- مقدمه معاونت پژوهش
- شرح مناجات محبین
- گفتار سيوهفتم: جايگاه محبت و انس با معبود
- گفتار سيوهشتم: نگاهي دوباره به قرب الهي
- گفتار سيونهم: جستاري در مفهوم و گستره ولايت
- گفتار چهلم: ارتباط محبت به خدا با رضايت به قضا و قدر او
- گفتار چهلويكم: جلوههايي ديگر از محبت به خداوند (1)
- گفتار چهلودوم: جلوههايي ديگر از محبت به خداوند (2)
- گفتار چهلوسوم: نگاهي به مقامات دوستان خدا
- شرح مناجات متوسلان
- شرح مناجات مفتقرين
- شرح مناجات عارفان
- گفتار چهلوهشتم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (1)
- گفتار چهلونهم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (2)
- گفتار پنجاهم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (3)
- گفتار پنجاهويكم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (4)
- گفتار پنجاهودوم: جلوههاي معرفت و عشق به خدا
- گفتار پنجاهوسوم: آرمانهاي بلند اولياي خدا
- شرح مناجات ذاكرين
- شرح مناجات معتصمين
- شرح مناجات زاهدين
- كتابنامه
- نمايهها
گفتار پنجاهوپنجم
خاستگاه ذكر خدا و عوامل تقويتكنندة آن
ارتباط ذكر با عواطف و احساسات
در جلسة قبل بخشي از مناجات ذاكرين را بررسي كرديم. چنانكه گفتيم ذكر بهمعناي توجه مجدد به چيزي است كه انسان بدان معرفت دارد و سپس از آن غافل ميشود. آن يادكردي كه پس از غفلت به وجود ميآيد، يكي از كارويژههاي قلب است. پر واضح است كه منظور از قلب در قرآن و روايات و نيز در عرف، عضو جسماني صنوبريشكل درون سينه نيست؛ بلكه قوهاي است كه مركز ادراكات، عواطف و احساسات انساني است. گاهي ياد كردن تبديل به حالتي غيراختياري در انسان ميشود و اگر انسان بخواهد چيزي را از ياد ببرد، باز هم فراموشش نميكند و خودبهخود به ياد آن ميافتد. البته ما درصدد تحليل روانشناختي اين حالت نيستيم؛ اما بهاجمال ميتوان گفت هنگامي كه انسان تعلق خاطر فراواني به برخي از دانستههايش داشته باشد يا به سبب آنها رنج و ناراحتي شديدي به او دست دهد، اين محبت يا تنفر شديد باعث ميشود كه آن چيز در خاطر انسان بماند و از ياد او نرود. طبيعي است كه يادكرد مصائب و امور تنفربرانگيز ناراحتكننده است؛ اما گريزي از آنها نيست و اين حالت تقريباً غيراختياري است. در غير اين دو حالت، انسان گاهي به زحمت دانستههاي خود را به ياد ميآورد و
اگر تمرين نداشته باشد و مكرر بدان توجه نكند، آن را فراموش ميكند. بنابراين درجة يادكرد ما از دانستهها بستگي به درجة محبت و نفرت ما از آنها دارد. اگر تعلق خاطر، محبت و يا نفرت ما از چيزي عادي و معمولي باشد، ممكن است خيلي زود آن را فراموش كنيم؛ اما اگر تعلق خاطر، محبت و نفرت ما از چيزي شديد باشد، آن چيز در خاطر ما باقي ميماند و حتي اگر ما بخواهيم آن را فراموش كنيم، از يادمان نميرود.
