشان ابزاري مي‌شود براي شيطان که با آن مي‌نگرد و زبانشان نيز در اختيار شيطان قرار مي‌گيرد تا با آن سخن گويد. گويي آنان لال‌اند و شيطان است که با زبان ايشان سخن مي‌گويد؛ يعني شيطان با زبان و چشم آنان به مقاصد و خواسته‌هاي خود مي‌رسد و آن سرسپردگان بد‌بخت را به لغزش‌هاي پي‌درپي وا مي‌دارد و گناهان بزرگ و زشت را برايشان مي‌آرايد تا با حرص و ولع بيشتري خويش را آلوده سازند. در نتيجه، اين گمراهان به قهقرا رفته، سدّ راه جويندگان راستي و درستي مي‌شوند و با هر فرد و گروهي که همراه شوند، منحرفشان مي‌سازند.

به‌جز در نهج البلاغه و در اين خطبه، در ديگر روايات اين تعبير را نمي‌يابيم که شيطان با چشم دوستان خود مي‌نگرد و با زبان آنان سخن مي‌گويد، و به ديگر سخن، دست و پا و گوش و چشم گنهکاران، دست و پا و گوش و چشم شيطان مي‌گردد. اما نقطة مقابل آن، دربارة اوليا و دوستان خدا فراوان در روايات يافت مي‌شود و در فرهنگ

ديني ما نيز کاربرد بسياري دارد؛ از جمله در حديث «قرب نوافل» که در کتاب‌هاي معتبر شيعي و با سند‌هاي گوناگون از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده، آمده است:

إِنَّ اللَهَ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ: مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ؛(1) خداوند متعال مي‌فرمايد: هيچ بنده‌اي از بندگانم به سوي من تقرب نمي‌جويد به چيزي که نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر او واجب کرده‌ام. آن‌گاه او با نوافل (مستحبات) به من تقرب مي‌جويد تا اينکه او را دوست مي‌دارم و آن‌گاه که او را دوست داشتم، گوش او خواهم بود که با آن مي‌شنود و چشمي که با آن مي‌بيند و زباني که با آن سخن مي‌گويد و دستي که با آن برمي‌گيرد. اگر مرا بخواند اجابت کنم و اگر درخواستي کند عطا کنم.

بر اساس اين حديث شريف کسي که در مسير تقرب به خداوند گام بردارد و افزون بر انجام واجبات، به مستحبات نيز بپردازد، به مقامي دست مي‌يابد که چشمش خدايي مي‌‌شود و خدا با آن مي‌نگرد و زبانش خدايي مي‌گردد و خدا با آن سخن مي‌گويد و دستش خدايي مي‌شود. درک اين معنا براي ما بسيار دشوار است و تنها رهيافتگان به آن مقام متعالي آن را درک مي‌کنند و فهم ديگران از آن مقام متعالي و رفيع ناچيز است. بهترين تفسير از حديث مزبور اين است که انسان تا آنجا مي‌تواند به خداوند تقرب جويد که هرچه را دارد در اختيار او نهد و افکار و رفتار خويش را از مسير اراده و خواست خداوند سامان دهد. در اين مرحله او چنان با قواي ارادي و فکري خويش مستغرق در معرفت و توجه به خداوند مي‌شود که ديگر به خودش و زندگي‌اش توجه استقلالي ندارد.


1. محمد بن يعقوب کليني، اصول کافی، ج 2، ص 352.

