- مقدمه معاونت پژوهش
- شرح مناجات محبین
- گفتار سيوهفتم: جايگاه محبت و انس با معبود
- گفتار سيوهشتم: نگاهي دوباره به قرب الهي
- گفتار سيونهم: جستاري در مفهوم و گستره ولايت
- گفتار چهلم: ارتباط محبت به خدا با رضايت به قضا و قدر او
- گفتار چهلويكم: جلوههايي ديگر از محبت به خداوند (1)
- گفتار چهلودوم: جلوههايي ديگر از محبت به خداوند (2)
- گفتار چهلوسوم: نگاهي به مقامات دوستان خدا
- شرح مناجات متوسلان
- شرح مناجات مفتقرين
- شرح مناجات عارفان
- گفتار چهلوهشتم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (1)
- گفتار چهلونهم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (2)
- گفتار پنجاهم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (3)
- گفتار پنجاهويكم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (4)
- گفتار پنجاهودوم: جلوههاي معرفت و عشق به خدا
- گفتار پنجاهوسوم: آرمانهاي بلند اولياي خدا
- شرح مناجات ذاكرين
- شرح مناجات معتصمين
- شرح مناجات زاهدين
- كتابنامه
- نمايهها
گفتار پنجاهوچهارم
جايگاه و عظمت ذکر خدا
از زمرة مناجاتهاي پانزدهگانة امام سجاد(علیه السلام) مناجات ذاكرين است كه ايشان در فراز نخست آن ميفرمايند:
إلَهي، لَوْ لَا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِكَ لَنَزَّهْتُكَ مِنْ ذِكْرِي إِيَّاكَ، عَلَى أَنَّ ذِكْرِي لَكَ بِقَدْرِي لَا بِقَدْرِكَ، وَمَا عَسَى أَنْ يَبْلُغَ مِقْدَارِي حَتَّى أُجْعَلَ مَحَلًّا لِتَقْدِيسِكَ، وَمِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنَا جَرَيَانُ ذِكْرِكَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا وَإِذْنُكَ لَنَا بِدُعَائِكَ وَتَنْزِيهِكَ وَتَسْبِيحِك؛ خدايا، اگر واجب نبود قبول و اطاعت امر تو (كه فرمان دادي ذكر تو كنيم)، من تو را منزه از آن ميدانستم كه ذكر تو گويم؛ باآنكه ياد من از تو در حد و اندازة فهم من است، نه در حد مقام تو؛ و چگونه ممكن است فهم من به حدي برسد كه آن را محلي براي تقديس تو قرار دهم؟ و يكي از نعمتهاي بزرگ تو براي ما اين است كه ذكر تو بر زبان ما جاري شده است و تو به ما اجازه دادهاي كه تو را بخوانيم و به تنزيه و تسبيح تو مشغول شويم.
عموميت ذكر و ارتباط آن با معرفت
حدود ده سال پيش بهتفصيل دربارة «ذكر خدا». سخن گفتيم و آن گفتار، در كتابي به نام
ياد او گرد آمده است. در اين مجال بنا نداريم كه بهتفصيل دراينباره سخن گفته، آنچه را در آن كتاب آمده بازگوييم؛ اما به مناسبت شرح و بررسي اين مناجات شريف، ناچاريم نكاتي را بهاختصار بيان كنيم. نكتة نخست اينكه، آنچه از ذكر به اذهان عموم مردم متبادر ميشود، اذكار لفظي است؛ مانند ذكر الله اكبر، لا اله الا الله و ديگر اذكار لفظي. بااينحال چنانكه از قرآن، مناجاتها و دعاها استفاده ميشود، گسترة ذكر خدا گستردهتر از ذكر لفظي است و ذكر قلبي را نيز دربر ميگيرد؛ بلكه اصل ذكر مربوط به قلب است. ياد كردن از كسي بدين معنا نيست كه تنها نامش را بر زبان جاري سازيم؛ بلكه با يادكرد از كسي بايد دل متوجه او شود. ارزش ذكر لفظي ازآنجهت است كه پديدارسازندة ياد قلبي است و ازآنجهت به آن ذكر گفته ميشود كه ملازم با ياد قلبي است و حقيقت ذكر با دل ارتباط دارد. ازاينرو، خداوند ميفرمايد: وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِين؛(1) «و پروردگارت را در درون خويش به زاري و بيم، و بدون آواي بلندِ گفتار، بامدادان و شبانگاهان ياد كن و از غافلان مباش».
