قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار پنجاه‌و‌سوم

آرمان‌هاي بلند اولياي خدا

 

 

ضرورت بهره‌برداري از معارف حيات‌بخش اهل‌بيت(علیهم السلام)

چنان‌كه گفتيم، در مناجات عارفين بيشتر بر معرفت و محبت الهي تكيه شده است. بنابراين ما نيز به تبيين ارتباط متقابل بين محبت و معرفت پرداختيم. گفتيم كه مرتبه‌اي از معرفت، پاية محبت است و در مقابل، تحصيل برخي از مراتب معرفت در گرو محبت و رشد آن است. هرچه محبت انسان به خداوند شديدتر شود، معرفت او به خداوند نيز ارتقا مي‌يابد، و متقابلاً هرچه معرفت انسان به خداوند افزايش يابد، محبت او نيز گسترده‌تر و راسخ‌تر مي‌شود؛ تا آنكه انسان به عالي‌ترين مرتبة محبت، كه به اولياي خدا اختصاص دارد، بار مي‌يابد. مقامات متعالي عشق به خدا كه در مضامين عالي اين مناجات مطرح شده، به انسان اميد و همت عالي مي‌بخشد؛ انگيزة او را براي توجه به مقامات اولياي خدا برمي‌انگيزد و در وي شوق تلاش براي رسيدن به آن مقامات و استفاده از ظرفيت وجودي خويش را فراهم مي‌آورد. توجه به دنيا و پرداختن بدان، از همت انسان مي‌كاهد؛ او را به پستي مي‌كشاند و موجب مي‌شود كه حتي مؤمنِ برخوردار از محبت اهل‌بيت(علیهم السلام) و اهل ولايت، در حد حيوان تنزل كند؛ تنها به مسائل دنيوي بپردازد و اوضاع زندگي او را از پرداختن به امور معنوي بازدارد.

بزرگ‌ترين خسارت براي انسان اين است كه تحصيلات ديني داشته باشد و با معارف بلند اهل‌بيت(علیهم السلام) آشنا باشد، اما از اين امكانات ارزشمند كه در اختيار او قرار گرفته است بهره‌برداري نكند و تنها در انديشة خوردن و خوابيدن و امور مربوط به آنها باشد. به‌راستي از بين بيش ‌از شش ميليارد انسان، چند درصد انسان‌ها از معرفت و ولايت اهل‌بيت(علیهم السلام) برخوردارند و مي‌توانند از معارف و سخنان آن حضرات استفاده كنند؟ آيا حيف نيست كه آن امكانات عظيم و ارزشمند را واگذاريم و خود را به امور دنيوي پست و حقير آلوده سازيم، و چون حيوان به خور و خواب و شهوت پردازيم، تا مصداق آن سخن خداوند قرار گيريم كه فرمود: ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ؛(1)«واگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان كند؛ پس به‌زودي خواهند دانست».

مناجات‌ها و سخنان اهل‌بيت(علیهم السلام) نعمت بزرگي است كه در اختيار ما قرار گرفته تا با افق‌هاي متعالي الهي و انساني آشنا شويم و در پرتو آنها دريابيم كه انسان در حيوانيت خلاصه نمي‌شود؛ بلكه مقام انسانيت بسيار فراتر از حيوانيت است. اگر انسان اهميت و عظمت اين مقام را بشناسد و درك كند،‌ حاضر نيست لحظه‌اي توجه خود را به امور پوچ حيواني و دنيوي معطوف سازد. مناجات عارفين يكي از معارف بلند امام سجاد(علیه السلام) است كه در آن خواسته‌هاي متعالي و ارزش‌هاي والا و نيازهاي اصيل انساني به تصوير كشيده شده است. تاكنون ما بخش‌هايي از آن مناجات را بررسي كرديم كه محور آن محبت به خداوند و شوق وصال و انس به خدا بود. از اين ‌پس به ديگر بخش‌هاي آن مناجات مي‌پردازيم كه محور آن معرفت و شناخت حصولي و حضوري خداوند است. در ادامة آن مناجات، امام(علیه السلام) مي‌فرمايد:


1. حجر (15)، 3.