از آنچه گفته شد روشن ميگردد كه ايمان و محبت اندك ما به خداوند باعث ميشود كه ما خداوند را فراموش كنيم و پيوسته به ياد او نباشيم و درنتيجه توجه و اشتغال به امور دنيوي و لذتهاي مادي و گرفتاريها ما را از ياد خداوند غافل ميكند. دراينصورت انسان ميتواند با زحمت و تلاش و با ايجاد زمينهها و عوامل توجه به خداوند، ياد او را در دل خود زنده كند؛ اما كساني كه ايمان و محبتشان به خداوند شديد است، پيوسته به ياد خدا هستند و چيزي نميتواند آنان را از ياد او غافل كند؛ چنانكه فرد مصيبتديده، مصيبت خويش را فراموش نميكند و اطرافيان ميكوشند با سرگرم كردن او به امور ديگر، از شدت توجهش به آن مصيبت بكاهند.
راهكارهاي تقويت ياد خدا و استمرار آن
اگر خداوند به انسان لطف كند و به او توفيق دهد كه ايمان و محبتش را به خداوند تقويت كند، دراينصورت انسان پيوسته خدا را ياد ميكند و نهتنها از ياد خداوند خسته نميشود، بلكه از آن لذت هم ميبرد. مشكل ما اين است كه تعلق خاطر به امور دنيا و محبتهاي استقلالي به ديگران، قلب ما را فراگرفته و ما را از ياد خدا غافل كرده است. براي رهايي از اين غفلت و براي توجه به ياد خداوند، شرع مقدس و نيز اساتيد اخلاق، راهها و برنامههايي معرفي كردهاند كه اگر انسان بهصورت منظم آن برنامهها را اجرا كند، ياد و توجه خداوند در دل او زنده ميشود و انسان به مرحلهاي ميرسد كه ذكر خدا
سرآمد برنامههاي او ميشود. در اين هنگام انسان از ياد خداوند لذت ميبرد و در پرتو آن دلش حيات و طراوت مييابد. بهترين و اساسيترين آن برنامهها نماز است و ازاينرو خداوند دربارة نقش حياتي و اساسي آن در يادكرد خود ميفرمايد: وأقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي؛(1) «و نماز را براي يادكرد من برپا دار». شايد از اين آيه بتوان استفاده كرد كه يكي از حكمتهاي تشريع نماز اين است كه انسان بهوسيلة آن به ياد خداوند بيفتد و اگر خداوند نماز را واجب نميكرد، چهبسا روزها ميگذشت و ما به ياد خدا نميافتاديم و او را فراموش ميكرديم.
با توجه به اينكه ذكر مراتبي دارد و در آن شدت و ضعف هست، اگر كسي بخواهد بر كميت و كيفيت ياد و توجه به خدا بيفزايد، بايد علاوه بر واجبات، نمازها و عبادات مستحبي را نيز در برنامههاي روزانة خود بگنجاند و بكوشد مستحبات نمازهاي واجب را نيز رعايت كند؛ بهخصوص نمازهاي خود را در اول وقت اقامه كند. شايد يكي از اسرار تأكيد بر اداي نماز در اول وقت اين است كه انسان عادت كند نزديك وقت نماز به ياد خداوند بيفتد. علاوه بر آن كسي كه مقيد است نماز را در اول وقت بخواند، بهگونهاي كارهاي روزانة خود را برنامهريزي ميكند كه مانع نماز او نشوند و از اول صبح بهگونهاي برنامههاي خود را تنظيم ميكند كه اول وقت ظهر به نماز ظهر اختصاص يابد و براي ديگر نمازهاي واجب نيز چنين ميكند. اين نوع برنامهريزي باعث ميشود كه انسان در طول روز به ياد خدا باشد و تقيد به خواندن نماز اول وقت باعث دوام ياد خداوند ميشود. وقتي انسان پيوسته به ياد خداوند باشد، با او انس ميگيرد؛ چهآنكه، يكي از ويژگيهاي انسان اين است كه وقتي مكرر با كسي يا چيزي ارتباط داشت، با آن انس ميگيرد و بدان خو ميكند. طبيعت انسان خوپذير است و
1. طه (20)، 14.
ازاينرو وقتي در خانهاي زندگي ميكند كه در آن راحت است و همسايههاي خوبي نيز دارد، براي او دشوار است كه آن خانه را رها كند و در خانة ديگري ساكن شود.
