قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس بيستم

 

 

از دانشجو انتظار مي‌رود با فراگيري اين درس:

1. ضمن شناخت عامل اصلي پيدايش حسد، راه‌هاي مبارزه با آن را فراگيرد؛

2. با تقسيم‌بندي ارزش‌هاي اخلاق اسلامي مربوط به امور مالي آشنا شود؛

3. افزون بر شناخت محور بحث‌هاي امور مالي مربوط به عدالت، بتواند ارزش‌هاي منفي مقابل آن را از نگاه قرآن بازشناسد.

 

 

 

 

 

در درس گذشته به برخي از كارهايي اشاره كرديم كه با حفظ حرمت و آبروي افراد منافات دارند. اكنون به معرفي برخي موارد ديگر مي‌پردازيم.

ترش‌رويي و بي‌اعتنايي

ترش‌رويي و بي‌اعتنايي افزون بر آنكه گاه سبب بي‌احترامي به ديگران مي‌شود، آثار ويرانگري نيز بر جامعه و روابط اجتماعي دارد، دل‌هاي افراد جامعه را از هم دور مي‌سازد و انس و محبت آنان به يكديگر را كم كرده، احساس مسئوليت و هم‌دردي آنها را ضعيف مي‌كند. بنابراين، همة اعضاي جامعه بايد با روي باز و گرمي و صميميت با هم برخورد كنند و به سرنوشت يكديگر بي‌توجه نباشند؛ به‌ويژه كساني كه موقعيت اجتماعي دارند و به نوعي مردم را رهبري و ارشاد مي‌كنند، يا معلم و مربي يا مدير و كارفرما هستند و با زيردستان سر و كار دارند. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد:

عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَن جَاءهُ الأَعْمَى * وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى * أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى؛(1) چهره در هم کشيد و روي گردانيد، که آن مرد نابينا به سويش آمد، و تو چه مي‌داني، شايد او به پاکي گرايد يا پند پذيرد و اندرز وي را سود بخشد.


1. عبس (80)، 1 ـ 4. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 10، ص 149.

قرآن همچنين در ضمن نقل نصايح لقمان به فرزندش، به اين صفات زشت هم اشاره مي‌كند:

وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ * وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ؛(1) و از مردم رخ برمتاب [و به آنها بي‌اعتنايي مكن] و در زمين خرامان راه مرو، كه خداوند هيچ متكبرِ خودستا را دوست نمي‌دارد، و در راه رفتنِ خود ميانه‌رو باش و صدايت را آهسته ساز، که بدترين آوازها، بانگ خران است.

يكي از مهم‌ترين عوامل رواني كه سبب مي‌شود انسان شخصيت ديگران را تحقير كند و آبرويشان را بريزد، حسد است. حق اين است كه حسد جزو گرايش‌ها و خواست‌هاي اصيل انسان نيست، بلكه يك صفت فرعي و ثانوي است كه در راه ارضاي برخي خواسته‌هاي اصيل‌تر انسان جلوه مي‌كند.

عوامل و شرايط پيدايش حسد

عامل انگيزش حالت حسادت، فعاليت انحرافيِ حبّ ذات و خود‌دوستي است كه وقتي انسان ديگري را واجد نعمتي و خود را فاقد آن ببيند و در مقايسة خويش با آن شخص، خود را كمتر از وي احساس كند، به جاي آنكه براي به دست آوردن آن نعمت و بالا بردن خويش بكوشد و به حد او برسد، زوال نعمت او را آرزو مي‌كند.

بنابراين، مجموعه‌اي از علل و عوامل دست به دست هم ‌داده، شرايط خاصي فراهم مي‌شوند و اين ميل انحرافي را به وجود مي‌آورند. اگر اين شرايط به وجود نيايند،


1. لقمان (31)، 18، 19.

احساسي به نام حسادت در انسان تحقق نمي‌پذيرد؛ مثلاً در مورد امور معنوي، تزاحم و محدوديتي وجود ندارد. دانشي كه براي يك نفر فراهم است، براي ديگري نيز قابل دست‌يابي خواهد بود و يا رسيدن به پرهيزكاري براي همه كس امري ممكن است.