قَدْ كُشِفَ الْغِطَاءُ عَنْ أَبْصَارِهِمْ وَانْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّيْبِ عَنْ عَقَائِدِهِمْ و ضَمَائِرِهِمْ وَانْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّكِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَسَرَائِرِهِمْ وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِيقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُم‏؛ «[خداوندا! مرا از كساني قرار ده كه] حجاب و پرده از برابر چشمانشان كنار رفته و ظلمت شك و زنگار شبهه از عقايد و باطنشان زايل، و خلجان شك از دل‌هايشان برطرف شده است و به‌‌واسطة استوار شدن معرفتشان، سينه‌شان گشاده گشته و از وسعت نظر برخوردار شده‌اند».

درخواست‌ رفع حجاب از ديدگان و مشاهدة حقايق

امام سجاد(علیه السلام) از خداوند درخواست مي‌كنند كه حجاب و پرده را از برابر ديدگانشان بردارد تا ايشان حقايق را عياناً مشاهده كنند. تعبير «كشف الغطاء» ريشة قرآني دارد و يكي از ويژگي‌هاي روز قيامت است كه در آن، همة حقايق بي‌پرده و آشکارا مشاهده مي‌شوند. اين عبارت به تبع قرآن، با تعابير گوناگون در سخنان اهل‌بيت(علیهم السلام) راه يافته است. خداوند مي‌فرمايد: لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيد؛(1)«[به او مي‌گويند:] هرآينه از اين [حال] غافل بودي؛ پس ما پرده‌ات را از [ديده‌ات] برداشتيم و ديده‌ات امروز تيزبين است».

گرچه ما مي‌پنداريم كه به‌وضوح حقايق اين عالم را درك مي‌كنيم، از نظر قرآن حجاب و پرده بر حقايق اين عالم افتاده و ازاين‌رو ما نمي‌توانيم باطن و ملكوت آنها را درك كنيم. براي تقريب به ذهن مي‌توان گفت، گاه وقتي چشممان به افرادي مي‌افتد كه لباس و سرووضع نامناسب‌ دارند، مي‌پنداريم كه آنان افراد بد و ناشايستي‌اند؛ اما وقتي با آنها ارتباط مي‌يابيم و سخن مي‌گوييم و با همديگر مأنوس مي‌شويم، درمي‌يابيم كه


1. ق (50)، 22.

صفا و خلوص‌ دارند و آن وضعيت نامناسب ظاهري ناشي از اوضاع خانوادگي و محيطي آنهاست. برعكس؛ گاه افراد ظاهرالصلاح را مي‌بينيم و مي‌پنداريم كه انسان‌هايي شايسته و مؤمن‌اند؛ اما وقتي مدتي با آنها محشور مي‌شويم، درمي‌يابيم كه صفاتي پست و ناشايست دارند و ظاهرشان هرگز با باطن آلوده‌شان تناسب ندارد. حكمت و مصلحت الهي ايجاب كرده كه بر حقايق عالَم و ازجمله بر باطن افرادْ پرده افكنده شود؛ تا اسرار افراد آشكار نگردد و بسياري از خوبي‌هاي نهانِ افراد و نيز بدي‌هاي پنهانشان روشن نباشد. بدين‌گونه روابط مردم با يكديگر برقرار مي‌ماند و زندگي ساري و جاري، و شروط امتحان فراهم مي‌شود. امير مؤمنان(علیه السلام) مي‌فرمايد: لَوْ تَكاَشفْتُم ما تَدَافَنْتُم؛(1) «اگر به راز و اسرار هم آگاه مي‌شديد، همديگر را دفن نمي‌كرديد».

البته انسان‌هاي برگزيده و ره‌يافته به عالي‌ترين مراتب كمال و تعالي، در همين دنيا پرده و حجاب از برابر چشمانشان برداشته مي‌شود و باطن و ملكوت اشيا را مي‌نگرند. از اين شمار افراد و برجسته‌ترين آنها، امير مؤمنان(علیه السلام) است كه فرمود: لَوْ كُشِفَ الغِطَاءُ مَا اْزدَدْتُ يَقينا؛(2)«اگر پرده كنار رود، چيزي بر يقين من افزوده نمي‌شود».

