قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس بيست و چهارم

 

 

از دانشجو انتظار مي‌رود با فراگيري اين درس:

1. با انواع وظايف در برخورد با شخص متجاوز آشنا شود؛

2. به دستور اسلام دربارة روابط و رفتار با كفار غير حربي پي ببرد؛

3. بتواند ديدگاه اسلام را در باب ارزش تبيين كند؛

4. بتواند بر اساس ديدگاه اسلام دربارة ارزش، حق جهاد ابتدايي را مبرهن كند.

 

 

 

 

 

بخش ديگري از مسائل اخلاقي بر محور واکنش انسان در برابر رفتارهاي غير اخلاقي ديگران است. رفتارهاي غير اخلاقي و كارهاي ضد ارزشي كه از افراد سر مي‌زند، با توجه به گستردگي مفهوم اخلاق و قلمرو رفتارهاي اخلاقي، به انواع گوناگوني بخش‌پذيرند. در اين درس به اختصار اين موضوع را بررسي مي‌كنيم.

ما و رفتار غير اخلاقي پنهان

پرسش اين است كه وظيفة ما در برابر رفتارهاي غير اخلاقي پنهان و دور از چشم ديگران چيست؟

در پاسخ بايد گفت كه در اينجا با دو ارزش متقابل و متزاحم روبه‌رو هستيم كه رعايت هر دو با هم ممكن نيست؛ زيرا از يك‌سو نبايد دربارة رفتار ديگران بي‌توجه باشيم و در يك نظام اسلامي همة اعضاي جامعه بايد بر رفتار يكديگر نظارت داشته باشند؛ زيرا در نظام اسلامي وظايفي به عهدة مسلمانان گذارده شده است؛ مانند لزوم ارشاد مردم و دعوت انسان‌ها به كارهاي خير، سفارش يكديگر به حق و امر به معروف و نهي از منكر، كه اين با بي‌اعتنايي و گذشتن از هرگونه كاري كه ديگران انجام دهند، سازگار نيست.

از سوي ديگر، اين كار غير اخلاقي، پنهان و دور از ديد ديگران است و شخص هرگز مايل نيست كسي از اين كار او آگاه شود. بنابراين، رعايت كرامت انساني و حفظ آبروي او مطرح است و خداي متعال هيچ‌گاه راضي نيست كه آبروي انساني ريخته

شود، هرچند كه او انسان گنهكاري باشد.   بنابراين از يك‌سو، نبايد راز او كشف شود و از سوي ديگر بايد او را درمان كرد و از مهلكه نجات داد.

حال اگر اين دو ارزش قابل جمع باشند و بتوان كاري كرد كه بدون آبروريزي او، حتي نزد شخص ارشاد كننده، به خود آيد و دست از آن كار زشت بردارد، در اين صورت اشكالي پيش نمي‌آيد؛ مانند آنكه ارشاد كننده شخص گنهكار را به خواندن کتابي سفارش كند يا به صورت كلي او را نصيحت و موعظه كند و بدون آنكه او متوجه شود كه از كار زشتش با خبر است، زيان‌هاي آن كار را به وي گوشزد كند تا بدين وسيله، هم آبرويش حفظ شود و هم به كار زشت خويش متنبّه گردد.

ولي متأسفانه غالباً اين كار ميسّر نيست و جمع اين دو ارزش، عملاً امكان ندارد. اگر بخواهي گنهكار را ارشاد كني، خواه ناخواه او درمي‌يابد كه از گناهش آگاه شده‌اي. بنابراين، بي‌شك نبايد كاري كنيم كه شخص ثالثي از كار مخفيانة گنهكار، آگاه گردد و سرِّ او نزد ديگران فاش شود.

پرسش ديگر اين است كه با فرض اينكه كتمان سرّ و ارشاد گنهكار هر دو با هم ميسّر نيست، آيا شايسته است براي ارشاد او در مورد گناه پنهان وي اظهار اطلاع كند يا به شكلي با وي سخن بگويد كه بفهمد رازش نزد او فاش شده است؟

در پاسخ مي‌توان گفت كه اگر راه اصلاح وي، منحصر به چنين اظهار اطلاع يا گفتار و رفتاري باشد كه نشانة آگاهي اوست، مصلحت نجات او بر حفظ اسرارش مقدم خواهد بود؛ چون اگر هيچ نگويد، به گناه خود ادامه خواهد داد و تداوم گناه، سبب هلاكت او مي‌شود. بنابراين، در چنين فرضي بايد دست او را گرفت و از سقوط نجاتش داد؛ ولي به گونه‌اي كه تا آنجا كه ممكن است آبرويش حفظ شود و سبب شرمساري و رسوايي او نشود كه در غير اين صورت، خود ارشاد كننده نيز مرتكب گناه ديگري شده، به ارشاد ديگران نياز خواهد داشت.