طبيعت خوپذيري، خود عاملي حياتي و بسيار مؤثر براي پيشرفت انسان در كارهاست و اگر انسان از اين طبيعت بهرهمند نبود و عادت در او پديد نميآمد، كارها براي او بسيار سخت و طاقتفرسا ميشد. در حوزة شناخت، چون بسياري از آموختهها براي انسان ملكه و عادت شدهاند، سخن گفتن و آموختن براي انسان آسان شده است. براي نمونه چون اذكار نماز براي ما ملكه و عادت شدهاند، ما بدون تأمل و بيدرنگ آن اذكار را از پي هم ميخوانيم؛ وگرنه كار براي ما سخت ميشد و وقتي بسم الله الرحمن الرحيم سورة حمد را ميخوانديم، بايد مدتي فكر ميكرديم تا ديگر آيات آن سوره به ياد ما بيايند و درنتيجه وقت بسياري صرف يادآوري واجبات و اذكار نماز ميشد. البته عادت و ملكه شدن انجام نماز و عبادات ديگر آفتهايي نيز دارد؛ چهبسا انسان برحسب عادت و بدون توجه نماز بخواند يا عبادات ديگر را انجام بدهد كه دراينصورت نماز و عبادت او فاقد روح و خالي از توجه به خداوند و بدون تأثير واقعي خواهد بود؛ ازاينرو امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد: لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَسُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ وَلَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِيثِهِ وأَدَاءِ أَمَانَتِه؛(1) «[براي پيبردن به ايمان شخص] به ركوع و سجود طولانياش نگاه نكنيد. ممكن است او به اين كار عادت كرده باشد و ترك آن برايش ناراحتكننده و آزاردهنده باشد؛ بلكه به راستگويي و امانتداري او بنگريد».
در روايت ديگري از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده است:
اِنَّهُم وَصَفُوا رَجُلاً عِنْدَ رَسُول الله(صلی الله علیه و آله) بِحُسْنِ عِبَادَتِهِ، فَقالَ: أُنْظُرُوا اليَ عَقْلِهِ فَأَنَّما يُجْزيَ العِبادُ يَومَ القيِامَةِ عَليَ قَدرِ عُقُولِهِم و حُسْنُ الأَدَبِ دَليلُ عَلي
1. محمدبنيعقوب كليني، كافي، ج2، ص105، ح12.
صِحَّةِ الَعقْل؛(1)«اصحاب مردي را در محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ستودند كه نيكو عبادت ميكند. حضرت فرمود: به عقل او نگاه كنيد؛ زيرا خدا روز قيامت بندگان را به اندازة عقلشان پاداش ميدهد و ادب، دليل درستي عقل است».
برحسب دو روايت مزبور، عباداتي كه صرفاً برحسب عادت و بدون حضور قلب و توجه انجام ميگيرند، ارزش كافي و تأثير واقعي ندارند. پس بايد بكوشيم كه نماز و عباداتمان را با توجه و حضور قلب انجام دهيم و علاوه بر توجه به كميت آنها، بكوشيم بر كيفيت آنها نيز بيفزاييم. بيشك محبت به خدا و تقويت آن نقش مهمي در توجه به خدا در عبادات و يادكرد او دارد و ازاينرو اولياي خدا كه دلهايشان مالامال از عشق و محبت خداست، براي عبادت مداوم و خالصانة خداوند سر از پا نميشناسند. بهگونهايكه مشاهدة احوالات آنان براي افراد عادي شگفتآور است و احوالات آنان باورناكردني مينمايد.