ظلمت و حجاب‌هاي دنيا مانع مي‌شود كه انسان به حقايق يقين يابد. ازاين‌رو به شك مبتلا مي‌شود و حتي ممکن است آخرت را انكار ‌كند و اهميتي به ثواب و عقاب اخروي ندهد؛ اما وقتي انسان وارد عالم آخرت شود، همة حجاب‌ها و پرده‌ها از برابر ديدگانش برداشته مي‌شود و حقايقي را مي‌بيند كه در دنيا نمي‌ديد؛ ازاين‌رو، گنهكاران در روز قيامت مي‌گويند: رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُون؛(3) «بارخدايا! ديديم و شنيديم؛ ما را بازگردان تا كاري نيك و شايسته كنيم كه ما بي‌گمان


1. محمد‌باقر مجلسي، بحار الانوار، ج77، باب 15، ص385، ح10.

2. همان، ج40، باب93، ص153، ح54.

3. سجده (32)، 12.

باوردارنده‌ايم». به آنها پاسخ داده مي‌شود كه در دنيا حجت آشكار شد و ادلة روشن براي هدايت و پيمودن مسير سعادت در اختيار شما قرار گرفت و ديگر راه بازگشتي براي شما نيست: وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِين؛(1)«و كساني كه كافر شدند، گروه‌گروه به‌‌سوي دوزخ رانده شوند؛ تا چون بدانجا رسند درهاي آن گشوده شود و نگهبانان آن گويندشان: آيا شما را پيامبراني از خودتان نيامدند كه آيات [سخنان و پيام‌هاي] پروردگارتان را بر شما مي‌خواندند و شما را از ديدار اين روزتان مي‌ترساندند؟ گويند: چرا [آمدند]؛ ليكن فرمان عذاب بر كافران واجب آمد».

عالم آخرت، عالم كشف و شهود و آشكار شدن ولايت، قدرت و حاكميت مطلق الهي است. در آن عالم همه درمي‌يابند كه هيچ قدرتي جز قدرت الهي مؤثر نيست و تنها قدرت الهي مؤثر و نافذ است: يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفي عَلَي اللّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّار؛(2)«روزي كه نمايان شوند، هيچ‌‌چيز از آنان بر خدا پوشيده نباشد؛ [و ندا آيد كه] امروز پادشاهي كه راست؟ خدايْ راست؛ آن يگانة بر‌همه‌چيره».

درخواست شرح صدر و رهايي از دام شبهه‌ها

با توجه به اينكه در اين عالم، حقايقْ پوشيده است و نيز با توجه به اينكه امكان مشاهدة حقايق با كنار رفتن پرده و حجاب از برابر ديدگان وجود دارد و ازاين‌رو برخي از اولياي خدا كه چشم برزخي‌شان باز شده، اسرار و حقايق اين عالم را درك مي‌كنند، امام(علیه السلام) از خداوند درخواست مي‌كنند كه ايشان را در زمرة كساني قرار دهد كه پرده از برابر


1. زمر (39)، 71.

2. غافر (40)، 16.

چشمانشان كنار رفته است. نكتة ديگر آنكه، گاه و بي‌گاه شك و شبهه به دل و باطن ما راه مي‌يابد و اعتقادات و باورهاي ما را تهديد مي‌كند. خوشبختانه همة شبهه‌ها به گوش مردم نمي‌رسد؛ در غير اين صورت كاخ عقايد و باورهاي ديني آنها فرومي‌ريخت. ما حتي آن‌گاه كه احساس مي‌كنيم باورها و اعتقاداتمان محكم و استوار است و نسبت به آنها شبهه‌اي نداريم و از پشتوانة علمي بسنده برخورداريم، نمي‌توانيم به خودمان اميدوار باشيم. چه‌بسا در‌اين‌‌صورت نيز شبهه‌اي قوي اعتقادات و باورهايمان را سست كند.

با توجه به خطري كه شك و شبهه براي اعتقادات و باورهاي انسان دارد، امام(علیه السلام) از خداوند در خواست مي‌كنند كه ايشان را در زمرة كساني قرار دهد كه ظلمت ريب و شبهه از دل و عقايدشان برداشته و خلجان شك و ترديد از قلب‌ و باطنشان برطرف شده و در پرتو معرفتي كه در درون آنها ريشه دوانيده، سينه‌هايشان گشاده گشته است.