تجاوز به حقوق ديگران

ما در برخورد با شخص متجاوز سه وظيفه عمده داريم:

يکم، وظيفة ارشاد اوست تا وي را از گناه بازداريم و به اصلاح بيماري نفساني‌اش همت بگماريم. اين وظيفه دربارة متجاوز تا آنجا كه ميسور است بايد به گونه‌اي انجام گيرد كه اسرار وي فاش نشود و حتي آبرويش نزد ارشاد كننده نيز نريزد.

دوم، لازم است حق ديگراني را كه مورد تجاوز قرار گرفته‌اند به آنها برگردانيم و از تجاوز دوباره پيشگيري كنيم؛ ولي باز هم تا حد ممكن، رازداري لازم است و تنها در صورتي كه با رازداري، استيفاي حق و جلوگيري از تجاوز ممكن نباشد، ناگزير از افشاي راز خواهيم بود.

سوم، در مورد كيفر و مجازات شخص متجاوز، چنان‌که گفتيم، بستگي به شرايط ديگر دارد. در بعضي شرايط نبايد در اين زمينه تلاشي كنيم و اگر چنين كنيم خودمان مستحق اجراي حدود الهي خواهيم شد؛ ولي در بعضي موارد، بايد اين كار را بكنيم و جلو مفاسد بزرگ اجتماعي را بگيريم و در هر حال، بايد گوش به احكام الهي و دستورهاي آسماني داشته باشيم و خودسرانه، كار نسنجيده‌اي نكنيم كه خداي نخواسته، خشم و غضب الهي را براي ما در پي داشته باشد.

وظيفة ما در برابر متجاوزان به جامعه

اگر فرد دست به كاري بزند كه هم سبب شقاوت و هلاك معنوي خود و هم زيان جامعه و نظام اجتماعي باشد، در اين صورت، لازم است به هر قيمتي از اين گونه تجاوزها جلوگيري كرد و حتي در اين مورد تجسس هم به طور كلي روا خواهد بود؛ زيرا در جايي كه حتي احتمال داده شود كه كساني مي‌خواهند برضد نظام اجتماعي توطئه كنند، بايد در مقام تحقيق برآمد و مراقب اوضاع بود، چه رسد به اينكه علم داشته باشيم كه كساني درصدد اخلال در نظم اجتماعي‌اند.

البته جواز تجسس بستگي به نظر حاكم و وليّ امر دارد و بايد به دستور او انجام بگيرد و بدون اذن حاكم شرع، تجسس ابتدايي در كار مؤمنان جايز نيست. قرآن كريم در خطابِ «وَلاَ تَجَسَّسُوا»(1) به صراحت از آن نهي فرموده است كه اطلاق دارد و همة موارد را فرا مي‌گيرد، جز مواردي كه حاكم لازم مي‌داند اين كار براي تأمين مصالح كل نظام انجام گيرد؛ چراكه اگر چنين نشود، اصل نظام اسلامي تهديد خواهد شد و اين، موردي استثنايي است که دلايل عقلي و نقلي آن را تأييد مي‌كنند.

ارتباط و رفتار با غير مسلمان

موضوع بحث اين است كه مسلمان‌ها با غير مسلمان‌ها چگونه بايد رفتار كنند؟ در پاسخ بايد گفت اين مسئله ابعاد مختلفي دارد؛ مثل اينكه جوامع غير اسلامي چند دسته‌اند؟ و احكام فقهي و سياسي اسلام دربارة هر يك از آنها چيست؟ كه اين گونه مباحث در بحث‌هاي حقوقي اسلام طرح مي‌شود.

دسته‌بندي كفار

جوامع غير اسلامي از دو دسته خارج نيستند: نخست، جوامعي كه غير مسلمان‌اند ولي حقوق مسلمان‌ها را محترم مي‌شمارند؛ دوم، جوامعي كه حقوق جامعة اسلامي را محترم نمي‌شمارند، بلكه در تضاد با جامعة اسلامي و در انديشة نابود كردن نظام اسلامي و دين اسلام‌اند.