در قرآن كريم آياتي داريم كه به اين جزئيات توجه فرموده و براي درمان آنها، چاره‌انديشي نيز كرده‌اند. در قرآن كريم نقل شده است كه بعضي از اهل كتاب آرزو داشتند كه مؤمنان كافر باشند و در كنار آن مي‌فرمايد: علت اين آرزو و درخواست آنها حسدورزي به مؤمنان است:

وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ؛(1) بسياري از اهل كتاب [= يهود و نصارا] پس از آنكه حق بر ايشان آشکار شد، از سرِ حسدي که در وجودشان بود، آرزو داشتند كه شما را پس از ايمان‌آوردنتان به سوي كفر بازگردانند.

آنان خود ايمان نياوردند با آنكه بيشتر آنها به حقانيت پيامبر اسلام و گمراهي خويش پي برده بودند و آن حضرت را به روشني مي‌شناختند، زير بار نمي‌رفتند و سخنان حق او را نمي‌پذيرفتند؛ ولي به مؤمنان، كه در مسير درستي قرار گرفته بودند و روز به روز بر شوكت و عظمتشان افزوده مي‌شد، رشك مي‌بردند و آرزويشان اين بود كه مؤمنان كافر بودند و مي‌كوشيدند كه آنان را به جرگة كفار بازگردانند.

درمان اساسي حسد

براي مبارزه با حسد، هم معرفت و شناخت و هم رفتار و تمرين عملي مي‌توانند مؤثر باشند. تهذيب نفس ـ چه تخليه و زدودن نفس از رذايل و چه تحليه و آراستن آن به


1. بقره (2)، 109. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسي، التبيان، ج 1، ص 405؛ محسن الفيض الكاشاني، الصافي، ج 1، ص 162.

فضايل ـ از انديشيدن و علم و معرفت آغاز مي‌شود، با تمرين عملي ادامه مي‌يابد و سرانجام، آثار آن، به صورت ملكات ثابتي در نفس انسان محقق و ماندگار خواهد شد.

اكنون براي آنكه بدانيم چه نوع انديشه‌هايي در اين زمينه مفيد است، موارد حسد را به اجمال بررسي مي‌كنيم.

در زمينه نعمت‌هاي خدادادي، راه مبارزه با حسد توجه به اين حقيقت است كه آن نعمت را خداي متعال داده است و اگر شخص حسود، قدري بينديشد، به اين نتيجه خواهد رسيد كه رشك بردن به اين نعمت، به مخالفت با كار خدا برمي‌گردد كه چرا اين نعمت را به ديگري داده است و تلاش براي سلب آن نعمت از شخص متنعم و پيشگيري از بهره‌مندي وي از آثار آن، رويارويي با خداوند در تدبير عالم است. كسي كه ايمان دارد، هيچ‌گاه پيِ مخالفت با كارهاي او برنمي‌آيد؛ اما از آنجا كه به اين حقيقت توجه ندارد كه دشمنيِ نكوهيدة او به دشمني با خدا برمي‌گردد، به شخص محسود رشك مي‌برد و با او دشمني مي‌ورزد. اگر به اين حقيقت توجه مي‌داشت، اين گونه دشمني نمي‌كرد.

در مورد نعمت‌هاي اكتسابي نيز اگر معرفت كاملي داشته و به اين حد رسيده باشد كه دست خدا و قضا و قدر الهي را حتي در زمينة كارهاي اختياري و نعمت‌هاي اكتسابي ببيند، از طريق اين معرفت، مي‌تواند براي اصلاح بيماري حسد، در خود يا ديگران بكوشد؛ مثلاً علمي كه كسي تحصيل كرده يا مالي كه به دست آورده، بهره‌اي خدادادي است. البته فعاليت اختياري خود شخص متنعم نيز در اين زمينه بي‌اثر نيست؛ ولي حتي فعاليت اختياري وي هم با قدرت و توفيقات الهي تحقق مي‌يابد. بنابراين، دشمني در اين مورد نيز به گونه‌اي سر از مخالفت با قضا و قدر الهي درمي‌آورد.