نكتة دوم آنكه، وقتي انسان خدا را ياد ميكند و از جمله دربارة ذكر قلبي، به اسما و صفات و افعال الهي توجه مييابد و آنها را ياد ميكند (براي نمونه وقتي از خداوند بهمنزلة كريم، رازق و يا غفار ياد ميكند)، مفهوم اين صفات در ذهن او نقش ميبندد و با آن مفهوم، به موجودي اشاره ميكند كه آن صفات را دارد. بهتعبيرديگر، ذكرْ تابعي از معرفت انسان، و متناسب با شناختي است كه انسان از خدا دارد. توضيح آنكه، گاهي انسان سالياني طولاني با كسي ارتباط تنگاتنگ دارد و كاملاً به او علاقهمند است؛ براي نمونه سالياني با استاد خود محشور است و از پيشگاه او بهره ميبرد و پس از آنكه
1. اعراف (7)، 205.
استادش از دنيا ميرود او را ياد ميكند. مسلماً اين يادكرد از نظر وسعت، ارزش و عمق، متناسب با معرفتي است كه او به استادش دارد. اين بسيار متفاوت است با يادكرد او از كسي كه بهگونة حضوري دركش نكرده و تنها ويژگيهايي از او را شنيده است، و متناسب با اين شناخت ضعيف، او را ياد ميكند. حال با توجه به اينكه ياد خدا پرتوي از شناخت انسان دربارة خداست و با توجه به اينكه شناخت افراد از خدا مراتب گوناگون دارد، ذكر خدا نيز اگر تنها لقلقة زبان نباشد و از صميم دل برخيزد، از نظر ارزش و مرتبه، تابع معرفت انسان به خداست. بنابراين هر چقدر معرفت انسان به خدا و اسما و صفات او عميقتر و گستردهتر باشد، ياد او از خداوند نيز گستردهتر و عميقتر خواهد بود.
عظمت ذكر خدا و ناتواني انسان از انجام بايستة آن
نكتة سوم كه محور و موضوع اصلي اين مناجات شريف قرار گرفته ـ و در مباحث پيشين خود در موضوع ذكر كه آيات و روايات بسياري را ازنظر گذرانديم، بدان التفات نيافتيم (از اين نظر بايد اهلبيت عصمت و طهارت(علیهم السلام) را بزرگترين نعمت الهي براي خويش بدانيم كه گاه مطالعة دعا و مناجات و يا روايتي از آنها افقهاي نو و نكاتي تازه را به انسان مينماياند)ـ اين است كه ما نميتوانيم حق ذكر و ياد خداوند را بهجاي آوريم و اگر خداوند فرمان نميداد كه او را ياد كنيم، ما او را منزه از ياد خود ميدانستيم؛ زيرا ياد كردن ما در حد ظرفيت وجودي و معرفتي ماست و هرچه ظرفيت وجودي و معرفت ما گسترش يابد، ذكر ما از خدا نيز عميقتر و باارزشتر ميشود. بااينحال ازآنجاكه وجود ما محدود و ضعيف و فقير محض است، يادكرد ما كه متناسب با وجود محدود ماست، شايستة شأن خداوند و متناسب با او، كه نامتناهي و نامحدود است، نيست. حتي اگر ظرفيت و معرفت ما افزايش يابد و به تناسب آن، ذكر و ياد ما نيز ارزشمندتر شود، درهرصورت ما محدوديم و ظرفيت و معرفت و ياد محدود ما نسبتي با شأن و منزلت
نامتناهي خداوند ندارد. نميتوان محدود را با نامحدود سنجيد و بين آن دو نسبتي را برقرار ساخت. ما هرگز نميتوانيم حق ياد خداوند را كه نامحدود است، بهجاي آوريم. بااينهمه، ازآنجاكه خداوند فرمان داده، و اطاعت از فرمان او واجب است، در حد ظرفيت و فهم محدود خود او را ياد ميكنيم و به اين مطلب معترفيم كه يادكرد ما شايستة شأن نامحدود خداوند نيست. اكنون با توجه به ضعف و نقص ما و با توجه به آنكه ذكر و ياد ما متناسب با شأن خداوند نيست، بزرگترين لطف خداوند در حق ما و نعمت او براي ما اين است كه اجازه داده تا او را ياد كنيم.