دستة نخست را «كفار غير محارب» و دستة دوم را «كفار محارب» مي‌نامند. دستة نخست، كم و بيش حقوق مسلمان‌ها را محترم مي‌شمارند؛ مثل كفار ذمّي يا معاهد كه


1.. حجرات (49)، 12.

روابطشان با مسلمان‌ها طبق معيارهاي كلي كه در ارزش اجتماعي طرح كرديم، زير يكي از دو عنوانِ عدل يا احسان، قابل طرح و بررسي است.

عدالت در ارتباط با غير محارب

تا آنجا كه به اصل عدالت مربوط مي‌شود، طبيعي است آن دسته از كفار كه حقوقي را براي مسلمانانْ محترم مي‌شمارند، از مسلمان‌ها انتظار دارند كه آنان نيز حقوق ايشان را محترم بشمارند. اين يكي از مصاديق عدل است و در اسلام معتبر شناخته شده است. دستور اسلام دربارة پيمان‌هاي ميان مسلمان‌ها و كفار اين است كه تا وقتي كفار بر سر پيمانشان هستند، مسلمان‌ها نيز بايد به اين پيمان‌ها وفادار باشند.

در يك جمله مي‌توان گفت به طور كلي ارزش‌هايي كه در مسائل اجتماعي مطرح مي‌شوند ـ مثل محترم شمردن جان، مال، ناموس و حيثيت ـ دربارة اين دسته از كفار، يعني غير حربي، مطرح‌اند و جز در موارد استثنايي مانند آنجا كه حكم قصاص اجرا مي‌شود، بايد اين حرمت‌ها دربارة اينان رعايت شود؛ چنان‌که دربارة مسلمان‌ها رعايت مي‌شود و اصل كلي و حاكم بر روابط مسلمانان با كفار غير محارب، رعايت عدالت و احترام متقابل است.

احسان به غير محارب

همان گونه كه در جامعة اسلامي، مؤمنان بايد به مستمندان و محرومان نيکي کنند، سزاوار است به جوامع غير مسلماني که حربي نيستند نيز احسان نمايند. مثلاً اگر جامعه‌اي غير حربي كه با مسلمان‌ها معاهده و پيمان دارد، دچار قحطي و خشكسالي يا سيل و زلزله و امثال اين مشكلات شد، بسيار به‌جاست كه مسلمان‌ها به افراد آن جامعه نيکي كنند و در چنين روزهاي سختي دست آنان را بگيرند. به هر حال،

ارزش احسان، همان طور كه دربارة مسلمان‌ها مطرح است، دربارة كفار غير حربي نيز مطرح مي‌شود.

تعادل در روابط با غير محارب

دربارة ارتباط مسلمان‌ها با غير محاربان ـ كه جان و مالشان از نظر اسلام محترم است ـ مسئلة خاصي وجود ندارد، جز اينكه بايد اين روابط متعادل باشد. تعادل در روابط، دو رويه دارد:

يکم آنكه اين رابطه به گونه‌اي نباشد كه مسلمان‌ها زيردست آنها باشند و نوعي برتري براي كفار به وجود آيد. اگر در درون جامعة اسلامي، برخي از خود مسلمان‌ها بر بعض ديگر برتري داشته باشند اشكالي ندارد؛ ولي در روابط بين‌المللي ميان مسلمان و غير مسلمان، بايد سيادت اسلام محفوظ باشد و برتري كفار بر مسلمانان نفي شود؛ چنان‌که خداوند در قرآن كريم به صراحت مي‌فرمايد:

وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً؛(1) و خداوند هرگز براي كافران بر [زيانِ] مؤمنان راهي [براي آقايي و برتري] قرار نداده است.

البته اين موضوع بسيار گسترده و پيچيده است و اهدافي كه امروز براي ما مطرح است، مانند استقلال اقتصادي، سياسي و خودكفايي، همه زير اين عنوان قرار دارند. به هر حال، مسلمان‌ها نبايد ريزه‌خوارِ خوانِ ديگران باشند، دستشان را پيش كفار دراز كنند و ارتباطشان با آنان به شكلي باشد كه ذلت جامعة اسلامي از آن استشمام شود.