اما در مورد كساني كه به اين حد از معرفت و ايمان نرسيده‌اند، بايد از راه‌هاي ديگري وارد شد كه برايشان مفيدتر باشد؛ مانند آنكه بينديشند اين نعمت را شخص

حسود هم مي‌تواند به دست آورد يا فكر كند كه زوال نعمت ديگران هيچ فايده‌اي براي شخصي كه رشك مي‌برد، در برندارد. انديشه‌هايي از اين قبيل مي‌تواند تا حد بسياري آتش حسد را فرو نشاند و از رنج دروني خود يا كسي كه مي‌خواهد او را اصلاح كند، بكاهد.

البته گاهي تزاحم به گونه‌اي است كه مثلاً اگر شخص مورد حسد نمي‌بود، آن نعمت و موقعيت نصيب شخص مي‌شد؛ مانند برخي نامزدهاي انتخاباتي كه در پيِ دست‌يابي به موقعيتي اجتماعي هستند و يكي از ايشان داراي امتيازات بيشتري است. در اينجا ديگري با اين انديشه به وي رشك مي‌برد كه اگر او نبود، خود مي‌توانست به چنين قدرت و موقعيتي دست يابد؛ زيرا زوال نعمت از او، مقدمة آن است كه خودش بتواند به آن نعمت دست يابد.

در چنين مواردي تدبير مشكل‌تر مي‌شود و بايد از معرفت ديگري استفاده كرد. در اينجا بايد چنين بينديشيم كه نعمت‌هاي دنيا وسيلة آزمايش انسان‌اند و هركه نعمت بيشتري در اختيار داشته باشد، مسئوليت بيشتري نيز خواهد داشت: هركه بامش بيش، برفش بيش‌تر. بنابراين، خود اين نعمت‌ها منشأ سعادتي براي انسان نمي‌شوند و بستگي به اين دارد كه وي از آنها چگونه استفاده كند. ممكن است اين نعمت منشأ كمال او نباشد و نتواند از آن به گونة درست استفاده كند كه در اين صورت آن نعمت نه‌تنها براي او فايده‌اي در برندارد، بلكه نقمت و عذاب خواهد بود.

همچنين بايد چنين بينديشيم كه بر فرض دست‌يابي به آن نعمت به صلاح ما هم باشد و باعث سعادت ما شود، اما بايد آن را با تلاش خود و خواست خدا به كف آوريم، بدون آنكه زوال آن نعمت را از ديگري بخواهيم؛ يعني تلاش ما بايد مثبت و مفيد باشد، نه تخريبي و زيان‌بار.

در اين صورت تلاش انسان مفيد است و در پي اصلاح خود خواهد بود، و مي‌كوشد

شايستگي داشتن آن نعمت را در خويش فراهم كند. اين گونه خواستن و فعاليت كردن ـ برخلاف حسدورزي و آرزوي زوال نعمت از ديگران كه آرزو و تلاشي ويرانگر است ـ كاملاً سودمند خواهد بود.

همچنين بايد بينديشد كه حسدورزي، زيان آني است كه، آسايش روح و سلامت جسم خويش را به خطر مي‌اندازد، سعادت ابدي خود را به دست خود، تهديد مي‌كند و خداي متعال را از خويش ناخرسند مي‌سازد. مجموعة اين انديشه‌ها در سطوح مختلف، سبب مي‌شود تا انسان به مفاسد حسد، پي ببرد و تصميم بگيرد كه خود را از اين آلودگي پاك كند.