تعبير «وانشرحت بتحقيق المعرفة صدورهم».حاكي از درخواست شرح صدر است. اصطلاح «شرح صدر» در ادبيات عرب رايج است و در قرآن نيز در برابر «ضيق صدر» به ‌كار رفته است؛ آنجا كه خداوند مي‌فرمايد: فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أنْ يَهدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُون؛(1)«پس كسي را كه خدا بخواهد راه نمايد، سينة او را براي [پذيرش] اسلام مي‌گشايد؛ و هر‌كه را بخواهد گمراه كند، سينة او را تنگ و بسته مي‌سازد [تا پذيراي حق نباشد]؛ چنان‌كه گويي به‌زحمت در آسمان بالا مي‌روند. اين‌گونه خدا پليدي را بر كساني كه ايمان نمي‌آورند، قرار مي‌دهد».

تعبير كنايي «شرح صدر» و «ضيق صدر» كه كاربردي قرآني و روايي دارد، حاكي از دو حالت و احساس متفاوت رواني است. حالت و احساس اول، حالت انبساط و گشادگي دل


1. انعام (6)، 125.

است كه در اين حالت، انسان نشاط فراوان و آمادگي بسنده براي كار كردن، تفكر و يا عبادت و محبت ورزيدن دارد. حالت دوم همان قبض و گرفتگي سينه و دل است كه در پي آن، احساس فشار، خفقان، و بي‌حوصلگي به انسان دست مي‌دهد و در‌نتيجه، انسان رغبت و ميلي به كار و نيز عبادت ندارد. حالت شرح صدر از در‌آميختن معرفت و محبت پديد مي‌آيد و موجب مي‌شود كه انسان از خود و كارها و حالات خود لذت ببرد. در روابط عادي، شرح صدر و انبساط و گشادگي دل موجب مي‌شود كه انسان از گفت‌وگو با ديگران، و مزاح و شوخي خوشش بيايد و تحمل كافي در برخورد با رفتار نامناسب داشته باشد و عصباني نشود. در مقابل، در نتيجة ضيق و گرفتگي سينه، انسان طاقت و تحمل از كف مي‌دهد و بي‌حوصله مي‌شود؛ ميلي به گفت‌وگو با ديگران ندارد و زود عصباني مي‌شود. اما در امور معنوي و اخروي، شرح صدر زمينه و آمادگي بسنده را براي پذيرش امر خدا و تسليم شدن در برابر آن، خضوع در برابر او و عبادت فراهم مي‌آورد و موجب مي‌شود كه انسان از دعا و مناجات با خدا لذت ببرد. حال اگر ضيق صدرِ ناشي از ضعف ايمان به انسان دست دهد، حال مناجات و عبادت از او گرفته مي‌شود و حاضر نيست به آيات قرآن و آموزه‌هاي الهي گوش فرادهد و به دستورهاي خداوند عمل كند؛ حتي در اين حال انسان از شنيدن نام خدا و آخرت نيز كراهت دارد و درنتيجه ‌حالت ضيق صدر، به خودداري از تقرب به خداوند مي‌انجامد. خداوند دربارة كافران كه مبتلاي به ضيق صدر شده‌اند و براثر اين حالت حتي از شنيدن نام خدا نفرت و كراهت دارند، مي‌فرمايد: وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُون؛(1) «و چون خداوند به يگانگي ياد شود، دل‌هاي كساني كه به آن جهان ايمان ندارند برمد، و وقتي آنان كه جز او هستند [معبودهاشان] ياد شوند، ناگاه شادمان گردند».


1. زمر (39)، 45.