بنابراين، اولاً جامعة اسلامي نبايد زير يوغ جوامع کافر و مستکبر قرار گيرد؛ ثانياً اگر جامعة اسلامي در اوضاع اضطراري يا بر اثر تنبلي و كم‌كاري يا به علت‌هاي ديگر


1.. نساء. (4)، 141. ر.ك:‌ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 5، ص 131؛ محسن الفيض الكاشاني، الصافي، ج 1، ص 474.

غافلگير شد و به جامعة كفر وابستگي يافت، بايد بکوشد هرچه سريع‌تر خود را از اين وابستگي برهاند و سيادت اسلامي را به جامعه برگرداند؛ چراكه اصل در اسلام و جامعة اسلامي، وابسته نبودن به کافران است.

دوم آنکه هرگاه جامعة اسلامي بر جامعة كافر برتري و سيادت يافت، نبايد با آنان رفتار ظالمانه داشته باشد و سبب بدنامي اسلام و مسلمانان شود، بلكه بايد با رفتار نيک و عادلانه خود با كفار، نظر آنان را به سوي اسلام جلب كند.

البته ارزش‌هايي مانند حجاب، در جامعه اسلامي معتبرند و ديگران آن را ضد ارزش مي‌دانند. در اينجا كه سخن از خوش‌برخوردي مسلمان‌هاست، منظور اين نيست كه آنها اين گونه ارزش‌ها را كنار بگذارند تا ديگران بر آنان خُرده‌ نگيرند. ارزش‌هاي اصيل اسلام بايد رعايت شود. متأسفانه در گذشته رفتار شماري از سلاطين مسلمان با كفار، به بهانة اينكه آنها كافر بوده‌اند، خشن و نادرست بوده و باعث بدنامي جوامع اسلامي شده است. اين گونه رفتارها علاوه بر آنكه خود مرجوح و ضد ارزش‌اند، از اين جهت نيز كه اسلام را تهديد و موقعيت مسلمانان را در دل غير مسلمانان سست مي‌كنند، به عنوان ثانوي، زشتي بيشتري مي‌يابند و مسلمانان نبايد به چنين كارهايي دست بزنند.

رابطة مسلمانان با محاربان

رابطة جامعة اسلامي با كفار حربي زمينة طرح بحث‌هاي بسياري را فراهم مي‌آورد كه در اينجا به پاره‌اي از آنها اشاره مي‌كنيم.

حق دفاع از خويش

اگر كساني اقدام به جنگ با جامعة اسلامي و تجاوز به حقوق مسلمانان كنند، از نظر

درك عمومي و ارزش‌هايي كه همة انسان‌ها پذيرفته‌اند، حق دفاع براي مسلمان‌ها محفوظ و دفاع از خويش، كاري درست و توجيه‌پذير خواهد بود؛ ولي مسئله اين است كه ما در اسلام جهاد ابتدايي هم داريم، اما اين موضوع بر اساس نظام ارزشي‌ِ پذيرفته‌شده در جهان امروز توجيه‌پذير نيست. از اين رو، بسياري از دانشوران مسلمان در اين عصر کوشيده‌اند همة جنگ‌هاي اسلام را به شكلي، جنگ‌هاي دفاعي بشمرند و سعي كرده‌اند وانمود كنند كه همة جنگ‌هاي صدر اسلام، جنگ دفاعي بوده است تا در چارچوب اصول و معيارها و ارزش‌هاي مقبول فعلي، توجيه‌پذير باشند؛ ولي حقيقت اين است كه اين اختلاف برمي‌گردد به اختلاف در فلسفة ارزش‌ها از ديدگاه اسلام و مكاتب ديگر. البته جاي اين بحث در مباحث حقوقي و سياسي است؛ ولي به اجمال مطالبي در اين زمينه بيان مي‌كنيم.

جهاد ابتدايي و نظام ارزشي معاصر

نظام ارزشي‌ِ حاکم در جهان امروز که بيشتر ملت‌ها آن را كم و بيش پذيرفته‌اند، اصولي است كه در چارچوب آزادي‌خواهي و ليبراليسم طرح مي‌شود و حكومتي است كه آن را دموكراسي مي‌نامند.

اعلامية حقوق بشر و نظاير آن، كه در نظام ارزشي جهان امروز معتبر است،بر اساس نظام ارزشي آزادي‌خواهي و ليبراليسم استوار شده و مدعي است كه براي هر انساني، از آن جهت كه انسان است، حقوق ثابت و تغيير ناپذيري وجود دارد كه از آن جمله، اين است كه آزاديِ هر فرد و هر گروه در جامعه، و آزادي هر جامعه در ميان جوامع جهاني و در تعامل با جامعة ديگر، بايد محترم باشد و مورد تجاوز ديگران قرار نگيرد.