دربارة فضيلت و ارزش ذكر خداوند، روايات فراواني وارد شده است، و برخي از آنها مضاميني شگفتآور دربارة جايگاه و عظمت يادكنندة خداوند دارد. براي نمونه در روايتي آمده است كه حضرت موسي(علیه السلام) از خداوند پرسيد: يَا رَبِّ أ قَرِيبٌ أَنْتَ مِنِّي فَأُنَاجِيَكَ أمْ بَعِيدٌ فَأُنَادِيَكَ؟ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَيْهِ: يَا مُوسَى، أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي؛(1) «پروردگارا، آيا تو به من نزديكي تا آهسته با تو راز گويم، يا از من دوري كه با صداي بلند تو را بخوانم؟ خداوند عزوجل به او وحي فرمود: اي موسي، من همنشين كسي هستم كه مرا ياد كند».
همنشيني با انسانهاي بزرگ از آرزوهاي بزرگ ماست و هرچه شخصيتي كه آرزو داريم با او همنشين شويم از موقعيت و شأن والاتري برخوردار باشد، بيشتر از ملاقات با او به خود ميباليم و احساس غرور ميكنيم. پس از انقلاب ميليونها نفر آرزو داشتند كه براي چند لحظه به ديدار امام خميني(رحمه الله) نائل شوند و نيز فراواناند كساني كه آرزو ميكنند به ملاقات رهبر معظم انقلاب بروند و اگر توفيق دست دهد كه به مجلس خصوصي ايشان بار يابند، از شدت خوشحالي سر از پا نميشناسند. حال اگر كسي
1. محمدبنيعقوب كليني، كافي، ج2، ص496، ح4.
توفيق يابد امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ملاقات كند، افتخار بسيار بزرگي نصيب او شده است؛ اما بايد در نظر داشت كه انبيا و اولياي خدا و علماي بزرگ كه ملاقات و همنشيني با آنها آرزوي ماست، همه بندة خدا هستند؛ هرچه دارند خداوند به ايشان بخشيده و هرگز شأن و مقام آنها به مقام و منزلت خداوند نميرسد. از اين نظر همنشيني با خداوند بزرگترين افتخار و موهبت الهي است كه هيچ نعمتي به پاي آن نميرسد.
ذكر يا همنشيني با خدا
مضمون جملة انا جليس من ذكرني در بسياري از روايات آمده است. براي نمونه همين مضمون در دعاي پس از زيارت امام رضا(علیه السلام)، با عبارت «يا جَليس الذَّاكرين».آمده است و سپس، همانند آن مضمون با عبارت يا مَوجُودَ مَنْ طَلَبَه (اي موجود و حاضر براي هركه تو را طلبد) آمده كه اين تعابير منحصربهفرد است و در ديگر دعاها و روايات مشاهده نشده است. تعبير مزبور گوياي اين حقيقت است كه امكان ندارد كسي خداوند را ياد كند و او را بخواند، اما او را در كنار و نزد خود نيابد. البته ازآنجاكه ما چشم بصيرت نداريم، خداوند را نزد خود نمييابيم و ميپنداريم كه خداوند به ما توجهي ندارد و وقتي او را ميخوانيم، اعتنايي به ما نميكند.