امام(علیه السلام) در ادامة مناجات مي‌فرمايند:

وَعَلَتْ لِسَبْقِ السَّعَادَةِ فِي الزَّهَادَةِ هِمَمُهُمْ، وَعَذُبَ فِي مَعِينِ الْمُعَامَلَةِ شِرْبُهُمْ، وَطَابَ فِي مَجْلِسِ الْأُنْسِ سِرُّهُمْ، وأَمِنَ فِي مَوْطِنِ الْمَخَافَةِ سِرْبُهُمْ، وَاطْمَأَنَّتْ بِالرُّجُوعِ إِلَى رَبِّ الْأَرْبَابِ أَنْفُسُهُمْ، وَتَيَقَّنَتْ بِالْفَوْزِ وَالْفَلَاحِ أَرْوَاحُهُمْ، وَقَرَّتْ بِالنَّظَرِ إِلَى مَحْبُوبِهِمْ أَعْيُنُهُمْ، وَاسْتَقَرَّ بِإِدْرَاكِ السُّؤْلِ وَنَيْلِ الْمَأْمُولِ قَرَارُهُمْ، وَرَبِحَتْ فِي بَيْعِ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ تِجَارَتُهُم؛ «مرا از شمار كساني قرار ده كه همتشان براي پيشي گرفتن در سعادت و وارستگي عالي است و از سرچشمة طاعت و معامله با حق، آب خوش‌گوار نوشيده‌اند؛ آنان كه در محفل انس با خدا باطنشان نيكو شده و در جايگاه ترس از خدا راهشان امنيت يافته است، و به ‌سبب رجوع و پيوستگي به ربّ الارباب، نفوسشان مطمئن شده و روحشان فلاح و رستگاري و يقين يافته است؛ آنان ‌كه چشمشان به مشاهدة محبوبشان روشن شده و به سبب دستيابي به مقصود، و نيل به آرزوهاي متعالي، آرامش خاطر يافته‌اند، و در دادوستد دنيا و آخرت، تجارتي پرسود داشته‌اند».

اولياي خدا در جست‌وجوي رضوان و تجليات الهي

همت‌هاي انسان‌ها، بيشتر معطوف به موقعيت‌ها و مقامات دنيوي است و در‌اين‌بين، كسي كه همتش را براي دستيابي به بالاترين مقامات دنيوي خرج مي‌كند، برخوردار از همت عالي معرفي مي‌شود. براي نمونه، اگر از دانش‌آموزان كلاس درسي پرسيده شود كه در آينده مي‌خواهيد چه‌كاره شويد، هركس به فراخور علاقة خود پاسخي مي‌دهد؛ يكي مي‌گويد «مي‌خواهم بقال شوم». زيرا بقال سر كوچه‌شان انسان خوب و مردم‌داري است و مواد خوراكي سالم در اختيار مردم مي‌نهد. ديگري مي‌گويد: «مي‌خواهم معلم شوم» چون معلم آنان دلسوز است و رفتاري شايسته با دانش‌آموزان خود دارد. سومي

مي‌گويد: «مي‌خواهم خلبان شوم» يكي ديگر مي‌گويد: «مي‌خواهم پزشك شوم» و برخي مي‌گويند كه مي‌خواهيم مخترع و يا ثروتمند‌ترين انسان روي زمين شويم. اگر مشاغل و مقاماتي كه آن دانش‌آموزان دستيابي به آنها را آرزو مي‌كنند، با يكديگر بسنجيم، پي خواهيم برد كه كدامين آنها همت بالا و عالي دنيوي دارند. دربارة امور معنوي و اخروي نيز اين تفاوت همت‌ها وجود دارد. برخي كه همتشان پايين است آرزو مي‌كنند كه به بهشت بروند و از آتش جهنم نجات يابند و در بهشت، خداوند قصري در اختيار آنان قرار دهد و آنها از مناظر بهشت لذت ببرند. برخي كه همتشان بيشتر است، آرزوهاي فزون‌تري دارند؛ اما كسي كه همتش عالي‌تر و والاتر از ديگران است مي‌خواهد به رضوان حق برسد؛ به پيشگاه خداوند بار يابد و با مشاهدة جمال الهي غرق در لذت شود.