بر اين اساس، در روابط بين‌المللي هم گفته مي‌شود كه همة جوامع بايد حقوق

يكديگر را رعايت كنند و در امور داخلي هم‌ دخالت نكنند. در بيانيه‌هايي كه سران كشورها پس از ملاقات با همديگر منتشر مي‌كنند، غالباً بر اين دو اصل، يعني «رعايت حقوق متقابل» و «دخالت نكردن هر يك در امور داخلي ديگري» تأكيد مي‌شود.

ريشة اين گونه مطالب همين است كه انسان، از اين جهت كه انسان است، به طور طبيعي يا فطري حقوقي دارد كه همه بايد آن حقوق را رعايت كنند و هر انساني، تا حدي كه زياني به ديگري نرسد، در رفتار خود آزاد است و هيچ كس نمي‌تواند اين آزادي را از او سلب كند.

بنابراين، اگر جامعه‌اي كفر را پذيرفت و نظام مبتني بر كفر و شرك را بر رفتار اعضاي خود حاكم كرد، هيچ جامعة ديگري حق ندارد در آن جامعه دخالت كند و مردم آن را بر ضدّ دولتِ خودشان بشوراند و نظام شرك‌آميز آن جامعه را براندازد.

خلاصه آنكه، «حق زندگي آزاد براي هر فرد و جامعه در درون خود» و «ناحق بودنِ دخالت در زندگي شخصي ديگران و در امور داخلي جوامع ديگر» دو اصل مسلّم ارزشي در نظام حاكم بر جهان معاصر است و طبيعي است كه اين دو اصل، در تعارض آشكار با جهاد ابتدايي هستند كه در اسلام آمده و اعتبار آنها به معناي اين است كه راه بر جهاد ابتدايي مسدود خواهد بود.

نقد و بررسي

به نظر ما اين اصل يا اين قضيه كه «هر انساني آزاد است هرطور که مي‌خواهد زندگي كند» يا «هر جامعه‌اي آزاد است هرطور که مي‌خواهد رفتار كند»، از قضاياي مشهوره است كه به اين صورت و با اين كليّت براي ما پذيرفتني نيست؛ زيرا اين گونه قضايا پشتوانه‌هايي برهاني دارند كه اگر آن براهين در متن خود، مقيد به يك قيد باشند يا وجود قيدي را اقتضا كنند، اين قضايا نيز، كه اعتبار خود را از آن براهين مي‌گيرند، بر

آن كليّت و وسعت باقي نمي‌مانند و مقيد به همان قيودي خواهند شد كه در برهان وجود دارد.

نه‌تنها اصول و قضاياي نامبرده، بلكه همة مشهورات چنين محدوديت‌هايي دارند و حتي مثلاً قضيه‌اي كه مي‌گويد: «راستگويي خوب است» كه يكي ديگر از مشهورات است و همة انسان‌ها آن را قبول دارند، كليّت ندارد و گاه نه‌تنها مطلوب نيست، بلكه ناپسند نيز هست. مثلاً آن راستگويي كه جان كسي را به خطر بيندازد يا فساد ديگري را در پي داشته باشد، نه‌تنها داراي چنين ارزش مثبتي نيست، بلكه ارزش منفي هم دارد.

از نظر ما اساس ارزش‌ها صرفاً به انسان بودن انسان برنمي‌گردد، بلكه به رابطة انسان با خدا بازمي‌گردد؛ نه به اين معنا كه ارزش‌ها را اموري صرفاً تشريعي و قراردادي و به اصطلاح جعلي بدانيم و بگوييم كه هرچه را كه خدا در قوانين ديني و آسماني خوب ناميده، خوب است و هرچه را بد دانسته، بد است بي‌آنكه به ريشه‌هاي فطري و تأثيرهاي تكوينيِ آنها ارتباطي داشته باشد؛ بلكه به اين معنا كه با توجه به حكمت الهي و هدف آفرينش است كه همة ارزش‌ها شكل مي‌گيرند. پس براي دست‌يابي به ارزش‌ها بايد ببينيم خداوند چه هدفي از آفرينش انسان داشته است و در اين باره ارزش‌ها را مورد توجه قرار دهيم.