نمونههايي از عبادات بندگان سالك و دلباختة خدا
بايسته است كه ما شرح حال پيشوايان معصوم(علیهم السلام) و تربيتشدگان مكتب آنان و علماي بزرگ را مطالعه كنيم و بنگريم كه چگونه آنان در كنار كارهاي روزمره و برنامههاي علمي خود به اعمال عبادي خويش ميپرداختند. به حالات شخصيتهاي علمي بنگريم كه چگونه در كنار اشتغالات علمي طاقتفرسا و آفرينش آثار علمي جاودانه و ماندگار، كه بهمنزلة كتاب درسي و يا منابع غني علمي در اختيار ما قرار گرفتهاند، برنامههاي مفصل عبادي نيز داشتهاند. يكي از آن شخصيتهاي بزرگ مرحوم آيتالله حاجشيخمحمدحسين غروي اصفهاني(رحمه الله) است كه در كنار برنامههاي علمي و تحقيق و تدريس علوم ديني،
1. حسن الديلمي، ارشاد القلوب، ج1، ص199.
چندين ساعت از وقت خود را به عبادت و انجام مستحبات اختصاص ميداد و ازجمله مقيد بود كه هر روز زيارت عاشورا و نماز جعفر طيار را بخواند.
مرحوم آيتالله بهجت(رحمه الله) كه از شاگردان مرحوم اصفهاني(رحمه الله)بود و چندين سال با آن مرحوم معاشرت و ارتباط صميمي و تنگاتنگي داشت ميفرمود: «اگر كسي برنامههاي عبادي مرحوم اصفهاني(رحمه الله) را مشاهده ميكرد، ميپنداشت كه ايشان اهل درس و بحث نيست و فقط عبادت ميكند». ايشان از مرحوم اصفهاني نقل كرد كه فرمود: «از خدا خواستهام كه تا آخرين روز عمرم اين اعمال عباديام ترك نشود». سرانجام نيز چنين شد و ايشان در آخرين روز حياتش، پساز آنكه همه عباداتش را انجام داد و نافلة شبش را نيز خواند، در حال سجده از دنيا رفت. با وجود اين آن مرحوم از نظر علمي شخصيتي ممتاز و بسيار برجسته بود و حاشية ايشان بر كفايه و مكاسب از چنان علميت و عمقي برخوردار است كه سابقاً وقتي ميخواستند از كسي امتحان اجتهاد بگيرند، از او ميخواستند كه قسمتي از آن دو كتاب را بخواند و معنا كند و اگر در اين امتحان موفق ميشد به او اجازة اجتهاد ميدادند. بااينكه آن مرحوم آن دو كتاب اجتهادي و گرانسنگ را قبل از رسيدن به 27 سالگي نگاشته بود.
مرحوم آيتالله بهجت(رحمه الله) ميفرمود: «مرحوم اصفهاني(رحمه الله) پس از آنكه برنامههاي علمي و برنامههاي مفصل عبادي خود را به انجام ميرساند و شب سر بر بالش مينهاد تا بخوابد، تا مدتي چنان ميگريست و اشك ميريخت كه بالش زير سرش خيس ميشد». انسان وقتي حال خود را با چنين شخصيتي مقايسه ميكند، به حال خود تأسف ميخورد كه آن شخصيت علمي و عارف رباني به چه مقام و منزلتي دست يافت و ما از آن بيبهرهايم. شخصيتي كه با وجود آن برنامههاي عبادي و سوز و گداز و داشتن ذكر دايم بر لب و دل، از حكما و فقهاي بسيار برجسته بود و شخصيتهايي چون مرحوم علامه طباطبايي، آيتالله بهجت و آيتالله ميلاني رحمهمالله افتخار شاگردي او را داشتند.
يكي از شخصيتهاي كمنظير در بندگي و عبادت خدا، مرحوم حاجشيخغلامرضا كوچه بيوكي (يزدي)(رحمه الله) است كه كتاب تنديس پارسايي در شرح احوالات ايشان نوشته شده است. آن مرحوم تا نودسالگي منبر ميرفت و حافظ قرآن بود و بيشتر مطالب منبر او را آيات قرآن و نكات تفسيري تشكيل ميداد و گاهي با سوز و گداز چند بيت شعر از ديوان حافظ را نيز ميخواند. بنده به ياد دارم كه در زمان كودكي كه در مجلس وعظ آن مرحوم حاضر ميشدم، آن پيرمرد نودساله مكرر با سوز و گداز و حال خاصي اين دو بيت را ميخواند.