در برخي از روايات آمده است كه برخي از بهشتيان چنان از تجليات الهي تأثير مي‌پذيرند كه مشاهدة جلوه‌هاي الهي، آنان را مدهوش مي‌سازد و اين حالت سالياني به طول مي‌انجامد؛ تا آنجا كه همسرانشان، يعني حوريان بهشتي، نزد خدا شكايت مي‌كنند كه آنان اعتنايي به ما ندارند و ما را فراموش كرده‌اند؛ تو ما را براي آنها آفريدي كه از ما لذت ببرند؛ اما آنان توجهي به ما نمي‌كنند. توجه محض آنان به جلوة الهي و مستغرق شدن آنان در لذت مشاهدة جمال خداوند، حاكي از درك لذتي متعالي و بي‌همتاست كه ديگر لذت‌هاي بهشتي در مقابل آن بي‌ارزش مي‌نمايند؛ چه رسد به لذت‌هاي بي‌مقدار دنيوي. از‌اين‌رو، آنان كه در پي آن مقصد متعالي‌اند، كاملاً خود را از دل‌بستگي‌هاي دنيوي مي‌رهانند و بنا بر فرمودة امام سجاد(علیه السلام) همت عالي ايشان در دنيا مصروف رسيدن به سعادت، و بريدگي و وارستگي از دنيا مي‌‌شود.

امير مؤمنان(علیه السلام) در زمان خلافت خود، ‌جز شام كه در اشغال معاويه بود، بر ديگر سرزمين‌هاي اسلامي، از جمله حجاز، مصر، عراق و ايران حكومت مي‌كردند. بنا بر

روايت امام باقر(علیه السلام) روزي امير مؤمنان(علیه السلام) به بازار رفتند و پيراهني را به چهار درهم خريدند و نزد خياط بردند و از او خواستند كه آستين‌هاي آن را، كه از سر انگشتان ايشان بلندتر بود، كوتاه كند.(1) همچنين در احوالات آن حضرت وارد شده كه پيشاني ايشان بر اثر فراواني سجده، پينه بسته بود و در‌حالي‌‌كه لباسي خشن و پشمينه بر تن داشتند و كفش‌هايي از ليف خرما مي‌پوشيدند، خطبه مي‌خواندند و عالي‌ترين مطالب را در آن خطبه در اختيار مردم مي‌نهادند. همچنين ابن‌عباس نقل مي‌كند كه در جريان فتنة جمل، در منطقة ذي‌قار بر امير مؤمنان(علیه السلام) وارد شدم و مشاهده كردم كه در آن هنگامة حساس، كفش خود را پينه مي‌زنند. آن حضرت به من فرمودند: اين كفش چقدر مي‌ارزد؟ گفتم: هيچ. امام فرمودند: واللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا؛(2)«به خدا سوگند، اين كفش بي‌ارزش را از حكومت بر شما بيشتر دوست مي‌دارم؛ مگر آنكه بتوانم حقي را برپا دارم، يا باطلي را برطرف كنم».

اين حالات و ويژگي‌ها ناشي از نهايت وارستگي و زهد آن حضرت، و دلدادگي به معبود است. بي‌ترديد آن حضرت سرآمد كساني است كه همت عالي خود را صرف وارستگي و عدم دل‌بستگي به دنيا و نيل به سعادت و رضوان حق كرده‌اند و در مجلس انس حق دمادم از شراب وصل محبوب مي‌نوشند؛ همان كساني كه امام سجاد(علیه السلام) از خداوند درخواست كرده‌اند كه ايشان را در شمار آنان قرار دهد.

در پايان مناجات، امام(علیه السلام) مي‌فرمايند:

إِلَهِي مَا أَلَذَّ خَوَاطِرَ الْإِلْهَامِ بِذِكْرِكَ عَلَى الْقُلُوبِ، وَمَا أَحْلَى الْمَسِيرَ إِلَيْكَ بِالْأَوْهَامِ فِي مَسَالِكِ الْغُيُوبِ، وَمَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ، وَمَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِكَ، فَأَعِذْنَا مِنْ طَرْدِكَ وَإِبْعَادِكَ، وَاجْعَلْنَا مِنْ أَخَصِّ عَارِفِيكَ وأَصْلَحِ عِبَادِكَ وأَصْدَق


1. محمدبن‌حسن فتال شيرازي، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج1، ص107.

2. سيد رضي، نهج ‌البلاغه، خ33.