در مسئلة آزادي فرد و جامعه نيز، كه در اينجا مورد بحث ماست، بايد به همين اصل مراجعه كنيم و ببينيم هدف از آفرينش انسان چيست.

به باور ما هدف از آفرينش انسان، تكامل اختياري اوست و تكامل اختياري انسان از ديدگاه اسلام، تقرب به خداي متعال و سعادت معنوي و ابدي اوست. با توجه به اين هدف و بر اساس اين حكمت الهي است كه همة ارزش‌هاي حقوقي و اخلاقي، جاي خود را مي‌يابند و اگر ما به هدف آفرينش انسان توجه نكنيم، هيچ ارزش اخلاقي و حقوقي‌اي را نمي‌توانيم ثابت كنيم.

آزادي انسان هم به عنوان يك ارزش، تا اندازه‌اي قابل طرح است؛ زيرا تكامل حقيقي انسان، بدون آزادي او ممكن نيست؛ چون تكامل انسان، اختياري است و بايد آزادانه حاصل شود، نه به صورت جبري؛ ولي لازمة اين آزادي آن نيست كه هيچ كس حق دخالت در زندگي شخصي يا اجتماعي ديگران را نداشته باشد؛ زيرا گاه بر اساس هدف آفرينش، حق دخالت در زندگي ديگران و حق جلوگيري از بعضي كارهاشان، به انسان داده مي‌شود. مثلاً اگر كسي بخواهد خودكشي كند، بايد جلو او را گرفت و جلوگيري از چنين كاري ـ كه نوعي دخالت در زندگي خصوصي ديگران است ـ به هيچ‌وجه خلاف اخلاق يا خلاف حقوق نيست، بلكه ترك آن، گناه و غير اخلاقي شمرده مي‌شود.

اين موضوع دربارة دخالت در امور داخلي جوامع ديگر نيز دقيقاً صادق است. يك جامعه، وقتي ارزش دارد و محترم است كه هماهنگ با هدف كلي آفرينش سير كند و نظام رفتاري و آيين زندگي‌اش هنگامي محترم است كه در جهت تكاملش باشد يا دست‌كم بر ضد تكامل آن جامعه و مانع تعالي آن نباشد.

اما در مورد رفتار و نظامي كه هم به زيان خود آن جامعه است و هم به زيان ديگران، هيچ اصل كلي معتبري وجود ندارد كه ارزش و احترام چنين رفتاري را اثبات، و آزادي جامعه را در مورد آن تضمين كند و ديگران را از دخالت در امور داخلي آن جامعه، در مورد اين رفتارهاي نادرست بازدارد. بديهي است كه اين نوع دخالت به معناي نفي اختيار و سلب آزادي از ديگران نيست، بلكه به معناي فراهم ساختن زمينه است براي استفادة درست از اختيار و آزادي و گزينش راه درست در زندگي.

دخالت در زندگي ديگران

مهم‌ترين دخالت‌ها در زندگي فردي و اجتماعي ديگران، دخالت فكري ـ ارشادي

است. اگر جامعه‌اي انديشه غلطي داشته‌باشد، جامعة اسلامي موظف است آن جامعه را هدايت كند، بينش صحيح اسلامي را به آن بشناساند و بکوشد كه مردمان آن جامعه دين حق را بپذيرند و اگر جامعه‌اي خواست بر اساس سوء اختيار خود با اسلام مخالفت كند و حتي حاضر نشد دعوت اسلام را بشنود، چنين جامعه‌اي از ديد اسلام ارزشي ندارد.

در اسلام، ارزش براي فرد يا جامعه‌اي است كه در مسير تكامل گام بردارد. قرآن برخي انسان‌ها را در رديف چارپايان يا حتي پست‌تر از آنها معرفي مي‌كند و رذل‌ترين و بدترين جنبندگان روي زمين را انسان‌هاي كافر و بي‌ايمان به خدا مي‌داند. در نظام ارزشي اسلام، انسان از آن حيث که انسان است، يعني انسانِ منهاي فكر و اعتقاد، ارزشي ندارد. در نظام ارزشي اسلام، انسان حيواني دوپاست كه با داشتن جهان‌بيني و ايدئولوژي صحيح، يعني اسلام و ايمان به خدا، ارزش انساني مي‌يابد؛ يعني در صورتي كه از جهت اعتقادات و ارزش‌ها متصل و مرتبط با خداي جهان بشود. اگر در موردي به كساني كه فاقد اين ارزش‌اند، حقوقي داده و احترامشان رعايت مي‌شود، به اميد اين است كه كم‌كم به اسلام گرايش پيدا كنند. اگر چنين اميدي به فرد يا جامعة بي‌خدا و غير مسلمان نباشد، هيچ ارزشي نزد خدا و مسلمان‌ها ندارد و گاهي خداوند عذابي مي‌فرستد و چنين جامعه‌اي را نابود مي‌كند يا به مسلمانان دستور مي‌دهد تا با آن بجنگند كه اين هم نوع ديگري از عذاب‌هاي الهي است؛ چنان‌كه در قرآن مي‌فرمايد:

قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ؛(1) با آنها بجنگيد، تا خدا به دست شما عذابشان كند.


1.. توبه (9)، 14. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 9، ص 164.

انسان از آن جهت كه بندة خداست، بايد اوامر الهي را اطاعت كند و هدف از تشريع الهي را تحقق بخشد. جامعة اسلامي بايد جوامع ديگر را به سوي حق هدايت كند و اگر قدرت‌هايي مانع مي‌شوند، آنها را از سر راه تكامل انسان‌ها بردارد و اگر عناد ورزيدند، با آنها بجنگد. جهاد ابتدايي در اسلام حق است و در صدر اسلام واقع شده است و شكل كامل‌تر آن، در دوران ظهور حضرت ولي عصر(عليه السلام) واقع خواهد شد.

چکيده

ـ انسان وظيفه دارد تا آنجا كه ممكن است افراد خطاكاري را که کار اشتباه خود را پنهان انجام مي‌دهند، بي‌آنكه آبروي آنها بريزد، متنبّه و آگاه سازد.

ـ اگر راه اصلاح فرد خطاكار منحصر در اين باشد كه او را متوجه كنيم كه از گناهش باخبريم، مصلحت نجات او بر حفظ اسرارش مقدم خواهد بود.

ـ در برخورد با شخص متجاوز، سه وظيفه عمده وجود دارد: 1. ارشاد و بازداشتن او از گناه؛ 2. برگرداندن حقوق ديگران به آنها؛ 3. در صورت لزوم و با حفظ همة شرايط، مجازات متجاوز.

ـ تجسس ابتدايي در كار مؤمنان بدون نظر حاكم و وليّ امر جايز نيست.

ـ به طور كلي جوامع غير اسلامي از دو دسته خارج نيستند: نخست، جوامعي كه غير مسلمان‌اند، اما حقوق مسلمانان را محترم مي‌شمارند؛ دوم، جوامعي كه حقوق جامعة اسلامي را محترم نمي‌شمارند.

ـ دستور اسلام دربارة پيمان‌هاي ميان مسلمان‌ها و كفار اين است كه تا وقتي كافران بر سر پيمانشان هستند، مسلمان‌ها نيز بايد به اين پيمان‌ها وفادار باشند.

ـ اصل كلي و حاكم بر روابط مسلمانان با كفار غير محارب، رعايت عدالت و احترام متقابل است.

ـ اصل احسان و نيكوكاري دربارة كفار غير محارب نيز جاري است.

ـ روابط جامعة اسلامي با كفار غير محارب، نبايد به گونه‌اي باشد كه مسلمانان زيردست آنها باشند. همچنين جامعة اسلامي نبايد با كفار غير حربي رفتار ظالمانه داشته باشد.

ـ جامعة اسلامي در صورتي كه مورد حملة كفار قرار بگيرد حق دفاع از خود را داراست.

ـ «حق زندگي آزاد براي هر فرد و جامعه در دورن خود» و «ناحق بودن دخالت در زندگي شخصي ديگران و در امور داخلي جوامع ديگر» دو اصل مسلّم ارزشي، در نظام حاكم بر جهان معاصر و ليبرال است.

ـ اين اصل كه «هر انساني آزاد است هرطور که مي‌خواهد زندگي كند» يا «هر جامعه‌اي آزاد است هرطور که مي‌خواهد رفتار كند» از قضاياي مشهوره است كه پشتوانة برهاني آنها مقيد و محدود است و كلّيت ندارد.

ـ اساس ارزش‌ها صرفاً به انسان بودن انسان برنمي‌گردد، بلكه به رابطة انسان با خدا باز ‌مي‌گردد.