گر كسان قدر مي بدانندي شب نخفتي و رز نشانندي
پاي هر خوشهاي كنيزك ترك بنشاندي مگس پرانندي
اين اشعار چون ساير اشعار عرفاني دربرگيرندة معاني ناب عرفاني است و واژة «مي» در آن بهمعناي شراب معمولي نيست؛ بلكه بهمعناي غلبة عشق به معبود و ذوقي است كه از آن عشق به سالك دست ميدهد و پراندن مگسها از انگوري كه از آن مي عشق و معرفت به دست ميآيد، بهمعناي تهي كردن ذهن و دل از افكار و خواطري است كه توجه انسان را به معبود ضعيف ميكند. البته كساني كه اهل ذوق و عرفان هستند و به معاني خاصِ عرفانيِ واژگاني چون «مي»، «مستي» و «خال» كه بارها در اشعار عرفاني بهكار رفته است التفات دارند، پي به محتواي والا و پيام ناب و معنوي چنين اشعاري ميبرند. ازاينرو عارفان بزرگي چون امام خميني(رحمه الله) در اوج سلوك معنوي و لبريز شدن جام دلشان از عشق و محبت به معبود چنين اشعاري ميسرايند و بدينوسيله از لذت خلوت و انس با معبود حكايت ميكنند.
مرحوم حاج شيخغلامرضا يزدي(رحمه الله) پساز خواندن آن اشعار، با سوز و گداز خاصي اين آية شريفه را كه بيانگر حال بندگان خاص خدا و شبزندهداران و اهل ذكر است ميخواند: تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا
رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُون؛(1)«پهلوهايشان از بسترها [براي نماز شب] دور ميشود، پروردگار خويش را با بيم و اميد ميخوانند و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق ميكنند».
ديشب به سيل اشك ره خواب ميزدم نقشي به ياد روي تو بر آب ميزدم
هر مرغ فكر كز سر شاخ طرب بجست بازش به طرّة تو به مضراب ميزدم(2)
آري بندگان سالك خدا كه با تمرين و رياضت، خواستهها و تمنيات را از دل زدودهاند، پيوسته ياد خدا دلشان را زنده ميدارد و عشق و محبت به خدا خواب را از چشمشان ميربايد و در فراق يار پيوسته ميگريند و اشكشان جاري ميشود. سرآمد اين بندگان خالص خدا حضرت شعيب(علیه السلام) است كه از فراق معبود آرام نداشت و پيوسته ميگريست. در روايتي از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده است:
شعيب از محبت خدا آنقدر گريست تا نابينا شد. پس خدا ديدهاش را به او برگرداند. باز آنقدر گريست تا نابينا شد و باز خدا او را بينا كرد. باز آنقدر گريست تا نابينا شد و باز خداوند او را بينا كرد. پس در مرتبة چهارم خداوند به او وحي كرد: اي شعيب، تا كي به گرية خود ادامه ميدهي؟ اگر از ترس آتش جهنم گريه ميكني، من تو را از آن امان دادم و اگر از شوق بهشت ميگريي آن را به تو بخشيدم. شعيب گفت: اي خداوند و سيد من؛ تو ميداني كه من از ترس جهنم و شوق بهشت گريه نميكنم؛ بلكه محبت تو با قلبم گره خورده است. پس نميتوانم صبركنم و پيوسته گريه ميكنم تا به لقاي تو نائل شوم و تو را مشاهده كنم. سپس خداوند به او وحي كرد: پس من كليم خود، موسيبنعمران(علیه السلام) را بهسوي تو ميفرستم تا به تو خدمت كند.(3)
مسلماً فقيهي چون آيتالله اصفهاني(رحمه الله) با آن عظمت علمي و دقت و وسعت نظر،
1. سجده (32)، 16.
2. حافظ.
3. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج12، باب11، ص380ـ381، ح1.