اگر ما قدر همنشيني با خداوند را ميدانستيم و به عظمت چنين افتخاري پي ميبرديم، سزاوار بود كه جز امور ضروري زندگي و آنچه مكلف و متعهد به انجام آن هستيم، ديگر كارها را رها كنيم و پيوسته خود را با ياد و ذكر خدا مشغول سازيم؛ اما با كمال تأسف برخي نهتنها از ياد خدا و همنشيني با او لذت نميبرند، به آن ميل و رغبتي نيز ندارند و از ياد خدا احساس خستگي نيز ميكنند. حتي گاه برخي به درجهاي از پستي و شقاوت ميرسند كه از ياد خدا نفرت دارند؛ چنانكه خداوند دربارة آنها ميفرمايد: وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُم
يَسْتَبْشِرُون؛(1) «و چون خداوند به يگانگي ياد شود، دلهاي كساني كه به آن جهان ايمان ندارند برمد، و وقتي آنان كه جز او هستند [يعني معبودهايشان] ياد شوند، ناگاه شادمان گردند».
فضيلت ذكر و فراخوان خدا بِدان و كاستيهاي يادكرد ما از خدا
بهرغم اهميت ذكر خدا، امام سجاد(علیه السلام)، ميفرمايد: خدايا، اگر تو ذكر خود را بر ما واجب نكرده بودي، من تو را منزه از يادكرد خود ميدانستم (بهتعبير سادهتر، خجالت ميكشيدم تو را ياد كنم)؛ اما تو ذكر خود را بر من واجب كردي و فرمودي: فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُم؛(2) «پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم». و نيز فرمودي: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا؛(3) «اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را بسيار ياد كنيد». حتي خداوند ما را تشويق كرده كه در هر حال و حتي در بدترين حالات كه انسان خجالت ميكشد كسي او را ببيند، او را ياد كنيم؛ چنانكه امام صادق(علیه السلام) فرمود: لاَبأسَ بِذِكْرِ اللهِ وأَنتَ تَبوُلُ فَإِنَّ ذِكْرَ اللهِ عَزَّوَجلَّ حَسَنٌ عَليَ كُلِّ حالٍ فَلا تَسْأَمْ مِنْ ذِكْرِ الله؛(4) «عيبي ندارد درحاليكه بول ميكنيد خدا را ياد كنيد؛ زيرا ذكر خدا در هر حال خوب است؛ بنابراين از ذكر خدا خسته مشو».
همچنين در تورات تحريفنشده آمده است كه حضرت موسي(علیه السلام) خطاب به خداوند فرمود: إِلَهِي إِنَّهُ يَأْتِي عَلَيَّ مَجَالِسُ أُعِزُّكَ وأجِلُّكَ أَنْ أَذْكُرَكَ فِيهَا فَقَالَ يَا مُوسَى إِنَّ ذِكْرِي حَسَنٌ عَلَى كُلِّ حَال؛(5) «خدايا! گاهي مجالسي براي من پيش ميآيد كه تو را عزيزتر و والاتر از آن ميدانم كه در آن مجلسها تو را ياد كنم و نامت را ببرم. خداوند فرمود: اي موسي! ياد كردن من در هر حال خوب است».
1. زمر (39)، 45.
2. بقره (2)، 152.
3. احزاب (33)، 41.
4. محمدبنيعقوب كليني، كافي، ج2، ص497، ح6.
5. همان، ح8.