البته بايد توجه داشت كه تنها انديشه و مفاهيم ذهني براي اصلاح رفتار انسان كافي و كارساز نيستند، بلكه علاوه بر فكر، بايد تصميم بگيرد و رفتار خود را تغيير دهد و به ‌رغم احساس حسادت و بر خلاف هواي نفس خود بكوشد در برابر شخص محسود رفتاري برخلاف مقتضاي حسد داشته باشد. مثلاً تصميم بگيرد به جاي تحقير به او احترام بگذارد، يا وقتي كه دوست دارد به او بزرگي بفروشد، در برابر او تواضع و فروتني كند و در اين رفتار خود استوار بماند تا بتواند اين صفت نكوهيده را از نفس خود ريشه‌كن سازد.

البته آنچه تاكنون گفتيم، به مواردي مربوط مي‌شود كه شخصي نعمتي را از راه درست به دست آورده و انسان به او حسادت مي‌ورزد؛ اما گاه كساني از راه‌هاي نامشروع و با حيله و تزوير و غيبت و تهمت، ديگران را از ميدان خارج مي‌كنند و به ناحق صاحب موقعيت‌هاي اجتماعي، سياسي، يا اقتصادي مي‌شوند. در اين صورت برخورد با چنين افراد و گروه‌هايي لازم است و به حسادت و رشك‌ورزي مربوط نمي‌شود.

بنابراين، مفهوم مطالب گفته شده اين نيست كه مسلمان سر در لاك خود فرو برد و

هيچ كاري به كار افراد و اعضاي جامعه نداشته باشد، بلكه بايد بكوشد در كارها و فعاليت‌هاي خود، انگيزة شرعي و اخلاقي داشته باشد و حسد و ديگر صفات زشت و نكوهيده وي را به واكنش‌هاي نسنجيده واندارد.

ارزش‌هاي اخلاق اسلامي در‌بارة اموال

بخش ديگري از اخلاق اسلامي بر محور امور مالي شكل مي‌گيرد. اين بخش از يك‌سو با مسائل حقوقي ارتباط دارد و از سوي ديگر با مسائل اقتصادي، و نيز با مسائل سياسي و بين‌المللي هم بي‌ارتباط نيست. با اين همه، ما در اينجا فقط به ارزش اخلاقي آنها توجه مي‌كنيم.

ارزش‌هاي اخلاقي‌ را در اين زمينه مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد:

دستة اول ارزش‌هايي هستند كه زيرمجموعة عدالت‌اند و در پرتو عنوان كلي عدالت مي‌توان از آنها ياد كرد. دستة دوم ارزش‌هايي هستند كه زيرمجموعة احسان و پرتوي از ارزش اصلي احسان به شمار مي‌آيند. بنابراين، چنان‌كه دربارة معيارهاي كلي در ارزش‌هاي اجتماعي گفته شد، دو اصل كليِ عدل و احسان در اين زمينه اهميت اساسي دارند و به‌ويژه در مسائل مالي مي‌توانند تأثير فوق‌العاده داشته باشند و ما در اينجا هر يك از اين دو دسته را جداگانه و به اختصار بررسي مي‌كنيم.

ارزش‌هاي زيرمجموعة عدالت

بنياد و محور بحث در آنچه در امور مالي زير عنوان عدل قرار مي‌گيرد، احترام به مالكيت است؛ يعني چون هر مالي مالك دارد، بايد حق مالكيت افراد محترم شمرده شود و مورد تجاوز و دستبرد ديگران قرار نگيرد و اگر مبادلاتي صورت مي‌گيرد، با مالكيت و حقوق طرفين متناسب باشد.

تجاوز به اموال ديگران

نخستين ارزش منفي در زمينة امور مالي، تجاوز به اموال ديگران است كه به گونه‌هاي مختلف، مثل سرقت و غصب صورت مي‌گيرد و در عناويني چون ظلم، منكر، فساد و ديگر مفاهيم عام اخلاق اجتماعي مي‌گنجد.

در قرآن كريم براي تجاوز به اموال مردم حد تعيين شده است:

إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلاَفٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛(1) كيفر آنان كه با خدا و پيامبر او به جنگ برمي‌خيزند و در زمين فساد مي‌كنند، جز اين نيست كه كشته يا به دار آويخته شوند يا دست‌ها و پاهايشان در خلاف جهت يکديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند. اين خواري و رسوايي آنان در دنياست و در آخرت عذابي دردناك خواهند داشت.