چون جوياي رضاي خدا بود، در كنار فعاليتهاي علمي، لحظهاي از بندگي خدا غافل نميشد و پيوسته ذكر خدا را بر لب داشت و پس از آن عبادتهاي طاقتفرسا، وقتي شب در بستر ميآرميد، از شوق ديدار محبوب نميآسود و در فراق يار چون ابر بهار اشك ميريخت. مسلماً چنين كسي در خواب نيز به ياد خداست، و خداوند نميگذارد در آن حال نيز از ياد معبود و ارتباط با او غافل شود.
خداوند و الهام کردن ياد خود بر دل بندگان شايسته
كساني كه اهل بندگي خدايند و پيوسته به ياد او هستند، اگر زمينههاي غفلت هم فراهم شود و عاملي بخواهد ذهن آنها را از ياد خدا منحرف كند، خداوند وسيلهاي فراهم ميآورد كه از غفلت بهدر آيند و توجهشان معطوف به خداوند شود. البته آنان كه ارتباطشان با خداوند قويتر است، وقتي در آستانة غفلت قرار ميگيرند، اشارتي كافي است تا قلبشان متوجه خداوند شود. اما كساني كه ارتباطشان چندان قوي نيست، خداوند با وسايل مؤثرتر و قويتري چون بيماري و فقر آنان را به ياد خود مياندازد و غفلتشان را ميزدايد. بههرروي وقتي انسان اهل بندگي و اطاعت خداست، حتي اگر خودش هم متوجه نباشد و دچار غفلت شود، خداوند يادش را به قلب او الهام ميكند. بر اين اساس است كه امام سجاد(علیه السلام) در ادامة مناجات خود ميفرمايند:
اِلَهي فَأَلهمْنَا ذكِرَكَ فِي الْخَلاء وَالْمَلاء وَالَّليْلَ وَالنَّهارِ وَالاَعلانِ وَالاَسْرارِ وَفي السَّراءِ وَالضَّراءِ وانِسْنَا باِلذِّكرِ الخَّفِّي وَاسْتَعْمِلنا بِاْلعَمَل الزَّكيِّ والسَّعيِ المَرضيِّ وجَازنِا بِالميزان الوَفِي؛ «خدايا، به ما الهام كن كه در خلوت و در جمع، و در شب و روز، و در ظاهر و باطن، و در حال خوشي و ناخوشي به ياد تو باشيم و ما را با ذكر پنهان مأنوس كن تا همواره دل ما به ياد تو باشد و ما را به عمل مخلصانه و كوشش پسنديده مشغول كن و ما را از ميزان كامل بگذران».
انسان با ذكر لفظي و بهويژه در جمع نميتواند با ذكر انس بگيرد و چهبسا دراينصورت ازروي عادت ذكر بگويد. انس با ذكر وقتي حاصل ميشود كه انسان از ژرفاي دل به خداوند توجه يابد و در خلوت و پنهان از چشم ديگران با خدا ارتباط برقرار كند و به ياد او باشد. وقتي انسان با تمرين و ممارست و مداومت در ذكر، با خدا مأنوس شد، اگر لحظهاي خدا را فراموش كند، ناراحت ميشود و احساس ميكند كه گمشدهاي دارد. كسي كه با ذكر خداوند انس نيافته، بايد زمينه و آمادگي كافي را در خود فراهم آورد تا براي چند لحظه اذكاري چون سبحان الله، الله اكبر و الحمد لله را بگويد؛ اما آنكه با ذكر خدا انس يافته، لحظهاي نميتواند ذكر خدا را رها كند و همواره ذكر خدا را بر لب دارد و با دل نيز به ياد خداست و اگر عاملي او را از ذكر خدا جدا كند، سخت ناراحت ميشود. البته بايد به ياد داشت كه همة امور به دست خداست و اوست كه بايد دل انسان را با خود پيوند زند و قلب انسان را با نور هدايت و ياد خود زنده بدارد و توفيق انس يافتن با ذكر خويش را به او عنايت كند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org