طَائِعِيكَ وأَخْلَصِ عُبَّادِكَ يَا عَظِيمُ يَا جَلِيلُ يَا كَرِيمُ يَا مُنِيلُ بِرَحْمَتِكَ وَمَنِّكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين؛ «خدايا، چقدر لذت‌بخش است خطورهايي كه ياد تو را به دل‌ها الهام مي‌كند، و چه شيرين است فكر و انديشه‌هايي كه با اوهام در پرده‌هاي غيب به‌‌سوي تو ره مي‌پويند، و چقدر طعم محبتت شيرين است، و چه گواراست نوشيدن شراب قرب تو. پس اي خدا، ما را از دور ساختن و راندن از درگاهت به خودت پناه ده، و ما را از خاص‌ترين عارفان و صالح‌ترين بندگانت قرار ده، و در شمار صادق‌ترين اهل طاعتت و پاك‌ترين و خالص‌ترين بندگانت قرار ده. اي خداي بزرگ، اي با عزت و جلال، اي با كرم و احسان، به حقِ رحمت و عطايت، اي مهربان‌ترين مهربانان».

اولياي خدا در معرض الهامات و خطورات رباني و لقاي الهي

ما لذت ذكر خدا را نچشيده‌ايم و درك نكرده‌ايم؛ اما امام سجاد(علیه السلام) از لذت خطور ذكر الهي در قالب صيغة تعجب «ما الذ». به‌منزلة برترين و عالي‌ترين لذت ياد مي‌كنند و مي‌فرمايند كه چقدر لذت‌بخش است خطورات ذكرت كه به دل من الهام كرده‌اي. تصور كنيد عاشقي را كه با همة وجود به معشوق و محبوب خود دل باخته است و پيوسته در فكر و ياد او به‌‌سر مي‌برد؛ اما ناگهان گرفتاري و مشكلي براي او پيش مي‌آيد و لحظاتي از ياد معشوق خود غافل مي‌شود و در آن حال، معشوقش با اشاره او را به خود متوجه مي‌سازد و به وي گوشزد مي‌كند كه از او غافل نشود. بي‌ترديد اين اشارت محبوب براي عاشق، بسيار لذت‌بخش است. براي عاشق دل‌سوختة محبوب و معشوق واقعي و حقيقي، يعني خداوند، هيچ لذتي سرشارتر و والاتر از آن نيست كه خداوند ياد و ذكر خود را به او الهام كند و او را متوجه خويش سازد. امام(علیه السلام) سپس مي‌فرمايند: وما اَحلي الَمسيرِ اِليكَ باِلاْوهام فِي مَسَالِكِ الغُيُوِب؛ «و چه شيرين است فكر و انديشه‌هايي كه در پرده‌هاي غيب به‌‌سوي ‌تو سير مي‌كنند».

در توضيح اين جمله مي‌توان گفت كه گاه بر‌اثر شدت و فرواني عبادت و تمركز توجه انسان به ساحت قدس الهي، حالتي براي انسان رخ مي‌دهد كه احساس مي‌كند محبوب را مي‌بيند. البته منظور، رؤيت و مشاهدة جلوه‌هاي رحماني خداست؛ ولذا وقتي حضرت موسي(علیه السلام) مشاهدة خداوند را درخواست كرد، خداوند در پاسخ فرمود: قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وأنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِين؛(1) «گفت: هرگز مرا نخواهي ديد؛ وليكن به اين كوه بنگر. پس اگر در جاي خود قرار و آرام داشت، مرا خواهي ديد؛ و چون پروردگارش بر آن كوه تجلي كرد، آن را خُرد و پراكنده ساخت؛ و موسي مدهوش بيفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بارخدايا،] تو پاك و منزهي [از اينكه با چشم ديده شوي] به تو بازگشتم و من نخستين باوردارنده‌ام».