اكنون با توجه به ارزش و اهميت ذكر خدا و تأكيد خداوند بر آن، و اينكه حتي از ما خواسته است تا در بدترين حالات او را ياد كنيم، اين پرسش مطرح ميشود كه چرا امام سجاد(علیه السلام) ميفرمايند اگر فرمان خداوند نبود من خدا را منزه از ياد خود ميدانستم و بهتعبيرديگر، خجالت ميكشيدم كه او را ياد كنم؟ پاسخ به اين پرسش دو بخش دارد: بخش اول كه بدان اشاره شد، عبارت است از اينكه وجود و ظرفيت همة انسانها و حتي ظرفيت حضرات معصومين(علیهم السلام) محدود است و وجود آنها نقص و فقر ذاتي دارد. درنتيجه آنچه انجام ميدهند و آنچه ميگويند و مفاهيمي كه تصور ميكنند، همه محدود و متناسب با ظرفيت وجودي محدود آنهاست. پس آنچه از ظرفيت وجودي محدودِ ما انسانها برميخيزد، از جمله يادكرد ما از خدا، نميتواند متناسب با ذات نامتناهي خداوند و شايستة او باشد. حتي ياد پيامبر(صلی الله علیه و آله) و امام معصوم(علیه السلام) شايستة مقام الهي نيست. جسم ما محدود است و روح ما نيز گرچه لطيفتر از ماده است، ازآنجاكه از همة كمالات و مراتب وجودي ديگر ارواح برخوردار نيست و اشرافي بر عوالم غيبي ندارد و از همه مهمتر مخلوق خداست، ناقص و محدود است. اين نقص و محدوديتْ ذاتي و تكويني، لازمة مخلوق بودن است و در نتيجة اين محدوديت، آنچه از اين موجود محدود سرميزند شايستة وجود نامتناهي و غني بالذات نيست. بر اين نقص و محدوديت نميتوان خرده گرفت؛ زيرا اساساً نقص و محدوديتْ لازمة هر مخلوقي است.
بخش دوم پاسخ، به كاستيها و نقصهاي اختياري و بيتوجهي ما و عدم درك بايستة ذكر خدا مربوط ميشود. گاه ما ذكر خدا را بدون توجه بر زبان جاري ميكنيم و التفاتي بهمعناي آن نداريم. ازآنجاكه سفارش شده كه براي نمونه ذكر «لا اله الا الله» را صد بار بگوييم، براي رسيدن به ثواب و پاداش، آن ذكر را ميگوييم؛ اما اين ذكر، لقلقة زبان است و حالِ ما در هنگام بيان آن تفاوتي با هنگامي كه الفاظ ديگري را ادا ميكنيم، ندارد. البته اين ذكر گرچه بدون توجه بهمعناي آن بيان شود، ارزشمند است و ثواب
دارد و ميتواند ياد و توجه حقيقي به خداوند را در عمق دل ما ايجاد كند. بااينهمه، اين ذكر به پاي ياد حقيقي خدا، كه انسان را همنشين خداوند ميسازد، نميرسد. پس اين نقص و اشكال نيز به ذكر ما مربوط ميشود كه فاقد روح و توجه قلبي است.
اگر ما درصدد برآييم كه ذكر و عبادتمان همراه با توجه و روح باشد، در بهترين حالت به معاني آنها توجه مييابيم و ميكوشيم كه علاوه بر اداي لفظ، به مفهوم آن نيز توجه يابيم. براي نمونه وقتي لفظ «يا غفار» را بر زبان جاري ميسازيم، كسي را در ذهنمان تصور ميكنيم كه گناهان انسان را ميآمرزد. بيترديد تصور چنين مفهومي چندان مهم نيست و چندان فراتر از لفظي نيست كه بر زبان جاري ميكنيم و لقلقة زبان است. اين مفهوم در حد خيالاتي است كه مكرر در ذهن ما عبور ميكند و يا در حد مطالب علمياي است كه به ذهن ما خطور ميكنند. پس ما وقتي ذكري را بر زبان ميآوريم، حداكثر به مفهوم و معنايش نيز توجه مييابيم و با آن مفهوم به مصداق نيز اشاره ميكنيم. با اين مرتبه و حد از ذكر، تنها توجه خفيف و كمرنگي به خداوند در ما پديد ميآيد.