حرمت يا منع تجاوز به مال ديگران، يكي از محكم‌ترين اصول اخلاقي در همة جوامع بشري بوده و از نوع قضاياي بديهي است كه اعتبار آن وابسته به اين نيست كه قانون‌گذاري آن را تصويب كند يا مردم آن را بپذيرند؛ زيرا اين، مضمون و محتواي مالكيت است و تا وقتي مالكيت در جوامع بشري معتبر است، حرمت تجاوز به آن و جواز تصرفات مالكانه نيز كه يكي از فروع و لوازم جدايي‌ناپذير مالكيت است، معتبر خواهد بود. بنابراين اگر اختلافي باشد، در اصل مالكيت و شرايط آن خواهد بود كه اين گونه اختلافات به بديهي بودن اين قضيه زيان نمي‌زند.


1. مائده (5)، 33. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 5، ص 354؛ عبد علي العروسي الحويزي، نور الثقلين، ج 1، ص 621.

سرقت‌هاي پنهان

تجاوز به اموال ديگران و غصب حقوق مردم، غير از دزدي، به شكل‌هاي گوناگون ديگري نيز انجام مي‌گرفته كه شكل دزدي رسمي را نداشته‌اند. از اين رو، از آنها با عنوان سرقت پنهان ياد مي‌كنيم و از آنجا كه برخي از اين نوع تجاوزهاي غير علني، كم و بيش در بين مردم رواج داشته يا زشتي و بد بودنشان چندان مورد توجه نبوده است، قرآن كريم دربارة آنها تأكيد بيشتري دارد و با شدت بيشتر آنها را محكوم مي‌كند.

1. خوردن مال يتيم

قرآن كريم تأكيد مي‌كند كه بستگان و افراد به اموال يتيمان جز به بهترين شكلِ تأمين مصلحت يتيم، نزديك نشوند:

وَآتُواْ الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوباً كَبِيراً؛(1) و اموال يتيمان را به آنان [باز] دهيد و [اموال] نامرغوب و كم‌ارزش خود را با [اموال] مرغوب و پرارزش آنها عوض نكنيد و اموال آنان را آميخته با اموال خود مخوريد كه اين گناهي بزرگ است.

2. كم‌فروشي

يكي ديگر از زشت‌ترين انواع ستم در مبادلات، كم‌فروشي است كه قرآن بر ترك آن تأكيد فراوان دارد. آياتي در قرآن مجيد از زبان حضرت شعيب(عليه السلام) حكايت از اين دارند كه يكي از مفاسد فراگير در ميان قوم شعيب، كم‌فروشي بوده است.

هر پيامبري كه برانگيخته مي‌شد، با مفاسد رايج عصر خود به مبارزه برمي‌خاست.


1. نساء (4)، 2.

يكي از مفاسد اجتماعيِ رايج در زمان حضرت شعيب، كم‌فروشي بود؛ چنان‌كه در عصر حضرت لوط، هم‌جنس‌گرايي در ميان قوم لوط شايع بود و آن حضرت با اين عمل فاسد مبارزه مي‌كرد.

اين موضوع در آيات متعدد، از زبان حضرت شعيب با تعبيرهاي گوناگون طرح شده است؛ مانند:

ـ وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ؛(1) و [حق] پيمانه و ترازو را به عدالت، تمام بپيماييد [ادا كنيد].

ـ وَيا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ؛(2) و اي قوم من، پيمانه و ترازو را به عدالت، تمام دهيد.

3. تدليس و كلاهبرداري

كم‌فروشي از لحاظ كيفيت را نيز مي‌توان مصداق «افساد» ـ كه غالباً به دنبال نهي از كم‌فروشي آمده است ـ به حساب آورد.