به‌‌هر‌حال براي اولياي خدا گاه مراتبي از تجليات الهي رخ مي‌دهد و در آن لحظه كه كوتاه نيز هست، آنان غرق در لذت و سرور مي‌شوند و همة آنچه را پيرامون ايشان مي‌گذرد، فراموش مي‌كنند. كساني كه خداوند چنين توفيق معنوي‌اي به آنان عنايت كرده، قدردان اين نعمت بزرگ‌اند و خداي را شاكرند. آنان مي‌كوشند پرتوي از اين حالت را براي خود حفظ كنند. براي تفهيم و درك لحظة تجلي جلوه‌هاي الهي بر اولياي خدا و لذتي كه به آنها دست مي‌دهد و براي تقريب به ذهن مي‌توان مثالي زد. در زمان حيات امام خميني(رضی الله عنه) برخي از مردم پس ‌از سال‌ها انتظار گاه فرسنگ‌ها راه را پياده طي مي‌كردند تا لحظاتي به زيارت امام نائل شوند و جمال نوراني ايشان را مشاهده كنند. وقتي چشم آنان به امام مي‌افتاد، از شدت شوق و لذت مشاهدة ايشان زبانشان بند مي‌آمد و نمي‌توانستند حرف بزنند. همچنين فراوان‌اند كساني كه


1. اعراف (7)، 143.

آرزوي زيارت و ملاقات رهبر معظم انقلاب را دارند و اگر در طول عمرشان حتي يك‌ بار آن توفيق به ايشان دست دهد و به زيارت مرادشان نائل شوند، چنان لذت مي‌برند كه مي‌كوشند خاطرة شيرين آن ملاقات را براي هميشه زنده نگاه دارند. گرچه لحظات ديدار با رهبر معظم انقلاب به انجام مي‌رسد، از‌آنجا‌كه آن ديدار بسيار لذت‌بخش است، ديداركنندگان همواره مي‌كوشند به آن توجه داشته باشند و خاطره و ياد آن را زنده نگاه دارند. با اين خاطره، همواره لذت آن ديدار تداوم مي‌يابد. آنچه پس‌ از آن ديدار و مشاهده براي آنان باقي مي‌ماند، صورت وهمي و توهمي از آن رؤيت و مشاهده است، كه به آنها لذت مي‌بخشد. امام سجاد(علیه السلام) نيز مي‌فرمايند چقدر لذت‌بخش است كه انسان با گام‌هاي توهم در مسير قرب به خداوند حركت كند؛ يعني وقتي براي لحظه‌اي توفيق مشاهدة جلوة الهي براي انسان حاصل شود، انسان براي بقاي خاطرة آن حالت، پرتوي از آن حالت را در خود باقي نگاه مي‌دارد. زنده داشتن آن حالت و لحظة درك جلوة الهي، به‌‌مثابة سير با قدم توهم در مسير قرب الهي تلقي شده است.

درك و مشاهدة جلوة الهي، مقامي بسيار متعالي است كه در اين عالم براي هركسي حاصل نمي‌شود و اگر كسي به آن مقام رفيع بار يابد و در حالت مكاشفه جلوه‌اي از تجليات الهي را شهود كند، بايد در خيال خود و با توهم، آن حالت را براي خويش نگاه دارد؛ زيرا زنده و پايدار ساختن خاطره و صورت وهمي آن حالت، قدرداني از آن توفيق بزرگ الهي است و موجب مي‌شود كه روح انسان، آمادة دريافت تجليات ديگر الهي باشد. حتي گاهي انسان مي‌پندارد كه شهود تجليات الهي برايش حاصل شده است. بي‌ترديد همين خيال و نگهداري ساية شهود نيز موجب استحكام ارتباط انسان با خدا مي‌شود؛ چنان‌كه در محبت و عشق‌هاي انساني، مانند عشق و محبت بين ليلي و مجنون، خيال مشاهدة معشوق، موجب سرزندگي و نشاط عاشق

مي‌شود. ازاين‌رو، عاشق اگر در طول سال، تنها يك ‌بار به ديدار معشوق خود نائل شود، در ديگر روزهاي سال با خيال معشوق به‌‌سر مي‌برد و اين خيال به او اميد و نشاط و لذت مي‌بخشد. در‌واقع، عاشق با خيال معشوق زندگي مي‌كند، كه اگر آن خيال را نمي‌داشت، از غصه مي‌ميرد؛ زيرا خيال معشوق به زندگي او معنا مي‌دهد و بدون خيال معشوق، زندگي براي او لذتي ندارد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org