توجيه علمي تسلط شيطان بر انسان

همچون درک مضمون اين حديث، درک اينکه شيطان چگونه با چشم دوستان خود مي‌نگرد و چگونه با زبان آنان سخن مي‌گويد نيز دشوار است. براي روشن شدن مطلب و تقريب به ذهن مي‌توانيم به هيپنوتيزم و تأثيرات رواني‌اي که در نتيجة آن در فرد پديد مي‌آيد اشاره کنيم. در فرآيند هيپنوتيزم و منيتيزم، در خواب يا بيداري دستورات و افکاري به فرد القا مي‌شود و او وادار به واکنش و رفتاري مي‌شود که هيچ اراده و تصميمي در انجام آنها ندارد، و بعدها از اينکه چنان رفتارها و واکنش‌هايي از وي سر زده متحير و شگفت‌زده‌ مي‌شود. يکي از دوستان ما، که از مقامات کشوري است، نقل مي‌کرد در دانشکدة حقوق در تهران استادي داشتيم که به اين فن آشنا بود. روزي آن استاد سر کلاس درس گفت مي‌خواهم تأثير هيپنوتيزم را به شما نشان دهم. يکي از شما داوطلب شود تا او را هيپنوتيزم کنم. يکي از دانشجويان نزد استاد رفت و در برابر او نشست. استاد خيره‌خيره در چشمان او نگريست تا اينکه حالت خواب و خلسه به آن فرد دست داد. در آن حالت استاد به او گفت هنگام درس هرگاه من عينکم را از چشمم برداشتم و روي ميز گذاشتم، تو از جا برمي‌خيزي؛ به هوا مي‌پري؛ و دست‌هايت را به هم مي‌زني و بعد سر جاي خود مي‌نشيني! پس از مدتي آن دانشجو از حالت خواب و خلسه خارج شد و به حال عادي برگشت و استاد هم مشغول تدريس شد. در وسط درس تا استاد عينکش را از چشم برداشت و روي ميز گذاشت، آن دانشجو به هوا پريد و دست‌هايش را به هم زد و جاي خود نشست. بعد از درس از او پرسيديم چرا در وسط کلاس درس آن رفتار را از خود نشان دادي؟ او گفت من خودم متوجه نشدم و نمي‌دانم چرا آن رفتار را انجام دادم. اما وقتي استاد عينکش را برداشت و روي ميز گذاشت، بدون اينکه کسي مرا مجبور کند، اين حس و ميل در من پديد آمد که به هوا بپرم و دست‌هايم را به هم بزنم.

بر اين اساس انسان قابليتي دارد که موجودي قوي‌تر بر اراده و تصميم‌هاي او تسلط يابد و بتواند از طريق وي خواسته‌هاي خود را عملي سازد. خوشا به حال بندگان معصوم خدا و انسان‌هاي مخلص و باتقوا که اراده و خواست آنان تابع خواست و ارادة خداست و ولايت پروردگارشان را پذيرفته‌اند و مطيع فرمان‌ها و دستورهاي اويند. در برابرِ خضوع و تسليم و بندگي آنان، خداوند نيز تدبير همة شئون زندگي، افکار و رفتارهاي آنان را به دست مي‌گيرد. از همين روي، سخن آنان با سخن افراد عادي بسيار متفاوت است و چه‌بسا با نصيحت و سخني کوتاه، زندگي انسان‌هاي ره گم‌‌کرده و خطاکار را دگرگون مي‌سازند. يا به اذن خداوند رفتار آنان آثار تکويني غيرعادي و معجزه‌آسايي مي‌يابد؛ چنان‌كه خداوند دربارة حضرت عيسي(عليه السلام) مي‌فرمايد:

وَرَسُولا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِﺉُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيِـي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ؛(1) و فرستاده‌اي [گردانَد] به سوي فرزندان اسرائيل که [گويد:] براي شما نشانه‌اي از پروردگارتان آورده‌ام که به خواست و فرمان خدا برايتان از گِل بسان پرنده‌اي مي‌سازم و در آن مي‌دمم پس پرنده‌اي مي‌شود؛ و به خواست و فرمان خدا نابيناي مادرزاد و پيس را بهبود مي‌بخشم و مردگان را زنده مي‌کنم و شما را از آنچه مي‌خوريد و در خانه‌هايتان اندوخته مي‌کنيد خبر مي‌دهم. هر آينه در اين [کارها] براي شما اگر مؤمن باشيد نشانه‌اي است.


1. آل‌عمران (3)، 49.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org