ملاك حرمت در كم‌فروشي، رعايت نكردن عدالت در داد و ستد است؛ يعني به يكي از دو طرف ستم مي‌شود. بنابراين، بايد ثمن و مثمن، توازن و تعادل داشته باشند و اكل به باطل نباشد و نظام اقتصادي به هم نريزد، استثمار و بهره‌كشي در كار نباشد و همان طور كه اين ملاك‌ها حكم كم‌فروشي را مشخص كرده، حكم ديگر تقلبات و ابعاد كيفي را نيز مشخص خواهد كرد كه بر اساس همين ملاك‌ها مي‌توان به زشتي و بطلان معامله‌اي حكم كرد كه در آن، پول گندم مرغوب بگيرند و به جاي آن، گندم نامرغوب


1. انعام (6)، 152. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 3، ص 468.

2. هود (11)، 85.

تحويل دهند يا خوب و بد را به شكلي در هم آميزند كه طرف بپندارد خوب است و متوجه آميختگي آن با بد نشود.

4. معاملات غير عقلايي

دسته‌اي ديگر از معاملاتي كه در قرآن كريم منع شده‌اند، معاملات غير عقلايي است كه از آن با تعبير «اكل مال به باطل» ياد شده است. اساس مبادله بر اين است كه عوض و معوّض با هم توازن داشته و از نظر ارزش، متناسب باشند. حال اگر معامله به صورتي انجام گيرد كه اين حكمت در آن رعايت نشود، به هر شكلي كه باشد، به صلاح جامعه نيست و بايد از آن جلوگيري شود.

يك نمونه از معاملات غير عقلايي كه بر غرض صحيح استوار نيست و منشأ فساد و نزاع و سقوط افراد مي‌شود، قمار است كه در قرآن كريم در دو مورد از آن نهي شده است. در يك مورد مي‌فرمايد:

يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا؛(1) از تو دربارة شراب و قمار مي‌پرسند، بگو: «در اين دو، گناهي بزرگ و سودي براي مردم است؛ و[لي] گناه آن دو، از سودشان بسي بزرگ‌تر است».

اين آيه به غير عقلايي بودن و مفاسد مترتب بر شراب‌خواري و قماربازي اشاره مي‌كند؛ زيرا با كاري بيهوده ممكن است در چند لحظه شخص از اموال خود محروم شود و طرف ديگر به اموال بادآورده دست يابد. از اينجاست كه هرگاه شخصي كه


1. بقره (2)، 219. ر.ك: حسين بن علي الخزاعي النيشابوري، روض الجنان و روح الجنان، ج 3، ص 203؛ ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 1، ص 497.

زندگي خود را باخته است به ياد طرف مقابل مي‌افتد كه بدون هيچ گونه تلاش اموال وي را تصاحب كرده است، دشمني و كينه‌اش به او برانگيخته مي‌شود و چه‌بسا مفاسد بزرگ‌تري نيز بر آن بار شود و كمر به قتل يكديگر ببندند.

5. رشوه

­رشوه، مالي است كه به قاضي مي‌دهند تا به نفعشان حكم كند و با همراه كردن او با خود، به طرف مقابل خود ظلمي روا دارند.

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد:

وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُواْ فَرِيقاً مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ؛(1) و مال‌هايتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد و آن را [به عنوان رشوه] به حكام و قاضيان ندهيد تا بخشي از اموال مردم را به گناه بخوريد در حالي كه شما [نيز خوب] مي‌دانيد.

رشوه گناه بسيار بزرگي است كه دامن رشوه گيرنده و رشوه دهنده هر دو را مي‌گيرد و به آتش جهنم و عذاب الهي گرفتارشان مي‌سازد. پيداست كه كار قاضي با گرفتن رشوه از يك طرف، به طرف ديگر ستم روا مي‌دارد و به ناحق حكم مي‌كند گناهي بزرگ است. رشوه دهنده نيز با اين كار خود، وي را در اين ظلم ترغيب و ياري مي‌كند كه قرآن به صراحت مؤمنان را از چنين كمك‌هايي برحذر مي‌دارد.

6. ربا

يكي ديگر از كارهاي مالي كه قرآن به شدت مسلمانان را از آن نهي فرموده، رباخواري


1. بقره (2)، 188. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 2، ص 51.