ـ براي دست‌يابي به ارزش‌ها بايد ببينيم خداوند چه هدفي از آفرينش انسان داشته است.

ـ هدف خداوند از آفرينش انسان كمال و قرب انسان به خداست و بدون در نظر گرفتن اين هدف هيچ ارزشي اثبات پذير نيست.

ـ رفتار فردي يا جمعي و آزادي فردي و جمعي تا آنجا محترم است كه با هدف از آفرينش انسان در تعارض نباشد.

ـ دخالت در امور يك فرد يا يك جامعه براي فراهم ساختن زمينة استفادة درست از اختيار و آزادي و گزينش راه درست، مانعي ندارد.

پرسش

1. در برخورد با فرد خطاكار چه وظايفي وجود دارد؟ توضيح دهيد.

2. دستور اسلام را دربارة روابط و رفتار با كفار غير حربي تشريح كنيد.

3. دو اصل مسلّم در نظام حاكم بر جهان معاصر را بيان و نقد كنيد.

4. ديدگاه اسلام را دربارة ارزش تبيين كنيد.

5. بر اساس ديدگاه اسلام درباره ارزش، حق جهاد ابتدايي را مبرهن سازيد.   

 

 

 

فهرست كتاب‌هاي ارجاعي

1. محمد بن زين‌الدين، ابن ابي‌جمهور احسائي، عوالي اللئالي العزيزية في الاحاديث الدينية، مقدمة شهاب‌الدين مرعشي نجفي، تحقيق مجتبي عراقي، مطبعة سيدالشهداء، قم، 1403.

2. شعيري، تاج‌الدين محمد بن محمد بن حيدر، جامع الاخبار، المكتبة الحيدرية و مطبعتها، النجف، منشورات الرضي، قم، 1385 ق / 1965 م.

3. عاملي، شيخ حرّ، وسائل الشيعة، ج 1، كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1376.

4. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، ج 16، كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1376.

5. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، دار الكتاب الاسلامي، بيروت، 1408 ق / 1366 ش.

6. کاشف‌الغطاء، شيخ جعفر، کشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء، ج 1، چاپ سنگي، مهدوي، اصفهان، [بي‌تا].

7. مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1362.

8. مظفر، محمدرضا، المنطق، اسماعيليان، قم، 1388 ق.

9. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض‌الاسلام، فقيه، تهران، 1367.

10. نوري، ميرزاحسين، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 8، مؤسسة آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، قم، 1367.

11. ــــــــــــــــــــــــ ، ج 17، مؤسسة آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، قم، 1367.

 

فهرست كتاب‌هاي تفسيري

1. الخزاعي النيشابوري، حسين بن علي، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1374 ـ 1366 ش.

2. السلمي السمرقندي، ابونصر محمد بن مسعود بن عياش، تفسير العياشي، مكتبة العلمية الاسلامية، بي‌تا، بي‌جا.

3. شبّر، عبدالله، تفسير القرآن الكريم (شبر) ، دار البلاغة و النشر و التوزيع، چاپ اول، 1412 ق.

4. الطباطبائي، السيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، دار الكتب الاسلامية، چاپ دوم، 1367 ق.

5. الطبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسن، جوامع الجامع، دانشگاه تهران، چاپ سوم،1412 ق.

6. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجمع البيان في تفسير القرآن، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1379 ق.

7. الطوسي، ابوجعفر محمد بن الحسن بن علي، التبيان في تفسير القرآن، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول، 1409 ق.

8. العروسي الحويزي، الشيخ عبدعلي بن جمعه، نور الثقلين، مطبعة العلمية، چاپ دوم، بي‌تا.

9. الفيض الكاشاني، محمدمحسن، الصافي في تفسير كلام الله، دار المرتضي، چاپ اول، بي‌تا.

10. القمي، علي ‌بن ابراهيم، تفسير القمي، تصحيح طيب جزائري، ج 1، مؤسسة دار الكتاب، قم، 1404 ق.

11. كاشاني، فتح الله، منهج الصادقين في الزام المخالفين، اسلامية، چاپ دوم، تهران، 1344 ش.

12. الكوفي، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات، تفسير فرات الكوفي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1410 ق.

13. لاهيجي، بهاءالدين محمد، تفسير الشريف اللاهيجي، تهران، مؤسسة مطبوعات علمي، 1363 ش.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org