اگر ما درصدد برآييم كه حقيقتاً خدا را ياد كنيم، بايد وقتي ذكر خدا را به زبان ميآوريم و بهمعناي آن نيز توجه مييابيم، با همة وجود و از صميم دل به ذات الهي التفات پيدا كنيم. در امور عادي، فرض كنيد ما درصدد برميآييم امام خميني(رضی الله عنه) را ياد كنيم و ميگوييم «خدايا، روح امام را با انبيا محشور كن» گاه به گفتن آن الفاظ بسنده ميكنيم و توجهي به معاني آن پيدا نميكنيم. گاه به معاني آنها نيز توجه مييابيم، اما چون توجه به وجود امام نداريم تا با آن الفاظ و مفاهيم اشارهاي به او داشته باشيم، دعاي حقيقي در حق امام از ما صادر نشده است. دربارة ذكر خداوند نيز گاه الفاظي لقلقة زبان ماست و گاه در ذهنمان معاني آنها را نيز تصور ميكنيم؛ اما اين حد از ذكر بسيار متفاوت است با آنكه فراتر از ذكر لفظي و لقلقة زبان و تصور مفاهيم، دل انسان به مصداق متعين و واقعي آن الفاظ، يعني خداوند نيز توجه يابد، كه دراينصورتْ ذكر حقيقي تحقق يافته است.
اگر خدا توفيق ندهد كه حقيقتاً او را ياد كنيم و ذكرش را بر زبان آوريم، آيا زبان و ذهن آلوده و بيمار ما شايستگي ذكر گفتن و توجه به خداوند را دارد؟ بر اساس آيات و روايات، همة رفتار و از جمله گناهان، آثار وضعي و واقعي بر وجود و روح ما دارند. براي نمونه، خداوند دربارة تجسم عيني و اثر واقعي و ملكوتي غيبت ميفرمايد: وَلا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيم؛(1)«و بعضي از شما غيبت بعضي را نكند. آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردة خود را بخورد؟ بيگمان آن را ناخوش و ناپسند ميداريد؛ و از خدا پروا كنيد كه خدا توبهپذير و مهربان است». در اين آيه، غيبت كردن به مثابة خوردن گوشت مردة برادر معرفي شده است. اين حقيقت و بازتاب عيني و واقعي غيبت، در آخرت براي همگان آشكار ميشود و در دنيا نيز گرچه از چشم افراد عادي پنهان است، اولياي خدا كه خداوند چشم باطن آنها را گشوده، در همين دنيا تجسم و جلوه و تأثير واقعي چنين اعمال زشتي را مشاهده ميكنند.
علاوه بر غيبت، دروغ و فحاشي و هرگونه گناه ديگر، دل و وجود انسان را متعفن و آلوده ميكند. پس شخص گناهكار دل و دهان خود را به كثافتهاي بسياري آلوده است كه از چشم كساني كه ملكوت اعمال را مينگرند پنهان نيست. حال چگونه انسان با اين زبان متعفن، ذكر و اسم خدا را ميگويد و چگونه ميخواهد با دل آلودة خود به خداوند رو كند؟ براي روشن شدن مطلب ميتوان از تشبيهي، هرچند ناقص، بهره جست. اگر كسي عكس دوست خود را در قابي شكسته و كثيف نگهداري كند، آيا اين رفتارش توهيني به صاحب عكس نيست؟ شايسته آن است كه انسان عكس محبوبش را در قابي زيبا و تميز قرار دهد. انسان آنچه را كه برايش عزيز و مقدس است، در ظرفي
1. حجرات (49)، 12.
مناسب و زيبا قرار ميدهد و آن را معطر و خوشبو نيز ميكند. حال آيا زبان آلوده به هزاران گناه لياقت دارد كه به نام نوراني و معطر خدا گويا گردد؟ آيا رواست كه با چنين زباني ذكر خدا را بگوييم و از حلم او سوءاستفاده كنيم؟ همچنين آيا شايسته است ذهني را كه با تصور گناه آلودهايم، ظرف توجه به او قرار دهيم؟ آيا با وجود زشتيها و پلشتيها و آلودگيهاي فراوان ما، اين لطف و عنايت خدا در حق ما كه بر ما منت نهاده و اجازه داده است كه ذكر او را بگوييم و به تسبيح و درخواست از او بپردازيم، بزرگترين نعمت خدا براي ما بهحساب نميآيد؟
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org