است. معامله ربوي كم و بيش در همة زمان‌ها و در همة جوامع وجود داشته و به‌ويژه در عصر پيامبر اسلام اين عمل رواج بسيار داشته و يكي از مفاسد اقتصادي جامعه جاهلي بوده است.

برخورد قرآن با پديدة رباخواري بسيار تند و تهديدآميز است؛ از جمله:

الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛(1)

و در ادامه مي‌فرمايد:

يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ؛(2) خداوند [سود و برکت] ربا را نابود مي‌کند و صدقات را فزوني مي‌بخشد و خداوند هيچ ناسپاسِ گنه‌كاري را دوست نمي‌دارد.


1. بقره (2)، 275. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 2، ص 433.

2. بقره (2)، 276.

و در آياتي ديگر آمده است:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ؛(1) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، تقواي خدا پيشه كنيد و اگر [واقعاً] ايمان داريد، آنچه را از ربا باقي مانده است واگذاريد. و اگر چنين نكرديد، در واقع به جنگ با خدا و فرستاده‌اش برخاسته‌ايد و اگر توبه کنيد، سرمايه‌هاي شما، از آنِ خودتان است. [در اين صورت] نه ستم مي‌كنيد و نه ستم مي‌بينيد.


1. بقره (2)، 278، 279. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 2، ص 144.

چكيده

ـ ترش‌رويي و بي‌اعتنايي يكي از عوامل بي‌حرمتي به ديگران و سبب دوري و دلسردي افراد از يكديگر مي‌شود.

ـ يكي از مهم‌ترين عوامل رواني كه سبب مي‌شود انسان شخصيت ديگران را تحقير كند و آبروي آنها را ببرد، حسد است.

ـ حسد از گرايش‌هاي اصيل انسان نيست، بلكه صفتي فرعي و ثانوي است.

ـ از عوامل و شرايط پيدايش حسد، مي‌توان به فعاليت انحرافيِ حبّ ذات و خود‌دوستي اشاره كرد.

ـ براي درمان حسد، هم معرفت و شناخت، هم رفتار و تمرين و عمل مؤثر است.

ـ راه مبارزه با حسد در زمينة نعمت‌هاي خدادادي، توجه به اين حقيقت است كه آن نعمت‌ را خداي متعال داده و رشك بردن به آن، مخالفت با كار خداست. در مورد نعمت‌هاي اكتسابي نيز معرفت به توحيد افعالي و تفكر دربارة پيامد‌هاي منفي حسد، مؤثر است.

ـ ارزش‌هاي اخلاق اسلامي در مورد اموال را مي‌توان به دو دسته‌ تقسيم کرد: 1. ارزش‌هاي مربوط به عدالت؛ 2. ارزش‌هاي مربوط به احسان.

ـ اساس و محور بحث در آنچه در امور مالي زير عنوان عدل قرار مي‌گيرد، احترام به مالكيت است.

ـ از ارزش‌هاي ‌منفي در زمينة امور مالي مي‌توان به تجاوز به مال ديگران و سرقت‌هاي پنهان، نظير خوردن مال يتيم، كم‌فروشي، تدليس و كلاهبرداري، معاملات غير عقلايي، رشوه، و ربا اشاره كرد.

ـ قرآن كريم نه‌تنها تجاوزهاي آشكار به اموال ديگران را حرام و محكوم كرده كه سرقت‌هاي پنهان را نيز به شدت نكوهش كرده و آنها را حرام دانسته است.

پرسش

1. عامل اصلي پيدايش حسد چيست؟ راه‌هاي مبارزه با حسد كدام است؟

 

2. ارزش‌هاي اخلاق اسلامي مربوط به امور مالي به چند دسته تقسيم مي‌شوند؟ توضيح دهيد.

3. اساس بحث‌هاي مربوط به امور مالي كه زير عنوان عدالت قرار مي‌گيرند چيست؟ ارزش‌هاي منفي مقابل آن را برشماريد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org